جمعه 22 فروردين 1504
   

زندگی، و زندگانی من – بخش ۱۷

در این بخش از داستان زندگی ام، به جوانبی از علل و ریشه های تکه پاره شدن حزب کمونیست کارگری میپردازم. اما  لازم میدانم توضیح بدهم که این مساله برای من و برای هر کس دیگری که در حزب کمونیست کارگری ایران جایگاهی داشته است، صرفا بازبینی یک اتفاق "بیرون" از خود ما نیست. شاید اشاره به مثال تجربه شوروی و فروپاشی اردوگاه  آن منظورم را روشن تر بیان کند. برای کسی مثل من، شوروی سالها پیش از سقوطش به عنوان پیروزی پروژه صنعتی کردن روسیه بر بستر انقلاب بلشویکی و شکست آن تا حد زیادی شناخته شده بود. بحثهای ارزنده ای، اساسا از جانب منصور حکمت، در دوران حزب کمونیست ایران، و در "بسوی سوسیالیسم" ها و "بولتن مباحثات شوروی" مطرح شدند و سنگ بنای یک نقد سوسیالیستی در برابر تمام روایات "دموکراتیک" از شکست تجربه شوروی گذاشته شدند. برای من، و برای هر انسان "محقق" و مورخ ماتریالیست و واقع بین، با اتکا به این متد نقد سوسیالیستی، کار بررسی و بازبینی تجربه شوروی به عنوان یک واقعه و تحول بیرونی ساده شده بود و به یک معنی میتوانم بگویم که ما با سر باز کردن تناقضات سرمایه داری دولتی و فروپاشی آن، "غافلگیر" نشدیم.

اما فروپاشی و تکه پاره شدن حزب کمونیست کارگری ایران، اتفاق و تحولی "درونی" بود وآوار آن مستقیما بر سر خود ما، فروریخت. میدانم که در دوایر حاصل از این فروپاشی، تعبیر فروریختن "آوار" بشدت بار منفی دارد. چرا که به تعبیر برخی از سران حزب کمونیست کارگری و حزب موسوم به حکمتیست، این فروپاشی برای آنها "دستاورد"هائی هم داشته است و سناریو زندگی کورش مدرسی تازه پس از داستان انشعاب آغاز میشود.

میگویم این تحول اخیر و این آوار دوم، برای من حداقل، یک تحول "درونی" بود. در باره این مساله از زوایای گوناگون و البته بر حسب "منافع" و "دستاوردهای" ناشی از این فروپاشی، قضاوتها و ارزیابیهائی انجام شده است. اگر به دوره "اختلافات داخلی" که از همان دوران بستری شدن منصور حکمت سر باز کرد، نگاهی بیاندازیم، متوجه "دو سر" شکل گیری یک قطب بندی که مبنای فروپاشی و انشعاب را تشکیل داد، میشویم. در اولین نشست کمیته مرکزی پس از کنگره سوم حزب کمونیست کارگری، منصور حکمت به صراحت در حضور کورش مدرسی و حمید تقوائی میگوید که هیچ فرد مشخصی  برای رهبری و لیدری حزب به ذهن او خطور نمیکند و برخلاف انتظار و توقع این دو، اشاره ای به اسم آذر مدرسی میکند. کورش مدرسی در پاسخ به آن اظهار نظر منصور حکمت گفت: "صندلی لیدری حزب داغ است". به عصبانیت بعدی منصور حکمت در این رابطه اشاره نمیکنم، بلکه قصدم ارائه تصویری است از موقعیت و وزن و موضع و اشتهای سیاسی "کادرها"ی بالای حزب که چه در موقعیت عینی و چه در ذهن منصور حکمت داشتند. در پلنوم ۱۴ منصور حکمت بازهم به صراحت میگوید که "حزب روی خط کمونیسم کارگری کار نمیکند" و این به گفته او،  نه در زمان حیات او و نه بعد از مرگ "دغدغه" او نیست. در دوران مصادف با همین پلنوم ۱۴ "نامه" مشهور منصور حکمت در مورد حزب کمونیست کارگری در فقدان "منصور حکمت" در میان اعضا و مشاورین کمیته مرکزی پخش میشود. من متن کامل این نامه را در اینجا منتشر میکنم تا نقش و جایگاه منصور حکمت به عنوان نماینده منحصر بفرد مبانی کمونیسم کارگری و تحزب مشخص آن، حزب کمونبست کارگری ایران، بر همه روشن باشد. منصور حکمت بروشنی مینویسد که:

"از نظر سياسى به نظر من کميته مرکزى حزب، عليرغم همه ابراز نگرانى‌هاى جدى، هنوز صورت مسأله سرنوشت حزب در غياب نادر را هم بدرستى براى خود طرح نکرده است. همه دارند تشکيلاتى فکر ميکنند. اينکه کدام فرد يا ترکيب افراد ميتواند پست ليدر را تحويل بگيرد. سؤال اما اينست که در غياب نادر چه کارى و چه مشخصات و ابعادى از وجود حزب و جنبش ما لطمه ميخورد و به خطر ميافتد و چطور ميشود اين حفره‌ها را پُر کرد. کسى، تا آنجا من ميفهمم، هنوز در يک بُعد سياسى و در قامت رهبر يک حزب و يک جنبش به نقطه عطف مهمى که حزب ممکن است با حذف نادر در آن قرار بگيرد فکر نکرده و در جستجوى پاسخى نيست. تشکيلاتى ديدن سياست و جايگزين کردن "اداره" حزب بجاى "رهبرى" کردن آن يک مشکل قديمى رفقاى مسئول ماست و اين "بحران پزشکى"، که باز همه را بجاى يافتن پاسخهاى واقعى به مسائل عميقا سياسى و اجتماعى، دنبال راه حل اساسنامه‌اى و "آرايش بالا"يى فرستاده است تصويرى بينهايت مأيوس کننده از عمق اين تشکيلاتچى‌گرى در سطوح بالاى حزب ما ميدهد."

برای خواندن متن کامل این بخش در فرمت پی دی اف، لطفا اینجا را کلیک کنید

 

 

 


 
ادرس مايل گيرنده:


ادرس مايل شما:


پيام شما: