کمونیسم منصور حکمت را باید بارها و بارها، بازشناخت
(متن کتبی سخنرانی من در کنگره دوم منصور حکمت، ۴ ژوئیه ۲۰۱۰)
با تشکر از بنیاد منصور حکمت و آذر ماجدی برای دعوت از من به عنوان یکی از سخنرانان کنگره دوم منصور حکمت.
در جلسه گفت و شنود رهبری وقت حزب کمونیست کارگری، مارس ۲۰۰۰ ، که من هم همراه با منصور حکمت یکی از اعضای پانل بودم، او به جوهر انسانیت و تمایل سوسیالیستی که در اکثر انسانهای کره زمین وجود دارد اشاره کرد، و گفت اما این گرایش انسانها در لابلای پوسته های خرافی گرایشات طبقات حاکم و سنتهای سیاسی و اجتماعی غیر سوسیالیستی پنهان مانده اند و یا بروز بیرونی شان رادر آن اشکال پیش داوریهای خرافی متظاهر میکنند. اگر این لایه های خرافی را کنار بزنیم، در هر انسان یک سوسیالیست تمام عیار میبینیم. خود او این کار را از همان بدو ورود به صحنه سیاست و مبارزه کمونیستی در ایران، با همه کسانی کرد که کمونیسمشان و باور به مارکسیسم شان را پشت خرافه های مختلف و آرمانهای بورژوازی و خرده بورژوازی و گاه حتی طبقات منقرض شده تاریخ پنهان کرده بودند. خیلی ها بودند که سوسیالیسم را از قرآن و به "زبان توده ها" میفهمیدند، خیلیها بودند که بر این تصور بودند که حل مساله ملی و رفع ستم ملی و کسب "استقلال" راه "واقع بینانه" تر و "غیر روشنفکرانه" تر حرکت به سوسیالیسم است. خیلیها بودند که زندگی حرفه ای و مخفی شان را وقف یافتن سوسیالیسم در متن زندگی با توده ها و از طریق کار بدنی برای زدودن خصوصیات روشنفکرانه و خرده بورژوائی ساختند، خیلیها اعلام احساس گناه روشنفکر "جدا از توده کارگر و زحمتکش" و شرکت در کار بدنی با اسامی مستعار و این نوع فعالیت غیر اجتماعی را کمونیسم میدانستند. و وقتی منصور حکمت به ریشه های آن خرافات "سوسیالیستی" دست برد و رساله "اسطوره بورژوازی ملی و مترقی" را نوشت و "سه منبع و سه جزء سوسیالیسم خلقی" را نوشت، همه در این نقد آن ماهیت سوسیالستی و مارکسیستی شان را بازشناختند و انقلابیگری، قهرمانیها در دوران اختناق و عشق به رهائی مردم را به آرمانهای واقعی سوسیالیسم انقلابی متصل کردند. محمد علی پرتوی، مجید احمد زاده، جواد قائدی، من، و عزیزان بسیار دیگری که نیستند و بسیاری از کادرهای رهبری کومه له، خودمان را و سالها زحمت و زجر و شکنجه و مبارزه انقلابی مان را در منصور حکمت بازیافتیم. محمدعلی پرتوی از کادرهای اولیه جریان فدائی بود که در جریان شناسائی پاسگاه سیاهکل، زخمی و دستگیر و ابتدا به اعدام و پس از اعتراضات وسیع به زندان ابد محکوم شد. او سیانور زیر دندان و با آنهمه فداکاری و از خودگذشتگی، در برخورد با ادبیات منصور حکمت در روزها و ماههای پس از آزادی از زندان شاه و با دسترسی به آثاری که به آن اشاره کردم، جوهر حقیقی کمونیسم اش را بازیافت و متوجه شد که نقد فدائی بیشتر به "وابستگی" سرمایه داری ایران و ناتوانی بورژوازی ایران در "ساختن سوزن" و صنایع سنگین و زیربنائی است. همه ما همراه با محمد علی پرتوی، که متاسفانه توسط دژخیمان رژیم اسلامی در جریان کشتارهای بعد از یورش لجام گسیخته ارتجاع اسلامی در خرداد ۶۰ اعدام شد، با روایت کاملا جدیدی از مارکسیسم و نقد مارکسیستی به کاپیتالیسم، در منصور حکمت و آثار او، روبرو شدیم. و این منشا اتوریته معنوی و جاذبه سیاسی او بود. خود من به عنوان یک شاهد عینی به روشنی میدیدم تا زمانی که ناسیونالیسم کرد، در کردستان عراق به خودمختاری اش در جریان جنگ خلیج در سال ۹۱ و زیر سایه عروج خونین نظم نوین و در نتیجه بمباران بی ملاحظه و بیرحمانه بغداد دست نیافته بود، این انسان بزرگ و شجاع و مدافع بی چون و چرای کمونیسم مارکس، قلب همه را ربوده بود. همه از رهبری گرفته تا کل طیف تشکیلات کومه له، متحول شدند و به کمونیسمی که وارد صفحه سیاست جامعه ایران شده بود پیوستیم. منصور حکمت به فاصله کوتاهی به عنوان رهبر و رفیق صمیمی لایه کادری و سازمانی و رهبری کومه له جای خود را در قلب و مغز و متن مبارزه صفوف تشکیلات باز کرد.
سوال این است که این جاذبه و این نفوذ برق آسا که الیت سیاسی جامعه ایران را همراه خود برد، از کجا سرچشمه گرفته است؟ آیا به دلیل "بامعرفت" بودن و "خاکی" و "خودمانی" بودن "نادر" بود؟ چرا آدمهائی که حتی او را از نزدیک ندیده بودند، شیفته او وسیاستهایش شدند؟ چرا نادر ما و منصور حکمت ما بسرعتی باور نکردنی، در میان انسانهای با سابقه تر و زندان رفته و بقول خودش فعالان سیاسی از دوره مشروطیت، رهبر سیاسی کومه له وکل چپ رادیکالی شد که از زیر تیغ جمهوری اسلامی جان بدر بدردند و فرصت یافتند که با او و کمونیسم اش و با روایت و تفسیر اش از کمونیسم مارکس آشنا شوند؟ چگونه شد که کمونیسم منصور حکمت توانست ماتریال انسانی تشکیل حزب کمونیست ایران را از درون کومه له، سازمانهای خط سه و حتی بخشی از فدائیان، آرخا، با خود همراه کند؟ ریشه این نفوذ عظیم سیاسی و معنوی در میان الیت سیاسی جامعه ایران کجاست؟
من به چند نکته در این رابطه اشاره میکنم:
او قبل از تحولات انقلابی و دوران بحرانی سالهای ۵۶ ۵۷ در انگلستان کاپیتال میخواند و آنرا درس میداد. به گفته خودش، او واقعا کاپیتال را " انصافا خوب" خوانده بود. رجوع همیشگی او در تمامی نوشته هائی که کمونیسم او را متمایز میکند به کاپیتال، ایدئولوژی آلمانی، تزهای فوئر باخ و مانیفست و اصول کمونیسم، یک پیوستگی را نمایندگی میکند. من در طول تاریخ فعالیت سیاسی خود و در طول تاریخ "جنبش کمونیستی" ایران از دوران حزب کمونیست ایران در دوره مشروطه، اولین بار بود که با کسی روبرو شده بودم که "محصول تاریخ" کشور و ملت و جامعه "خودش" و ادامه تاریخ روابط محفلی و جمع محافل دوستان قدیمی و روابط دست در گردنی و یا فعالیتهای سیاسی دوران دانشگاه و یا هم بند در زندانهای سیاسی خود نبود. او از موضع نقد کاپیتال مارکس به جامعه سرمایه داری و تولید سرمایه داری "کفش و کلاه" کرد و به سر وقت انقلاب ایران و دوران بحران انقلابی ۵۷ آمد. جامعه ای که سالها قبل از این تحول و پس از جریان اصلاحات ارضی، پروسه وارد شدن قطعی به تولید سرمایه داری و لاجرم گسترش شهر نشینی و رشد پرولتاریای صنعتی را از سر گذرانده بود. برای منصور حکمت آشنا به کاپیتال و مدرس کاپیتال و تزهای فوئر باخ و ایدئولوژی آلمانی، سرمایه داری خوب و بد، سرمایه داری ملی و کمپرداور، سرمایه داری مستقل و وابسته و کمونیسمهای موجود در ایران که به چنان تمایزاتی قائل بودند، عجیب و با مبانی کمونیسم مانیفست در تناقض بودند. او در آن کمونیسمها روایت ایرانی انواع سوسیالیسمهای بورژوائی، خرده بورژوائی، محافظه کار و ارتجاعی و فئودالی را باز شناخته بود.
وجه مهمتر کمونیسم منصور حکمت فقط در "باور" به صحت تئوری مارکسیسم و یا "اجتناب ناپذیری" حرکت جامعه بسوی سوسیالیسم نبود. کمونیسم پراتیک و یا "ماتریالیسم پراتیک" و باور به دخالت فعال و انقلابی انسانها در سیر حرکت جامعه، یک مشخصه مهم کمونیسم منصور حکمت و متد و شیوه مبارزه کمونیستی شخص او است. باور نه تنها به درستی مارکسیسم و کمونیسم، بلکه اعتقاد عمیق به عملی بودن و قابل پراتیک بودن آن در ایران "سرمایه داری" شده پس از تحولات بعد از اصلاحات ارضی در ایران و بویژه اینکه در دل دوران بحران انقلابی مذکور، کارگر صنعتی به صحنه جدال اجتماعی و سیاسی گام گذاشته بود، اینکه این کمونیسم پراتیک برخلاف کمونیسمهای موجود در ایران و جهان، نباید "بی تاثیر" باشند و باید مثل دوران مارکس و انگلس و دوران لنین منشا تحولات و عامل فعال تغییر وضع موجود باشند، یک ویژگی در طول فعالیت پیوسته او از دوران اتحاد مبارزان کمونیست و مارکسیسم انقلابی تا تشکیل حزب کمونیست کارگری درست در بحبوحه زلزله بی سابقه فروپاشی اردوگاه و بلوک کمونیسم بورژوائی است.
به این معنی او، همواره در برابر خط تبلیغ - ترویج و به عبارتی "روشنگری" و یا قرار گرفتن در مسیر "جنبش اثباتی" و بیان حقیقت ها و ایده های عام و تجریدی و "افشاگری" از وضع نامناسب موجود برای "روشن کردن اذهان توده مردم" و اینکه گویا کمونیسم جنبشی در حیطه منحصرا ایده هاست، به داده های واقعی جهان معاصر و بر آخرین پله دستاوردهای جنبش کمونیستی ایستاده بود و به جنبش انتفاد مداوم از وضع موجود و "جنبش سلبی" تعلق داشت. اگر زمانی لنین به بردن آگاهی سوسیالیستی از دوایر روشنفکری به میان جنبش خودبخودی کارگران بحث میکرد، منصور حکمت تکرار این سیکل را قهقرائی میدانست و تاکید داشت که سوسیالیسم به جزء انتگره و درونی جنبش کارگری تبدیل شده است. از این نظر او برخلاف این نوع کمونیسم "دمکراتیک" و درجا زده در دوران قبل از انقلاب ۱۹۰۵، و نه حتی انقلاب اکتر ۱۹۱۷، به مساله تبدیل شدن کمونیسم به "نیرو "و "قدرت" سیاسی بسیار اهمیت میداد و این را عین بستر واقعی تر جنبش کمونیستی در دوران مارکس و انگلس و در جریان انقلاب اکتبر میدانست. نقطه اصلی حرکت برای توضیح بنیانهای کمونیسم کارگری و برپائی جنبش و تحزب گرایش کمونیسم کارگری را از همینجا، یعنی در بی تاثیری و بی نفوذی کمونیسم های موجود یافته بود. این جاست که اگر دقت کنید، می بینید که اولین سمینار کمونیسم کارگری را در دوران حزب کمونیست ایران تشکیل میدهد و میگوید کمونیسمی که به ایجاد حزب کمونیست راضی است و به آن لم داده است و دارد "حزب داری" میکند، اما در مهمترین گرهگاههای جنبش کمونیستی بی حرف است، او را راضی نمیکند. گرچه، به گفته او حزب کمونیست را تشکیل داده است و خود یکی از تعیین کننده ترین پایه گذار آن حزب بوده است و مهمترین نقطه عطف را در تاریخ تا آنوقت هفتاد ساله ایران ایجاد کرده بود، نیروی مسلح دارد، و رادیو سراسری هم دارد. اگر به توضیح او به پلنوم بیستم حکا( حزب کمونیست ایران) در مورد تصمیم به کناره گیری از حزب کمونیست ایران نگاه کتید، در ۱۹ سال پیش، او به روشنی میگوید، حتی اگر بحث "چپ و راست" در حزب کمونیست ایران موجود نبود، اگر ناسیونالیسم کرد تحرکی در تشکیلات کردستان و در خارج کشور هم نداشت، باز می بایست رفت و کار دیگری کرد. او نوشت:
" اگر از ما بپرسند داريد در مورد اين بچههائى که از برزيل ميدزدند تا در ايتاليا کليههايشان را بفروشند چکار ميکنيد، نميتوانم جواب بدهم که دارم کادرهاى قديمى حزب را يک بار ديگر در مورد آمپريسم ترويج ميکنم".
بحث فاصله "حرف و عمل"، از همینجا و از بی تاثیری کمونیسم های موجود و در نقد متصل بودن بند ناف حزب کمونیست ایران به "انقلاب" ۵۷ و نقد به خصلت "ائتلافی" حزب کمونیست ایران و در جا زدن در این ائتلاف با پرچم "مارکسیسم انقلابی" علیه پوپولیسم طرح شد. کمونیسم کارگری، بحث را از مبارزه با "تجدید نطر طلبی" در "احکام عام" و رویزیونیسم به بحث جدال و تفاوت جنبشها و گرایشات اجتماعی برد.
نکته دیگر از ویژگیهای کمونیسم منصور حکمت، سیاسی کردن جنبش کمونیستی و تحزب کمونیسم کارگری و عبور دادن کمونیسم ایران از تندپیچها و پرتگاهها و سراشیبی های خطرناک بود.
از این مصافها و ایستادگی در برابر رفتن با موج سنتهای رایج، میتوان به موضع کمونیسم سیاسی و دخالتگر او در ماجرای نزدیک شدن پایان جنگ ایران و عراق، جنگ حزب دمکرات و کومه له و سپس جنگ خلیج در سال ۱۹۹۱، زلزله سیاسی فروپاشی بلوک شوروی سابق و سقوط دیوار برلین، جریان دو خرداد و تحرک مدافعان کمونیسم بی وظیفه و ناظر حرکت تاریخ اشاره کرد. همه ما که شاهدان عینی این اتفاقات بوده ایم به عینه دیدیم که از کف دادن میزان و معیار سیاست کمونیستی، جاخوش کردن در "سابقه" و رابطه توده ای و غیره را نمی شناسد. بروید ببینید که در جریان جنگ حزب دمکرات با کومه له، چگونه منصور حکمت در مقابل تکرار سناریو جریانات ناسیونالیستی بر سر تعبیر جنگ بر سر "هژمونی" بر "جنبش کردستان" برای توضیح سیاستهای جنگ طلبانه حزب دمکرات می ایستد، رهبری کومه له را نقد میکند، با خود همراه میکند و تدوین کننده قطعنامه آتش بس یک جانبه با حزب دمکرات و رهبر واقعی نجات رهبری کومه له از سقوط به یک پرتگاه مرگبار و خطرناک است و مانع سقوط به سناریوئی است که سالهای سال منشا جنگ بر سر هژمونی بر جنبش کردستان بین "جلالی" و "ملائی"، و در ادامه پارتی دمکرات بارزانی و جریان وابسته به جلال طالبانی بوده است. او نوشت که جنبش "ما"، جنبش مبارزه زیر پرچم مانیفست، جنبش انقلاب اکتبر و جنبش کمونیسم طبقه کارگر و انقلاب سوسیالیستی است و نه تبدیل شدن به جناح چپ و یا "سرخ" و حتی "کمونیستی" و "غیر سازشکار" جنبش ملی و خودمختاری و استقلال خواهی ملی. با پیدا شدن اولین نشانه های پایان جنگ ایران و عراق، نسبت به فعال شدن گرایش ناسیونالیسم کرد و زندگی سنتی ادامه "حضور" به هر قیمت و با زیر پاگذاشتن هر پرنسیپ کمونیستی در شکافهای منطقه، بحث را با نزدیکترین رفقای خود قطبی میکند. او در برابر پرتگاهی که ظاهرا باید برای یک سازمان "توده ای" دیگر عادی شده باشد که سازش را ادامه بدهد، و در شکافهای منطقه ای زمین گیر شود، زبانش را بند آورد، خود را آگاهانه و در پرتو "دیپلوماسی" بی اراده کند و استقلال سیاسی اش را از دست بدهد، می ایستد و حاضر نیست کوچکترین سازشی بکند. جنگ خلیج از مهمترین دوره ای است که منصور حکمت، کمونیسم ایران را بازهم از یک تند پیچ خطرناک عبور داد. "چپ" موجود، و بویژه گرایش ناسیونایسم کرد در حزب کمونیست ایران و کومه له، افق اش را محلی کرد، به تجاوز عراق به یک کشور دیگر و "نقض" حاکمیت شیخ کویت چسپید تا این را آگاهانه نبیند که در پرتو "نظم نوین" و بمباران بغداد در سال ۹۱، ناسیونالیسم کرد به "قدرت" نزدیک می شود. ناسیونالیسم چپ کرد، دیگر حتی خود را کمونیسم "ملی" هم تعریف نکرد. بروید بحثهای مفصل و واقعا جذاب و گیرا و عمیق و مسئولانه او را در کتاب جنگ خلیج بخوانید. در تمام این مقاطع او نه تنها از نظر سیاسی و فکری و عقیدتی سنگر قابل اعتماد و دارای قدرت مجاب کردن در سد کردن نفوذ گرایشات بورژوائی و ملی گرائی و پوپولیستی و تمامی سنت های اینها است، بلکه بویژه در کردستان که اسلحه در دست نیروهای مختلف سیاسی است و در برابر تهاجمات نظامی جمهوری اسلامی، مبارزه مسلحانه در جریان بود، به معنی فیزیکی هم بانی حفظ جان بسیاری از انسانهاست. گرچه اکنون ممکن است برخی از آنان با احزاب و سازمانهای دیگری فعالیت کنند و یا شاید فعالیت سیاسی را کنار گذاشته باشند.
دوخرداد و مطرح شدن توهم به اصلاح رژیم اسلامی و اسلام سیاسی در ایران برای "متعارف شدن" و انطباق با روند انباشت سرمایه و ادغام ایران در بازار جهانی را مرور کنید. صفی با عروج این جنبش و کوشش برای تحمیل یک فراکسیون طرفدار متعارف شدن رژیم اسلامی و مدافعان کمونیسم تکامل و اولووسوونیسم، شکل گرفت، گفتند نه تنها بحث سرنگونی رژیم اسلامی، غلط است، نه تنها اسلام سیاسی قادر به رفع بحران لاینحل سیاسی و اقتصادی خود هست، بلکه دوره انقلابات هم بسر رسیده است. و به این خاطر در یک یورش و شبیخون به کمونیسم کارگری و تحزب کمونیستی طبقه کارگر ایران و در واقع در دفاع از سیر اصلاح رژیم اسلامی و اسلام سیاسی و همراهی قلبی با عین کمونیسم ملی خودشان که "جامعه مدنی" دوخردادی نمایندگی میکرد، اما در پرده مخالفت با "حزب و قدرت سیاسی" و اینکه گویا اینها به دلیل عشق افلاطونی به کسب قدرت از جانب طبقه و نه حزب اند که "شورش" فرار از تحزب کمونیستی را سازمان دادند، دسته جمعی جنبش ناسالم استعفا از تحزب موجود کمونیستی را راه انداختند. در سپردن خود به ما به ازاء عینی سوسیالیسم ملی و عروج دگر باره "بورژوازی ملی و مترقی" دیرین در مدینته النبی و جامعه مدنی خاتمی، زیر سایه حاشیه ای ترین گرایشات محافل روشنفکری رفتند و علت سرسختی منصور حکمت در برابر موج دو خرداد را در لفافه تزهائی برای ایجاد انترناسیونال پیچیدند. همه به عینه و در تزها و کتابهای و "چشم انداز" های این سوسیالیسم تکامل گرا و غیر انقلابی، مشخصات یک سوسیالیسم محافظه کار و ارتجاعی را دیدند. عبور دادن کمونیسم و تحزب کمونیستی ایران و کمونیسم کارگری از تند پیچ دو خرداد، که تقریبا همه مدعیان "چپ" موحود را با خود همراه کرده و حتی کار را به تلاش ناکام برای ایجاد فراکسیون دوخردادی رسانده بود، یکی دیگر از مشخصات کمونیسم منصور حکمت است.
اگر ما خود در این نقاط تند پیچ، به عنوان تجربه زندگی سیاسی مان شاهد و ناظر و حضور داشته ایم، اما کمونیسم منصور حکمت با تبدیل شدن به سیاست، به جنبشی که میتوان به آن پیوست، به عنوان حرکتی در یک پیوستگی فکری- عقیدتی – سیاسی - حزبی و در همان حال پراتیک که نقطه عطفی در تاریخ معاصر ایران ایجاد کرده است، یک سیستم جامع "دیدگاه" است که مرز محدودیتهای تاریخی کمونیسم و جنبش کمونیستی را در هم نوردیده است. این را فقط بخاطر این نمیگویم که من شخصا با منصور حکمت رفیق و دوست بودم و رابطه عاطفی هم با او داشته ام و با او هم "مشاعره" کرده ام! به نظر من، هر مورخ منصف و هر وجدان علمی و هر "ای اچ کار"ی میتواند مستقل از رابطه شخصی و در غیاب آشنائی شخصی با او، یک سیستم جامع و کامل کمونیسم معاصر و تجدید بنا و بازسازی مارکسیسم را در آثار او ببیند. لنین، شاید با انقلاب اکتبر بیشتر معنی پیدا کند. اما شما اگر بویژه به جوهر سمینارهای مبانی کمونیسم کارگری او دقت کنید، اگر به "بازخوانی کاپیتال" و کتاب "یک دنیای بهتر" نگاه کنید و اگر در هر گوشه این دنیای "گلوبالیزاسیون" سرمایه داری، حزبی سیاسی بر طبق کمونیسم منصور حکمت بسازید و در معادلات سیاسی به حساب بیائید، "پیروزی" کمونیسم را ممکن میبینید. جوهر اصلی "آیا پیروزی کمونیسم در ایران ممکن است"، همین بنیانهای جهانشمول و قابل پراتیک کمونیسم است. شما در هر جای دنیا اگر حزبی مثل حزب کمونیست کارگری دوران منصور حکمت را داشته باشید، یا حتی حزبی سیاسی کمونیستی چون حزب کمونیست ایران قبل از جدا شدن و انشعاب ناسیونالیستهای کرد را داشته باشید، با به قدرت رسیدن آن حزب و تبدیل شدن به یکی از نیروها در معادلات تعیین کننده سیاسی، لازم نیست، "صنعتی کردن" را معادل سوسیالیسم بنامید، یا اردوگاه کار و پادگان نظامی بردگی برای "جهش کشور" ایجاد کنید. کافی است همانطور که او گفته است مهمترین مساله سوسیالیسم، یعنی خارج کردن زندگی مردم از حیطه تسلط تولید کالائی و تولید ارزش و ارزش اضافه و سود را در دستور خود بگذارید. تا هم مردم رفاه تا عالیترین سطح را داشته باشند و هم زمان توسط انسانهای خوشبخت جامعه انقلاب صنعتی کرده باشید. لازم نیست تحزب کمونیسم کارگری منتظر اتفاقاتی غیر منتظره و یا معجزات اجتماعی بشود تا بحث "قدرت سیاسی" را ممکن و مطلوب و عملی جلوه بدهید. جنبش کمونیستی مثل همه جنبشها و گرایشات اجتماعی میتواند، مستقل از شرایط برآمد و یا عقب رفت تحولات اجتماعی، در جامعه منشا اثر باشد، نیرو جابجا کند و هنگام تحولات و در دورنهای بحران انقلابی، قدرت سیاسی را یابگیرد و یا به یک فاکتورغیر قابل حذف و به عنوان جزئی از مکانیسم های مبارزه طبقاتی، که همیشه به اشکال آشکار و یا پنهان جاری است، بدل شود. تمام جوهر "حزب و قدرت سیاسی" که تمامی کمونیسمهای عبور کرده از کمونیسم کارگری از آن در اشکال و بیانها و توجیهات مختلف از مبانی آن عبور کرده اند، در همین پایه مهم کمونیسم منصور حکمت است که کمونیسم و سوسیالیسم یک جنبش موجود و حاضر در هر جامعه سرمایه داری است. این نکته مهم که کمونیسم نمیتواند منتظر شرایط مناسب عینی باشد تا خود به عنوان فاکتور "ذهنی" و روشنگر و مبلغ، "اذهان" را تصرف کند، برای منصور حکمت بر عکس است، او میگوید جامعه در یک کشاکش و جدال طبقاتی دائم است، این کمونیسم و بویره تحزب آن هستند که باید به عنوان نیروئی سیاسی موجود و قابل دسترس باشند که بتوان آنرا انتخاب کرد، که مردم به آن بپیوندند.
کمونیسم از نظر منصور حکمت بشدت یک پدیده پراتیک و نه عرصه ای از تلاش برای تلفیق ذهن و ایده و ترویج "حقیقت" در برابر عینیت و یا جنبش خودبخودی و برآمد و انقلاب و غیره است. به گفته منصور حکمت به نقل از انگلس، و در توضیح سیاست سازماندهی کمونیسم کارگری، وجود و عینیت جنبش سوسیالیستی در میان طبقه کارگر و شکل گیری محافل و شبکه رهبران سوسیالیست، فرض مبانی کمونیسم کارگری است.
بهر حال دنیای کمونیسم منصور حکمت بسیار وسیع است. منصور حکمت و کمونیسم او را باید از نو آموخت. آثارش را بخوانید، به سخنانش گوش بدهید و آنرا در معرض انتخاب مردم، فعالان جنبش سوسیالیستی طبقه کارگر و جنبش مبارزه برای بزیر کشیدن ارتجاع اسلام سیاسی در ایران و منطقه خاورمیانه قرار بدهید. این کمونیسم صرفا عقاید و ایده هائی نیستند که به آنها ابراز وفاداری کرد، باید حول کمونیسم منصور حکمت حزب ساخت و نه تنها حزب ساخت بلکه باید آنرا به نیرو ی دخیل در معادلات و تحولات سیاسی و اجتماعی تبدیل کرد. برای تبدیل کردن کمونیسم منصور حکمت به قدرت سیاسی تلاش کنیم. به قول خود او این، یعنی تبدیل شدن یک حزب واقعی کمونیسم کارگری به قدرت و نیروی سیاسی و تبدیل شدن به نیروئی منشا اثر در جابجائی قدرت و گرفتن قدرت سیاسی در گوشه ای از این جهان، تنها راه مراجعه جامعه و همه کانونهای فکری و روشنفکری و علمی و جامعه شناسی و تئوریک و مراکز "تحقیق" مارکسیستی به بنیانهای فکری و سیاسی کمونیسم کارگری است. رابطه قدرت گیری کمونیسم و تبدیل شدن به نیروئی پر جاذبه و قابل انتخاب توسط مردم "عادی" در تحولات سیاسی و اجتماعی یک امر پراتیک است. فقط از طریق نیرو گرفتن در جامعه است که میدان واقعی گسترش عقاید و تفکر و گرایش کمونیسم منصور حکمت هموار و ممکن میشود و نه بر عکس.
با تشکر از همه شما
-------------------------------------------------------------------------------------
*. نکات اصلی این نوشته که برای سخنرانی از قبل تهیه کرده بودم در کنگره ۲ منصور حکمت بیان شدند. من با توجه به زمان معینی که در اختیار سخنرانان بود، بخشهائی از بسط توضیحی و تشریحی نکات سخنرانیم را فشرده و تلخیص کردم، ضمن اینکه در متن کتبی بخشهای کوچکی از سخنرانی را که به نظرم تکراری و یا مشابه بودند را وارد نکرده ام. ایرج فرزاد