یادداشتهای روزانه – ۱۶ ، هیجدهم ژوئن ۲۰۱۰
تصویب اعمال تحریم های جدید علیه رژیم اسلامی، بر متن تغییراتی انجام شده است که در تناسب قوای بین مردم ایران و جمهوری اسلامی از یک طرف؛ و در آرایش غرب و آمریکا در برابر رژیم اسلامی از طرف دیگر، ایجاد شده است.
رژیم جمهوری اسلامی در رابطه با تحولات یک سال اخیر و مصاف میلیونی و خیابانی مردم با خود، ظاهرا به قدرت سرکوب خود میبالد و از اینکه در سالروز "کودتای انتخاباتی"! مردم را از حضور وسیع در خیابان ترسانده و موسوی و کروبی فراخوان "لغو" تظاهرات را صادر کردند دلیلی بر "پایان فتنه" جار زدند.
اما این فقط ظاهر قضیه است. سرکوب و ارعاب توسط رژیمهای دیکتاتوری خشن و عریان و سرکوبگر آنزمان به عنوان "پیروزی" بر مردم تثبیت میشود که در کنار اعلام حکومت شبه نظامی، نمایشات صحنه های اعدام و دستگیری ها و بازداشت ها و بگیر و ببندها، نه تنها صفوف رژیم در "بالا" منسجم تر به نظر برسند، بلکه مهمتر از آن بخشهای "غیر فعال" و یا حتی نظاره گر جامعه را "راضی"تر و با خود همراه کرده باشد. رژیم اسلامی درست در مقطع اعلام پایان "خطر براندازی"، درست همزمان با گرم تر کردن کوره اعدام زندانیان سیاسی و نمایش اعدام های دسته جمعی "مفسدان"، با باز شدن شکافها و ترک های جدید در میان لایه های اصلی نیروهای خود دست به گریبان شد. دو سال تمام از مصوبه مجلس اسلامی در مورد "قانون حجاب و عفاف اسلامی" گذشته است و علیرغم هشدارها و اعلام خطرهای آیات عظام، نیروهای "اجرائی و انتظامی" و "ضابطین" این مصوبه مجلس با مشکل و معضل در بالاترین مقام اجرائی دست به گریبان شده اند. احمدی نژاد در رابطه با مصوبه مجلس، نسبت به "زیاده روی" و "افراط" هشدار داده است. این به نوبه خود، برخی از آیات عظام مدافع رئیس جمهور اصولگرا را به موضع مخالفت و نق زدن کشانده است. در درون فراکسیون اصولگرایان مجلس اسلامی، تضاد جناحهای موافق و مخالف احمدی نژاد به سطح ابراز وجود علنی کشیده شده است. تا جائی که بحث این است که میگویند این نه احمدی نژاد که اصولگرایان اند که از او "عبور" کرده اند.
در مناسک برنامه ریزی شده ای که در سالمرگ خمینی برای خفت دادن "همراهان" پیشین "امام راحل"، از جمله نوه های او و رفسنجانی و اعوان و انصارش توسط دوایر "بیت رهبری" اینها را سکه یک پول کرد، با موجی از "دلجوئی"، یا در واقع "دهن کجی" به رهبر از سوی "آیات عظام" همراه شد. اگر روحانیون پیرو ولایت، در جریان حمله به "بیوت" منتظری و صانعی و به آتش کشیدن بخشهائی از آنها ذوق زده شدند، طولی نکشید که بیت مدافع پرو پاقرص فسیل نورچشمی، آیت اله نوری همدانی نیز مورد "هتک حرمت" قرار گرفت. اگر به فرمان مستقیم خامنه ای، مخاطبین "خطبه"های او در سالمرگ خمینی، با "یادگارهای خمینی" آن یورش را سازمان دادند، دیگر حضرات آیاتی که چهار قدم آنور دیوار "مطهر" آستان ولایت اند، چه قدر و منزلتی میتوانند داشته باشند؟ در کل این ماجرا عنصر آخوند و "علمای" حوزه ها با سیاست مستقیم شخص خامنه ای و بیت رهبری سکه یک پول شد. خامنه ای و جناح او در راس سپاه پاسداران و بسیج و اراذل و اوباش سربازان امام زمان، در انتهای سی سال از گذشت انقلاب اسلامی، در این توهم باقی مانده است که گویا هنوز دوران عروج اسلام سیاسی و دوره نمایش قدرت بسیج "اسلام" و اسلامیت جاری است. اما این واقعیت که به گفته نماینده ولی فقیه در سپاه پاسداران، "پیشکسوت" های دوران اولیه انقلاب اسلامی و دوران "جنگ تحمیلی" خود را از جنگ بر سر سرنوشت نهائی اسلام سیاسی و در عرصه سیاسی و فرهنگی کنار کشیده اند، وضعیت واقعیتر ترک برداشتن "انسجام درونی" و وا رفتن "ریسمان وحدت" را در برابر چشمان هاج و واج مانده مدافعان خط ولایت گرفته است. رژیم اسلامی بنابراین، چه در مصاف با موج براندازی و چه در آرایش در برابر "تهاجم بیگانگان" و "شیطنت های مستکبران" با صفوف درهم ریخته تر و در انزوای لایه هر چه کوچکتر و فشرده تر خط ولایت از کل طیفی که طی سی سال برای حفظ و بقای بیضه اسلام جنایت کردند و آدمکشی سازمان دادند، روبرو شده است.
در چنین اوضاعی است و بر متن تنفر عمیق مردم از اسلامیت رژیم، قوانین اسلامی و دخالت عنصر طفیلی و فسیل آخوند و مداحان در مقدرات زندگی جامعه است که "منشور جنبش سبز" به بازار می آید. منشوری که به این توهم آویزان شده است که گویا میتوان با حفظ همین اسلامیت رژیم و با حفظ "فانون اساسی" جمهوری اسلامی، راهی برای "متعارف" کردن رژیم اسلامی جستجو کرد، به "شیوه مسالمت آمیز"، از "گنجینه ایرانی- اسلامی" برای ادغام جامعه ایران در بازار جهانی استفاده کرد و "ایران را از انزوا" خارج کرد.
در چنین اوضاعی است که توهمات گرایش ملی اسلامی و اوهام کل طیف اپوزیسیون این گرایش بار دیگر فعال شده است و بر این ساده نگری و خام اندیشی رسیده اند که گویا "تحریم" های غرب و آمریکا و تعقیب استراتژی های سیاسی دولت آمریکا و اروپای غربی و حتی احتمال درگیری نظامی، در راستای "دمکراسی" و فشار برای بر سر عقل آوردن رژیم اسلامی و اسلام سیاسی است. به خود قبولانده اند که آمریکا، "اشتباهات" عراق و افغانستان را تکرار نخواهد کرد و برخلاف عراق که جنگ سال ۲۰۰۳ را با دروغ پردازی در مورد دست یابی رژیم بعث به سلاح کشتار جمعی برای ویران کردن شالوده مدنی و اقتصادی آن جامعه آغاز کرد، در مورد جمهوری اسلامی به اتکا فاکت ها و حقایق و اسناد عمل خواهد کرد. اگر زمامداران آمریکا، پذیرفتند که پس از زیر و رو کردن شیرازه جامعه عراق، "اشتباه" کردند که ارتش بعث را مضمحل کردند، کل اپوزیسیون ملی اسلامی در صحنه سیاست ایران قبول کرده اند، که آمریکا در مورد ایران، "ارتش و نیروهای مسلح حافظ تمامیت ارضی" را محفوظ نگاه خواهد داشت و بلافاصله حکومت "قانون" را تحویل کاندیدهائی خواهد داد که از درون جریان دو خرداد سابق و سران جنبش سبز فعلی قول داده اند که اسلام خوش خیم و اهلی را در خدمت بازسازی "سرمایه های راکد" قرار بدهند. این توهم که گویا همین رژیم اسلامی و کارنامه تک تک شخصیتهای آن با تصویری که در ذهن فعال مردم ایران و اسلام سیاسی و نیز در حافظه نزدیک به صد سال اخیر تاریخ جامعه ایران دارد، میتواند در یک متابولیسم درونی به رژیم متعارف توسعه سرمایه داری ایران و محمل انباشت سرمایه و سود آوری و ایرانی "توسعه یافته و مدرن و امروزی" تبدیل شود، از عدم شناخت جامعه ایران، نقش اسلام سیاسی و عدم تشخیص و درک درست از جناح بندیهای آن سرچشمه گرفته است. توهم پوچی، که با عروج دوخرداد، توسط ناسیونالیسم چپ و مدافعان دیرین تر بورژوازی "ملی و مستقل" و در هیات صاحبان واقعی این مکتب، مکتب توده ایستی، متجلی است.
نمایندگان جدیدتر و "جوان"تر این مکتب، البته پس از "خلاصی" از فشار و رودربایستی کمونیسم کارگری و بازگشت به خویش بنیانهای ریشه دارتر ناسیونالیسم چپ و سوسیالیسم خلقی، با آسودگی خیال تحولات چند سال اخیر ایران را با همین معیار و از پشت این عینک نظاره کرده اند. در دوره ای، خاتمی، محمل سیاسی "دوره انتقالی"، و الیته "تاریخا" اجتناب ناپذیر تحول "رژیم سرمایه به رژیم سرمایه داران" بود و سپس این بیرق بر شانه های احمدی نژاد "پوپولیست" و مدافع توزیع عادلانه سیب زمینی در یتیم خانه ها قرار گرفت! در هر حال یکی از جناحهای همین رژیم اسلامی و اسلام سیاسی، وظیفه "درآوردن پرچم ناسیونالیسم ایرانی" از دست جناح سنتی تر پرو غرب بورژوازی ایران را بر عهده گرفته است. آنچه که بویژه در مصافهای یک سال اخیر از جانب این گرایش ناسیونالیسم چپ و پیروان جوانتر مکتب راه توده مدام به عنوان سیاست "بدیع" به خورد هواداران و مقربان چشم و گوش بسته داده شده است چیزی جز این نبوده است که جنبش اصلاحات" دیروز و "حنبش سبز" امروز، بدیل و راه برون رفت "اقتصادی" بورژوازی و ناسیونالیسم پرو غرب ایران، و صد البته "سکولار"، برای سازماندهی سرمایه داری ایران است. این مساله که رهبر و تئوریسین جنبش کمونیسم کارگری ایران طی سی سال و در انبوهی ادبیات و سخنرانی و جلسات سمینارها مدام تکرار کرده است که اسلام سیاسی و تقابل جمهوری اسلامی با تمامی جهت گیری های سیاسی، فرهنگی، روانی و اخلاقی جامعه ایران، خود بزرگترین مانع در راه توسعه سرمایه داری ایران و پروسه انباشت سرمایه در ایران و تلاس برای سرنگونی آن مهمترین و مقدم ترین و عاجل ترین وظیفه جنبش سوسیالیستی است، با دو جمله کلیشه ای از کمونیسم دانش آموزی که جامعه طبقاتی است و ایران سرمایه داری است، کان لم یکن و "رد" شده و "تکرار طوطی وار" "دگم های کهنه" اعلام شده است.
در تعمیق بحران سیاسی جمهوری اسلامی، و در صف آرائی بین اسلام سیاسی و بورژوازی بین المللی، جنگ و آلترناتیو سیاسی دو گرایش، دو سیستم نظری، دو شیوه عمل و دو نوع پراتیک، به بوته آزمایش در می آیند. سوال این است که آیا با ضربه ای که در اثر انشقاق حزب کمونیست کارگری ایران به گرایش و نیروی سیاسی جنبش سوسیالیستی وارد شد، مردم ایران، طبقه کارگر ایران و فعالان انقلابی و کمونیست و آزادیخواهان قادر خواهند بود که به سرعت با بهره گیری از گنجینه فکری و ادبیات کمونیسم کارگری و تجارب سیاسی جنبش کمونیسم کارگری در ایران، یک حزب سیاسی و دخالتگر و قدرتمند را که به مقولات و فلسفه بافی و کلی گوئی برای درون خود سرگرم نیست، بازسازی و احیا و تجدید سازمان بدهند؟ آیا در جدال بر سر سرنگونی ارتجاع خونین اسلام سیاسی در ایران، نیروی سوسیالیست جامعه میتواند مسیری چون دورنمای انقلاب اکتبر بر بستر ساقط کردن ارتجاع تزاری را ترسیم و در برابر انتخاب سیاسی مردم ایران قرار بدهد؟