زندگی در ارتجاع دوران سپری شده
اعلام فراکسیون مدافعین ضرورت فعالیت به نام کومه له، بهانه و توجیه تظاهر دگر باره پدیده هائی بود که مدتها قبل از طرح فراکسیون موعود و حتی پیش از افشای وجود اختلاف در صفوف کومه له( سازمان کردستان حزب کمونیست ایران)، فی الحال موجود و حتی بسیار فعال و تعرضی هم بودند. این مساله که عده ای دارای پیشینه فعالیت سابق و اسبق در صفوف کومه له، در بطن رویدادهای جنگ خلیج در سال ۹۱، و در دوران آغاز فروپاشی اردوگاه شوروی سابق، به عنوان پس قراولان پسامدرنیسم و طلبه تازه به دوران رسیده استادان دست چندم این مکتب منحط، به منبر بروند و در مورد "بحران" مارکسیسم و انحرافات و نواقص مارکس و نیز در نقش آزادیخواهانه میلیتاریسم آمریکا و کشف و بازسازی هویت حماسی قومی و ناسیونالیستی مهمل ببافند، بدون فراکسیون هم اینجا و آنجا می پلکیدند و خریداری نیافتند. مشکل اینها اکنون و با زندگی در فضای آن دوره سپری شده این است که چند فاز از تغییر و تحولات بعدی عقب ماندند و کماکان تصور کردند که دوره، دوره تشکیل ارتش های آزادیبخش قومی و دست آموز کردن جریانات شبه کنتراتهای "کنگره قومیت" ها برای "آینده ایران فدرال" است. نتوانستند مکانیسمهای تغییر روندهای سیاسی پس از پایان دوره فروپاشی بلوک سرمایه داری دولتی، که اینها هم پذیرفته بودند همان نمونه مشخص "کمونیسم" و مابه ازای پراتیک تئوریهای مارکس و لنین در "استالینیسم" و "توتالیتاریسم" و حکومت نوع چائوشسکی بوده است، را تشخیص بدهند. خیال کردند و کماکان خیال میکنند که پس از فروپاشی و تجدید تقسیم قلمرو حاکمیت سابق بلوک سرمایه داری دولتی، جهان هنوز در مراحل آغازین آزمایش دکترین "نظم نوین" قرار دارد. به همین دلیل بود که دست و پای خود را گم کردند و اعلام فراکسیون ضرورتی ها و اصرار در بیانیه آنها به حذف نام "حزب کمونیست"، به عنوان پدیده ای "بی پایه"، سیبل جدیدی را به این پدرخوانده های خط زحمتکشانی و بیرون از ضرورتی ها نشان داد تا با حمله گاز انبری به کلمه و محتوای "کمونیسم"، به محافل و دوایر خود و فریز شدگان اوهام منقضی شده دهه های قبل تسلی خاطری بدهند. فرمودند اصلا و از بنیان کومه له، سنگ کج یک "ایدئولوژی"، یعنی مارکسیسم انقلابی، "بیگانه" با زمین واقعی فعالیت خود، که ملت و ملی گرائی و خلق و سرزمین و خاک باشد، را انتخاب کرد. فعلا از این واقعیت تلخ که رهبری کومه له نتوانست و نخواست، و به نظر میرسد هنوز هم نمیخواهد، با اعتماد به نفس از تاریخ کمونیستی خود، دست کم تا مقطع جدائی سیاسی و تشکیلاتی و تئوریک کمونیسم کارگری، با سربلندی دفاع کند، میگذرم. در ادامه به آن بازخواهم گشت.
در هر حال جماعتی که در متن حضور گسترده میلیتاریسم آمریکا در منطقه، فروپاشی بلوک سرمایه داری دولتی و جشن "پایان کمونیسم" و اعلام پایان تاریخ و بمباران بلگراد و راه اندازی و اجیر کردن ارتشهای "آزادیبخش" قومی؛ و معماری و مهندسی گورهای دسته جمعی در یوگوسلاوی پیشین، زیر نامهای مستعار امین صادقی، مشاوره سیاسی به دارودسته زحمتکشان میدادند و ماهیت کردایه تی خالص و راست و فالانژ، چکمه لیسی مزدوران شرکت آدمکشی "بلاک واتر" آمریکا در عراق و مناسبات فاسد سیاسی و مالی و اخلاقی و رفت و آمدهای مخفی با ماموران نوار مرزی اطلاعات و سپاه پاسداران رژیم اسلامی، آنها را از چشم هر انسان اندک شرافتمندی انداخته بود، قبلا هم همین حرفهائی را میزدند که اکنون و به بهانه اعلام حمایت از فراکسیون میزنند. توهم و امید واهی شان این بار این بود که شاید بتوانند پرچم انحلال بقایای کومه له و مهر "پایان"ی دیگر بر "کمونیسم" را، حال که آمریکا و میلیتاریسم آن با حضور در منطقه، از منظر اینها مبشر آزادی است و بیرق "آزادی عراق" را برافراشته است، در این دوران سیاه زیر و رو کردن مدنیت عراق و تهدید مدنیت منطقه، دوباره جشن بگیرند. آب از لب و لوچه شان آویزان شده بود که به این زودیها، کومه له را هم زیر پرچم کردستان و وداع با هر نوع رادیکالیسم و انقلابیگری و فعالیت شرافتمندانه سیاسی خواهند کشید و تمام روزنه ها را به این ترتیب به روی کمترین بقایای نسیم آزادیخواهی خواهند بست و کومه له موجود را هم به جمع دارودسته های منتظرالورود به لیست تاریخ مصرق گذشته و بایگانی شده "مایکل لدین" و موسسه وابسته با پنتاگون و سیا یعنی "امریکن اینترپرایز" ملحق میکنند. جالب این بود که برخی از صاحبان کشف حجاب کرده اسم مستعاری سابق، در هیات پیشکسوتها و سابقه دارهای پا به سن گذاشته، در اعلامیه حمایت خود از فراکسیون ضرورتی ها میخواستند از قبل تضمینی از رهبری کومه له بگیرند که تحمیل بیانیه زحمتکشانی به کنگره پیش روی کومه له را بی دردسر و به دور از روحیه "تک صدائی" و "تمامیت خواهی" تسهیل کنند. و انتظار عبثی هم داشتند که کسی این ادبیات و فرهنگ عاریه ای دوران جشن پایان کمونیسم را، تازه بعد از این همه سال، تشخیص ندهد. متاسفانه یا خوشبختانه، این زعما، پسا مدرنیسم و به پایان رسیدن تاریخ و بایگانی مارکس و زیر ابهام رفتن هر حق و اصل و حقیقت جهانشمول را با عینک ناسیونالیسم عشیره ای و اشرافیت فئودالی کرد نظاره کردند و به همین دلیل از فرط ناشیگری و عقب ماندگی و عشیره زدگی، خیلی سریع قابل رویت و دست نشان شدند. با اینحال، هنوز که هنوز است نتوانستند متوجه بشوند که اگر، آمریکا و بوش و نظم نوین اش هویت قومی را نه برای به سرانجام رساندن تجدید تقسیم آخرین قلمروهای بلوک سرمایه داری دولتی، ببخشید کمونیسم توتالیتر و تک صدائی!، که برای آزادی اقوام "دربند" و "مظلوم" با بمباران و اشغال و اشغالگری نظامی و میلیتاریسم جنون آمیز "بشارت" داد، چرا یکی از مهمترین مساله ملی جهان معاصر ما، مساله کرد، که حل آن در کردستان عراق زمینه های واقعی و ممکن پیدا کرده بود، کماکان و اتفاقا بخاطر بی ربطی احزاب ناسیونالیست کرد حاکم به حل مساله کرد، لاینحل مانده است؟ چرا و به چه دلیل در برابر دفاع از طرح استقلال کردستان عراق از جانب مارکسیستها و کمونیستها، و مشخصا شخص منصور حکمت، از جانب تمامی احزاب و جریانات دارای سنن کردایه تی دیرین و خیل کمونیست سابقیها و ستایشگران کنونی نقش "بدرخان"، با بایکوت و توطئه سکوت محض روبرو شد؟ و چرا مساله و زخم ریشه دار فلسطین، از چشم ضدکمونیستهائی که هویت بازیافته خود را زیر داعیه بازگشت به اصالت قومیت و ملیت و خاک به رخ عالم و آدم کشیدند، بطرز اسرار آمیزی پنهان ماند و کماکان پنهان مانده است؟
مدعیان پیش کسوتی و ریش سفیدی و کلید داری کومه له، باز هم خوشبختانه، طی دوره قبل، هر چه در توان داشتند که با تاریخ گذشته انقلابی و تاریخ کمونیستی کومه له قطع رابطه بکنند، با عکس و رسم و نوشته و مدرک و سبک نوشتاری شان از خود به یادگار گذاشتند و اینترنت مجال لاک کاری و جعل و دستکاری آنرا به آنها نمیدهد. برائت از این طوق سنگین و آویزان بر گردن، توریه و تقیه بردار نیست. خیلی ساده این خواب و خیال ساده لوحانه از فرط زمختی و ناشیگری، نمیگیرد.
اوهام جشن کوچک دیگری در پایان کمونیسم به دلایل مهمتری شدنی نیست: به این دلیل ساده که دوره بروبیای آمریکا در منطقه با زمزمه واگذاری سرنوشت عراق به حکومت "برگزیده" ملکی و ائتلاف حزب الدعوه و مجلس اعلای اسلامی و تحبیب روسای قبایل و عشایر "سنی" و ماتریال انسانی حزب بعث، و تعطیل "گزینه" تقویت و حمایت از "کنگره قومیتها و ملیتها"، و فدرالیسم موعود قومی ناشی از آن برای ایران "آتی"، سیر رو به افول دارد و نقشه عمل و سناریو سیا و پنتاگون و دولت آمریکا، دیگر با سناریو دوران جنگ خلیج در سال ۹۱، و لشکرکشی سال ۲۰۰۳، متفاوت خواهد بود. دوران قیمومیت نوع زحمتکشانی ارتش آزادیبخش قومیتها، از جانب آمریکا فعلا و تا اطلاع ثانوی بایگانی شده است. و این حقیقت و واقعیت سیر رویدادها و روندهای جهانی تر، باز هم البته به چشم کوته بین پدرخوانده های عالیمقام، با همان سرعت تصمیم گیریها و حرکت روندها در کوهسارها و سکون "بی آلایش" زندگی عشایر و اشرافیت فئودال، نگریسته شد. حضرات انگار در این دنیا زندگی نمیکنند و حتی به عنوان سیاستمداران درجه چندم آماتور، سیر رویدادها را در رسانه ها و روزنامه ها و سایتهای اینترنتی تعقیب نمیکنند.
آیا رهبری کومه له، حول مدار امن خودفریبی بازهم خواهد چرخید؟
و اما همین مساله اعلام فراکسیون باید برای رهبری فعلی کومه له هشدار دهنده و بیدار کننده هم باشد. براستی از خود سوال نمیکنند چرا محفل منحط ایرج آذرین- رضا مقدم، در این دوران هجوم به کومه له، و یا به تعبیر دگراندیشانه آنها، هجوم به "چپ کرد"، خفقان گرفته اند؟ آیا این اتفاق هم به رهبری کومه له نشان نداد که این جماعت، در دوران سخت و تندپیچ ها، فلنگ را می بندند و کاری که کمترین مسئولیت را بطلبد و ذره ای عافیت طلبی اینها را به مخاطره بیاندازد، از آن روی گردانند و به هیچ قول و قرار و وعده و "مناسبات رسمی" و "سیاسی" و حتی به رعایت حرمت دیدو بازدیدهای محفلی و پچ پچهای درگوشی متعهد نیستند؟ من سعی میکنم خود را قانع کنم که خوش بین و امیدوار باشم که رهبری کومه له خود را کمافی السابق به بی خبری نزند. آیا میتوانند مناسبات مودت آمیز با این محفل نا انقلابی و ناسالم را قاطعانه بر هم زنند یا پس از عبور این موج نیز، ادامه میدهند و باز بطور خزنده، وقتی آبها از آسیاب افتاد، از سر میگیرند؟ بالاخره چند بار دوران سختی، دوست را از نا دوست جدا میکند؟
و بالاخره، کی، چه وقت و در چه شرایطی؛ سرانجام رهبری کومه له با سر افراشته، پر غرور و افتخار آمیز از تاریخ گذشته کمونیستی خود دفاع میکند؟ منظورم از این تاریخ، حتما دفاع از کمونیسم کارگری نیست. کمونیسم کارگری از مقطع جنگ خلیج در سال ۹۱، یعنی ۱۷ سال آزگار است که رسما از نظر سیاسی، تشکیلاتی و تئوریک از کومه له جدا شده است. اما بحث دفاع از مارکسیسم انقلابی و همسنگری در این میدان با منصور حکمت تا مقطع جدائی کمونیسم کارگری، تنها سالهای تاریخ ابژکتیو و واقعی و ثبت و مستند شده کومه له کمونیست است. این تاریخ را با مرزبندی با "حزب و قدرت سیاسی"، نه به محفل ایرج آذرین بفروشید و نه در اعلام نفرت و برائت از آن خود را با سازمان زحمتکشان هم بستر کنید. و نه تلاش کنید در نفرت کور از کمونیسم کارگری، عینا همان حرفهائی را بزنید که رهبران ایدئولوژیک و در سایه زحمتکشان، با آن هویت سیاسی خود را بازسازی و کل تاریخ زندگیشان را با آن بازتعریف کرده اند. اگر از من می پرسید که علت اصلی سر برآوردن هر از چند گاه یکبار دسته ها و محافل ساکت و نیز پر سروصدای طرفدار سازمان زحمتکشان و روایت امین صادقی های محجبه و کشف حجاب کرده از درون کومه له فعلی کجاست، پاسخ میدهم در بی شهامتی و موضع خجالتی و شرمگینانه رهبری کومه له در دفاع از تاریخ واقعی کمونیسم خود است. میگویم رهبری کومه له، همان روایت سازمان زحمتکشان و همان مقطع از کنگره اول تا دوم کومه له را بطور واقعی تاریخ "اصیل" و "خودی" و کمونیسم کردی یا چپ "کردی" و بدون دخالت "فارس" ها و "اغیار" و "بیگانه" ها میداند، اگر نه زبان مدافعان خط زحمتکشان و روایت کردی از کومه له، این اندازه دراز، متوقع، طلبکار و نفس کش طلب کن نمی بود. آیا سرانجام، و پس از این همه زخم زبان از ناحیه این "یاران دیرین" و نارو و ناتو زدنهایشان و قرق کردن معابر، رهبری کومه له قانع خواهد شد که تاریخی در دفاع از کمونیسم؛ و مبارزه مشترکی با محافل غیر خودی و به دور از رفیق بازیهای محفلی و خارج از جاذبه عرفانی و مذهبی دایره "کرد و کردستان" و در راستای مارکسیسم انقلابی داشته است یا نه؟ اگر روال به همین منوالی که تاکنون پیش رفته است، ادامه یابد، کومه له، به موجودی شبیه میشود که با پای خود، خسته و رنجور، به میدانی میرود که مدام غرق در مناسک افسون اسارت در تاریخ شبه عرفانی کردی و خودی اش است و سر دادن اوراد برائت از اغیار و غیر کردهای کمونیست و مارکسیست، و بویژه برائت از "الحاد" کمونیسم کارگری، آن را به حال خلسه و بیهوشی و اغما سوق میدهند. هجوم لاشخورها و مارهای افعی شده برای تکه تکه کردن یک موجود لایعقل و بی حرکت و مدهوش، و البته خودفریب و خود کرده، دیگر اتفاقی است که قابل پیشگیری نیست.
سوال من به عنوان کسی که در تاریخ شکل گیری کومه له نقش کم اهمیتی نداشته ام و نیز مهمتر از این رابطه شخصی، سوال هر آدمی که کومه له را در یک تاریخ و پروسه و سیاست و برنامه و تفکر و تعمق دیده و شناخته، و یا روایت مکتوب تاریخ آنرا خوانده است، این است که آیا رهبری فعلی کومه له راهی برای دفاع از تاریخ یک پروسه و حرکت و پراتیک کمونیستی، و نه حشر و نشر و منافع محفلی قدیم و جدید، و یا مصلحتهای روز تعداد مشخصی که در اوضاع فعلی مقر و بارگاهی به نام کومه له در حاشیه شهر سلیمانیه دایر کرده اند، نشان میدهد؟ یا کماکان هراسان از هم سرنوشتی در یکی از تعیین کننده ترین دوران ابراز وجود سیاسی و فکری و پراتیک کومه له با کمونیستهای "غیر کرد" و بلند کردن پرچم مارکسیسم انقلابی، و احساس شرم به جای غرور و سربلندی از این انقطاع سیاسی و طبقاتی با عشایر و فئودالها و بورژوازی و ناسیونالیسم کرد، مسیر امداد و راه کمک رسانی را از ناحیه رادیکالیسم و آزادیخواهی و سوسیالیسم جامعه، با نفرت بیگانه ستیزی و ضخیم تر کردن عایق هویت مشترک با ضد کمونیستهای طیف عبداله مهتدی و امین صادقی ها سد میکنید؟ و اگر رهبری کومه له کماکان در این میدان مشترک نفرت از کمونیسم کارگری و منصور حکمت به زندگی سیاسی ادامه بدهد، که روح آخرین "دفاعیه" حسن رحمان پناه در برابر اعلام فراکسیون آکنده از آن است، در زمین سیاست به روایت زحمتکشانی از کومه له و تاریخ کردی کومه له و پیشرویهای خزنده طرفداران فعالیت به نام این هویت، باخته است. و جنگ و دعوا و اعلام فراکسیون و دسته بندی، دیگر نه سیاسی، بلکه حول و حوش مقر داری و جنگ بر سر میزان سهمیه ای است که مقر داران به نامهای مختلف کومه له از کیسه مردم کردستان عراق و توسط اتحادیه میهنی دریافت میکنند.
