جمعه 22 فروردين 1504
   

متن تایپ شده دستنویس نامه منصور حکمت به ابراهیم علیزاده

نامه به رفیق ابراهیم علیزاده*

 

سيد ابراهيم عزيز٬ بازهم سلام و آرزوى موفقيت. فكر كردم بد نباشد به بعضى نكات در يك نامه خصوصى اشاراتى بكنم٬ بلكه تو هم در فرصتى در اين زمينه ها نظراتت را برايمان بنويسى.

 

١- در حاشيه پلنوم به اين نتيجه رسيدم (بعد از حدود دو سال كلنجار رفتن و ايده هاى مختلف را آزمودن) كه بايد آخرين رمق هاى خودم را جمع كنم و چند ماهى پا پيش بگذارم بلكه به فعال شدن رفقاى ديگرى كمك كرده باشم.

ريشه ها و زمينه هاى بحث را بايد شفاها و سروقت برايت توضيح بدهم. خلاصه كلام اينست كه يك راه بيشتر جلوى خود نمى بينم و آن اين است كه اگر بناست مسئوليت آنچه را كه حزب از لحاظ هويت و اولويت هاى سراسرى اش در باره خود مى گويد بر عهده بگيرم( كه مادام كه چند نفر ديگر به زبان خودشان به ميدان نيايند اوضاع از همين  قرار است) بهتر است يك زور آخر براى كنترل و هدايت تشكيلاتى كه بطور روز مره قرار است اين ايده ها را نمايندگى  كند بزنم. مى گويم زور آخر براى اينكه يا در اين مدت مى توان يك رهبرى فعال و سر خط را بوجود آورد و یا بهتر است به عنوان يك شخص عقايدم را در ابعادى مطرح كنم كه با نيروى واقعى و فعال مدافع آنها تناسب داشته باشد. اگر نشريات و راديوى ما به ارگانهاى فعال تبليغ خطى كه مطرح كرده ایم تبديل نشود٬ اگر سازمان ما بطور روزمره٬ در رابطه با كارگران٬ در رابطه با سازمانهاى ديگر و غيره٬ مدافع و مبلغ و سمبل همين ايده ها نباشد٬ آنگاه بهتر است مسئوليت رهبرى نپذيرم و بعنوان نماينده اقليتى در حزب كه خط معينى را در جنبش ماركسيستى٬ در برخورد به شوروى٬ به سازماندهى كارگرى٬ به مناسبات حزبى و غيره٬ دنبال مى كند حرف بزنم. به عبارت دیگر اگر نمی توانم پایم را دراز کنم لااقل گلیم را کوچک کنم. این وضعیت قابل ادامه نیست. مطمئنم اين حزب با وضع فعلى٬ سر بزنگاه اين ايده ها را تنها مى گذارد تا سنت سازمان پيكار را در كوچه و خيابان دنبال كند.

 ٢ - در مورد روحيات رفقاى آنجا. امير از فضيلت شدن بر خورد اپوزيسيونى حرف مى زد و موضع جنت مكان و داور مآبانه بسيارى از كادرهاى ما. اين موضع خود اين رفقاست و نه كم كارى آنها در بيان موضع شان. عده زيادى عميقا به كارى كه مى كنند مجاب نشده اند. بنظر من بايد مجاب شده ها را متحد كرد و سازمان داد. تشكيلات كومه له بر دوش يك رهبرى سنتى با روابط قديمى با يكديگر بنا شده است. خط پيشرو در كومه له همواره با اين انتخاب روبرو بوده كه اولويت را به اين روابط قديمى و اعتمادى كه حاصل آنست بدهد٬ يا به عناصر مستعد و جدى اتكاء كند. خط پيشرو كادر نساخته بلكه مدام به قديمى ها فشار آورده است كه با همان شتاب جلو بيايند. گاه افراد نمى توانند٬ بايد فرصت تعمق داشته باشند. بنظر من مى بايست٬ و هنوز هم مى بايد اتوريته معنوى خط پيشرو در رهبرى كومه له در خدمت بار آوردن٬ شناساندن و سر كار گذاشتن رفقایى باشد كه در دل اين مبارزه علنى دوره اخير رو آمده اند. رفقاى قديمى بايد با نهايت صميميت به كار گرفته شوند. اما هيچ عاملى نمى تواند تضمين كند كه رفيق X هم درست مانند ابراهيم همدوش جنبش و همدوش پيشروى كمونيسم در ايران پا به جلو مى گذارد. اگر شما متحدين واقعى خود را در هر مقطع پيدا نكنيد٬ قربانى پروسه اجتناب ناپذير عقب گرد و نوسان در كادرهاى قديمى مى شويد.

