یادداشتهای روزانه – ۱۴ ، چهارم ژوئن ۲۰۱۰
هیات اجرائی سازمان کارگران انقلابی ایران( راه کارگر) در تاریخ ۲۴ مه ۲۰۱۰(سوم خرداد ۱۳۸۹)، به بهانه اعدام عبدالحمید ریگی( برادر عبدالمالک ریگی از رهبران "جنداله") اعلامیه ای صادر کرده است. عنوان اطلاعیه جناح هیات اجرائی راه کارگر این است: " به مناسبت اعدام عبدالحمید ریگی، بعد از کردستان نوبت بلوچستان است؟". هیات اجرائی راه کارگر، ضمن اشاره به اعدام ۵ زندانی سیاسی که ۴ نفر آنها "کرد" بودند و اعدام یک نفر دیگر در هفته گذشته که "عرب" بود، بحث جنبش ملی "ملیت" های تحت ستم را برای ایجاد "ایران فدرال" به وسط ماجرا پرتاب کرده است. در پاراگرافی از این اعلامیه چنین آمده است:
"سازمان ما ضمن محکوم کردن اقدام اعدام، بر این امر تاکید می کند که برای جلوگیری از این اقدامات جنایتکارانه، باید که جنبش ملی مردم بلوچستان را با جنبش ملی دیگر ملیت های ایران و با جنبش ضد دیکتاتوری سراسری پیوند زد و در همگامی و همدوشی توده ای، بساط این رژیم جنایت پیشه را در هم پیچید. زیرا برای رسیدن به حق تعیین سرنوشت خلق ها در چهارچوب اتحادی داوطلبانه در ایرانی فدرال، پیوند تنگاتنگ مبارزات ملیت های تحت ستم با مبارزات توده های کار و زحمت و جنبش ضداستبدادی سراسری و با تکیه بر مقاومت مسالمت آمیز، در شرایط کنونی موثرترین راه هست."
اولا این ذهنیت خلقی و قومی، که به صرف محل تولد اعدام شدگان، مستقل از اینکه یکی در سازمانی جنایتکار و مزدور چون "جنداله" که هنوز صحنه سربریدن سربازان اسیر را از افتخارات خود میداند و دیگری دل در گرو جریان شبه فاشیست "الاحواز" داشته است در کنار کسی مثل فرزاد کمانگر و شیرین علم هولی قرار داده میشود، نه از موقعیت عینی مبارزات مردم کردستان و تاریخ و نقش کمونیسم و کمونیستها در آن، نه از جایگاه متفاوت و خاستگاه سیاسی متفاوت اعدام شدگان، بلکه از سیستم فکری هیات اجرائی راه کارگر و انتخاب سیاسی آنان سرچشمه گرفته است. "همدوشی جنداله و الاحواز" با "جنبش سراسری ضد دیکتاتوری" و پیوند تنگاتنگ مبارزات چنین ملیت های تحت ستم با مبارزات توده های "کار و زحمت"، در صحنه سیاست جامعه ایران واقعیت وجودی ندارد. این دنیا و این "صحنه نبرد" فقط در دستگاه فکری و سیاسی راه کارگر محلی از اعراب دارد.
در عالم واقع آنچه که حتی مبارزه برای رفع ستم ملی در کردستان نام گرفته است، برخلاف این پیشداوری و انتخاب سیاسی راه کارگر، جایگاه متفاوتی دارد. آنچه که ما در کردستان در متن مبارزات مردم ایران در جریان "انقلاب ۵۷" و پس از روی کار آمدن جریان ضدانقلاب اسلامی با آن روبرو هستیم و روبرو بوده ایم، به شهادت تاریخ هیچگاه یک جنبش واحد ملی نبوده است. وجود دو جنبش متفاوت که بویژه در مقطع پس از بهمن ۵۷ در کردستان، یکی در دفاع از دستاوردهای انقلاب ۵۷ و دیگری محدود به کسب امتیازات ملی و خودمختاری و خوگردانی از طریق بند و بست و سازش و مماشات با همان ضدانقلاب اسلامی در کردستان جریان داشته است، غیر قابل انکار است. تلاقی این دو جنبش متفاوت، در مواجهه با جمهوری اسلامی، سیاستهای لشکر کشی و قتل عام ها، نباید هیچ ناظر حقیقت جو و حتی یک مورخ منصف را به زایل کردن مرزهای کاملا مشخص در برنامه، سیاستها، که حتی در تاکتیک نبردهای نظامی و "مقاومت" در برابر رژیم اسلامی خودنمائی کرده اند، بکشاند و همه را با گشاده دستی به کیسه جنبش ناسیونالیسم کرد بریزد. راه کارگر علاقمند است که این تفاوت جنبش ها و تمایزات سیاسی و برنامه ای طبقات مختلف را در "جنبش ملیت های تحت ستم" زایل کند و همراه با آن جریان ارتجاعی و ضدانسانی جنداله و الاحواز را به عنوان متحدین یک جنبش موهوم "واحد" ، در کاتگوری مساله ملی و جنبش ملیت های تحت ستم، قاچاقی وارد کند. برای جریانی که انسانهای تحصیل کرده و با سابقه سیاسی را در صف خود دارد، سقوط به این متد غیر علمی در اوضاعی که سرمایه داری تا عمق دورافتاده ترین مناطق پرت جهان رسوخ کرده است، ظاهرا یک تناقض به نظر میرسد. اما نقشی که ملیت و بویژه "ملیتهای تحت ستم" در سیستم فکری راه کارگر دارد، ظاهرا این تناقض را توجیه میکند. چه، مستقل از اینکه ما بطور عینی و در جدالهای سیاسی در تاریخ معاصر ایران، جز با یک مساله، مساله کرد، که از نظر سیاسی به مساله ملی تبدیل شده است، و به جنگ و لشکر و لشکر کشی بر سر قدرت سیاسی انجامیده است، "خوشبختانه" شاهد معضل "ملیت" های تحت ستم بلوچ، آذری، عرب، و... نبوده ایم. مردم کردستان ایران هم با توجه به کارنامه شیرین احزاب ناسیونالیست و عشیره ای در کردستان عراق، و گره زدن سرنوشت زعمای ناسیونالیسم کرد در کردستان عراق به سیاستهای میلیتاریستی آمریکا و سیاست نظم نوین؛ و به برکت دخالت مسئولانه جریانات چپ و سوسیالیست و نفوذ کمونیسم در کردستان ایران، با هم خوشبختانه نمونه "فدرالیسم" را در پیش نخواهند گرفت. بنابراین از این نظر و حتی با چشم پوشی راه کارگر از این حقیقت که تنها "مساله ملی" در جامعه ایران هم از نظر تاریخ واقعی محل تلاقی دو جنبش کاملا متفاوت و تا حد زیادی تحزب یافته بوده است، بار غیر علمی و غیر واقعی " رسیدن به حق تعیین سرنوشت خلق ها در چهارچوب اتحادی داوطلبانه در ایرانی فدرال" برجسته تر توی ذوق میزند. به نظر میرسد که راه کارگر متاسفانه هنوز در دوران ذهنیت سوسیالیسم اردوگاهی که طبقات را در مقوله "خلق" مستحیل و منحل اعلام کردند، درجا میزند. اما تاثیر مخرب اسارت به این سیستم و تعقل فکری و سیاسی و اکنون تماما غیر واقعی و ذهنی، و زندگی در توهمات و نوستالژی سوسیالیسم خلقی چپ ۵۷ی، فقط این خواهد بود که راه کارگر را هر چه بیشتر از حقایق مربوط به مبارزه واقعی تر طبقاتی و مصاف گرایشات اجتماعی، دور و دور تر میکند.