پنج شنبه 21 فروردين 1504
   

در حاشیه انشعاب اخیر در حزب دمکرات کردستان

بحران ناسیونالیسم کرد که دامنه آن به حزب دمکرات کردستان هم سرایت کرده است، با انشعابات و انشقاقها و دسته بندی ها گذشته در میان احزاب مختلف آن تفاوتهای اساسی دارد. تقریبا همه احزاب ناسیونالیست کرد، پس از فروپاشی شوروی سابق، به یک تغییر شیفت اجتماعی روی آوردند. همه، حتی شامل آن خرده جریاناتی شبیه سازمان زحمتکشان که در روی آوری به کمپ آمریکا، با سرعتی باور نکردنی هویت ضدکمونیستی را در خزیدن به زیر چتر قوم پرستی آشکار و ناسیونالیسم فالانژ به عنوان "بازسازی" خودتعریف کردند، پس از تاریک شدن دورنمای "اردوگاه" جدید آمریکا، بویژه در عراق، خود در مواجهه با قبله جید، به بن بست و سردرگمی آشکاری رسیده اند.

چرخش رسمی تر حزب دمکرات کردستان در کنگره سیزدهم به طرفداری بی قید و شرط از سیاستهای بوش و اتخاذ سراسیمه دفاع از فدرالیسم قومی و دست و دل بازیهای رهبری برگزیده کنگره سیزدهم در آوانس دادنها و خیرات  به جریانات رسما فاشیست آذربایجان جنوبی از کیسه "خلق کرد" و "خاک وسرزمین کرد" ، داد و فغان ها را به سطح بالای کادرهای رهبری این حزب رساند. رویگردانی برق آسا از شعار قدیمی تر حزب دمکرات، " خودمختاری برای کردستان ودمکراسی برای ایران" ورفتن پای تکه پاره کردن شیرازه مدنی جامعه ایران، اعتراض متحدین طبقاتی این حزب را در میان ناسیونالیسم "تمامیت ارضی خواه" نیز برانگیخت. انعکاس بحران در قبله دنیای نظم نوین بوش و رامسفیلد، معماران سناریو خونین فعلی در عراق، توضیح دهنده یکی از عوامل مهم در بحران و انشعاب و انشقاق کنونی در حزب دمکرات نیز هست. سوال این است آیا حزب دمکرات به عنوان حزب بستر ناسیونالیسم کرد در ایران، از این بحران به سلامت بیرون خواهد آمد و یا وارد پروسه بازسازیهای تکان دهنده دیگری خواهد شد؟  علل وعوامل این تجدید آرایش قبل از هر چیز در تشتت و بحران اردوگاه نظم نوینی و تسلیم به سیاستهای "رژیم چنج"، بویژه در عراق، و رسما اختیار شده در کنگره سیزدهم این حزب نهفته است. بحران و تشتت کنونی در حزب دمکرات هنوز آغاز پروسه ای است که تحولات و بازبینی ها و تجدید آرایش های دیگری را در صفوف ناسیونالیسم کرد عموما و حزب دمکرات، بویژه، در آینده نزدیک جلو روی همگان گرفته است.

با اینحال لازم است بحران جدید در حزب دمکرات را در همین مراحل آغازین و در سطح فعلی مورد موشکافی قرار داد. 

نگاهی به ادعاهای دو طرف، یا آنطور که بحث شده است سه طرف، در باره انشعاب و جدائی در حزب دمکرات کردستان ایران برای شخص ثالث و خنثائی که میخواهد نه با معیارهای درونی، بلکه با شاخهای ابژکتیو و سیاسی به قضاوت بنشیند، کار را دشوار میکند. اجازه بدهید به مهمترین پایه های این ادعاها اشاره ای داشته باشم.

مصطفی هجری دبیرکل جناح باقیمانده حزب دمکرات در یک پیام رادیوئی میگوید:

"کسانی که جدا شده اند، قبلا یکبار دیگر و در دوران کنگره هشتم حزب دمکرات، زمانی که قاسملو زنده بود، از حزب جدا شده بودند". که بعدا حزبی به نام رهبری انقلابی تشکیل دادند. در همان حال هجری میگوید، مردم کردستان مثل همیشه به حمایت کادرها و پیشمرگان حزب دمکرات و حمایت بی دریغ مردم کردستان از حزب "دلسوز و رهبر مبارزه  در راه احقاق حقوق ملی مردم کردستان" متکی است و این بحران و جدائی را مثل همه دورانهای جدائیهای قبلی با قدرت پشت سر میگذارد. هجری در ادامه و در ارائه دلیل بر رد حقانیت بخش جدا شده میگوید: آنها ( یعنی بخش جدا شده) موازین و نظامنامه درونی حزب و کمیته مرکزی را نقض کردند و علیرغم همه تلاشها برای تشویق برای ماندن درصفوف حزب دمکرات، جدائی را انتخاب کردند.

قبل از اینکه به برخی ادعاهای بخش جدا شده از حزب دمکرات اشاره کنم، سوال میکنم: برای من نوعی که حزب دمکرات کردستان ایران "حزب محبوب" م نیست، و نظامنامه های درونی و موازین کمیته مرکزی و دفتر سیاسی حزب دمکرات به من و صدها و هزاران نفر دیگر بی ربط اند، اینها که استدلال نشدند. چه دلایل سیاسی موجب شده اند تا بخشی از حزب دمکرات، سنگینی وزن "محبوبیت" همان حزب را در چنان سطحی بر خود احساس نکرده اند که قید موازین و نظامنامه درونی را بزنند و از حزب جدا شوند؟ چنین انتخابی نمیتواند بدون دلایل به اندازه کافی محکم و سیاسی نداشته باشد. اما نه بخش باقیمانده و نه بخش جدا شده لام تا کام به ریشه های سیاسی و علل سیاسی این جدائی، لااقل تاکنون، اشاره ای نکرده اند.

 

استدلالها و ادعاهای بخش جدا شده هم در نوع خود تماشائی و به همان اندازه "غیر سیاسی" است. در بیانیه جدائی خود، انگار دارند در میدانی که درگیری بین جناحهای جمهوری اسلامی و دوخردادیها برایشان باز کرده است، بازی میکنند، به "تمامیت خواهی" رهبری بخش باقیمانده و عدم تحمل "دگراندیشان" در درون حزب اشاره کرده اند. و جالبتر اینکه هر دو بخش وفاداری بی اما و اگر خود را به "رهبران شهید" و بیش از قاضی محمد و شرفکندی، به قاسملو اعلام کرده اند. تا جائی که من اطلاع دارم، میتوان در طول تاریخ "شصت ساله" حزب دمکرات به یک مقطع رجوع کرد که در آن، رهبری حزب دمکرات خطوط یک تغییر ریل سیاسی را از طرفداری از بلوک شوروی سابق به چرخش به سوی سوسیال دمکراسی اروپا و کشورهای اسکاندیناوی در یک نوشته مدون، اعلام کرد. آن نوشته، "بحث مختصری در باره سوسیالیسم"، نوشته قاسملو، زمینه های اولیه تمایل در رهبری حزب دمکرات برای تبدیل حزب دمکرات به یک حزب سیاسی را  که همواره و تا آن مقطع سنت های غیر سیاسی و خود بخودی، روابط دست در گردنی و "همسنگری" به جای ضوابط و معیارهای سیاسی را با خود حمل میکرد، تدوین کرد. این فقدان سنت سیاسی و متکی کردن همیشگی اختلافات بر موزاین درونی و "عهد و پیمان شکنی" و "خیانت به خون شهیدان خلق کرد"، البته یکی از شاخهای مهم احزاب ناسیونالیست کرد است. اگر به سنتهای سیاسی قاسملو متعهدید، چرا یک کلمه به مبانی اختلافات سیاسی تان، هیچکدام، اشاره ای نمیکنید؟ حدس و گمانها این است که پس از کنگره سیزدهم حزب دمکرات، که این حزب طرح فدرالیسم را به جای "خودمختاری برای کردستان و دمکراسی برای ایران" گذاشت، یک مورد اختلاف بوده است. و یا اینکه طبق مصوبات این کنگره، "حدس" زده میشود که بخش جدا شده، به شیفت تمام عیار رهبری حزب و مصطفی هجری به سوی روی آوری  و اتحاد با جریانات قومی مورد حمایت موسسه امریکن اینترپرایز، معترض بوده اند. اما "ئاسو حسن زاده"، از افراد بخش جدا شده، در مصاحبه با رادیو برابری،"قاطعانه" چنین شایعه ای و هر نوع تعبیر "کدورت آمیز" آنها در رابطه با "دوستی" با آمریکا و فاصله گرفتن از سیاستهای آمریکا در منطقه را رد کرده است. میماند همان مناسبات دیرین و دوست و رفیق بازی و تعهد و یا عدم تعهد به همسنگری "دیرین" که هیچ مبنای سیاسی ندارد. تنها میتوان با همان تعبیر و ادعاهای هر دو طرف این اختلاف و شکاف و جدائی را معنی کرد: "تمامیت خواهی" یک طرف و سابقه " عهد شکنی" در کنگره ۸ و اینکه "دوستان جدا شده"، در کنگره ۱۳ حزب دمکرات برای انتخابات کمیته مرکزی "رای" نیاوردند.

اما اگر از بی پایه بودن شکاف اخیر در صفوف حزب دمکرات از نظر سیاسی به این نتیجه برسیم که حزب دمکرات تا تبدیل شدن به یک حزب سیاسی واقعی، و البته ناسیونالیستی، هنوز خیلی فاصله دارد، با اینحال چند فاکتورکماکان در تعریف اساسی که حزب دمکرات بر آن استوار است، به جای خود باقی است. این حزب، در تمام انشعابات در طول حیات خود  و منجمله در  جدائیهای پس از کنگره ۴، که جماعت مدافع حزب توده آز آن جدا شدند، و همین انشعاب و جدائی اخیر، در رابطه با گرایش همیشه خفته و آماده جولان، مذاکره و سازش با هر دولتی بطور عموم و بند و بست با جمهوری اسلامی بطور اخص، سکوت کرده است. در جدائی اخیر بحث رابطه با آمریکا، بطور ویژه ای، سیاستهائی که خود جدا شده ها هم در جریان آن بوده اند، چیزی یا گفته نشده است و یا اگر مورد سوال هم قرار میگیرند، "بشدت" از هر سو مورد تکذیب قرار گرفته اند و به عنوان جزئی از کمپین طرف مقابل معرفی میشوند. این مساله از این نظر و بویژه از نظر مردم کردستان، که بخشهای جدا شده هر کدام خود را حزب "محبوب" آنها میدانند، مهم است که شکست و بن بست آمریکا در عراق، دورنمای احزاب ناسیونالیست کرد را در ایران تیره و تار کرده است. مهم است که مردم کردستان بدانند حزب دمکرات علی العموم و بخشهای مختلف آن نیز بطور مشخص، پس از این جدائی اخیر، واقعا پای چه سناریوئی رفته بودند؟ عدم صراحت در این رابطه، و حواله سوالات به کمپینهای طرف مقابل، شانه خالی کردن از پاسخگوئی به مردم کردستان و وجدان های بیدار جامعه است. مردم حق دارند بدانند اگر رهبری حزب دمکرات، با همه جناحها و بخشهای آن، به میدان سناریو خونین جنگ قومی قدم گذاشته بود، پای تعهد به اتحاد با ارتجاعی ترین جریانات قوم پرست، مثل الاحواز و یا فاشیستهای جبهه آذربایجان جنوبی در معیت و زیر چتر امریکن اینتر پرایز را امضا کرده است، رسما و صراحتا و بی اما و اگر اولا به آن اذعان کند و ثانیا اگر بهر دلیل اکنون دیگر از آن سیاستها حمایت نمیکند، آنها را پس بگیرد. واگذار کردن چنین  سیاستهائی به سکوت، یعنی در پیش گرفتن دوباره آنها وقتی که شرایط اجازه بدهد.  و میدانیم "سیاست هنر ممکن است"، یک وجه دائمی سیاست پراگماتیستی و در عین حال اپورتونیستی حزب دمکرات بوده است. این از نظر سیاسی نامی جز ادامه همان اپورتونیسم و ابقای یک رابطه سرشار از ریا و تزویر با مردم کردستان نیست. هیاهو راه انداختن حول "تمامیت خواهی" و یا پرونده "ئاش بتال" پس از کنگره هشت را رو کردن، و ارجاع مردم به نقض پیمان ها و قولنامه های درون سازمانی و سوگند به شهیدان کردستان و راه شهیدان خوردن، ره به جائی نمیبرد و فقط ارزش مصرف درونی دارد. آنچه مهم است این است که آیا رهبری هر دو بخش، حداقل به اندازه قاسملو، شهامت سیاسی در خود سراغ دارند که "بحث مختصری در باره فدرالیسم قومی و سیاست آمریکا در منطقه" را بدست مردم کردستان بدهند و قدری صریح از غرق شدن بی قید و شرط در اردوی آمریکا و سناریو تکه پاره کردن مدنیت جامعه ایران سخن بگویند و "مختصر" هم که شده اعلام کنند که آن کمپ را رها میکنند یا خیر؟

نکته پایانی، که از نظر من مهمترین مساله در رابطه با این جدائی است، در بیانیه بخش جدا شده بشدت جای تامل دارد و بار انسانی زیادی دارد. اشاره به "تمامیت خواهی"، بلافاصله با وضعیت زندگی و زیست و معاش خانواده هائی که از هر دو بخش در منطقه "کویه" هستند مربوط شده است. این هشدار، هم نگرانی ایجاد تفرقه و دودستگی را بین کسانی که سالها با هم زندگی کرده اند دامن زده است و هم مهمتر، زندگی و امنیت این انسانها را که تابعی از "امکانات" و کمکهائی است که از احزاب حاکم در کردستان عراق گرفته میشود، در مقابل ما گرقته است. واقعیت این است که هیچ درجه اختلاف سیاسی و جدائی سازمانی نباید کوچکترین تاثیری در زندگی این انسانها و اعمال تبعیض در اختصاص منابع زیستی و امنیتی آنان و فراتر از آن، ایجاد تسهیلات برای خارج شدن از شرایط زندگی اردوگاهی، چنانچه هر کسی چنین خواستی را طرح کند، بوجود آورد. برای کسانی که در شرایط غیر اردوگاهی زندگی میکنند، تصمیم مستقل و انتخاب آگاهانه و داوطلبانه راحت تر است. اما کسی که صرف معیشت امروز خود و کودکان و بستگانش در کنترل اش نیست، امکان چنین انتخاب و اعلام نظر مستقلی ندارد.  طرز رفتار بخش "تمامیت خواه" با زندگی انسانهائی که علیرغم میل و انتخاب خود، و صرفا به دلیل تمایل و انتخاب سیاسی افرادی از خانواده آنها در منطقه ای گیر افتاده اند، و چه بسا سرنوشت بسیاری دیگر که حتی دیگر مایل به ادامه فعالیت سیاسی و سازمانی با هیچ بخشی نباشند و بخواهند که کلا زندگی دیگری را در پیش بگیرند، شاخص مهمی در رفتار انسانی، مستقل و علیرغم منفعتهای سازمانی و جناحی است. به نظر من بسیار آموزنده خواهد بود اگر ملاکهای منصور حکمت در برخورد به چنین انسانهائی را در دوره ای که حزب کمونیست ایران و کومه له در سال ۹۱ در آستانه یک انشعاب بزرگ قرار گرفت، مبنای عمل باشند. هیچ درجه از اختلاف سیاسی، مطلقا نباید مشقات و ضایعاتی را به انسانهائی تحمیل کند که علیرغم میل و انتخاب سیاسی خود، در شرایط زیستی غیر نرمالی اسیر شده اند. هیچ طرفی، بخصوص طرفی که "برنده" سازمانی این شکاف و جدائی است، مجاز نیست وضعیت زندگی و فشار تحت شرایط اردوگاهی این افراد و خانواده ها و کودکان را گروگان بگیرد و یا به دلیل فشار و جبر معیشت و امنیت زیستی، انسانها را به موضعگیری ناخواسته سیاسی در حمایت از این یا آن جناح، وادار و مجبور کند. اختلاف سیاسی مستقل از هر قضاوت سیاسی در باره حقانیت سازمانی و حزبی این یا آن بخش حزب دمکرات، باید امر کسانی باقی بماند که آگاهانه و داوطلبانه و مستقل از هر محظورغیر سیاسی، انتخاب خود را کرده اند. رفتار با زندگی خانواده ها و افراد وابسته به بخش جدا شده و هر کس دیگری که تصمیمی کاملا متفاوت برای آینده زندگی خود میگیرد، ملاک مهمی در رفتار اجتماعی و انسانی بخشی است که به حکم داشتن سکان رهبری رسمی حزب دمکرات، طرف رسمی دریافت کننده امکانات زیستی و تامین امنیت از احزاب حاکم در کردستان عراق است. اعمال تبعیض و رایج کردن "پارتی بازی" و گرو گرفتن زیست و امنیت و حیثیت و حرمت سیاسی و اجتماعی انسانهای گیر افتاده در اردوگاههای تحت کنترل احزاب حاکم در کردستان عراق به عنوان حربه ای برای گردآوری نیرو در جدال جناحها، غیر انسانی، ناعادلانه و غیر قابل بخشش است.

 ۱۲ دسامبر ۲۰۰۶


 
ادرس مايل گيرنده:


ادرس مايل شما:


پيام شما: