شنبه 23 فروردين 1504
   

یادداشتهای روزانه – ۱۱ ، هیجدهم مه ۲۰۱۰

"ملا بختیار"، از مسئولین اتحادیه میهنی، و از مشاوران "امور فرهنگی" حکومت این حزب جلال طالبانی در سلیمانیه کردستان عراق، در باره "مضرات" و در عین حال "خطرات" باور به آزادی بی قید و شرط سیاسی، در روز ۱۷ مه ۲۰۱۰ مطلبی در سایت "چاودیر" نوشته است. بهانه نگارش این مطلب خشم عظیمی است که در پی ربودن و ترور جنایتکارانه "سردشت عثمان"*، دانشجوی بیست ساله در اربیل، سراسر کردستان عراق را فراگرفته است و اعتراضات و تظاهرات کم سابقه ای را علیه موج "ارعاب" شهروندان و  نویسندگان و روزنامه نگاران، بویژه جوانان روشنفکر و آزاداندیش دامن زده است.

ملا بختیار ضمن محکوم کردن "شهید کردن" سردشت عثمان، بلافاصله اضافه کرده است که "براستی ربودن انسان" و کشتن او "بدون دادگاه" عمل شنیعی است! و این اعلام همبستگی با "کشتن انسان توسط حکم دادگاه" البته از نظر ملا بختیار به ریشه های عمیق تر باور ایشان و بازیافته ها و ابراز ندامتهای او متصل میشود. او در ادامه مینویسد: "آزادی بی قید و شرط سیاسی" که در "خیال خانه" برخی محافل روشنفکری و روزنامه نگاران کردستان عراق "باب" شده است، پیشینه تاریخی دارد که به موضع "کمونیسم کارگری" و دفاع "کومه له" از آن در "کردستان شرقی"( که منظور کردستان ایران است) برمیگردد. ملا بختیار مینویسد خود او هم "کمی" در آن فضا قرار گرفت و در فاصله سال ۹۱ تا ۹۲ "چند بار" آن شعار را تکرار کرده بود. بعد اضافه میکند که "اما" معلوم شد نه تنها "آزادی بی قید و شرط سیاسی"، بلکه حتی "فکر لیبرالی" در جوامعی چون کردستان عراق که در آن دین و مذهب و سنت و عشایربازی "ریشه دار" است و "انقلاب صنعتی" و "دوران روشنگری" غرب را تجربه نکرده است، شعارهائی اند که نه تنها با واقعیات چنین جوامعی منطبق نیستند، بلکه "تجربه هم نشان داد" که به "آزادی هم خدمت نمیکند."

اما ملا بختیار به "تجربه" ای که خود او از سر گذرانده است و تاوانی که به خاطر "کمی دفاع" از آزادی بی قید و شرط سیاسی پرداخته است، آگاهانه نمی پردازد. ایشان در سالهای قبل از ۹۲ - ۹۱ بخاطر اینکه در رهبری "آلای شورش" و در درون جبهه "اتحادیه میهنی" به روایت دیگری از ناسیونالیسم کرد باور داشت، از طرف جلال طالبانی مورد تعقیب قرار گرفت، ناچارا از ترس جان و به دلیل "اندکی باور" به آزادی سیاسی، آنهم نه "بی قید و شرط آن" مدتی به مقرهای "کومه له"، که به نام سازمان کردستان حزب کمونیست ایران فعالیت داشت و منصور حکمت هم در رهبری آن قرار داشت، پناه برد. اما سرانجام او را دستگیر کردند و به جمهوری اسلامی و قرار گاه رمضان تحویل دادند تا پس از "متنبه" شدن  در زندانهای "همرزم" جلال طالبانی در جریان جنگ ایران و عراق، سردار رحیم صفوی،  به آغوش "کردایه تی" بازگردد و فکر دفاع از آزادی سیاسی و "تمرد" از سرکردگی عشیره گری بر ناسیونالیسم کرد در کردستان عراق را از سر بدرکند. جالب این است که ملا بختیار علاوه بر سکوت در باره این تجربه تلخ، اعتبار نامه ای برای اعلام جنگ جنایتکارانه و سراسری رهبری حزب دمکرات علیه کومه له نیز صادر کرده است. نوشته است دلیل جنگ خونین حزب دمکرات با کومه له این بود که رهبری کومه له که تحت تاثیر کمونیسم کارگری و رهبری جریان کمونیسم کارگری بود، نمی بایست از حق آزادی بی قید و شرط سیاسی دفاع کند. میبایست بخاطر نفوذ مذهب و زن ستیزی و مرد سالاری، زن را به صفوف کمونیستها راه ندهد، از سوسیالیسم دست بکشد، و بپذیرد که کردستان، حیات خلوت احزاب ناسیونالیست کرد است. اگر نه، به نظر جناب ملا بختیار، همانطور که تجربه نشان داد، اعتقاد به آزادی بی قید و شرط سیاسی، از جانب تعصبات عقب مانده "زحمتکشان کرد" در صفوف حزب دمکرات باترور و دست بردن به اسلحه پاسخ داده میشود که چنین هم شد. ملا بختیار اکنون و پس از "عاقل شدن" و دست کشیدن از دفاع نیم بند از آزادی بی قید و شرط سیاسی، و البته بخاطر مقام و پول و جاه و جلالی که پس از سالهای ۹۲- ۹۱ و در پس بمباران شهر بغداد توسط حکومت جرج بوش نصیب او گشته است، دیگر قادر نیست متوجه شود که پاسخ قاطع کومه له کمونیست به ابزار اسلحه و ترور حزب دمکرات، تنها راه واقعی و عملی برای دفاع از آزادی بی قید و شرط و پشیمان کردن تصمیم رهبری حزب دمکرات از برقراری موج ترور و خفقان بر فضای سیاسی کردستان ایران بود. دفاع قاطع رهبری کومه له وقت از حق آزادی بی قید و شرط ضمانتی شد که فضای ترور و سلطه موج خفقان و استبداد که در جریان جنگ داخلی بین پارتی و اتحادیه میهنی در کردستان عراق بوجود آمد، ترور فعالان سیاسی ایرانی در کردستان عراق، و آتش گشودن ارتش خصوصی و  تفنگچی های سرمایه داران کرد بروی "کارگران سیمان تاسلوجه" و به خون کشیدن فعالان کمونیسم کارگری در کردستان عراق به سفارش جمهوری اسلامی و نیز ترورهای اخیر، از جمله ترور سردشت عثمان، در کردستان ایران سد شود و سرکوب کنندگان آزادی بی قید و شرط افسار شوند.  اینکه جناب ملا بختیار میفرماید که بقایای "کومه له زحمتکشان" ها، اکنون دیگر از آزادی بی قید و شرط دفاع نمیکنند، باید به عنوان سند ننگ بر گردن سران آنان آویزان شود. در هر حال ملا بختیار، چه در تجربه شخصی و چه با نشان دادن مغایرت "تجربه کردستان عراق" با آزادی بی قید و شرط و دستاوردهای انقلاب صنعتی و عصر روشنگری تمدن غرب، داور و قاضی مناسبی نیست.

اما جالب ترین و در عین حال مضحک ترین "درس" ملا بختیار از اعلام برائت از آزادی بی قید و شرط، صدور حکم برائت قاتلان سردشت عثمان است. نوشته است: " محتوای حرفم در مورد این فضای خیالی آزادی است که چند نویسنده ای آفریده اند. فضائی که گاه منجر به کشتن کسانی مثل سردشت عثمان هم  میشود".

خیلی ساده "محتوای" اصلی بحث ملا بختیار پس از نشان دادن و "مستدل" کردن اینکه در کردستان عراق نمیتوان در مقابل مذهب حرف زد، نمیتوان از آزادی زن و عشق بین دختر و پسر، مستقل و صرفنظر از تعلق قومی عشیره ای و مقام "معظم" پدر، حرف زد، نمیتوان علیه "مقامات" حکومتی و زندگی افراد آن چیزی گفت، این است که قتل سردشت عثمان، هر چند در هیچ "دادگاهی" تایید نشده است، اما "سزا"ی هر کسی و هر روزنامه نگار و نویسنده و شهروندی است که در مقابل سلطه احزاب ناسیونالیست و دوایر مخوف سازمان امنیت های عشایری دو جریان پارتی و اتحادیه میهنی، سر سوزنی، حتی در حد انتقادات جریانات دور و بر "لیست گوران"( لیست تغییر) به آزادی بی قید و شرط و علیه اختناق و سانسور باور دارند.

  

جریانات مختلف "کومه له زحمتکشان" که همراه با ملا بختیار پس از سالهای ۹۲ - ۹۱ به بارگاه حکومت احزاب ناسیونالیست در"اقلیم" کردستان عراق مشرف شده، و در برائت از آزادی بی قید و شرط فعالیت سیاسی، به تاریخ کمونیستی و آزادیخواهانه کومه له پشت کرده اند، و از امثال ملا بختیار و بارزانی مواجب و مقرری میگیرند تا دکان شان را در سایه چنین "حکومت"ی دایر نگاه دارند،  حال و روز جالبی ندارند. عاقبت بخیر نشدند، اما آیا از همزمانی ترور امثال سردشت عثمان در کردستان عراق و به دار آویختن زندانیان سیاسی توسط جمهوری اسلامی و موج اعتراضات وسیع در ایران و کردستان ایران و کردستان عراق در این رابطه، عرق شرمی بر پیشانی شان نمی نشیند؟  

------------------------------------------

*. از جمله مساله ای که موجب قتل سردشت عثمان بود، علاوه بر نوشته های دیگر او در انتقاد به فساد اداری و دزدی های مالی مقامات حکومت دو حزب اتحادیه میهنی و پارتی دمکرات، یادداشتی بود با این مضمون که جوانها برای خوشبخت شدن لازم نیست در لاتاری برنده شوند، کافی است عاشق دختر مسعود بارزانی شوید و در صورت  پاسخ مثبت به آرزوهایتان برسید. و او پس از نوشتن یادداشت "من عاشق دختر مسعود بارزانی هستم"، تلفنی او را تهدید میکنند که از شهر اربیل که محل تحصیل او در دانشگاه بوده است و او سال آخر تحصیل را میگذراند، خارج شود. این تهدید را زیاد جدی نمیگیرد. چند روز بعد در روز روشن، در مقابل دانشکده اش چند نفر مسلح او را می ربایند و پس از دو روز جسد نیمه جان او را در موصل یافتند. تلاش برای نجات جان او نتیجه نداد و او جان باخت. 

 

 

 

 


 
ادرس مايل گيرنده:


ادرس مايل شما:


پيام شما: