نقدی بر مبانی کمیته های کمونیستی
یک تعریف نو و چند تحریف تاریخی
پایه و مبنای اصلی کمیته های کمونیستی را این پاراگراف تعریف میکند:
" تغيير اوضاع سياسي ايران، شکست دو خرداد، مقابله سنت هاي سياسي مختلف موجود در جنبش سرنگوني براي تامين رهبري جنبش اعتراض مردم، همه احزاب جدي را در مقابل مسئله سازمان سازي حزبي به معني اخص کلمه قرار داده است. همه احزاب در حال گذار از شيوه کار جنبشي به شيوه فعاليت سازماني تر هستند. اين "مشغله" براي ما، به ناچار، پاي تئوري سازمان حزب را به ميان ميکشد و ما را در مقابل مسائل جديدي قرار ميدهد که بايد به آنها پاسخ به گوئيم.
در رابطه با سازمان حزب در داخل کشور ما(*) قبلا، در حزب کمونيست ايران و حزب کمونيست کارگري، در مورد شبکه محافل کمونيستي، شبکه محافل کارگران کمونيست، رهبران علني، آژيتاتورهاي توده اي و جايگاه آنها در سازمان و تئوري سازماني يک حزب کمونيستي – کارگري بحث داشته ايم.
امروز بايد مجددا به اين بحث ها برگرديم و به مسئله سازمان بطور اخص به پردازيم. اگر در اين دوره پاسخ مناسب و متناسب به نيازهاي سازماني جنبش و حزب مان ندهيم در مقابل فعاليت سازمان يافته احزاب ديگر، بر متن سنت و روش خودشان، نا کارا ميمانيم."
(کورش مدرسی: سازمان و سبک کار کمونيستي، بخش اول، کميته هاي کمونيستي، طرح بحث)
مبنای تشکیل کمیته های کمونیستی در جملات فوق، از "تغییر اوضاع سیاسی ایران" و شیوه ای برای مقابله با سنتهای مختلف موجود، در" جنبش سرنگونی" نشات گرفته است. این تمام فلسفه تشکیل کمیته های کمونیستی است. "تئوری سازمان"، در واقع قرار است که مبنای متفاوت تشکیل کمیته های کمونیستی "در تغییر اوضاع سیاسی" در "جنبش سرنگونی" را تدوین و ارائه بدهد.
از این حکم عمومی، دو نتیجه کاملا روشن نتیجه میشود که نشان میدهد این کمیته ها نه لازم است "کمونیستی" باشند و نه مبنای استراتژی سازماندهی یک حزب سیاسی کمونیستی. این مبانی با استدلالی که درمدخل بحث کورش مدرسی آمده است، مبانی یک پاسخ تاکتیکی، برای مقطع معینی از شرایط سیاسی جامعه ایران، دوران "بعد از شکست دوخرداد" است. میگویم لازم نیست کمونیستی باشد، چرا که آرایش یک حزب چپ ضدرژیمی، در "جنبش سرنگونی" است. تئوری سازمانی ای که برای یک مقطع مشخص از شرایط سیاسی، مستقل از درستی یا نادرستی ارزیابی از این شرایط، برای "جنبش سرنگونی"، ارائه شده است به حکم ویژگی عمومی مبارزه ضد رژیمی، ربطی به سازماندهی در میان طبقه کارگر که کمونیسم بدون رجوع و اتکا به آن، میتواند کمونیسم هر طبقه و قشر و صنف دیگری باشد، ندارد. اگر اسم این کمیته ها، نه کمیته های کمونیستی، که مثلا کمیته های پیشنهای برای "جنبش سرنگونی" بودند، واقعی تر بود. میتوان فهمید که یک حزب چپ در راستای تلاش برای تصرف قدرت سیاسی و یا دخالت در اوضاع سیاسی، راهها و شیوه های مختلفی به نسبت وضعیت و شرایط داده جامعه، به اشکال مختلف سازماندهی و تدوین تئوریهای سازمانی در این مورد روی آورد. از بحث و انتخاب تشکیل کمیته های قیام گرفته تا تشکیل ارتش و یا واحدهای نظامی و توده ای بروی هر حزب سیاسی مدعی قدرت مساله باز و قابل بحثی است. اما این تئوریهای تاکتیکی و مبانی سازمانی در رابطه با مساله قدرت سیاسی، هنوز پاسخ به این سوال که مبانی پایه ای سیاست سازماندهی طبقاتی و حزبی یک حزب کمونیستی، و نه یک حزب صرفا و تماما سرنگونی طلب، کدامند را بی پاسخ گذاشته است. کمیته های کمونیستی، طبق تعریف کورش مدرسی پاسخ سازمانی به اوضاع معین سیاسی و در رابطه با "جنبش سرنگونی" است. نقطه حرکت از یک مقطع مشخص در تغییرات اوضاع سیاسی، در یک جنبش همگانی "سرنگونی طلبی" و ضدرژیمی، عقب نشینی آشکار از پیشرویهائی را که کمونیسم ایران حداقل در سطح تئوریک داشته است، تثبیت کرده است. کمونیسم منصور حکمت در مباحث کمونیسم کارگری، پس از یک دوره موفقیت آمیز در مبارزه با پوپولیسم و سوسیالیسم خلقی، پس از عبور از حزب ائتلاف ضد پوپولیستی و چپ ۵۷ی، بار دیگر بحث کمونیسم را به بستر اصلی خود رجوع داد. به بستری که با تکیه بر "کمونیسم زمخت" موجود در میان جنبش کارگری در اروپای صنعتی، مانیفست کمونیست را به عنوان بیانیه آن تدوین و منتشر کرد. بحثهای کمونیسم کارگری و سیاست سازماندهی "ما" در میان کارگران، رجعت و بازگشت دوباره به سنگ بنای یک حزب واقعی کمونیستی و کارگری بود که مارکس و انگلس در مجامع و شبکه های انجمنهای آموزشی کارگران سوسیالیست و کمونیست، تزهای فوئرباخ و مبانی نقد اقتصاد کاپیتالیستی را، همان تزهائی که مبنای نوشتن مهمترین کتاب تاریخ بشریت، کاپیتال، را ساختند، به بحث و مواد درسی تبدیل کردند. همان بستر اصلی کمونیسمی بود که با متحد کردن تشکلهای محافل کارگران سوسیالیست در روسیه، سازمانهای اتحاد مبارزه در راه آزادی طبقه کارگر، وجه مشخصه حزب لنینی را از همه دیگر احزاب و جریانات دیگری که در متن زندگی و فعالیت کارمندان، دانشجویان و محافل روشنفکران سوخت و ساز داشتند، متمایز کرد. اگر به من ایراد گرفته میشود که به گذشته ها نپردازم، باید اعلام کنم که من در برابر بازگشت به ذهنیت چپ روشنفکری ۵۷ی، و نوآوریهای بدیع پوپولیسم وارونه، به گذشته ۱۵۰ سال قبل مانیفست کمونیست و "گذشته" بسیار دورتر تا سه سال قبل مباحث کمونیسم منصور حکمت رجوع میکنم. بحث کمیته های کمونیستی یک بار دیگر پس از طی شدن این دورانهای سخت و پر از کشمکش با چپ ضد رژیمی و چپ کارمندی و روشنفکران بورژوازی صنعتی، به دانشگاه و محیط دانشجوئی باز گشته است و بار دیگر صریح و روشن و بی پرده لباس ضد رژیمی را در "جنبش سرنگونی" بر تن کرده است. کمیته های کمونیستی در جدائی های اجتماعی که پس از شکست انقلاب اکتبر بین کمونیسم و مارکسیسم و "کمونیسم زمخت" کارگران ایجاد شد، و منصور حکمت مبانی اساسی این تفاوتها و انشقاقها را شکافت، بار دیگر و پس از ثبت تعرض کمونیسم کارگری به کمونیسمهای عموم خلقی و ضد رژیمی، به این شکاف رسمیت داده است و برای تدوین مبانی سازمانی "چپ" در جنبش سرنگونی و مبارزه ضد رژیمی، به دانشگاه و دانشجو و دانش آموز تکیه داده است. دور زدن و چشم پوشی از تقابلی است که جنبش کمونیستی ایران و مشخصا کمونیسم کارگری، بطور رسمی و علنی از کنگره دوم حزب کمونیست ایران با کمونیسم و چپ ضد رژیمی و سیاستهای مبتنی بر فرض جدائی کمونیسم از بستر اعتراض سوسیالیستی و مکانیسمهای شبکه های محافل کارگران سوسیالیست داشته است. تعریف کمیته های "کمونیستی" بر اساس جنبش سرنگونی، و تکیه بر دانشجویان و دانشگاه، اعاده بحثهای چپ ۵۷ی است در قالبی که فقط بطور صوری کمونییسم را عاریه گرفته است. هر اندازه شکل گیری این کمونیسم را در بستر دانشگاه و جنبش دانشجوئی برانداز میکنیم، به ورژن دیگری جز نوع قدری زمینی تر و کمتر اینترنتی و ویرچوال تر و البته هنوز"مرکزغیبی"، "انجمنهای جوانان آزادیخواه" نمی رسیم. خود من کسی بوده ام که بیشترین علاقه را به شکل گیری جریان چپ و کمونیست و سمپات مباحث منصور حکمت در دانشگاه ها داشته ام و با این لایه رابطه فعال و صمیمانه ای برقرار کرده ام. با اینحال بین تبدیل شدن دانشگاه به محل عقاید چپ و کمونیستی، و بستر اصلی جنبش کمونیستی در میان شبکه فعالین نوع "آچار بدست" و "زمخت" کمونیسم در میان جنبش طبقه کارگر تفاوتهای طبقاتی وجود دارد. مضاف به اینکه اگر متن کمونیسم کارگری بستر اعتراض دائمی و سوسیالیستی طبقه کارگر به سرمایه و استثمار کار بردگی مزدی است، مبانی کمیته های کمونیستی که توسط کورش مدرسی ارائه شده است، بر اساس جنبش "دمکراتیک" و ضد رژیمی، در محیط دانشجوئی، و آنهم برای مقاطعی است که دورنمای "انقلاب"، که در مقوله "جنبش سرنگونی" خلاصه شده است، پس از شکست دو خرداد، پیش روی "چپ" قرار گرفته است. صرف "کمونیستی" نامیدن کمیته هائی که بطور واقعی به اتکا جنبش چپ دانشگاه، برای آمادگی در هدایت "جنبش سرنگونی"، تعیین تکلیف مرحله "دمکراتیک" ضد رژیمی را تدارک میبینند، با مسما نیست. کمیته های کمونیستی وجه و ما به ازاء "سازمانی" و تشکیلاتی اجرای پلاتفرم "منشور سرنگونی" است. من محتوای واقعی و "دمکراتیک" و متباین منشور سرنگونی با انقلاب سوسیالیستی را در نوشته دیگری نقد کرده ام. به نظر من پلاتفرم منشور سرنگونی و پلاتفرم "حزب و انقلاب" حمید تقوائی هر دو، پلاتفرمی برای اعمال هژمونی چپ در جنبش سرنگونی است با این تفاوت، که منشور سرنگونی در تعریف خصلت "همه با هم"، مرحله دمکراتیک در تمایز با سوسیالیستی نامیدن همین جنبش همگانی، قدری صریح تر است. مبانی سازمانی کمیته های کمونیستی، وجه آرایش حزبی برای تامین هژمونی در مرحله فعلا دمکراتیک، جنبش سرنگونی را صراحت داده است.
یک تحریف
کورش مدرسی بحث تشکیل کمیته های کمونیستی برای ارائه یک پاسخ سازمانی کمونیسم به تغییر شرایط برای جنبش سرنگونی را اینگونه ماهرانه به سابقه و تاریخ جدال کمونیسم منصور حکمت با "سوسیالیسمهای بورژوائی و خورده بوژوائی وخلقی" وصل میکند:
" در رابطه با سازمان حزب در داخل کشور ما* قبلا، در حزب کمونيست ايران و حزب کمونيست کارگري، در مورد شبکه محافل کمونيستي، شبکه محافل کارگران کمونيست، رهبران علني، آژيتاتورهاي توده اي و جايگاه آنها در سازمان و تئوري سازماني يک حزب کمونيستي – کارگري بحث داشته ايم" ( همان منبع)
لازم نیست توضیح بدهم که بحث "سیاست سازماندهی ما در میان کارگران" داشت مبانی تفاوتها و جدائیها از کمونیسم کارمندی و دانش آموزی و انواع دیگر جنبشهای ملی و استقلال طلبانه و آرمانخواهی بورژوازی صنعتی که در دوره اعتبار کمونیسم، نام و پوشش کمونیسم و سوسیالیسم را وام میگرفتند، بر میشمرد. بحث های کمونیسم کارگری و بویژه بحث سیاست سازماندهی ما در میان کارگران، به جدائی تئوری مارکسیسم و کمونیسم از بستر طبیعی اعتراض ضدسرمایه داری جنبش کارگری اشاره دارد و نه به "رادیکال تر" کردن و یا "کمونیستی" تر کردن جنبش همگانی "سرنگونی"! وارد کردن تعریف از مبانی کمیته های کمونیستی با این تعابیر روشن و آشکار ضد رژیمی به عنوان ماده واحده و یا در افزوده بر مباحث شبکه های کارگران کمونیست، لوث کردن و تحریف تاریخ معرفه جدال کمونیسم کارگری نه برای " مقابله سنت هاي سياسي مختلف موجود در جنبش سرنگوني براي تامين رهبري جنبش اعتراض مردم"، که با انواع دیگر سوسیالیسمهای بورژوائی و خورده بورژوائی و حتی ارتجاعی بود. من مهمترین مباحث منصور حکمت در این رابطه را ضمیمه کرده ام، تا بروشنی نشان بدهم چرا بحث کمیته های کمونیستی برای "جنبش سرنگونی" کورش مدرسی، به یک تاریخ مهم از جدال کمونیسم کارگری بی ربط است. خواننده خود میتواند متن کتبی مباحث را مقایسه کند و تباین آشکار آنها را ببیند.
یک متد غلط
متد و روش کورش مدرسی برای معرفی "کمیته های کمونیستی" که در واقع میبایست نام واقعی آنها کمیته های جنبش سرنگونی باشد، در نوع خود نیز جالب است. در این رابطه او مساله را ابتدا به یک مساله فنی مدیریتی و سازمانی تقلیل میدهد تا تمام تاریخ عبور کمونیسم ایران از تزها و تئوریهای سازماندهی متاثر از چپ ۵۷ی را، قدمها و گامهائی از سپری کردن تئوری سازمانی "چپ" به تئوری "اجتماعی" جا بزند. به این نقل قولها توجه کنید و در کمال حیرت حلقه مفقوده مباحث سیاست سازماندهی ما در میان کارگران و مباحثی که شالوده کمونیسم کارگری را تشکیل میدهند، کماکان مفقوده و در اوج ناباوری مسکوت بیابید. من ناچارم که به منظور اینکه متهم به نقد دلبخواهی و انتخاب تصادفی تکه هائی از شیوه ارائه بحث کورش مدرسی نشوم، بخشهائی را اینجا نقل کنم. اما خواننده این سطور بهتر است که متن کامل بحث کورش مدرسی را بخواند.
" آخرين بحث سازماني، به معني اخص آن، که داشتيم بحث حوزه هاي حزبي مربوط به سالهاي ٦۳ و ٦۴ شمسي در حزب کمونيست ايران است. در آن زمان بحث کرديم که حوزه سلول و مبناي سازماني حزب است. ميدانيد که حوزه از جمع اعضاي حزب در يک محيط يا جغرافيا تشکيل ميشود.
البته بايد توجه کنيد که بحث ما آن زمان ما در مورد حوزه ها با برداشت جاري چپ راديکال و غير اجتماعي تفاوت هاي قابل توجهي داشت. در سنت چپ حوزه ها (تشکل اعضا) اساسا معطوف به فعل او انفعال درون حزبي بود. کار حوزه ها بحث کردن، پخش اعلاميه، و رشد ميکروسکوپيک و تدريجي سازمان بود. حوزه يک مرکز مخفي، "غيبي"، فکري، و فرقه اي براي روشنگري و رهبري بود يا ميشد."
( همانجا، خط تاکیدها دراصل اند)
بحث حوزه ها و سازماندهی منفصل، که بحثهائی هنوز در دوران حزب کمونیست ایران و قبل از کنگره دوم این حزب اند، بحثها و شیوه های سازماندهی فعالین حزبی در شرایط اختناق پس از خرداد ۶۰ بودند، در یک خلا و با نادیده گرفتن مقطع مهم معرفی بحثهای کمونیسم کارگری و سیاست سازماندهی در میان کارگران، چون یک حفره کور، به بحث فونکسیونهای حزبی اجتماعی و نقش "رهبران اجتماعی کمونیست" جهش میکند. بار دیگر تاکید کنم که بحث حزب و قدرت سیاسی و مکانیسمهای اجتماعی که یک حزب کمونیستی در جدال برای تصرف قدرت سیاسی و تغییر جامعه بدست میگیرد نیز از مباحث منصور حکمت است. اما سوال و بحث و تقابل سیاست سازماندهی در میان کارگران، داشت خصائل طبقاتی و مارکسیستی یک حزب کمونیستی را توضیح میداد. بحث، کمونیسم کارگری و مبانی آن کدامند است. کمیته های کمونیستی با این روش از نقل این تاریخ، یک تصویر از تئوری سازمانی برای کمونیستهائی ارائه میدهد که اولا منفردند، ثانیا غیر اجتماعی اند و ثالثا بستر فعالیت آنها در خارج از مکانیسمهای اعتراض دائمی طبقه است. و جالب این است که این غیر اجتماعی بودن ها و یا اجتماعی بودن کمونیستها، و مثال بارز و مشخص آنها از دوران انقلابی سالهای ۶۷ تا ۶۰ در ایران و دوران انقلاب اکتبر استخراج شده است. بحث کمونیسم کارگری اتفاقا و دست بر قضا درست در مقطع پایان دوره انقلابی طرح شدند، بحثهائی بودند که با دقت ریاضی توضیح میدهند که چگونه کمونیسم و جنبش دائمی و اعتراض سوسیالیستی طبقه کارگر تفکیک ناپذیرند. پیش فرض جدا بودن کمونیستها و جنبش کمونیستی از بستر اعتراض همیشگی طبقه کارگر، با تز متشکل کردن کمونیستهای "منفرد" در کمیته های کمونیستی و با طرح سازمانی اداری فعالین کمونیست آنهم برای دوران انقلابی، و آنهم در محیط دانشگاه و محیط دانش آموزی، مبنای شیوه و متد معرفی کمیته های کمونیستی است. در مبانی تحزب و تشکل کمونیسم کارگری و در توضیح تفاوتها با جنبش کمونیستهای جدا از بستر مبارزه طبقاتی طبقه کارگر، فرض است که کمونیست منفرد بی معنی است، فرض است که فعالین شبکه های کارگری نمیتوانند در کمیته هائی که دور از بستر مبارزه واقعی و جدا از شبکه های واقعی محافل کارگری است، فعالیت کنند. این با فلسفه زندگی و مبارزه واقعی آنان در تباین است. کورش مدرسی با حذف این مهمترین پیشروی کمونیسم ایران، به نسخه کمونیستهای منفردی که محیط فعالیت شان "فکری" است و لاجرم از طرفی باید هم متشکل شوند و هم "اجتماعی" و از طرف دیگر مرکز هدایت و ارشاد باشند، بازگشته است. این متد بازگشت به پروسه ورشکسته همان تشکیلاتهای غیر اجتماعی بخش دانش آموزی خط سه دوران انقلاب است که یک معضل اساسی آنها خود آموزی از طریق "پیوند" و یا رفتن به "میان توده ها" قرار بود حل شود. در این سیستم، کمیته های کمونیستی به تدریج فعالین منفرد را در خود متشکل میکند که تازه بتواند برود معضل اساسی خود را از طریق رهبری فعالیتهای اجتماعی برطرف کند. چنین کمیته هائی در عالم واقع محل تجمع فعالین فکری و سیاسی "کمونیست" است که بطور عینی فقط در شرایط برآمدهای سیاسی و اجتماعی امکان خواهند یافت که در تحرکات اجتماعی دخالت کنند. بطور عینی در شرایط غیر انقلابی و نرمال این کمیته ها اساسا کارشان حفظ نیرو و فعالیت مخفی است.
کمیته های کمونیستی به جدائی فعالین و روشنفکران کمونیست از بستر اعتراض سوسیالیستی طبقه کارگر قطعیت و پرنسیپ "سازمانی" میدهد. این کمیته ها در بهترین حالت اگر در دوران انقلابی امکان "اجتماعی" شدن را داشته باشند و بخواهند رابطه ای یک جانبه را با طبقه کارگر حفظ کنند، تکرار تجربه شکست خورده "کمیته های کارگری" است که در تقسیم کار سازمانهای خط سه دوران انقلاب ۵۷ ، همان وظیفه تامین "هژمونی" در مرحله انقلاب ملی دموکراتیک را به نیابت از طبقه کارگر بر عهده گرفته بودند. اگر نیروی محرکه روی آوری به تشکیل کمیته های کمونیستی، تغییر شرایط پس از شکست دو خرداد و پاسخ رادیکال و "کمونیستی" به "جنبش سرنگونی" و مبارزه عمومی ضدرژیمی و حرکت ضد استبدادی است، چاشنی و پوشش مارکسیستی آنها، تجارب معین در دوره انقلاب ها، بویژه انقلاب اکتبر است. من همچنانکه پیشتر نوشتم، قبلا در نقد منشور سرنگونی، به کلیشه سازی از سیر انقلاب اکتبر و بحث "دو تاکتیک" در انقلاب دمکراتیک پرداخته ام و در اینجا نیازی به تکرار نقد همان نگرش که اکنون در مبانی کمیته های کمونیستی بازتاب سازمانی یافته است، نیافتم.
در پایان لازم میدانم سه نکته را توضیح بدهم:
۱. من در این نقد خود، خواستم مستدل کنم که سیاستی که بر تشکیل کمیته های کمونیستی ناظر است، اساسا یک نوع از سوسیالیسم خرده بورژوائی و نو پوپولیستی است. به همین دلیل من طرح آلتر ناتیو سازمانی ارائه نکرده ام. چرا که معتقدم که هر آرایش و طرح سازمانی برای کمونیسمی که منشا خود را از دانشگاه و جنبش دانشجوئی و برای داشتن نقشی در جنبش سرنگونی پس از مقطع شکست دو خرداد و به سرانجام رساندن "رادیکال" مرحله دمکراتیک و ضد رژیمی میگیرد، با هیچ طرح سازمانی هر چند کامل و از نظر ساختار آن مدرن و پیشرو، کارگری و کمونیستی نمیشود. خواستم بطور سلبی نشان بدهم که مبانی ناظر بر کمیته های کمونیستی، بخشی از کمونیسم و سوسیالیسم تجدید حیات یافته عموم خلقی و متکی به اعتراض روشنفکران ناراضی دانشگاهی است که کمونیسم و سیاست سازماندهی کمونیسم منصور حکمت در میان کارگران، از جمله در نقد و در تمایز و بیان تفاوتهای طبقاتی و مارکسیستی با آنها در تاریخ کمونیسم سی سال اخیر شناخته شده و مکتوب و مستند و قابل رجوع و غیر قابل تحریف، به ثبت رسیده اند.
