یادداشتهای روزانه – ۱۹، بیست و سه ژوئیه ۲۰۱۰
عملیات انتحاری در زاهدان در روز ۱۵ ژوئیه، و کشته شدن حداقل ۲۷ نفر در اثر این عمل جنایتکارانه، موجب عکس العملهای متفاوتی شد. جریانات مختلف تلاش کردند آنطور که به دنیا مینگرند، و آنطور که مسائل و مشکلات سیاسی و اجتماعی جامعه ایران را در سیستم دیدگاه خود و با موازین منطبق بر آن چشم اندازها قرار میدهند، این واقعه معین را نیز تعبیر و تفسیر کنند. یکی از زاویه خطری که گرایش تجزیه طلبی برای "تمامیت ارضی" تولید میکند، به مساله مینگرد و به این ترتیب مرز چندانی با سیاست مشت آهنین رژیم اسلامی ندارد. برای این گرایش مستقل از واقعی و یا غیر واقعی بودن مساله ای به نام مساله "خلق بلوچ" و یا "ملیت بلوچ" و یا صرفنظر از تبدیل شدن یا نشدن چنین معضلی به یک مشکل سیاسی که در یک کشمکش سیاسی - نظامی به جنگ بر سر قدرت سیاسی بین ناسیونالیسم بلوچ و حکومت مرکزی تبدیل شده باشد، نفس تمامیت ارضی به عنوان میدان و زمینه ای برای بورژوازی ایران و سرمایه داری ایران، شاه کلید و کد و رمز اصلی است.
و دیگری، از جمله گرایشی که "هیات اجرائی" راه کارگر یکی از نمایندگان آن است، در اعلامیه ای با عنوان: "به مناسبت انفجارهای خونین زاهدان"، ۱۶ ژوئیه ۲۰۱۰، بازهم مستقل و صرفنظر از تبدیل شدن یا نشدن مساله "خلق و ملیت" بلوچ به یک مشکل لاینحل که در نتیجه تقابل ناسیونالیسم بلوچ و تمامیت ارضی خواهی حکومت مرکزی و ناسیونالیسم ایرانی، راه حل منطقی و راه برون رفت را الزامی کند و بالاجبار و ناخواسته چنین راه حلهائی را در مقابل جریانات سیاسی جدی در صحنه سیاست ایران قرار بدهد، به صرف " فشار سنگین مذهبی بر اهل سنت" از طرف حکومت "شیعه" جمهوری اسلامی و "کنترل شدید حوزه های علمیه اهل سنت" خود، یعنی وجود مولفه هائی در وجود عینی یک مساله در ایران به نام کشور "کثیر الملله"!
بنابراین لازمه قرار دادن مسائل جامعه ایران در چنین دیدگاهی، تصمیم از پیشی و در واقع انتخاب سیاسی برای تصویر کردن جامعه ایران به عنوان یک جامعه با بافت مذهبی، قومی و قبیله ای و از آن فراتر، جنگ و جدال بین این گرایشات تا سطح جنگ بر سر قدرت سیاسی حول آنها است. شرط لازم تصویر کردن جامعه ایران به عنوان جامعه ای قومی- قبیله ای، مذهبی - عشیره ای، بیرون گذاشتن آن تحولات مادی و اجتماعی است که طی بیش از صد سال است جامعه ایران از سر گذرانده است. تحولاتی که شالوده سیاسی اقتصادی و فرهنگی و فکری آنرا و حتی تلقی و انتظارات شهروندان ایران را از زندگی و معیارها و موازین و استانداردهای زندگی در همه وجوه زیر و رو کرده است. این تحولات که با دوره تجددخواهی مشروطه آغاز میشود و با پروسه سرمایه داری شدن جامعه ایران پس از اصلاحات ارضی در اوائل دهه ۴۰ قطعیت می یابد، با خود و همراه با خود طبقات اجتماعی ای را به صحنه سیاست و اقتصاد وارد کرده است که درنمونه برجسته حضور طبقه کارگر صنعتی ایران در دوران بحران انقلابی سالهای ۵۶ تا ۶۰ در صحنه سیاست و حتی تحزب سوسیالیستی ناشی از این حضور، شاهد آن بوده ایم. چیزی که هیات اجرائی را هم ناچار کرده است که پسوند "راه کارگر" را به عنوان نام سازمانی خود برگزیند. هیات اجرائی راه کارگر، اما، علیرغم این تمکین از سر فشار واقعی گرایشات اجتماعی و طبقاتی موجود، از تحولات سیاسی اجتماعی تمامی این دورانها و مصافهای مهمی که در عرصه سیاست و تفکر و تعقل کل جامعه شهری ایران را، در برآمدها و جنب و جوشهای عظیم زیر و رو کرده است خود را کنار میکشد و به کنج خلوت دیدگاههائی پناه میبرد که ما به ازاء عینی تعیین کننده و موثر در جامعه ایران طی این دوران طولانی ندارند. تکانهای عظیم اجتماعی دوران بحران انقلابی سالهای مذکور اساسا در شهرهای بزرگ روی دادند و روستا و بقایای روابط قوم و قبیله ای و تولید مضمحل شده دوران اقتصاد طبیعی، در سکون مطلق و اساسا در منتهی الیه ارتجاع قرار گرفتند. انقلاب ۵۷ محصول تحرک کارگر صنعتی و "کارگر نفت ما" بود، اما حکومت ارتجاع اسلامی نماینده عقب مانده ترین اقشار در معرض اضمحلال در زندگی روستا و در حوزه های "علمیه" و هیات های مذهبی و مظهر مذهب و آخوند بود. این حکومت بخشی از حس انتقام "بازاریان" سنتی و حاجی های حجره نشین و نزدیک به "علمای اسلام" را که زیر ضرب تحولات سرمایه داری صنعتی جهان معاصر خود در معرض فروپاشی و تغییر بافت بود، نیز نمایندگی میکرد. این گرایش ضد "غرب زدگی" که از دیر باز از جانب گرایش ملی اسلامی و سنت سیاسی آن در آغوش گرفته شده بود، به فاصله کوتاهی به عنوان ابزار مهندسی و معماری شده، نه در "حوزه" طلبه های نجف آباد و دهات اصفهان و قم، که در کنفرانس ۴ دولت "امپریالیستی" در گوادلوپ و در نوفل دوشاتو فرانسه، برای سرکوب مردم شهری و طبقه کارگر صنعتی سر هم بندی شد. ژنرال هایزری آمد و ارتش و سازمان امنیت را قانع کرد که با "رهبر انقلاب اسلامی" بیعت کنند. ماشین کشتار را از شاه تحویل گرفتند و تکمیل اش کردند و با آن نسل کشی کردند و علیه ادامه طپش امواج انقلاب در کردستان نیز لشکر کشی راه انداختند و حکم جهاد صادر کردند. این خاصیت "امروزی" اسلام سیاسی و عناصر مرتجعی که گویا فقط "تاریک اندیش" اند، هیچگاه به درستی از جانب کلیه طیفهای چپ و راست و میانه گرایش ملی اسلامی و پرورده شدگان در سنت توده ایستی، درک نشد. اگر در دوره جنگ سرد، خصلت و کارکرد "سیاسی" اسلام سیاسی بطور مشخص در جامعه ایران کلا در این سنت "اعتراض" ملی اسلامی نادیده گرفته می شد، و مقوله من درآوردی مذهب رهائیبخش و اسلام رهائیبخش اختراع میشد، در دوران پس از فروپاشی جهان دو قطبی، و این بار زیر سایه "دمکراسی" و "حقوق بشر"، از جانب همان گرایش پیشین به نقش و کارکرد ملیت تراشی و قومیت سازیها، خصلت آزادیخواهانه و مترقی و رهائیبخش الصاق میشوند.
هیچ تردیدی نیست که گرایشات دورانهای ماقبل سرمایه داری، در جریان این تحولات زیر و رو کننده سیاسی و اقتصادی، در مکانیسمهای آن هضم میشوند و اگر مذهب، قبیله گرائی و گرایشات قومی علیرغم سابقه بیشتری که از سرمایه داری دارند، هنوز محفوظ میمانند، به عنوان ابزارهائی برای تحکیم همان مناسبات سرمایه داری و بویژه علیه سوسیالیسم و حرکت پیشرو جامعه کاربرد دارند. نمونه تلخ و شکنجه آور نقش مذهب و مسجد و ملا و آخوند و "فتوا" و "الله و اکبر" برپشت بامها را آنهم در شب ها، در حالی که مردم رو در روی حکومت نظامی بودند، و کارگر نفت شیرهای نفت را بسته بود و در اعتصاب سراسری بسر می برد، فراموش نکرده ایم. مهندسی چهره ای چون خمینی که شناسنامه "جهاد" او و "قیام" او در ۱۵ خرداد ۴۲، نفرت از حضور زنان در زندگی اجتماعی و سیاسی و اعلام غیر شرعی و حرام بودن دست بردن به مالکیت فئودالی و زمینهای اوقاف مساجد و هیات های مذهبی و زندگی در جهالت و حس کینه و انتقام از بهائیگری و مذهب یهود بود، اکنون دیگر باید واضح باشد. اما، شاید هنوز در سنتی که حزب توده و "راه توده" نمایندگی میکند، و طبق اساسنامه جدید حزب توده پس از "انقلاب اسلامی"، در کشور "اسلامی- سنتی" این نوع تصویر کردن جامعه ایران، پیش فرض و زمینه هر نوع شیوه و پلاتفرم مبارزه در جامعه ایران باشد!
اینکه هیات اجرائی راه کارگر، جایگاه قوم و قبیله گرائی و دفاع از "حوزه علمیه اهل سنت" را در نقشی که علیه سوسیالیسم و گرایش پیشرو در میان طبقه کارگر ایران به کنار گذاشته است و به این اعتبار در برابر ویروس قوم و ملیت و خلق گرائی، عینا چون بی تفاوتی جامعه ایران و متاسفانه در ذهنیت الیت سیاسی روشنفکری چپ ملی اسلامی در دوره قبل در برابر عنصر آخوند و مذهب و اسلام و سنت گرائی، قصد کرده است که در برابر واکسینه شدن جامعه ایران در مواجهه با خطر این گرایشات ارتجاعی مقاومت کند، فقط تکرار صرف یک اشتباه نیست. این گرایش، یعنی تصویر کردن جامعه ایران به عنوان کشور کثیرالملله ای که مسائل اساسی آن، جنگ و دعوای بین اهل سنت و گرایشات قوم و قبیله ای با حکام "شیعه" است، همانطور که گفتم بویژه در عصر "گلوبالیزاسیون" سرمایه داری، دیگر غیر قابل فهم است و عیر قابل قبول.
جامعه ایران به نظر من، غیر از مساله کرد، دارای مشکلات و معضلات ملیتی - قومی که به سطح سیاست و جدال قدرت سیاسی رسیده باشد، نیست. مساله کرد هم در ایران، خوشبختانه، به دلیل کارنامه "درخشان" ناسیونالیسم کرد در عراق و نفوذ ریشه دار سوسیالیسم در میان مردم شهری کردستان ایران، زمینه های واقعی و مادی حل متمدنانه و پیشرو را دارد و بخاطر رابطه گرایش سوسیالیستی در میان مردم کردستان با مبارزه سراسری، زمینه نفوذ جریانات قومی بسیار ضعیف شده است. جامعه ایران دارای مساله ای به نام معضلات جامعه "کثیرالملله" نیست که گویا نیروی محرکه آنها بقایای قبیله گرائی و یا مذاهب "اقلیت" های تحت ستم اند؛ و روسای قبایل و شیوخ و آخوندها به عنوان رهبران "ملیت" ها و قومهای تحت ستم، رسالت حل این مشکل غیر واقعی و موهوم را بر عهده دارند و قرار است سران حکومتهای خودمختار در ایران "فدرالی" فردا از آنان تشکیل شود. این دنیای موهوم که از نظر زمینه تاریخی به گرایش ملی اسلامی در جامعه ایران وصل است و پس از پیروزی "دمکراسی" در کشورهای برخاسته از فروپاشی اردوگاه سابق شوروی فعال شده است و قوت قلب گرفته است، با سپری شدن آن مقطع از بهم خوردن جهان دوقطبی، به تاریخ پیوسته است. زیر علامت سوال رفتن این حکومتهای "نو استقلال" یافته توسط خود مردم، و نمونه ساقط شدن حکومت برخاسته از انقلاب رنگی قرقیزستان، جوهر ارتجاعی متصل کردن امر آزادی مردم و حقوق مدنی و شهروندی به هویت جعلی قومی و ملی و مذهبی را به هر انسانی که اندکی به حقیقت احترام میگذارد، نشان داده است. با اینحال اگر یک گرایش پرت و عقب افتاده اسلام سیاسی در جامعه ایران توانست به قدرت سیاسی پرتاب شود، و چنین جنایاتی را بر علیه بشریت در ایران و منطقه بدنبال داشته است، باید نسبت به بی تفاوت کردن جامعه نسبت به گرایش قوم و ملیت تراشی نیز هوشیار بود. در خلا بی قدرتی کمونیسم و غیاب عنصر پیشرو به عنوان نیروهای موثر در صحنه جامعه ، کثیف ترین عقاید و سنتهای سیاسی میتوانند افکار را شکل بدهند. فعلا که هیات اجرائی راه کارگر آینده سیاسی بلوچستان را زیر رهبری روسای فبایل و "حوزه های اهل سنت" رقم زده است!
بنظر میرسد هیات اجرائی راه کارگر، اما، با وجود این فاکتهای عینی جهان ما، و جنایاتی که در قوم و ملیت سازیها بویژه در جریان تکه پاره کردن مدنیت یوگوسلاوی پیشین دیدیدم، علیرغم دانش و اطلاعات افراد تحصیل کرده خود، در حسرت و نوستالژی بقایای اقتصاد فئودالی و دوران عشیره ای و در ذهنیت دستگاه مذهبی دوران منقرض شده صفوی و سقوط مشروعه گری بجا مانده است و در تعبیر و تفسیر مسائل اجتماعی در سیستمهای دوران سپری شده، زمین گیر شده است. انگار صرفا به دلیل "وابستگی سرمایه داری" ایران به جهان "غرب" و یا حل مساله ارضی از "بالا" و از جانب حکومتهای وابسته به "خارج"، و نه در "قیامهای دهقانی"، روال کارها طبق مراحل "تکامل" پیش نرفته است. انگار دارند با انکار جنب و جوش و تحرکات شهری طی نزدیک به صد سال، و بویژه تحرک شکوهمند میلیونی طی سال گذشته در شهر ۱۴ میلیونی تهران، هنوز در گذشته و به بی تحرکی روستا دل بسته اند. در این ذهنیت ایستا، رهبر سیاسی لاجرم باید یا آخوند باشد و یا رئیس قبیله و عشیره و طایفه و قوم. تو گوئی با ذهنیت آدم دهقانی رو برو شده ای که چانه اش را روی بیل گذاشته است و با حسرت، گندم و برنج و چای "وارداتی" را از کشورهای "امپریالیستی" و بلوک وابسته آنها، نظاره میکند و در فضای مه آلود خاطرات دوران "بی آلایش" و ایام سکون "خودکفائی" اقتصاد طبیعی و در سرزمین و در میان قبیله و مردم "میهن" آشنا به کوچه پس کوچه و حجره و حوزه آن، غرق شده است. انگار موجودی مستاصل دارد خود را در برابر تحرک و جنب و جوش و "از خودبیگانگی" ناشی از شهر نشینی و سلطه برگشت ناپذیر شهرهای شلوغ، در حال و هوای گذشته های دور، تسکین میدهد و تخدیر میکند. نمیتوان هیچکس را از بازگشت به دورانهائی از گذشته فردی اش منع کرد. اما هیچکس مجاز نیست نوستالژیهای فردی و فرقه ای و اوهام دورن سکت اش را و خاطرات "خوش" از گذشته های سپری و منقرض شده دورانهای تاریخ را به دوران فعلی و آینده یک جامعه تعمیم بدهد.
لطفا از بقایای قبیله گرائی و تعلقات ارتجاعی به حوزه های اهل سنت و فرقه های "مظلوم" مذهبی و قومی برای ما هویت و شناسنامه و "پلاتفرم" سیاسی درست نکنید. لطفا در بخود مشغولیها و تخیلات موهوم خود در باره اتحاد "داوطلبانه" مردم اسیر در تعلقات خرافی قومی و قبیله ای و ملیت پرست و مذهب گرا، از پرت ترین و طفیلی ترین گرایشات و موجودات، رهبران آینده کابوسهای خونین و ارتجاعی دیگری نتراشید.