 

يك نكته ديگر. يك نسل كامل از كادرهاى كومه له٬ كه اين رهبرى را حضورا و مستقيما در يك پراتيك قديمى مى شناخته اند٬ از ميان رفته اند. شكاف سنى و تجربى ميان رهبرى و بدنه تشكيلات زياد شده است. بسيارى از رفقاى امروز ما در شرايط ديگرى فعال شده اند و همراه رهبرى معاصر و همدوره خود بالا آمده اند. اين نسل به اتوريته معنوى قديمى ها قسم نخورده. كادرهايى كه بتوانند رهبرى را به اين نسل فعالين متصل كنند٬ عمدتا از ميان رفته اند. يا ما خواهيم توانست كمونيستهاى انقلابى را از درون صفوف خود آنها بالا بكشيم٬ يا اين رابطه معنوى بشدت تضعيف مى شود. رفقاى قديمى اركان سازمان و جنبش ما هستند٬ اما فعاليت روز مره٬ حفظ پيوند رهبرى با توده ها(و در مورد كومه له واقعا لغت توده ها را بايد به كار برد)٬ نياز مند اتكاء به رهبران متاخرتر است. سوال من اين است: آيا واقعا جنبش كمونيستى در كردستان پس از محصولاتى كه به شكل ابراهيم و عبدالله به دست داد٬ از ثمر دادن افتاده است؟ آيا اينهمه مبارزه خونين در برابر دشمنان متعدد و در جبهه هاى متعدد نتوانسته است كسانى را به جلوى صحنه براند كه لااقل بتوانند نيروى شما را تقويت كنند؟ به نظر من اينطور نيست.  ما در تشكيلات كردستان كمونيست انقلابى مومن زياد داريم٬ اما تكليف خودش را نمى داند، و به جلوى صحنه فراخوان داده نمى شود. مورد اعتماد رهبرى قرار نمى گيرد٬ تجارب رهبرى در يك رابطه حضورى و از نزديك به او منتقل نمى شود٬ در خود احساس اعتماد كافى براى تصميم گيرى پيدا نمى كند. بنظر من شما از تشكيلات دوريد٬ نه به اين معنى كه در مصائب و سختى هاى هر روزه آنها سهيم نيستيد٬ نه به اين معنا كه در دسترس نيستيد٬ بلكه به اين معنا كه محافل رهبرى پيشرو را در بدنه تشكيلات بخود متصل نمى كنيد٬ از جنس خود نمى كنيد. رابطه ابراهيم با اين يا آن رفيق قديمى تا ابد رابطه اى صميمانه تر و نزديك تر از رابطه اش با كادرهايى باقى مى ماند كه در دوره اخير به ميدان آمده اند. پيشنهاد جدى من اين است:

 ١٠- ٢٠ نفر را در ذهن خود ليست كنيد٬ بارها و بارها با اينها بنشينيد، تمام مشغله خود،  تمام ملاك هاى خود٬ تمام تجربه خود٬ تمام نگرانيهاى خود و تمام انتظارات خود از آنها را٬ با آنها در ميان بگذاريد. از آنها بخواهيد نماينده شما در صف تشكيلات باشند. تجسم شما باشند.

 

در يك رده پايين تر.خطاهاى آنها را با دلسوزى برايشان توضيح بدهيد و نگذاريد حس كنند از چشم افتاده اند و به نظر من آنچه كه تحت عنوان بى اعتمادى به بالا فورموله مى شود و يا شيوه برخوردى كه در كنگره دوم به ناوندى شد٬ حاصل اين واقعيت است كه كادرهاى قديمى نتوانسته اند:

 

۱- همگى سطح فعاليت خود را با نيازهاى تشكيلات و جنبش بالا ببرند

۲ - قشرى از كادرها كه حاصل نفوذ اينها در بين توده هاى تشكيلاتى بود از ميان رفته اند

۳ -  مدافعين خط رهبرى به خود بى اعتماد و سازما ن نيافته اند و

۴ - رهبرى حضورى و عملى اى در طول چند سال از پايين دارد شكل مى گيرد كه مكان واقعى خود را مستقل از هر ملاحظه قديمى كارى مى خواهد و خواستار است مورد اعتماد رهبرى قديمى قرار بگيرد. آدم نخاله قطعا وجود دارد٬ اما مسئله اين است كه چرا ده ها برابر كادرهاى مومن همانجا در محل پاسخش را نمى دهند. در جو بى تفاوتى٬ بى اعتمادى و بى وظيفگى كادرهاى مومن و جوانتر٬ عناصر ناسالم به سادگى جو را تحت تاثير جدال خود با خط رهبرى قرار مى دهند. بنابراين فكر كردن در باره اشكال و شيوه هاى بالا بردن نفوذ معنوى رهبرى موجود تنها يك بعد مساله است٬ روش ديگر كه حتما بايد اتخاذ شود٬ تلاش براى سازمان دادن كادرهاى پيشرو و صاحب نفوذ دوره جديد تحت پرچم رهبرى است.

 

اما در مورد " اپوزيسيون" و شيوه برخورد به آن. بنظر من پاسخهاى شما در نوار مربوطه به جز يكى دو جمله٬ تماما اصولى و كاملا كافى بود. اما تمام پاسخها چنين نبود. پيشروى كو مه له عليه باورهاى ناسيوناليستى، سرمايه و شناسنامه كو مه له است. اگر بنا باشد با يك تعرض كوچك از جانب نوعى انفعال طلبى تحت پوشش چپ٬ ناسيوناليسم دروازه را براى رونق مجدد خود باز ببيند٬ تمام آنچه رشته ايد پنبه مى كنيد. بسيارى از پاسخ هاى رهبرى در آن جلسه اين دروازه را باز مى كرد٬ سلاحى كه خود به بهاى گزاف حدادى كرده ( برجسته کردن خصلت طبقاتى جنبش در كردستان) را تحويل طرف مقابل مى داد و پشت سنگر نه چندان مستحكم مساله ملى موضع مى گرفت. اين موضع بازنده است٬ نه در مقابل منتقدين٬ بلكه در مقابل روند واقعى مبارزه طبقاتى در كردستان.

 

اما در مورد برخورد به اپوزيسيون به نظر من٬ البته بر مبناى اطلاعات جسته و گريخته و استنباطات ناقص٬ به غلط شدت عمل تئوريك با آوانس دادن تشكيلاتى همراه شده است. مى بايست بر عكس باشد. به نظر من مى توانستيم به تشكيلات به روشنى بگوئيم كه بحث سياسى كاملا مجاز و آزاد است٬ اما دقيقا براى تضمين وجود يك تشكيلات رزمنده كه در آن اساسا بحث سياسى بتواند جريان يابد٬ انضباط و تعهد تشكيلاتى بايد رعايت شود. به موارد تخطئه٬ آيه ياس خواندن٬ بدگوئيهاى لومپنى٬ چوب لاى چرخ كردن٬ مسئوليت نپذيرفتن و غيره بايد با شدت عمل كافى بر خورد مى شد. بايد اين مسئله روشن براى حوزه هاى تشكيلاتى توضيح داده مى شد كه مستقل از اینكه خط و تحليل رهبرى از پارامترهاى جنبش درست يا غلط باشد٬ هر كس داوطلبانه پا به درون اين سازمان گذاشته است و موظف است انضباط و تعهدات تشكيلاتى و بر اين مبنا "تبعيت همه از ك.م" را موكدا رعايت کند. مى فهمم كه امكان سوء تعبير اين سياست و يا تحريف آن وجود دارد. اما هدف ما مى بايست روشن كردن اين مسئله براى تشكيلات باشد. در مواردى بر اساس آنچه جسته و گريخته شنيده ام٬ لازم بوده است افراد مورد مواخذه جدى قرار بگيرند( و در همانحال به بحث سياسى آنها در جلسات مربوطه پاسخ داده شود). آنها كه اتهام مى زنند بايد به بازرسى حزبى احضار شوند٬ اتهام خود را اثبات كنند و يا علنا پس بگيرند. تشكيلات بايد براى جلو گيرى از مناسبات منحط محفلى و خاله زنکى بسيج شود. هر عضو ما بايد فورموله باشد كه در پاسخ به سم پاشى طرف را به حفظ احترام سازمان٬ رعايت مقررات آن و شركت در جلسه بحث سياسى راهنمائى كند. ميدانم كه در شرايط ما٬ كه هر يك تفنگچى خواص " ژئوپوليتيكى" خود را دارد و در تناسب قوا به حساب مى آيد٬ نمى توان افراد را آنتاگونيزه كرد٬ تشكيلات را آنطور كه بايد تصفيه و كوچك كرد. اما اين را هم بايد دانست كه مخالفین نخاله ما كم آلترناتيو تر از آن هستند كه بتوانند از دستورات مربوط به انضباط سر پيچى كنند و جماعتى را به راه ديگرى بكشانند.

 

٣ - در مورد اعزام ها٬ يك مسئله پايه اى تر.

 

در حاشيه بحث آمدن اين رفيق و جايگزينى آن رفيق٬ من نكاتى را در جلسه ك.اجرايى و بعدا در صحبت هاى خصوصى با حسين و عمر مطرح كردم كه لازم مى دانم شما هم در جريان آن باشيد. به نظر من آن جريانى در كردستان برنده است كه بتواند در پايان اين دوره سخت، رهبرى سياسى  و ادامه كارى خود را حفظ كرده باشد. ر.عبدالله در جلسه د.س مى گويد كه با توجه به اينكه هجوم ايران و شير تو شير شدن اوضاع را نزديك مى بيند ٬ مى خواهد در داخل باشد تا به "وظايف خود" عمل كند. خود شما را تحت هيچ عنوانى نمى توان از آنجا كَند. من مسئوليت ناخداى يك كشتى را مى فهمم٬ اما سوال بر سر تعريف درستى از كشتى است . اگر كشتى ما اردوگاه و غيره است٬ هم برخورد عبدالله و هم برخورد شما درست است. اما طبقه كارگر در كردستان با مشقات زياد توانسته است انسانهايى را جلوى عبدالرحمان خان علم كند. توانسته است شوراى انقلاب خود را بشناسد و پرورش دهد. وظيفه شما حفظ سهم قدرت كارگرى در تحولات آتى در كردستان است. ما در مقالات نشريه مركزى بارها و بارها از ضرورت حفظ امنيت رهبران عملى جنبش( و حتى كارخانه) به قيمت پذيرش مخاطرات زياد براى حزب حرف مى زنيم. چرا كه با هر رهبر يك بخش از طبقه را با خود داريم. محمد چيت ممتاز كارخانه چيت را رها نكرد. از بين رفت و حزب ما ديگر چيت ممتاز را با خود ندارد. كارخانه سر جايش هست اما مال ما نيست. من حتى نمى دانم در لحظه هجوم پاسداران به منطقه٬ زمانى كه اپوزيسيون كرد عراقى كف بر لب آورده و در سوداى برقرارى حكومت خويش در كردستان است٬ عبدالله يا شما قرار است چه بكنيد. قطعا وجود شما تاثيرات جدى بر حركت تشكيلات ما در آن دوره دارد. اما عدم وجود شما پس از چنين اوضاعى٬ يا سكوت طولانى شما بدنبال جنگ و گريزهاى طولانى و حفظ خودِ نظامى در يك منطقه بى ارتباط با دنياى خارج٬ به معنى لال شدن طبقه كارگر در كردستان در قبال سخنگويان حزب دمكرات است كه بى هيچ ابهامى يك رهبرى سياسى ادامه كار را جائى سازمان داده اند.  رفقايى مثل حسين و ايرج پيشنهاد مى كنند براى دوره اى (ولو كوتاه) هر دو شما آنجا باشيد. نمی دانم آيا عراقى ها مى دانستند كه توپ شان حتما به شهيد عارف مى خورد و نه سيد ابراهيم. نمى دانم كه آيا بمباران توسط ايران لزوما انتشارات ما را هدف مى گيرد و نه ناوندى را. اما اين را مى دانم كه از دست دادن رفقائى مانند شما در يك تشنج نظامى به معنى از دست دادن تمام آن چيزى است كه كارگر كرد ٨ سال است به خاطر آن مشقت مى كشد( من به ابعاد سراسرى اين لطمه اشاره اى نمى كنم٬ چون شما عادت نداريد نفوذ خودتان را در مقياس سراسرى ببينيد و فرداى حزب را در تهران ارزيابى كنيد). من به عنوان يك عضو ساده حزب كمونيست ايران به اين ارزيابى شما اعتراض مى كنم. اين نشانه فقدان دورنگرى و محسور شدن به واقعيت فورى و بلافاصله است.

 

سيد ابراهيم عزيز٬ ٣٠ خرداد يك تجربه واقعى در جنبش كمونيستى ايران است. رهبران مومن مى توانند از صفر شروع كنند٬ اما جامعه نمى تواند. عقب گردهاى اينچنينى عقب گردهاى اجتماعي اند. حفظ يك رهبرى سياسى ادامه كار تنها ضامن جلوگيرى از اين عقب گرد در مقياس اجتماعى است. من بعنوان يك كمونيست ايرانى كه در مسئوليت از ميان رفتن تعدادى از برجسته ترين كمونيست هاى ايرانى بدليل عدم درك اين واقعيت در ٣٠ خرداد٬ خود را سهيم مى دانم٬ به تكرار مجدد اين تجربه٬ به اجازه دادن و ممكن كردن تكرار اين تجربه٬ جداًّ اعتراض دارم. حمله ايران به منطقه مى تواند چنين اوضاعى را بوجود بياورد. پاسخى كه امروز رفقاى ما تلويحاً به اين مسئله مى دهند٬ تفاوت زيادى با "كارگر كمونيست" در آوردن در فرداى ٣٠ خرداد ندارد. براى آنكه حرفم را خلاصه بكنم و نتيجه عملى بگيرم يك چنين سياستى را پيشنهاد مى كنم:

كومه له موظف است در صورت احتمال وقوع يك حمله وسيع ايران به منطقه و نا امنى ارگانهاى مركزى خود٬ اقدامات زير را به عمل آورد.

١-  رهبرى سياسى و سر شناس خود را به جاى امنى٬ ترجيحا اروپا٬ منتقل سازد

 

٢-  مطابق يك نقشه حساب شده از پيشى٬ تشكيلات را تحت يك رهبرى كوچك نظامى - اجرائى قرار دهد

 

٣-  وظيفه تشكيلات در منطقه حفظ خود٬ حفظ كادرها و تا حدودى امكانات مادى و حفظ حداقلى از رابطه عملى با توده هاى كارگر و زحمتكش در شهرهاست. رهبرى نظامى-  اجرائى موظف به تبعيت از فراخوانهاى رهبرى سياسى است و بايد خود را با ان در ارتباط نگهدارد.

 

٤- از هم اكنون كليه اقدامات لازم بايد تغيير ريل سريع تشكيلات و اعضا آن در شرايط اضطرارى از يك سازمان سياسى به يك سازمان نظامى بعمل آيد و كليه ارگانهايي كه در شرايط جديد امكان ادامه كارى آنها وجود ندارد(جائى در سازمان نظامى ندارند) بسته خواهند شد و اعضا آن در ساختمان نظامى جاى خود را پيدا خواهند كرد. كليه رفقائى كه بهر دليل يا در چنان اوضاعى كارائى نخواهند داشت و يا حفظ آنها براى كار توده اى در دوره آتى اعتلاى جنبش حياتى است٬ بايد مطابق يك نقشه روشن از منطقه خطر دور شوند.

 

۵ - ازهم اكنون و به درجه اى كه شرايط به لحاظ نظامى نا امن است٬ بايد كار حفظ امنيت رهبرى سياسى و كادرهاى بر جسته تشكيلات در اولويت قرار بگيرد و طرح هاى متعدد براى شرايط مختلف وجود داشته باشد.

 

٦ - كل تشكيلات بايد باسياست رهبرى در چنين اوضاعى آشنائى پيدا كند و هر ابهام و يا ايرادى پاسخ روشن بگيرد. تشكيلات بايد آرايش جديد خود در آن اوضاع را هم اكنون بياموزد.

 

٧ - دسته بندى كادرهاى كنونى بر حسب مكان تشكيلاتى شان در شرايط اضطرارى بايد از هم اكنون مورد بررسى قرار بگيرد.

 

٨ - بعنوان مقدمه كار٬ انضباط تشكيلاتى از هم اكنون بايد با استناد به اوضاع نظامى٬ مورد تاكيد قرار بگيرد و سفت تر شود.

 

با اين اوصاف معلوم است كه من همين الان هم در مورد حضور شما در منطقه ايراد دارم تا چه رسد به ورود عبدالله و تجمع كل ك.م حزب و كو مه له در داخل و كادرهاى تكش و كتمر وغيره در اين وضعيت.

 

ممكن است گفته شود كه تشكيلات را چگونه اداره كنيم. پاسخ من اين است با روشن كردن سياست ها و با آماده كردن رهبرى عملى جانشين از هم اكنون(رهبرى در سطوح مختلف)

 

*  عنوان این نامه در اصل دست نویس موجود نیست. تاریخ نامشخص است، اما با توجه به اتفاقاتی که در نامه به آن اشاره شده است، تاریخ نامه به سال ۱۹۸۴ نزدیک تر است.

این نامه از روی متن اسکن شده دست نویس منصور حکمت، توسط داریوش نیکنام تایپ شده و در جریان تایپ ترتیب شماره گذاری صفحات نیز اصلاح شده است. متن تایپ شده توسط ایرج فرزاد مقابله شده است و یکبار دیگر آذر ماجدی متن تایپ شده نهائی را چک کرده است.

 
ادرس مايل گيرنده:


ادرس مايل شما:


پيام شما: