معضل حل نشده فلسطین، کماکان ریشه مصائب خاورمیانه است
امروز اعلام شد که مقامات دولت اسرائیل و از آن جمله شیمون پرز، طرح پیشنهادی صلح که در نشست روز چهارشنبه کشورهای عضو اتحادیه عرب اعلام شده بود را، "رد" کرده اند. در این طرح پیشنهادی چند ماده وجود دارد که توافق بر سر آنها میتواند مبنای راه حلی برای حل معضل فلسطین باشد. از جمله بندهای این طرح: " برقراری روابط کامل دیپلوماتیک با اسرائیل است فقط مشروط به اینکه نیروهای اسرائیل از تمام سرزمینهائی که در سال ۱۹۶۷ به اشغال خود درآورده است، عقب نشینی کنند".
این طرح چون مفاد قرار داد اسلو، با بهانه گیریها و سنگ اندازیهای مقامات دولت اسرائیل روبرو شده است. شیمون پرز، در رد این طرح گفته است: "نمیشود پیشنهادی را روی میز آورد و دیکته کرد با آن همانطور که هست توافق کنید"! معلوم است که دولت اسرائیل، بهانه های قبلی خود را از دست داده است. چرا که اگر بحث برسمیت شناسی دولت اسرائیل و برقراری روابط دیپلوماتیک با آن همواره یک پیش شرط این دولت بوده است، این بهانه و توجیه سرباز زدن از حل مساله فلسطین، دیگر بی معنی شده است. مساله اصلی و گیر اساسی قضیه، بنابراین، همان پافشاری و اصرار دولت اسرائیل برای منضم کردن سرزمینهای اشغالی است که از سال ۱۹۶۷، با قلدری و زورگوئی و باجگیری و شانتاژ، به عنوان امتداد قلمرو حاکمیت اسرائیل، به جزئی از سیاست رسمی، در تمامی دولتهای راست افراطی و "چپ" بورژوازی اسرائیل تبدیل شده است.
اما این یکدنگی و لجاجت بر سیاست اشغال سرزمین مردم فلسطین، از سوی دیگر موجب دامن زدن به "مقاومتها"ی اسلامی و باد زدن جنبشهای ارتجاعی اسلامی و تقویت نیروهای اسلام سیاسی شده است. در ایران دولتی رسما اسلامی و حامی صریح جریانات امل و حزب الله، به عنوان مدافع مردم "مظلوم" فلسطین جای پائی در میان مردم فلسطین و منطقه پیدا کرده است. در مصر یک معضل اساسی دولت حسنی مبارک قدرتگیری جریان اخوان المسلمین و باج خواهیهای سیاسی آن است. در یمن و بسیاری کشورهای "عرب" حاشیه خلیج، پرچم اعتراض به بی عدالتی و نقض حقوق مردم توسط شیوخ مرتجع حاکم و خاندان آنها، بدست جریانات فاناتیک و مرتجع اسلامی افتاده است. معضل فلسطین، و لجاجت ارتجاعی و قلدرمنشانه دولت اسرائیل برای انکار حق مردم فلسطین در برخورداری از دولت مستقل خود، منطقه خاورمیانه را از دایره سوخت و ساز و مکانیسمهای تولید و توسعه اقتصادی و اجتماعی بیرون انداخته است و باعث و بانی یک عقب ماندگی اقتصادی و تکنولوژیک و فرهنگی و روانی در این منطقه شده است. تاثیرات پافشاری و لجاجت دولت اسرائیل بر حفظ سیاست اشغالگری سرزمین فلسطینیها و قد علم کردن یک دولت اسلامی در ایران، ابعاد تخریب مدنیت و مبارزات مدنی و پیشرو میلیونها مردم را نه تنها در خاورمیانه، بلکه در برخی از کشورهای آفریقا نیز با تسلیح وسیع مردم توسط سران قبایل و زعمای ملیشیاهای اسلامی به سطح هولناک و غیر قابل کنترلی در آورده است. آنچه اکنون در موگادیشو، و در جنگ و گریزهای خیابانی در جریان است، وجه تکمیلی و پیدای آن پروسه ای است که سالهاست بسیاری از کشورهای شاخ آفریقا را در اعماق سناریو سیاه مذفون کرده است. این منطقه دارد از حافظه دنیای بشریت و مکانیسمهای زندگی انسان خارج میشود. در برابر این یکه تازی میلیشیاهای اسلامی، سازمان ملل عملا زمین گیر شده است که با گسیل نمایشی معدودی از نیروهای "حافظ" صلح، و صدور قطعنامه های "محکوم میکنیم" و ارسال گاه به گاه چند محموله غذائی، به نقش نظاره گر و فاقد هر گونه قدرت تغییر اوضاع بسنده کرده است.
جولان اسلام سیاسی و جنبشهای اسلامی، به عنوان بازتاب لاینحل ساختن مساله فلسطین، حتی تاثیراتش را بر کشورهای اروپائی گذاشته است. محلات اسلامی وگتوهائی که طی بیست سال اخیر در قلب مهمترین کشورهای اروپائی برپا شده اند، مدارس اسلامی و راه رفتن محجبه ها و عمامه و ریش و پشم دارهای اسلامی در وسط میادین شهرهای اروپا، قبل از اینکه نشانی از قدرت اسلام و یا تعلق مهاجرین به "فرهنگ خودشان" باشد، ریشه در سیاست نسبیت فرهنگی دارد که خود بازتاب سازش و مدارای دول اروپائی با اسلام در قدرت است.
اگر معضل فلسطین حل شود، اگر دولت اسرائیل از سرزمینهای اشغالی عقب نشینی کند و دولت فلسطین تشکیل و برسمیت شناخته شود، یکی از مهمترین مبنبع تغذیه اسلام سیاسی و جنبشهای اسلامی خشک خواهد شد.
در شرایط فقدان دولت فلسطین، و در اوضاعی که دولت اسرائیل کماکان بر سیاست اشغالگری و سرکوب پافشاری میکند، این حالت جنگی و فوق العاده، و این سیاست همیشگی دسیت برماشه و بولدوزر دولت و ارتش اسرائیل، فقط اوضاع را وخیم تر میکند. رد پیشنهاد فوق العاده "سازشکارانه" و محتاط و معتدل کشورهای اتحادیه عرب از جانب دولت اسرائیل، نشان میدهد که بانی و مسبب ادامه بحران خاورمیانه و رشد و گسترش جریانات مرتجع اسلامی، دولت اسرائیل و سیاستهای اشغالگرانه آن است.
اشغال عراق توسط ارتش و تفنگداران آمریکا و آرایش جنگی رژیم اسلامی و آمریکا و انگلیس در آبهای خلیج، و ابعاد کشتارهائی که در جنگ و پاکسازیهای سکتهای مذهبی ناشی از سیاست میلیتاریستی دولت بوش در عراق ببار آورده است، سیاست اشغالگری سرزمینهای فلسطین توسط دولت و ارتش اسرائیل را تکمیل و پیچیدگی بحران خاورمیانه را پیچیده تر و غامض تر کرده است.
آیا مردم منطقه، نیروی آزادیخواهی و مدنیت جهان، قادر خواهند شد این کره خاکی را از این نقطه کور تروریسم و اشغالگری نجات دهند؟ آیا خواهیم توانست در برابر سیاستهای میلیتاریستی، و اشغال و اشغالگری نظامی به زندگی تحت سایه وحشت ترور روزانه و مقاومتهای انتحاری و ضدمدنی عادت نکنیم؟
۲۹ مارس ۲۰۰۷