۲. بحث من ممکن است با این توجیهات پاسخ بگیرد که ایرج فرزاد تصویری یک جانبه و کلیشه ای از کمونیسم کارگری ارائه داده است، در حالی که بحث کمونیسم اساسا نه فقط مربوط به طبقه کارگر که مربوط به جامعه و انسان و رهائی از بردگی مزدی و رسیدن به جامعه آزاد فارغ از ستم و شکاف طبقاتی و برای امحا دولت است. ممکن است بحث من چنین تعبیر شود که فقط به رابطه سازمانی یک گرایش کمونیسم دانشجوئی با کارگران و جنبش کارگری پرداخته است و به عرصه های دیگر مبارزه در جامعه مثل جنبش برابری طلب زنان، جنبش جوانان و مسائل دیگری چون جنگ، مبارزه نظامی، اسلام سیاسی و مبارزات توده ای در عرصه سیاست نپرداخته است. در پاسخ در اینجا فقط به این بسنده میکنم که همانطور که مواضع رزمندگان و پیکار و وحدت کمونیستی و کل سازمانهای متفرقه سوسیالیسم خلقی و لیبرالیسم چپ را در باره جنگ ایران و عراق، مبارزه مردم در کردستان و مبارزه با ناسیونالیسم کرد و جنگ با حزب دمکرات در تاریخ گذشته ایران دیده ایم، با تجدید حیات نوع دیگری از همان نوع سوسیالیسمهای خرده بورژوائی در شرایط متفاوت کنونی، اصول و مبانی تاکتیکی متناظر این گرایش، در عرصه سیاست و مبارزات اجتماعی در اشکال نوینی تکرار خواهند شد. این نوع چپ، به نظر من بنا به خصلت و ویژگیهائ منشا طبقاتی سوسیالیسم اش، با زیگزاگهای عجیب به چپ و راست گرفتار میشود و در توجیه این نوسانها، به آکادمیسم و کلی گوئی روی خواهد آورد. من در مقالات دیگری به این موارد، و نوع رابطه و لحن و ادبیات غامض و روشنفکرانه و از بالا و از موضع ارشادی این سوسیالیسم ضد رژیمی با مردم، کارگران و اقشار مختلف جامعه، که تاکنون علائم و نشانه هائی را از خود بروز داده است، خواهم پرداخت.
۳. مباحثی که در میان چپ دانشجوئی در میان است، نشان میدهد که وزن و فشار کمونیسم منصور حکمت، سنگین تر و وزین تر از آنست که بتوان زمینه ای را برای مقبولیت تئوریهای نوپوپولیستی حتی در میان لایه نسل مارکسیستهای جوان دانشگاه یافت. خود این چپ در ادبیات تاکنونی خود نسبت به نوآوریها و بدعتهائی که به نام ادامه کمونیسم کارگری پس از مرگ منصور حکمت طرح شده است، با احتیاط و تردید برخورد کرده است.
۲۳ مارس ۲۰۰۷
* این ضمیر "ما" هم در نوع خود برای یک تاریخ سازی و انتقال یک ابهام به خواننده بی اطلاع از صاحبان آن تاریخ، جالب است.