من شخصا تصور نمیکنم سران فراکسیون ضرورتی ها، آماده رفتن این جدال بر سر مقر داری باشند. اما وقایع و اتفاقات درون سازمان زحمتکشان و ماجراهای ضرب و شتم های فیزیکی و آدم ربائی و تصفیه های مافیائی بین آنها، نشان داده است که خط و جهت سیاسی ای که برخی ایدئولوگهای واقعی زحمتکشان در اولتیماتومشان و در قالب بیانیه های حمایت نمایندگی میکنند، هشدار دهنده است. و تجربه تکه پاره شدن حزب دمکرات و براه انداختن دسته های مهاجم و چماقدار برای حمله به اردوگاه محل زندگی خانواده های وابسته به "دگر اندیش" ها نیز باید نشان داده باشد که ارج و قرب رابطه مودت آمیز سران حزب دمکرات کردستان ایران، با پارتی دمکرات کردستان عراق، در ترازوی منفعت روز، قابل چشم پوشی و قابل فسخ است. تصور نمیکنم رهبری فعلی کومه له حتی به نسبت رابطه حزب دمکرات و پارتی، از رابطه و پیشینه و سوابق "مبارزاتی" بیشتری با اتحادیه میهنی برخوردار باشند و این دومی ها در محظورات اخلاقی حمایتها و همبستگیهای دوران "سختی" زندگی "مام جلال" و "ملا بختیار" در کوههای قندیل اسیر شوند. و بنابراین در تقسیم "عادلانه" برخورد مقامات دستگاه "آسایش"( سازمان امنیت اتحادیه میهنی) و مراقبت و کنترل "اپوزیسیون کرد ایرانی"، امکان اینکه کفه ترازو به نفع جماعت زحمتکشان و خط آنها، که یارهای بسیار دیرین تری با سران اتحادیه میهنی دارند، سنگینی کند، بیشتر و محتمل تر است. توپخانه تبلیغی سایتهای مدافع باند زحمتکشان و فتواها و طومارهای شخصیتها و پدر خوانده های آنها، و نیز افشاگریهائی که پس از جدا شدن "جناح طرفدار رفرم" درون زحمتکشان مطرح شد، اثبات میکند که "گزینه" دست بردن به اسلحه و چماق و پنجه بوکس و گروگان گیری و کانگستریسم، از جانب این خط لومپنی و باند سیاهی اصلا منتفی نیست.
جدا شک دارم که سران اعلام فراکسیون ضرورتی ها، تا چه اندازه نسبت به این خطر جدی آگاه بوده اند و در برابر پیشبرد اختلافات سیاسی و نظری ادعائی در یک فضای سالم و متمدنانه، با حسن نیت و مسئولانه عمل کرده اند. من فکر میکنم، غیر از این خدمت یک بار مصرفی مدافعان فراکسیون ضرورتی ها به دوایری که آگاهانه تر ضد کمونیست و ضد مارکسیست اند، نتیجه عملی این حرکت به فاصله گیری بیشتر اینها از کومه له منتهی خواهد شد. لحن و ادبیاتی که بکار برده اند، امکانی نه تنها برای ادامه یک جدل سالم، بلکه برای همزیستی متزلزل و وحدت سازمانی فرمال و فرمایشی تاکنونی را باقی نگذاشته است. و اگر رهبری کومه له بر ریل عدم جسارت در دفاع از کمونیسم و تاریخ واقعی و مادی کمونیسم خود، کماکان حرکت کند، این نوع ریزشها و تشدید بحران انسجام درونی، جاذبه مهمترین ابراز وجود سیاسی کومه له فعلی، یعنی مقر داری در سلیمانیه کردستان عراق را هم، کم تاثیر تر و به تدریح زایل و محو خواهد کرد. سیاست خودفریبانه "این نیز بگذرد" رهبری کومه له، نطفه و خمیر مایه سیر تزایدی سوخت و ساز وارفتن انسجام درونی این جریان است.
۲۴ ژوئیه ۲۰۰۸
iraj.farzad@gmail.com