جمعه 22 فروردين 1504
   

یادداشتهای روزانه – ۱۰ ، دهم مه ۲۰۱۰

اعدام فرزاد کمانگر٬ علی حيدريان٬ فرهاد وکيلی٬ شيرين علم هولی و مهدی اسلاميان در روز گذشته توسط جنایتکاران اسلامی در زندان اوین، شاید به حساب تداوم ماشین آدمکشی رژیم اسلامی نوشته شود. در اینکه رژیم اسلامی طی این سه دهه همواره با جنایت و نسل کشی قدرت و بیضه اسلام را حفظ کرده است، شکی نیست. اما دست بردن دژخیمان رژیم اسلامی، این تخم و ترکه های خلخالی و لاجوردی و زندانبانان مومن اوین و  کهریزک و رجائی شهر و...، در شرایطی که بر جامعه ایران حاکم است، و در بطن تنشها و بحران سیاسی که بین رژیم اسلامی و دول غرب و آمریکا شاهد آن هستیم، جایگاه  ویژه تری هم برای سران رژیم اسلامی دارد.

همه میدانیم که طی تقریبا یک سال گذشته، مردم ایران در ابعاد وسیع و در مقیاسی میلیونی به خیابان آمدند. اگر در بیش از ۱۰ سال پیش، حوادث کوی دانشگاه تهران به بهانه تعطیلی روزنامه سلام و اردوی تابستانی دفتر تحکیم وحدت در خرم آباد، فرصتی برای نمایش عزم مردم ایران برای بزیرکشیدن رژیم اسلامی بود و جنبش برای "سرنگونی" و "براندازی" رژیم اسلامی را به اقرار همه سران نهادهای امنیتی و انتظامی، "کلید" زد، بسیار واضح بود که براه افتادن موج میلیونی مردم در خیابانهای تهران و شهرهای بزرگ ایران که به بهانه اعتراض به "تقلب" انتخاباتی انجام شد، نفس را در سینه سران رژیم اسلامی حبس کرد و رژیم اسلامی با چشمان بهت زده دورنمای سقوط خود را دیدند. مستقل و صرفنظر از مواضع خرده جریانات حاشیه ای که درست در مهمترین تند پیچ تاریخ مصاف رودر روی مردم با رژیم اسلامی، "فیلسوف" شدند،  مردم و رژیم اسلامی کاملا آگاه بودند که این نبرد و رویاروئی نقطه عطف تعیین کننده ای در برهم زدن توازن قوا بین آنها بود.

 

اما رژیم اسلامی، رژیم "غیرمتعارف" ها و رژیم خلق و بازسازی دائمی شرایط و اوضاع فوق العاده و غیر عادی است.  برای رژیم اسلامی مسجل بود که بدون روی آوری دگر باره به این سیاستهای غیر متعارف، بدون دست بردن به ابزار ارعاب که با سطح مبارزات مردم در صحنه خیابانها هم وزن باشد، حفظ قدرت تا پله و پیچ و فرجه بعدی غیر ممکن بود. احکام اعدام دادگاههای انقلاب اسلامی بخشی از تعرض فشرده ضدانقلاب زخم خورده بود. در سطحی دیگر تقابل با جناحها و شخصیت های تا دیروز خودی، به مراتب در مقایسه با کل دوران هشت ساله "اصلاحات" و مدینته النبی بیرحمانه تر و در هم شکستن هر صدای "قانونی" مخالف، حتی خفه کردن معترضینی که به گفته موسوی همه تلاششان این بود که جمهوری اسلامی را به دوران طلائی دست درگردنی همه جناحهای رژیم در "دهه ۶۰" بازگردانند، شدیدتر و بی ملاحظه تر بود. دهه ای که اتفاقا نگارش قانون اساسی جمهوری اسلامی بر متن "راه خمینی" در متن کشتار و نسل کشی و قتل عامهای آن دهه عروج خونین اش را اعلام کرد و اسلام سیاسی را "فاتح" به خون کشیدن انقلاب ۵۷ به تصویر کشید. رژیم جمهوری اسلامی هیچ راه اعتراض "مسالمت آمیز" و تظاهرات "بدون خشونت" مردم در خیابانها باقی نگذاشت. چه، سران رژیم حکومت اسلامی در انظار عموم نشان دادند، که در ملا عام قتل میکنند و سربازان گمنام امام زمان در جلو دوربینها، مغز معترضین را نشانه میروند. با وجود همه جنایات آشکار، خشم انباشته مردم در گلوها، منفجر شده بود و خونزیزی در خیابان و سیاست دست بر ماشه، مردم و بویژه زنان و پسران جوان را مرعوب نکرد. به دار کشیدن کسی مثل فرزاد کمانگر و ۴ نفر همراه او در زندان اوین، زهر چشم گرفتن از مردم و تلاش برای مرعوب ساختن اراده ای است که خود را در سطح میلیونی نشان داده است. در کنار گردش ماشین کشتار رژیم اسلامی، تعدادی از مهاجرین و شهروندان افغانی را تحت عناوین "شرور" و قاچاقچی مواد مخدر در کنار چند نفر دیگر افغانی که در جریان تظاهرات روزها و ماههای اخیر در "پیاده رو" های تهران برای نظاره تظاهرات جمع شده بودند، بالای دار بردند. اما این جنایت و توحش، برخلاف سالهای قبل که رژیم اسلامی، افغانستان را به عنوان حیات خلوت خود تصور کرده بود، عکس العمل ها و اعتراضات وسیعی را در شهر کابل و در مقابل سفارت رژیم اسلامی دامن زد. عکس "رهبران" انقلاب اسلامی به آتش کشیده شد و مردم افغانستان به سران رژیم اسلامی فهماندند که دوره قربانی کردن مهاجرین و شهروندان افغانی در ایران به برکت سایه شوم و سیاه حرکات انتحاری طالبان و القاعده و دوره جولان جریانهای ارتجاع اسلامی و تاخت و تاز "مجاهدین" دست ساز دوایر پنتاگون و سیا و سازمان امنیت پاکستان با پول شیوخ امارات و عربستان بسر آمده است. این انزوای منطقه ای و محدود ماندن قدرت اسلام سیاسی در دایره هر چه تنگ تر، سایه ترک خوردن هیولائی که سی سال با قتل و جنایت علیه شهروندان ایران و سازماندهی عملیات انتحاری در خارج از قلمرو خود، مدعی سرکردگی "بلوک" مخوف اسلام سیاسی بود را در برابر چشمان بهت زده سکانداران رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی قرار داد. اعدام فرزاد کمانگر و ۴ نفر همراه او، قربانی کردن آنان در تلاشی دیگر برای برگرداندن این موج برگشت ناپذیر داخلی و منطقه ای بود.

 

از سوی دیگر، نمایش مانور دریائی "رزمندگان اسلام" و  شاخ و شانه کشیدن خامنه ای در مورد دست یابی رژیم اسلامی به "موشکهای ماهواره بر" و دست یابی به نسل دوم و سوم سانتریفیوژرهای اتمی گوشه ای از موقعیت رژیم اسلامی در برابر غرب و آمریکا و اسرائیل را به نمایش گذاشت. اگر در عرصه تکنولوژی جنگی، سران رژیم و "مقام معظم" رهبری و استراتژیسینها و ایدئولوگهای نظامی و تدوین کنندگان تاکتیکهای جنگ "راهبردی" بروشنی میدانند که در این زمینه به مراتب عقب تر و در  موقعیت به مراتب ضعیفتری از آمریکا و غرب و ناتو و اسرائیل قرار گرفته اند، اعدام این فعالان سیاسی نمایش قدرت جنون رژیم اسلامی چه در مصاف با مردم و چه در هر درگیری احتمالی نظامی با آمریکا و اسرائیل را به نمایش گذاشت. رژیم راهزنان  اسلامی ظرفیت جنایت و به خاک و خون کشیدن منطقه را در این نمایش اعدام نیز تعقیب کرده است. 

 

بدون هیچ تردیدی باید در برابر سیاست ارعاب رژیم اسلامی به یک حرکت سازمانیافته و سراسری دست زد. تا آنجا که به مبارزه مردم کردستان با رژیم اسلامی برمیگردد، دست چین کردن چند نفر از اعدامی ها از میان شهروندان و مبارزینی که در کردستان متولد شده اند، هدف ویژه تری را نیز تعقیب میکند. رژیم اسلامی از همان بدو سر کار آمدن خود، در کردستان با اعتراضات وسیع و مقاومتهای عظیم تحت هژمونی و رهبری جریان رادیکال و چپ و سوسیالیست روبرو بوده است. رژیم اسلامی از باز شدن سر این "زخم" بر پیکر عفونی اش بشدت هراس دارد و متوجه است که خشم فروخفته مردم کردستان به اتکا ذخائر مبارزاتی شان میدان را بر ارتجاع اسلامی تنگ خواهد کرد و آن نیروئی که همیشه نقطه قوت مبارزات سراسری مردم ایران و تکیه گاه "ادامه انقلاب" سال ۵۷ بوده است، بار دیگر خواهد درخشید. اعدام فرزاد کمانگر و یارانش، تلاشی عبث برای زهر چشم گرفتن از  این قدرت بالقوه  و فعال شدن این ذخیره پیشرو است که با هر جرقه و بروز ضعف در صفوف جمهوری اسلامی به یک انفجار قدرتمند انقلابی تبدیل خواهد شد. اعتراض به جنایت اعدام های اخیر، از این نظر نیز و برای پس زدن سیاست ارعاب جمهوری اسلامی، از اهمیت ویژه ای برخوردار است.


 
ادرس مايل گيرنده:


ادرس مايل شما:


پيام شما: