جمعه 22 فروردين 1504
   

باید رژیم اسلامی و جوخه های ترور نقابداران آن را، از کرده های خود پشیمان کنیم

روز پنجشنبه ۲۶ مهر ماه ۸۶، نوزده اکتبر ۲۰۰۷، مجید حمیدی از فعالین جنبش کارگری در شهر سنندج، در نزدیکی منزلش و حین رفتن به سر کار، مورد حمله سه موتور سوار نقابدار قرار گرفت که در اثر تیراندازی به سختی زخمی شد. حال او وخیم توصیف شده است و برای معالجه به بیمارستان امیر اعلم تهران انتقال یافته است.

 

قبلا در یک اقدام دیگر جوخه های تروریست، یک فعال کارگری دیگر در شهر سقز مورد سو قصد قرار گرفته بود که خوشبختانه از مهلکه نجات یافت.

مجید حمیدی از بیمارستان به دوستان خود و به طبقه خود و به جامعه پیام داده است که: "این کمترین بهائی است که فعالین کارگری در راه منافع طبقه خود باید پرداخت کنند". البته این پیام در کنار نحوه ظهور نهادهای امنیتی رژیم در قالب باندهای "ناشناس" و نقابدار، بسیار با معنی است.

 

شاید کلمات "پرداخت بها"، از منظر کارگری که مورد هجوم باندهای آدمکش قرار گرفته است، به تمامی بیانگر معادله ای که یکسر آن، در این رابطه معین، طبقه کارگر ایران و سوی دیگر آن جمهوری اسلامی و کارفرمایان و سرمایه داران اسلامی است، نباشد. ظاهر مساله همین است که اتفاق افتاده است. عده ای نقابدار دم در یک فعال کارگری، برای او کمین گذاشتند تا مثل هر مورد دیگر یک عملیات تروریستی، او را به عنوان یک فرد و در تنهائی به قتل برسانند. اما در پشت این صحنه، در ورای توطئه ربودن امثال اسانلو و رفتار بی رحمانه در برابر او و محمود صالحی و سکوت و لاقیدی مقامات رژیم اسلامی در برابر جهانیان برای آزادی آنان، در پس ترور نافرجام محمد عبدی پور کارگری شهر سقز در اوائل شهریور ماه امسال، مصاف عظیم تری را میبینیم که جمهوری اسلامی را زمین گیر کرده است. جمهوری اسلامی ناتوان و مستاصل از قدرت رویاروئی با نیروی جمعی کارگران و خانواده هایشان، با اعتصاب و راه پیمائی و گردهمائیهای آنان که آخرین نمونه را در اعتصاب کارگران نیشکر هفت تپه دیدیم، و در بسیاری مراکز دیگر از جمله در کاغذ سازی کارون شوشتر  برای گرفتن حقوق معوقه و گرفتن حق تشکل و سندیکا در تقابل با شوراهای اسلامی و جلوگیری از تعطیلی مراکز کار و بیکارسازیهای وسیع ادامه دارد، از در دیگر و از "جبهه" دیگری که تمام قدرت خود و حفظ آنرا مدیون آن میداند، یعنی از جبهه ترور و ارعاب و سرکوب عریان، سر درآورده است. اما این صحنه و این جبهه، دیگر تکرار صحنه های کشتارهای دهه های قبل و حتی تلاشی برای تکرار "قتل های زنجیره ای" نیست. در آن دوره حاکمیت "دولت اصلاحات"، رژیم اسلامی وقاحت این را داشت که ترور و سربریدنها را به حساب  نیروهای" خودسر" درون وزارت اطلاعات بنویسد. جمهوری اسلامی در این دوره، در مواجهه با نیروهای عظیم تر اجتماعی در پشت نقاب باندها و جوخه های مرگ خود را پنهان کرده است. صحنه مصافها و نیروهای آن بشدت عوض شده اند و این مردم و این نسل از کارگران، دیگر آن نسلی نیستند که برای رژیم اسلامی قابل مهار و سرکوب باشند. و سران رژیم اسلامی به روشنی و البته با وحشت تمام این مناظر را جلو چشمان خود دارند. میدانند که در دل بحران عمیق و لاعلاج اقتصادی که رژیم اسلامی، جامعه ایران را به عمق دره و پرتگاه فلاکت و گرسنگی آن کشانده است، هیچ پاسخی به مسائل کار و اشتغال و معیشت و "طلب" های معوقه هزاران هزار کارگر و خانواده هایشان ندارند. ناچارند، بر بستر این فلاکت بساط چپاول مشتی طفیلی اسلامی را محفوظ نگاه دارند و با کارگر، دفع الوقت کنند و فرصت بخرند. اما در عین حال میدانند این تاکتیکها و این دوز و کلکهای اسلامی، کارائی ندارد و هیچ پاسخی به نیازهای زندگی همین امروز کارگر بیکار شده و یا در معرض بیکارسازیهای وسیع نیست. میدانند قدرت تقابل با اراده جمعی کارگران و تصمیمات جمعی آنان را که به حکم شرایط زندگی و معیشت و زندگی، مجبوراند ایستادگی کنند را ندارند. با جمع کارگران، با اعتصاباتشان، با گردهمائیهایشان و با تصمیماتشان در مجامع عمومی و جلسات و نشستهایشان، از در استغاثه، التماس، دوروئی و فریب و ریا ظاهر میشوند، اما میدانند که قرار بوده و قرار است حکومتشان را با آویزان نگاه داشتن ترور و خفقان و آدم ربائی و قتل نفس در "امان خدا" نگهدارند. همان مدیر عاملها و استاندار و هیات وزیران و اداره حراستی که در رویاروئی با نیروی جمعی کارگران، به پای "میز مذاکره" میروند و ناچار میشوند اعتراف کند که قدرت تقابل با نیروی عظیم یک طبقه وسیع و مهمترین ستون چرخاندن چرخ اقتصاد و تولید "مملکت" را فاقد است، آری همین حضرات، باندها و جوخه های نقابدار و پلیس مخفی و شبه نظامی را به قصد ترور افراد، در بیرون از این مصاف رودر رو و جمعی، سازمان میدهند. اما هیچ شکی نیست که رفتن جمهوری اسلامی به پشت نقاب باندهای تروریست دوائر امنیتی و پلیس مخفی، حتی در این حالت استیصال و درماندگی، با قصد ارعاب و ایجاد رعب و وحشت، در همان جبهه علنی و نبرد و مصاف هر روزه است که دیگر این روزها در جای جای جامعه ایران، و در هر نقطه ای که بحث از تولید و اقتصاد و دستمزد و سود سرمایه داران اسلامی و کارگر گرسنه و حقوق نگرفته و بیکار شده است، در هیات هزاران هزار کارگر قابل رویت است.

 

مجید حمیدی، از بیمارستان و در شرایطی که با مرگ دست و پنجه نرم میکند، پیام داده است که این خطرات جانی، بهائی است که امثال او در راه دفاع از منافع طبقه کارگر ایران میپردازند. اما حقیقت مساله این است که این کارگران و فعالین کارگری نیستند که باید از خود و از جان خود مایه بگذارند. رژیم اسلامی را و سرمایه داران اسلامی و مقامات امنیتی و حفاظتی و حراستی و نقابداران تروریست آنرا باید در برابر نیروی جمعی کارگران و مردم و صف عظیم تر مصاف با رژیم قاتلین حرفه ای قرار داد. رژیم اسلامی سعی و تلاش دارد از طریق دست بردن به شیوه های مافیائی اسلامی، با طرح و توطئه ترور و قتل افرادی شناخته شده از کارگران، و در تنهائی و انزوا و در کمین گذاریها و آدم ربائیها، سایه وحشت را بر فراز این لشکر بسیار وسیعتر در مقیاس جامعه ایران، آویزان نگاه دارد. ایستادگی در برابر این عملیات آدمکشی و قتل و ترور، و فراهم کردن وسیعترین امکانات امنیتی از سوی طبقه کارگر ایران برای فعالین خود در هر محل و کارخانه و شهر ، و تضمین تداوم و باز سازی و ترمیم و تکامل حضور لایه وسیعتری از صفوف کارگران در صف مقدم جبهه نبرد با رژیم اسلامی سرمایه داران، یک شرط مهم در پس زدن رژیم اسلامی برای مرعوب کردن جامعه است.

 

۲۰ اکتبر ۲۰۰۷

 
ادرس مايل گيرنده:


ادرس مايل شما:


پيام شما: