|
در دفاع از حرمت یک تاریخ و شخصیتهای آن
فواد عبداللهی در پاسخ به نقد سیاسی محمود قزوینی، ماموریت یافته است مقاله ای کوتاه، و پاسخی "دندان شکن" بنویسد.
کافی است فقط به چند کلمه "کلیدی" در این نوشته نگاه کنید تا کل داستان را متوجه شوید:انتقاد و نقد سیاسی محمود قزوینی، از نظر فواد عبداللهی "ماهیت سخیف" بروز "تمایلات منحوس بورژوائی" او را نشان میدهد. بقیه جملات همگی تشریفات و تعارفات برای به جلو راندن این احکام اند. اما این احکام و تراوش این ادبیات شیرین فقط ناشی از بیعت مجدد فواد عبداللهی با تزها و سیاست آوردنهای کورش مدرسی نیستند، فقط ارائه تصویر یک "مرتد" از هر کسی که بخود جرات داده باشد که از اینها "انتقاد" کند نیست، فقط این نیست که قوام گرفتن سادیسم "ضد انتقادی" دیگر مرض علاج ناپذیر این سکت با نزاکت شده است. نه! داستان از اینها گذشته است، رهبری اینها به "سیم آخر" زده است.
اگر طی همه این ماجراها، بر خودتان هم معلوم شد که شما اهل آدم جمع کردن و احترام گذاشتن به سابقه و توان و ظرفیت کمونیستها و فعالین کارگری و حفظ آنها نیستید، اگر بر خودتان هم معلوم شد که با تجربه "داب" ( دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب) شما در "تخریب" و سلب اعتماد آدمها "خبره" شده اید، فکر نمیکنید، بهتر است این نوع فعالیت عقیم و مضر بحال جامعه را تعطیل کنید و این بازار "هابی" و سرگرمی دنیای مجازی را برای دایر نگاهداشتن هتاکی و فحاشی به رفقای تا دیروزتان ببندید؟ آیا واقعا تاریخ تخریب، مبدا و پایان و اول و آخر سناریو زندگی شماست؟ میتوان فهمید که در این جهان بالاخره کسانی هم یافت میشوند که پیرو "ساینتولوژی" میشوند و یا به سکتهای مذهبی ملحق میشوند که دسته جمعی خودکشی میکنند. اما آیا واقعا برای کسانی که حداقل خاطره ای در ته ذهنشان از تاریخ چند دهه اخیر کمونیسم ایران دارند، چنین مشغله بیمارگونه ای از مشاعر سالم سرچشمه گرفته است؟ برای حفظ حرمت و حیثیت انسانی تان هم که شده است، این "دکان" را ببندید. هیچ میدانید بخاطر کمکی که با ارائه تصویر "از درون" کمونیستها به دنیای ضد کمونیسم میدهید، به میدان خوشنامی قدم نگذاشته اید؟ جهاد با عواطف و رفاقتها و دوستیهای با ارزش و در افتادن با افتخارات بسیاری از انسانها که متاسفانه اکثرا نیستند تا از خود دفاع کنند، را پایان بدهید. سه دهه از تاریخ پرافتخار کمونیسم ایران را لجن مال نکنید. و من حقیقتا این لجاجت سمج شما برای ادامه زندگی در این ذهنیت مریض را نتوانسته ام هضم کنم. با وجود اینکه خود من شخصا مدت کوتاه فعالیت با شما را از تلخ ترین دورانهای زندگی سیاسی خود میدانم، و خوشبختانه توانستم حیثیت سیاسی ام را از زیر دست و پای مناسک های نازل و انقلاب ایدئولوژیکهای سکت مهجور و ضداجتماعی شما بیرون بکشم، اما واقعا علاقه مفرط شما به انتخاب هویت در نوعی سیاست مالیخولیا در تاریخ تخریب تحزب کمونیستی ایران و زندگی با ادبیات این دوران از هم گسیختگی تحزب کمونیستی ایران برایم یک معما باقی مانده است. با "سناریو" زندگی رهبری شما در این رابطه آشنا هستم، اما در تعجبم که برخورد چندین و چند باره این سناریو به تخت سینه واقعیتهای سرسخت و شکستها و انزواها و ریزش در همان دایره سکت بسته تان، حتی شما را به تعمق وا نداشته است. اگر یک صدم "شجاعت"ی را که در ایام "جنگ قدرت" برای آغاز دوره سرازیری تحزب کمونیسم کارگری به صحنه آوردید، و یک هزارم آن جراتی را محرک طرح تزهای "خلا استراتژیک" در سیاستهای کمونیسم کارگری بود و یک دهم "اعتماد به نفس" در اعلام پایان و شکست مبارزه برای سرنگونی رژیم اسلامی و اعاده حیثیت از؛ و مغازله سیاسی با مدافعان تز "متعارف" شدن رژیم "خاکی" جمهوری اسلامی را داشته باشید، میتوانید دست کم وضعیت واقعی خود را "مشاهده" کنید. میفهمم که بویژه برای شما موضع تخریب و منفی بافی تا حدی زیادی "چسپ درونی" تان شده است و کاریش نمیشود کرد. اما اگر یک سر سوزن اشتها و میل به سازندگی در شما باقی مانده باشد، حداقل، با نگاهی انتقادی و بازبینی داستان این "سناریو زندگی" تان، شاید به چیز مثبتی برسید.
ناسزا نگوئید، بر جهالت و تعصب سکتاریستی پای نفشارید و نیروهای ضربت تان را برای به کمین انداختن و به رگبار بستن ما و هر منتقد تان مامور نکنید. کمی سیاسی و با فرهنگ عمل کنید. خوب نگاه کنید ببینید که لیدرتان برای تبرئه مدافعین فاشیسم و جنبش جنون عملیات انتحاری و اسلام سیاسی چگونه انگیزه یابی "انسانی"را پشت هر جنایت و آدمکشی کشف کرده است: " در میان مردمی که مورد بحث است، حتی کسی که می رود اسلحه طالبان را بردارد، کارگری که می رود پشت نازیسم در آلمان تا آدمی که می رود پشت حماس و حزب الله؛ همه این انسانها بزعم خود دارند می روند برای زندگی بهتری مبارزه کنند. اکثریت آنها انگیزه های خیری را حمل میکنند". خوب چرا وقتی به چپ و کمونیستها و آزادیخواهان و رفقای شریف تا دیروزتان میرسید، به فرهنگ چارواداری مراجعه میکنید؟ چرا چکامه هویت سیاسی تان را از دوران تخریب حزب کمونیست کارگری و ادبیات آن دوران فترت و سرازیری میگیرید؟ کمی بخود آئید! تصویرتان را در جامعه برانداز کنید، شاید راهی برای اعاده حرمت و احترامی که با همراهی با جنبش کمونیستی ایران و خیل وسیع انسانهای بزرگ به زندگی شما وارد شد، بیابید. از نظر رستگاری فردی و آسودگی وجدان انسانی، و احترام به تاریخ و زندگی کمونیستها، که شما هم به نظر میرسد از "سرناچاری" و اجبار زمانه با مقاطعی از آن همراه شدید، باور کنید، یک تجدید نظر در رفتار و سکنات و خیره سری هایتان به نفعتان است. به نفعتان است که از گردنکشی در برابر حقیقت و حقایق تاریخی دست بردارید، به نفعتان است که قدری از این یکدندگی و "قاطعیت" در همراهی با ضد محبت و ضد عاطفه فاصله بگیرید. زندگی کردن با؛ و خو گرفتن به ادبیات و فرهنگ "پایان کمونیسم کارگری" اصلا جالب نیست! همه ما شاهدان واقعی تاریخ پرافتخار کمونیسم نوین ایران میدانیم که منشا "تز آوردنهای" رهبری شما، جبران سترونی پایه های اوریژینال آن در مواجهه با مارکسیسم انقلابی و مبانی کمونیسم کارگری است. همه ما با جزئیات و ریزه کاریها و زیگزاگهای سیاسی، تردیدها و به راست چرخیدنها و همراهی های مصلحتی و اپورتونیستی با چپ و گرایش کمونیسم کارگری و سکوتهای عظمای شما آشنائیم. میدانیم اولین نشانه های بروز شکاف و انشقاق در تحزب کمونیسم کارگری تازه شروع دوران "فعال" شدن شما و محمل بازگشت به تئوریهای شکست خورده و وارفته عهد عتیق ناسیونالیسم چپ بود. ایرادی ندارد که شما هم مثل دیگر همکیش ها و یاران "شفیق"، خود را "بازسازی" کنید، از "سندروم" کمونیسم کارگری بگوئید و آنرا در "بن بست" تصویر کنید. بنویسید، همانطور که نوشتید، که شما با "کمونیسم کارگری از یک جنس نیستید". "عبور" از یک تاریخ ابژکتیو و معرفه و با ادبیات در دسترس آن، اما، با این توهم که خواهید توانست در ذهنیت "انتقام" از کمونیسم کارگری، و تحت لوای عوامفریبانه افشاگری "جنبش سبز"، عقده های دوران سرخوردگی و شکست از مارکسیسم انقلابی و کمونیسم کارگری را بترکانید و در آن جا خوش کنید، مقدور نیست. سرنوشت کسانی را که در حسابگریهای حقیر با نفرت از گذشته همراهی با کمونیستها و مارکسیستها به هویت ملی و ناسیونالیسم چپ خود بازگشتند، شاید آئینه عبرتی برای شما هم باشد. وضعیت امروزتان تعریفی ندارد، آخر و عاقبتتان بخیر! ۱۴ مارس ۲۰۱۰Iraj.farzad@gmail.com
|
|
|