خود آزاری و دیگر آزاری
محتوای واقعی کمپین "ضرورت فعالیت به نام کومه له"
مدتی است که بحث بر سر اینکه "کومه له" اصیل، سیاستها و روشهای آن چه بوده، و از چه آدمهائی تشکیل شده است، موضوع انشقاقها و تشکیل انواع فراکسیونهای رسمی و غیر رسمی در میان تشکیلات فعلی کومه له و نیز سازمان زحمتکشان است. این مساله که اکنون "حزب کمونیست ایران"، فعالیت کردن کومه له در چهار چوب آن و یا "خلاصی" از آن و "ضرورت فعالیت به نام کومه له" به یک موضوع در این دوایر تبدیل شده است، خود موضوع جدیدی نیست. رگه ای که تصمیم داشت کومه له را به خدمت جلال طالبانی در آورد و یا در "چپ" ترین حالت سفره همزاد " کومه له رنجده ران" آقای نوشیروان مصطفی در کردستان ایران را نیز پهن کند، بسیار قدیمی تراست. سرهم بندی کردن یک سازمان تماما "کردی" که کومه له را تداوم تاریخی "کومه له ژ. ک" و تحت پرچم کردستان و قاضی محمد و "بازسازی" آنها، و یا حتی ادامه "کمیته انقلابی حزب دمکرات" پس از مبارزه مسلحانه سال ۴۶ و ۴۷( جریان موسوم به اسماعیل شریفزاده و ملا آواره) در دستور خود گذاشت و سرانجام به یک بن بست و بحران درونی در سازمان زحمتکشان انجامیده است نیز یک اتفاق شناخته شده است. رجعت دگر باره به "کومه له اصیل" کردستانی و "ضرورت فعالیت به نام کومه له" و اصرار و ابرام و یکدندگی که کومه له باید بر تاریخ سیاسی بیش از یک دهه و نیم خود تحت نام حزب کمونیست ایران خط بطلان بکشد و به مناسک برائت از منصور حکمت رسمیت علنی بدهد، در حقیقت پاسخ و عکس العملی به این تلاشهای بی ثمر و به شکست رسیده است.
معلوم شده است که نمی توان در تقابل با پراتیک کسانی که کومه له را ساختند، آن را در رهبری مردم کردستان و ایستادگی در مقابل جمهوری اسلامی یاری کردند و تکاملش دادند و برای ثبت یک تشکیلات کمونیستی در تاریخ مبارزه مردم کردستان جان باختند، یک تاریخ جعلی ساخت. معلوم شد برای کومه له ای که در برابر توطئه های حزب دمکرات ایستاد و حرمت و احترام کمونیسم و کمونیستها را پاس داشت، نمیتوان حتی نام کومه له را برای سرهم بندی کردن یک جریان علنا قوم پرست و مدافع "کردایه تی" خالص سرقت کرد و وام گرفت. وزن کمونیسم و رادیکالیسم و کارنامه پراتیک کمونیستها در کردستان ریشه دار تر و عمیق تر از آنست که یک رگه سنتی و قدیمی تر درون کومه له، بتواند از حاشیه به متن راه پیدا کند. سنتی که همیشه به ناسیونالیسم و خودمختاری طلبی باج داده است، کیش اسلحه را از سنت پیشمرگایه تی ناسیونالیسم کرد وام گرفته است و به مذهب و عقب ماندگی و تحقیر زن میدان داده است و مدافع خجول مردسالاری و خلق و خوی سنن عشایری و فئودالی و کردایه تی بوده است. فقط در بستر یک تعرض بورژوازی بین المللی در جریان "پایان کمونیسم"، دست یابی احزاب ناسیونالیستی به قدرت و عروج خاتمی و دو خرداد، میشد زبان این جریان همیشه در حاشیه در رهبری کومه له را به عنوان "بنیانگذاران" و معماران "بازسازی کومه له" درازتر کرد. با وجود فراهم بودن و گستردگی فضای ضدکمونیستی، آزادیخواهی و گرایش برابری طلبانه انسانها و حاصل مبارزه و فداکاری و جانفشانیهای طیف وسیعی از شریفترین کمونیستهائی که قلب میلیونها مردم را تسخیر کرده اند، کسانی که ربطی به گرایشات عقب مانده و ناسیونالیستی در "کومه له اصیل" نداشتند، همه این تلاشهای ارتجاعی را به بن بست کشاند. شکست تمام کمپین ها و کودتاها و توطئه های علنی و پشت پرده تاکنونی برای مصادره کومه له توسط گرایشات ناسیونالیستی و کردایه تی و قومی، اکنون در قالب دیگری، تجدید حیات کرده است.
اما این بار ما به پروژه ای در انتهای اشتهاهای برآورد و ارضا نشده روبرو هستیم. پروژه جدید، برخلاف تلاش های قبلی، صرفا و منحصرا با پشیمانی از تشکیل حزب کمونیست و پیوستن دگر باره به کمپ نفرت از کمونیسم کارگری و منصور حکمت تداعی نمیشود. این پروژه منفی تر از ندامت و پشیمانی سیاسی است. اعلام یک سیاست پس از بن بست پروژه سازمان زحمتکشان و بحران درونی آن و عکس العملی در برابر دولت مستجعل حاشا وعاق کردن نوشته "از کنگره اول تا کنگره دوم" و عبور از شبه مائوئیسم مباحث و جلسات "انتقاد و انتقاد از خود" کنگره اول کومه له و آه و اسف تمامی کسانی است که سوابق خود در کومه له را به بستر جنبش ملی کرد بخشیده اند. کندو کاو و حفاری آثار باستانی برای برکشیدن هویت "کومه له اصیل"، که گویا از کار سراسری و شرکت در تشکیل یک حزب سراسری متنفر بوده است، و به هر گرایش ناسیونالیستی با توجیه "جنبش ملی کرد" دست درگردن بوده است، گامی بر بستر همه این شکستها و در آنسوی استغفار و ندامت سیاسی است. این استیصال و منفی بافی و نه حتی حرکتی به سوی راست و یا چپ افراطی، به خودزنی و خود سوزی و انتحار سیاسی شباهت دارد. گره کور این حرکت منفی اینجاست که تلاش برای راه انداختن یک خودکشی دسته جمعی، باز نشدنی است.
بستری که این استغفار شبه عرفانی و عزلت نشینی و صوفی گری در عکس العمل به پیوستن کومه له به پروسه تشکیل حزب کمونیست ایران را تشکیل میدهد، زمینه ای که موجب نفرین و بازپس گیری رفاقت با منصور حکمت بوده و یا حتی نفرین هر فعالیت سراسری با هر جریان "غیر کردستانی" است، نه ریشه در پتانسیل "جنبش کردستان" و نه نفوذ "کردهای کمونیست" ندارد. بحث "اول کُردم، بعد کمونیستم و یا هر چیز دیگری"، در همان دوران تدارک تشکیل حزب کمونیست ایران توسط خالد عزیزی طرح شد و اتفاقا و دست بر قضا در یک طنز تاریخی، علاوه بر منصور حکمت، از جانب عبدالله مهتدی و شعیب زکریائی پاسخ گرفت. جای کسانی که مقدمتا برای خود و کومه له هویت تماما کردی درست میکنند، احزاب ناسیونالیست و قوم پرست است. خالد عزیزی هم به حزب دمکرات پیوست و از دفتر سیاسی آن سردرآورد.
در درون کومه له و در میان "بنیانگذاران" آن، همواره یک گرایش برای تقلید و دنباله روی از نمونه جلال طالبانی و بعدها "کومه له ره نجدران" در کنجی ذخیره بوده است. این رگه همواره سعی کرده است رو به "مام جلال" چنین وانمود کند که کومه له، سازمانی هم سو و هم خط با او را نمایندگی میکند. سعی میشد مبارزه با "قیاده موقت" و گنجاندن "ماده هشت" در طرح خواستهای مردم کردستان با خمینی و دولت موقت به عنوان بازتاب نفوذ خط جلال طالبانی در "کردستان شرقی" تداعی شود. اما سیر انقلاب ۵۷ و وضعیت متفاوت سیاسی و اقتصادی و اجتماعی در کردستان ایران، عملا حاملان این گرایش را به سکوت و رضایت به وضع موجود کشاند. میبایست اشتهای مصادره کومه له کمونیست توسط جناح هوادار خط جلال طالبانی که در آن روزها، بخش شبه مائوئیستی و ناسیونالیست چپ متشکل در کومه له ره نجدران همین آقای نوشیروان مصطفی را در "جبهه وسیع"( به ره ی پان) هضم کرده بود، تا فراهم شدن شرایط مناسب قورت داد و در ترشی خواباند. این شرایط پس از گذشت بیش از ۱۵ سال، با تبدیل شدن آمریکا و نظامیگری نظم نوینی آن به عنوان تکیه گاه جدید ناسیونالیسم کرد، و تشکیل حکومت "کردی" جلال طالبانی و نوشیروان در سلیمانیه و حادثه و تکان سیاسی شدید ناشی از فروپاشی دیوار برلین و سقوط شوروی و جشن "پایان کمونیسم"، فراهم شد. سازمان زحمتکشان علنا با اعلام نفرت از کمونیسم و منصور حکمت و با نصب پرچم کردستان بر سر در مقر خود و دفاع بی پرده از سیاست و نظامیگری و ژاندارم بازی آمریکا اعلام موجودیت کرد. فشار به کومه له باقیمانده که باید هرچه زودتر خود را از "شر" نام حزب کمونیست رها کند با پیوستن "بنیانگذار" دیگری که نوشته "از کنگره اول تا کنگره دوم کومه له" را به آتش نفرت و نفرین از گذشته کمونیستی خود سپرد، به نظر میرسید که شتاب جدیدی گرفته است. اما رویدادهای بعدی و تحولاتی که بویژه پس از اشغال نظامی عراق توسط ارتش آمریکا بوجود آمده اند، جناح جلال طالبانی - نوشیروان و حکومت آنها را در سلیمانیه با بن بست روبرو ساخت. در مقابل توهمات گیج کننده سران پروژه"بازسازی کومه له زحمتکشان"، جناح سابقا "قیاده موقت"، و رقیب مشترک اتحادیه میهنی و پدرخوانده های سازمان زحمتکشان، به حاکمیت "هه ریم"( منطقه) کردستان رسیدند. تعیین تکلیف سرنوشت سیاسی کردستان عراق تقریبا بطور برگشت ناپذیری به "پارتی" و مسعود بارزانی محول و واگذار شد. بن بست و بحران صفوف اتحادیه میهنی را فراگرفت و این جریان که رئیس آن به دنبال نخود سیاه پست تشریفاتی رئیس جمهور عراق فرستاده شده بود، بازی را به مسعود بارزانی باخت. بحران با استعفای نوشیروان از معاونت جلال طالبانی به مرحله جدیدی رسید. دورنمای فروپاشی و شروع جنگ قدرت در صفوف اتحادیه میهنی، با کهولت سن جلال طالبانی، تمام قد در مقابل چشمان هاج و واج هواداران "کردستان شرقی" این جریان قرار گرفت. بعلاوه و مهمتر از سیر خودبخودی ریزش درونی، در بطن بن بست آمریکا در عراق سیاستمداران دولت بوش به این نتیجه رسیده اند که اشتباه"در هم شکستن ماشین دولتی رژیم بعث" را در هیچ کشور دیگری و از جمله در ایران تکرار نخواهند کرد. عبدالله مهتدی در ذکر دستاوردهای خود در سفر به واشنگتن، این پیام را گرفت و متوجه شد که "سیاستمداران آمریکا در مورد کردستان شرقی" سیاست و استراژی روشنی ندارند! معلوم شد که قرار نیست جریانات قومی را در بورس بگذارند و در پس ویران کردن شیرازه مدنی جامعه ایران، گوشه ای را در کردستان ایران برای برپائی "بساط فرعونی" برای جریانات قوم پرست، کنار بگذارند. تشدید بحران درونی سازمان زحمتکشان که در "کنگره" اخیر آن به حالت فلج کننده و تصفیه و تصفیه کاری و نامه پراکنیها و افشاگریهای متقابل انجامیده است، انعکاسی از کورشدن این دورنما در درون همان رگه دیرین هوادار خط "مام جلال" است. تلاشها برای اینکه نوشتن ماده هشت و خواست اخراج قیاده موقت از کردستان ایران را تماما و منحصرا به نام فواد مصطفی سلطانی جا بزنند و نتیجه "کشمکش دهقانان و فئودالها" در دهات مریوان، به یک نمایش مسخره خودشیرینی در مقابل پارتی دمکرات و حزب بارزانی انجامید. رگه ای که همواره سعی کرده بود در مخالفت با رهبری "عشیره ای و طایفه ای" بارزانیها بر کردایه تی، بازوی "مترقی" و "نو" جلال طالبانی و کومه له رنجدران را نمایندگی کند و کومه له را رسمی و غیر رسمی با آن تداعی کند، فضای تنفس و نفس بقا خود را در تنگنا دید و منبع دریافت کمکهای مالی و تدارکاتی و مقر داری را خشک و برهوت یافت. در پراتیک هم معلوم شد، توهمات در مورد ماهیت جریان وابسته به جلال طالبانی و کومه له رنجدران، که گویا محمل رنسانس و قدرت گیری چپ و کمونیسم "کردی" اند، به سد واقعیات عملکرد این گرایش در حکومت و در رابطه با مردم و کارگران و زحمتکشان "کرد" اصابت کرد. توصیف صدرات اینها به عنوان "فرعون" های کرد، از جانب مردم کارگر و زحمتکش سلیمانیه، خیلی بامسماست.
پروژه "باز سازی" پوچیسم
سردمداران "ضرورت فعالیت به نام کومه له" این تحولات را از نزدیک شاهدند، میدانند که دارند در پایان یک پروسه و در مجلس ختم یک گرایش دیرین و همیشه در حاشیه در درون کومه له کمونیست، امکانی برای یک "بازسازی" دیگر از ناممکنات است. از اینجا به بعد دیگر حفظ و تداوم رگه هواداری از خط اتحادیه میهنی و کومه له ره نجدران فقط میتواند با نمایش درماندگی و یاس و منفی بافی موجودیت خود را حفظ کند. ضرورتی ها دیگر لزوما حتی گروه فشار سازمان زحمتکشان دردرون کومه له موجود نیستند. نه قصد دارند فراکسیونی با پلاتفرم مشخص بلند کنند، نه از کومه له جدا میشوند و نه برنامه انشعاب طرح کرده اند، و نه تصمیم به راه انداختن تشکیلات متفاوتی گرفته اند. پرچم اینها "ایست، حرکت ممنوع" و دعوتی برای مشغولیت به خود و هرز رفتن از درون است. میخواهند بمانند تا به خواندن آیه یاس و دلسردی و بی اعتمادی صفوف کومه له فعلی را نامنسجم و متزلزل تر کنند. میخواهند فشار تحقیر بر کومه له را به خاطر مجاز دانستن وزش نسیم سوسیالیسم و امید به فعالیت "سراسری" کماکان حفظ کنند. فراخوانشان رفتن به "درون" خود و ایجاد یک جریان غیر سیاسی "انتقاد از خود" و تکرار مکرر استغفار از گذشته و آویزان کردن فشار روانی بی اعتمادی در درون کومه له موجود است. رسالتشان تقدیس خود زنی و تحقیر تاریخ کمونیستی کومه له و منفی بافی است، نق و غر زدن است تا آن باریکه کوچک از تعلق به سنتهائی که منصور حکمت به درون کومه له و حزب کمونیست آورد، خشک شود، تردید و بازهم تردید و شکاکیت و عدم اعتماد به نفس را در صوف کومه له موجود دامن بزند و تقویت کند. به طور عینی این لجاجت بر سکون و رکود و برزمین کوبیدن تابلو حرکت ممنوع توسط کسانی که بعضا خود بطور فرمال عضویت مرکزیت را دارند، حتی بطور اثباتی از علم کردن یک جریان دست راستی و طالب کردایه تی خالص تر عاجز و ناتوان است. آوای آنها مملو از یاس و محتوای سیاسی حرکتشان نهیلیسم و پوچیسم در بستر به بن بست رسیدن رگه ای در جنبش ناسیونالیستی کرد است که به خط آخر رسیده است. بازتاب عملی این پوچیسم، با نادمین دیگری که بهر حال در حاشیه ناسیونالیسم کرد، دارند فاصله گرفتن از گذشته خود را با کارهای آکادمیک و تلفیق قوم پرستی و ناسیونالیسم با "مکتب فرانکفورت" و مدافعان "محیط سبز" پر میکنند، و یا مجالس خود را با داستان سازی و نقل مراتب انزجار از قهرمانی در راه ایده های بزرگ انسانی و تمسخر هر ایده انسان دوستانه و چپ و پیشرو گرم نگاه میدارند، متفاوت است. در عمل و در شرایط فقدان هر نشانه کار اثباتی و سیاسی، فراتر از استغفار و استیصال، راه سیاسی دیگری جز صوفیگری سیاسی و انتقاد از خود مائوئیستی، و راهی به جز رفتن به درون و خودآزاری و دیگر آزاری، و کناره گیری از سیاست به هر معنی چپ و یا راست آن، پیش روی خود باقی نگذاشته اند. و تعجب این است که این چوب لای زخم، از جانب رهبری کومه له با توجیه تشکیلات داری و "حفظ نیرو"، از امکانات قانونی و تشکیلاتی برای کاشتن تخم دلسردی و پوچ گرائی برخوردار است. گارد باز رهبری کومه له در برابر ناسیونالیسم کرد، بستر تسری این زخم و منبع تغذیه و نیرو گرفتن هر گرایش غیر کمونیستی است.
مشکل ضرورتی ها یک ناخوشی است، راه حل سیاسی و یا معالجه از طریق روشنگری سیاسی وجدل و مناظره فکری ندارد.
۶ مارس ۲۰۰۷