نگاهی به اختلافات اخیر حککا
جدال و کشمکشی که در حزب کمونیست کارگری در جریان است، از نظر خط و گرایشی که پس از مرگ منصور حکمت، بر این حزب حاکم شده است به نظر من با تحکیم خط حمید تقوائی به مراحل پایانی و تکمیلی خود نزدیک شده است.
من سعی میکنم نشان دهم که "قاطعیت" رهبری حککا برای رفتن زیر خط حمید تقوائی که بویژه در انتخابات تماما لابیستی و حذفی اخیر دفتر سیاسی این حزب، تجلی یافت، باز تاب و پژواک شکست افق سیاسی اپوزیسیون بورژوائی و راست پرو غرب، در این حزب نیست. این تبیین به نظر من گمراه کننده است و بررسی دلایل پایه ای تر سیر افت و خیز گرایشات مختلف در جنبش کمونیسم منصور حکمت را نادیده میگیرد. یا به عبارت دیگر توضیح بحران درونی اخیر در حککا را بر متن نزدیک به سی سال تغییر و تحولات در کمونیسم، جدال با انواع سوسیالیسمهای بورژوائی و خرده بورژوائی و نیز در بستر سی سال تغییر و تحولات سیاسی و اجتماعی، و بویژه با توجه به یکی از مهمترین فاکتورهای بحران کنونی و انشقاق قبلی در حککا، یعنی مرگ منصور حکمت، به مقطع بسیار کوتاهی محدود میکند. در هر حال توضیح بحران درونی حککا با بی افق شدن اپوزیسیون راست و ناسیونالیست ایرانی، نوعی طفره رفتن از پرداختن به گرایشاتی است که در بستر تاریخ سه دهه اخیر کمونیسم در ایران، در نهایت به موانع اساسی در برابر کمونیسمی که منصور حکمت نمایندگی میکند، تبدیل شدند. شاید اشاره منصور حکمت در پلنوم چهارده حککا، آخرین پلنومی که او در آن شرکت داشت، به اینکه آن حزب "هیچگاه روی خط" کمونیسم او قرار نگرفت و او با این حکم "چه در زمان حیات خود و چه پس از آن"، کنار آمد، بیان گویائی باشد. من از بحران کنونی در صفوف بالای حککا تبیین دیگری دارم که خوشبختانه سیر اتفاقات اخیر و جریان "فراکسیون" اعلام شده، به احکامی که من از همان دوران پس از مرگ منصور حکمت در باره یکی از این گرایشات، خط حمید تقوائی، داشته ام، گوشت و پوست تازه ای میدهد.
دوئل "نقل قول" از منصور حکمت
به نظرم دلیل بحران اخیر در حککا را نباید در لابلای "جنگ نقل قول" ها از منصور حکمت جستجو کرد. چرا که هر نقل قول از منصور حکمت، وقتی از شرایط و اوضاع و احوال طرح متن عینی آنها منفک میشود، هیچ توضیحی برای بحران حککا که در شرایط متفاوتی موجودیت دارد، بدست نمیدهد. نه این حزب همان حزب دوران منصور حکمت است و نه بحث "حزب و قدرت سیاسی" و یا حزب و جامعه و یا هر بحث دیگر منصور حکمت قابل تطبیق با این حزب معین است.
بگذارید مساله را قدری بشکافم:
رهبری تحت هدایت خط حمید تقوائی مدتها قبل از تشدید اختلافات درونی اخیر، یک بحث مهم و به نظر من منطبق بر برداشت لنینی از مارکس از جانب منصور حکمت در رابطه با استراتژی کسب قدرت سیاسی، حزب و قدرت سیاسی و استراتژی به پیروزی رساندن کمونیسم در ایران، را به کناری نهاد و به همان سنت دیرین تر اولووسونیسم چپ و سوسیالیسم غیر کارگری خود رجعت کرد. این حزب از نظر طبقاتی، از اتکا به گرایش سوسیالیستی موجود در میان جنبش کارگری و قرار دادن حزب بر اساس شبکه محافل کارگری بطور کامل قطع رابطه کرد و به حزبی برای خود و در خود و منفک از تحولات طبقه کارگر و در انتظار "انقلاب" دگردیسی کرد. حمید تقوائی در فاصله کوتاهی پس از مرگ منصور حکمت، بحث حزب و قدرت سیاسی را بحثی برای شرایطی مشخص و برای "تقویت روحیه" صفوف حزب نام گذاشت. رکن پایه ای کمونیسم کارگری و از مبانی اساسی کمونیسم منصور حکمت یعنی سیاست سازماندهی کمونیسم در میان کارگران را با بحث چپ ۵۷ی که همیشه از "بیرون" به کارگران "رهنمود" میداد، جایگزین کرد. منظورم بحث "تعین بخشی به رهبران کارگری"، است که اکنون به عنوان "در افزوده" حمید تقوائی، ابزار تعرض به هر منتقد درونی هم هست. از نظر او استراتژی یک حزب کمونیستی برای کسب قدرت سیاسی، نمیتوانست جز از طریق و با محمل سازماندهی "انقلاب" هیچ معنائی داشته باشد. و این حقیقت که انقلاب پدیده ای عینی و خارج از اراده مردم و احزاب سیاسی است، کمترین اهمیتی در سیستم فکری حمید تقوائی ندارد. اگر حتی انقلاب یک احتمال باشد، اگر یک تصادف باشد، به قول منصور حکمت به همان اندازه تصادفی که خوردن کومت به کره زمین، از نظر حمید تقوائی "سازماندهی" انقلاب، به عنوان لولای کسب قدرت سیاسی حزب کمونیستی و طبقه کارگر، یک اصل خدشه ناپذیر است. این یکی از محورهای مهم تفاوت بین برداشت حکمت از مارکس از یک طرف و تمامی مکاتب سوسیالیسم تکامل گرا و دترمینیست از طرف دیگر است. از نظر من این محورها شکاف و انشعابهای پیشین در حککا و نیز جدال گرایشات مختلف را پس از مرگ منصور حکمت توضیح میدهند. اما پروسه حاکم کردن خط حمید تقوائی بر حککا، از مراحل و نقطه عطفهائی عبور کرده است. در دوره خود منصور حکمت، گرایش "اثباتی" و انقلاب انقلاب البته علیرغم خط سلبی منصور حکمت، خط حاکم بر ارگانهای تبلیغی حککا بود. اما جامعه و ذهنیت لایه کادری و اعضا حزب، با کمونیسمی که منصور حکمت نمایندگی میکرد، حککا را تداعی میکردند. گرایش اثباتی در این دوره تلاش داشت به "رنگ" دیگری ظاهر شود و در یک فروتنی سیاسی دروغین اعلام کند که منظور از اثباتی همان حرکت سلبی اما با محمل "انقلاب" است. در مرحله بعدی و پس از مرگ منصور حکمت این گرایش صریح الهجه تر بود و صراحتا اعلام کرد که: "با بحث حزب و قدرت سیاسی منصور حکمت، حککا به جائی نمی رسد". "انقلاب" مسیر رسیدن به قدرت حککا است. در خلا فقدان منصور حکمت این گرایش تا جائی پیشروی کرد که در کنگره ۴، بدون اینکه در نشستی حزبی رسمیتی یافته باشد، ابتدا از کانالهای غیررسمی و محفلی و تلویحا و سپس صریحا، کنگره ۴ "کنگره انقلاب" لقب گرفت. پس از جدائیها، کنگره ۵ حککا، دیگر رسما و به اتفاق آرا توسط این گرایش "فتح" شد. از این پس دیگر لزومی برای تقابل با کمونیسم سلبی نبود، میبایست به سوسیالیسم دترمینیست و منتظر انقلاب همان لباسی را پوشاند و همان زبانی را به کار گرفت که جامعه کمونیسم را با آن شناخته بود. این واقعیت که خط حاکم بر حککا اکنون دارد خود را به نام ادامه دهنده و حتی "درافزونده" کمونیسم منصور حکمت بیان میکند، ممکن است نشانی از رندی سیاسی را با خود حمل کند، اما نباید چنین تعبیری را پذیرفت. خط "پیروز" طبعا میخواهد خود را تحکیم کند و تبدیل کردن آثار منصور حکمت به نقل قولهای کتابچه سرخی جز لایتجزائی از این مبارزه برای مصادره بخشی از حککا تحت یک گرایش همیشه در حاشیه است. به طریق اولی بحث بر سر "تجدید نظرطلبی" نیست، چرا که حزب و قدرت سیاسی، به عنوان یک "نظر" و پس از لنگر انداختن حکا بر بستر رسیدن به قدرت بر اساس احتمالات تصادفی تاریخ و دترمینیسم "انقلاب"، اکنون دیگر پذیرفته شده هم هست. در همین رابطه "دیدگاه"های دیگر منصور حکمت، حزب و جامعه و حزب و شخصیتها و تمامی بحثهای منصور حکمت در مورد حزب و حزبیت و رابطه با رهبران عملی طبقه کارگر و جنبش های اجتماعی نه تنها رد نشده اند، بلکه از خاستگاه حزب منتظر"انقلاب" فرضی، همه مورد قبول اند و در مقابل هر مخالف درونی و بیرونی پشت سرهم از منصور حکمت و "نادر" نقل قول ردیف میشود. حتی این مساله که خط و گرایش حمید تقوائی از کنگره اول اتحاد مبارزان کمونیست از یک پیشینه معرفه و متکی بر سنتهای چپ ۵۷ی برخوردار است، تغییری در این واقعیت که رهبری حککا خود را مدافع "نظری" و "مواضع" تمامی بحثهای منصور حکمت بداند، نیست. این بیعت با "نادر" شامل حتی همانهائی که شخص حمید تقوائی و مواضع چپ سنتی او هم از جانب منصور حکمت مورد انتقاد قرار گرفتند، شده است. یکی از محورهای جدال درونی در کشمکشهای اخیر که نمیتواند سرنخی از پایه های اختلاف واقعی و زمینی را بدست کسی بدهد، همینجاست. در دوئل و جنگ نقل قولها، و البته با چشم پوشی از جایگاهی که حککا در آن قرار گرفته است، یک طرف "حزب مقدس است" را زیر پا گذاشته است و طرف دیگر "حزب و شخصیتها"، یک طرف "حزب و قدرت سیاسی" را به نفع جنبشها و گرایشات طبقات دیگر نفی کرده است و طرف دیگر اصلا "خود حزب" را نمیبیند! منصور حکمت از یک فیلسوف و متفکر مارکسیست برجسته جهان معاصر، یک کمونیست انقلابی، یک رهبر سیاسی و اجتماعی و یک حزب ساز و یک سازمانده توانا، به یک شخصیت درونی، شخصی و اختصاصی و انحصاری و محدود به دایره محفلی تنی چند تقلیل یافته است. انگار به متعمد و ریش سفید طایفه ای تبدیل شده است. این واقعا غدر به منصور حکمت و کوچک کردن تصویر او، و البته یک پیش شرط دیگر بزرگ کردن خط رهبری حاکم و شیوه ای در تحکیم خط حمید تقوائی بر این حزب نیز هست.
تسلط یک گرایش حاشیه ای بر حککا
حککا تحت یک گرایش همیشه در حاشیه و مورد انتقاد منصور حکمت، اکنون دیگر زیر هژمونی خط حمید تقوائی است. این خط به شهادت تاریخ، و تمامی اسناد کتبی و شفاهی کمونیسم ایران در سی سال اخیر، به شهادت تاریخ جدل با سوسیالیسم خرده بورژوائی چپ ۵۷ ی از همان کنگره اول اتحاد مبارزان کمونیست در تابستان سال ۶۱، و به شهادت "تفاوتهای ما"، "بحث جنبش سلبی جنبش اثباتی"، و تمامی آثار منصور حکمت در دوره حزب کمونیست ایران و حزب کمونیست کارگری، با خط و گرایش کمونیسم منصور حکمت متمایز و متفاوت بوده است. این گرایش همیشه در حاشیه، و صد البته در دورانی طولانی ساکت و خاموش و بی حرف، اکنون مقام رهبری حککا را اشغال کرده است. با یکسان فرض کردن حککا با حزبی که منصور حکمت نماینده آن بود، تفاوت و اختلاف، برخلاف تصور فراکسیون اعلام شده توسط ۵ عضو دفتر سیاسی، به جائی تقلیل یافته است که گویا فراکسیون میخواهند بحث "حزب رهبر، حزب سازمانده" منصور حکمت را بر همین حککا با قد و قواره و خاستگاه سیاسی فعلی اش، تطبیق دهد. انگار مشکل این است که حککا به حزب مبلغ مروج بسنده کرده است. خیر! مشکل اصلا اینجا نیست! مشکل این است که حزب "انقلاب"، یک پدیده مورد توافق هر دو طرف است. یکی اصرار دارد که باید از ترویج تبلیغ فراتر رفت و دیگری، از جانب خط حاکم، مستدل میکند که حزب نه تنها سازمانده هم هست، بلکه اساسا با اتکا به "درافزوده" حمید تقوائی در جزوه "تعین بخشی"، به رهبران عملی جنبش کارگری و جنبشهای اجتماعی "خط" داده است و آنها را هم با خود همراه کرده است!
مثل همه موارد دیگر در تاریخ، با مرگ منصور حکمت، شرایطی پیش آمد که یک گرایش همیشه در حاشیه کمونیسم ایران پس از تحولات ۵۷، فرموله شدنهای قبلی در طول سیر جریان کمونیسم ایران، از مراحل ارائه برنامه کمونیستی گرفته تا تشکیل حزب کمونیست ایران و جدل گرایشهای درونی آن، و منجمله "سانتر" معروفی که حمید تقوائی همراه با عبدالله مهتدی نماینده تمام قد آن بودند، به عنوان مبنای تعرض برای تصرف سرنوشت حککا خود را تثبیت کند. این تاریخ معرفه، خود موضوع مهمی است که باید بطور تفصیلی تر به آن پرداخت. اما در هر حال "فراکسیون"، از اینکه یک گرایش حاشیه ای و منزوی در طول تاریخ کمونیسم سی سال اخیر ایران، در مقام "صاحبخانه" بی رحم و بی ملاحظه حککا در برابر آنان قد علم کرده است، مات و متحیر مانده اند. درک این واقعیت برای فراکسیون دشوار است که بی انصافی و بی رحمی خصلت هر نیرو و گرایشی است که از موقعیت انزوا و حاشیه نشینی و بدون عرق ریختن و خون دل خوردنها، به منصب ریاست باد آورده دست یافته است. یک گره کور این رابطه، نقش فعالی است که افراد شاخص فراکسیون بویژه در دوره جدائی دو سال قبل، در تدارک مصادره حککا توسط خط فعلی حاکم بر عهده گرفتند.
روایت فاتحان حککا از یک تاریخ
بحث من اصلا این نیست که انسانها نمیتوانند مواضع دیروز خود را مورد بازبینی و یا بررسی انتقادی قرار بدهند و یا حتی مواضعی بدون پیشینه قبلی طرح کنند. در مورد حمید تقوائی و رهبری حککا کسی نه تنها شاهد بازبینی انتقادی مواضع پیشین تر اینها نیست، بلکه به روشنی میتوان دید که مواضع و مهمتر عملکردها، حداقل از کنگره اول اتحاد مبارزان کمونیست، مدام یک سیر انسجام و "تکامل" را طی کرده اند. انقلاب و سازماندهی انقلاب و تبدیل کردن این موضع سیاسی به جهتگیری "کنگره ۵"، و بحث "تعین بخشی"، فقط و صرفا یک خط فاصل "نظری- فکری" از کمونیسم منصور حکمت نیستند. اینها محورهای تمایز در دو نوع کمونیسم، یکی کمونیسم به روایت منصور حکمت و دیگری تجدید حیات یکی از انواع کمونیسمهای خرده بورژوائی است که اساسا آرمان خود را از "انقلاب ۵۷" و چپ برخاسته از آن گرفته است. این "جنبش" و این "گرایش" سوسیالیسم خرده بورژوائی را نمیتوان با مناظره و جدل صرفا "نظری" ترویج کرد و یا با تحمیل قطعنامه و مصوبه به مسیر کمونیسم منصور حکمت "هدایت" و "ارشاد" کرد. در شرایطی که این گرایش و سوسیالیسم خرده بورژوائی بر سرنوشت حککا مسلط شده است، پناه بردن به "نقل قول" از منصور حکمت هیچ دردی را دوا نمیکند و آویزان کردن مدال دفاع از همه بحثهای "نادر" توسط خط حاکم، دیگر علی السویه است. مگر پس از شکست انقلاب اکتبر، سران حزب کمونیست شوروی، خود را کمتر "لنینیست" خواندند؟ مگر موسسه جمع آوری و انتشار آثار لنین و مارکس و انگلس را به اکثر زبانهای زنده دنیا در ابعادی بسیار وسیع سازمان ندادند؟ و آیا همه این تلاشهای تبلیغاتی و بیعت با لنین و مارکس به جائی غیر از تحکیم سوسیالیسم و کمونیسم غیر لنینی و غیر مارکسی انجامید؟ و آیا بلند کردن یک سوسیالیسم بورژوائی و سرمایه داری دولتی با عنوان و پرچم "تئوری" های مارکس و لنین به جای دیگری غیر از تحکیم همان سوسیالیسم بورژوائی به نام اصل مبانی کمونیسم منجر شد؟ آیا فراموش شده است که کمونیسم بورژوائی و سرمایه داری دولتی پس از شکست انقلاب اکتبر، برای سالها و دهه ها، زیر نام لنین و حزب کمونیست و مارکس و مارکسیسم و "مارکسیسم - لنینیسم"، اتفاقا به قدرت تعرضی بیشتری دست یافت؟ در سراسر دنیا، در اروپا و "جهان سوم"، به نام کمونیسم و لنین اعلام کردند که تلاش برای صنعتی کردن، "راه رشد غیر سرمایه داری"، و دخالت هر چه بیشتر دولتهای بورژوائی و حتی دیکتاتوری و مستبد در اقتصاد برای "رشد ملی"، همان سوسیالیسمی را نمایندگی میکند که محور خود را بر دترمینیسم اقتصادی و "رشد نیروهای مولده" بنا کرده بود؟ میخواهم نتیجه بگیرم که معضل و مشکل رهبری حککا و خط حمید تقوائی و یارانش در این حزب، اصلا این نیست که فلان بحث منصور حکمت را "کم بها" داده یا کمرنگ کرده است و یا آنطور که برخی از هواداران فراکسیون میگویند، "حکمت زدائی" راه انداخته اند. بحث این است که یک خط و گرایش و جنبش با سابقه معین و یک نوع سوسیالیسم خرده بورژوائی معرفه و شناخته شده در بطن کمونیسم ایران، اکنون مقدرات حککا را تعیین میکند و بر آن حاکم است. از این به بعد، مثل هر مورد دیگری، و بویژه در مقیاس مینیاتوری تری مثل نمونه روسیه پس از شکست انقلاب اکتبر و شکست خط لنینی و تبیین لنینی از مارکسیسم، نوعی دیگر از سوسیالیسم و نوع دیگری از "کمونیسم کارگری" بر حککا حاکم است. در چنین بستری خط حاکم نه تنها تمامی مرزبندیهای "معرفتی" تاریخ ۲۵ ساله گذشته را درز میگیرد، بلکه برعکس همه تلاش اش را میکند که بگوید بحثهای منصور حکمت اصلا بحث آنها هم هست. دارند میگویند که حمید تقوائی به مواضع منصور حکمت "درافزوده" است! از اینجاست که میبینیم حمید تقوائی و دیگر سران جککا به مناسبت و بی مناسبت از منصور حکمت نقل قول می آورند و به سایه قدرت و نفوذ او آویزان میشوند. مستقل از اینکه بویژه حمید تقوائی از بحثهای منصور حکمت واقعا کاریکاتور ساخته است، اما لااقل در "درون" حککا توانسته است ادعا کند که تقریبا تنها اوست که بحثهای "نادر" را بطور کامل "فهمیده" است. جالب این است که او در این "کارزار" موفق هم شده است. چرا که "باورها و اشتراکات" پس از جدائی در دو سال پیش را در سیاستها و "قطعنامه" های به اتفاق آرا "کنگره ۵"، به عنوان مبنای توافقات بنیادی در برابر هر منتقد و از جمله کسانی که اخیرا فراکسیونی راه انداخته اند، گرفته است. در میدان "فتح شده و ثبت شده" ای که همه لایه های "کادر" رهبری حککا در تحکیم آن نقش و دخالت فعال داشته اند، دیگر نمیتوان پرچم تغییر سیاست آنهم با ابزار روشنگری یا باهدف رفع "ابهام" را بلند کرد. این تکرار داستان مبارزات "ضد رویزیونیستی" است. حمید تقوائی و رهبری حککا در هیچ اصل و تئوری و سیاستی "تجدید نظر" نکرده اند، دارند سیاست و گرایش خود را پیش میبرند و در این مسیر از هر تئوری و از جمله تئوریهای منصور حکمت هم، استفاده میکنند. مگر در دوره برو بیای "سوسیالیسم" و اردوگاه سوسیالیستی، پرنس سیهانوک و مائو و انورخوجه و صدر خلیل و معمر قذافی و حزب بعث عربی سوشیالیستی هم لباس سوسیالیسم به تن نکردند؟ مگر حتی شاهد کشیشان رهائیبخش و سوسیالیست نبودیم؟ ظاهر شدن به عنوان منتقد "نظری" و فکری و معرفتی، همان پاسخی را میگیرد که همه احزاب جنبشهای مختلف به منتقدین درونی خود داده اند و میدهند. به نظرم سرنوشتی که جمع ۵ نفره دفتر سیاسی پیشین حککا در پلنوم ۲۷ پیدا کرد، برای کسی که نه تفاوت در "بینش" و فکر و حتی متد و روش، بلکه تمایزات در سیاست و گرایش را تشخیص میداد، قابل پیش بینی بود. معلوم بود سوسیالیسم خرده بورژوائی ای که بر حککا حاکمیت یافته است با مخالفین "نظری" خود همان رفتاری را میکند که در تاریخ پس از شکست انقلاب اکتبر شاهد آن بودیم. تفاوت اینجا فقط کمی است. نه حککا جریانی اجتماعی است و نه با این کالیبر و مکانی که در صحنه سیاست ایران دارد، وزن و نیروئی است. اما همان سنتهای کمونیسم بورژوائی پس از شکست انقلاب اکتبر را میتوان در موقعیت و جایگاه عینی و طول و عرض حککا و در همین "طوفان در فنجان" این حزب ضرب کرد. فکر میکنم جملات حمید تقوائی در سخنرانی "اختتامیه" همین پلنوم ۲۷، در این رابطه خیلی گویاست. او در چند جمله اساس سیاست برخورد به هر منتقد سیاستهای حاکم بر حککا را چنین فرموله کرد، (نقل به معنی):
"آدمها جایز الخطا هستند، میتوان اشتباه را بار اول قبول کرد، تکرار آنهار را برای بار دوم هم شنید و سعی کرد مجاب کرد، اما بار سوم کسی و کسانی که بخواهند روی "مشعل رهبری" آب بریزند، دیگر من و بدنه کادری با "رای" مانع میشویم."
دارند به هزار زبان میگویند آنهائی که فاتح اند، تاریخ را به روایت خود مینویسند. اگر در سرتاسر تاریخ کمونیسم منصور حکمت سیر کنید، اجتناب از "تصفیه" و حتی رجعت به موازین اساسنامه ای و انضباطی آخرین وسیله بوده است. در بزرگترین تلاطمهای سیاسی و در یکی از مقاطعی که ناسیونالیسم درون کومه له با به قدرت رسیدن احزاب ناسیونالیست کردستان عراق همه مرزهای پرنسیپهای حزبی را زیر پا گذاشتند. منصور حکمت به حربه اخراج و اتکا به رای برای تصفیه روی نیاورد. هیچگاه بسیج و تحریک "افکار عمومی" درون حزبی برای تعیین تکلیف با نظرات متفاوت سیاسی، جز از جانب خطوط حاشیه ای، سلاح رهبری نه در دوره حزب کمونیست ایران و نه در دوره حزب کمونیست کارگری نبوده است. اما پس از فتح سرنوشت حککا توسط گرایش حاشیه ای پیشین، تاریخ گذشته نیز به روال دیگری نوشته و بازگو میشود. در یک پلنوم حزب کمونیست کارگری صریح و بی پرده اعلام میکنند یا باید نظرتان را پس بگیرید و از اعلام فراکسیون عقب نشینی کنید و یا از طریق رای و زور "سیاسی"، تکلیف را روشن میکنیم. و همین کار را هم کردند.
معلوم بود که برای این سیاست حذفی و تنبیه هر منتقد سیاستهای حاکم بر حککا، بطور بسیار سازمانیافته ای کار شده بود. این قضاوت عینی و ابژکتیو و "عواقب" هر مصاف با؛ و انتقادی جدی از خط حاکم قابل پیش بینی بود. بارها در همین پلنوم ۲۷ به فراکسیون میگویند، پرچم انتقاد از خط رهبری را پائین بکشید، فراکسیون را منحل کنید، آنوقت میشود با ۸۵ درصد پیشنهادات و انتقادات موافق بود! گفتند میتوان قطعنامه ثالثی را به تصویب رساند که مخرج مشترکی باشد، اما به عنوان قطعنامه "رهبری"! معلوم بود که رهبری حککا، ایجاد هر "شائبه" و شک و تردید در مورد خط حاکم را "برنمی تابد". این را در اعلامیه رسمی فریاد زدند و در نطق پایانی حمید تقوائی تاکید کردند. برای کسی که به حککای کنونی به عنوان پرچمدار "پیروزی" سنت خرده بورژوائی معرفه و شناخته شده ای در طول حیات کمونیسم ایران طی نزدیک به سی سال نگاه میکند، مشاهده این دوران "صغیر"، پاکسازیها و صحنه های "شبه محاکمات"، ومینیاتور دوره " purge " سالهای ۱۹۳۸ در شوروی سابق به نسبت قد و قواره و وزن سیاسی حککا، غیر مترقبه نبود. اینجا هم بالماسکه ای از کاریکاتور فاتحان، با "بی محل کردن" منتقدین و فراکسیون در کنج خلوت حککا راه افتاد.
و تمام مشکل فراکسیون و "اعجاب" از نتایج "فاجعه بار" و بیرحمانه سیاست حذفی پلنوم ۲۷ به نظر من در همین نکته نهفته است. روبرو شدن با عواقب جدال و کشمکش درونی با گرایش و بستر سیاسی مشترک و شوکه شدن و هاج و واج ماندن در برابر تنشهای بی فرجام برای برون رفت از یک تناقض درخود و لاینحل، از طریق افشاگریهای "ضدرویزیونیستی" و "آنتی حکمتیستی".
منصور حکمت در نقد وبررسی علل شکست انقلاب اکتبر، پدیده "رویزیونیسم" را توضیح داد و جایگاه تقابل و تفاوتهای جنبشهای اجتماعی و انواع سوسیالیسمهای غیر کارگری با سوسیالیسم و کمونیسم را در مباحث مهم بررسی انتقادی علل شکست انقلاب اکتبر، شکافت. در کشمکشهای اخیر حککا، بحثها و جدل ها و دلخوریها و مرزبندیها، تا جائی که به خط منتقدین مربوط است، به سنت مبارزه با "رویزیونیسم" بازگشت. علت و دلایل وفور نقل قول از منصور حکمت، در هر دو طرف، در جریان این اختلافات، چیزی جز این نیست. در یک بستر مشترک گرایشی و جنبشی، نمیتوان میخ گرایش و جنبش متفاوتی را آنهم با تاکید صدباره بر توافقات بر سر سیاستهای حاکم، بر زمین کوبید. این تناقض در خود است. تلاش برای اثبات رویزیونیست و آنتی حکمتیست شدن رهبری حککا و حمید تقوائی، راه به جائی نمیبرد. باید بستر واقعی جنبشی و گرایشی را تشخیص داد و آن را به مصاف طلبید.
تا جائی که به مواضع فراکسیون برمیگردد، مشکل و تناقض همینجاست. رهبری حککا قبل از آنکه منتظر تلاش نافرجام برای بریدن دسته چاقو بوسیله خود چاقو باشد، تصمیم گرفت با بدست گرفتن "رای سیاسی"، مثل همه موارد پیشین تر آب رفتن و انقباض حککا، بار دیگر بر شیپور پیروزی و "پرقدرت ظاهر شدن" خود از این دوره "جدال درونی" ، بدمد. به نظر میرسد این موج فرورفتن در تعریف و تمجید از خود تا مراحل دیگری که این شتاب قدرت به "هسته" هائی تماما برای خود نیز "تکامل" می یابد، در ست آپ حککا نشانی از فروکش ندارد. تا چه اندازه میتوان به اتکا به این بستر آنهم در حاشیه سوسیالیسم خرده بورژوائی، به "اتحاد کمونیسم کارگری" رسید، جای تردیدهای بسیار جدی است.
۲۴ فوریه ۲۰۰۷