یادداشتهای روزانه – ۲۵، بیست و چهار اکتبر ۲۰۱۰
نگاهی به مصافهای اخیر فرانسه
سرانجام مجلس سنای فرانسه طرح جنجالی افزایش سن بازنشستگی را، علیرغم به خیابان آمدن میلیون ها نفر و مخالفت سرسختانه آنان، از تصویب گذراند. این مساله که مقاومت مردم فرانسه و توسل به ایجاد باریکادها و روی آوری به منطقه ممنوعه "حشونت" ممکن است دولت سارکوزی را وادار به نوعی عقب نشینی و تن دادن به سازش بکند، و یا اینکه برعکس مردم و کارگران و اتحادیه ها و تشکلها و احزاب چپ و سوسیالیست و کارگری در فرانسه را، چون انگلیس، به عقب نشینی و سازش برای نجات "میهن" از خطر ورشکستگی و فروپاشی اقتصاد ملی بکشاند، مساله نه چندان ساده و مربوط به آینده است. راه برون رفت "ملی" و موفقیت دست بردن به "فداکاری"های ملی و ناسیونالیستی در فرانسه و سرمایه گذاری بر ذهنیت ارتجاعی و اشرافی "فرانسویان اصیل" پیچیدگیها و ویژگیها و نیز محدویدتهای جدی خود را دارد.
"صندوق بین المللی پول" با آمادگی دولت آلمان و قانع کردن پارلمان اروپای واحد از سوی آنجلا مرکل، در مواجهه با "خطر" ورشکستگی اقتصادی دولت یونان و خطر جدی تر رادیکالیزه شدن اعتراضات وسیع کارگری و مقاومت مردم یونان در برابر سیاستهای "ریاضت اقتصادی" دولت یونان، که دست بر قضا یکی از نقاط آن افزایش سن بازنشستگی و پائین آوردن حقوق بازنشستگان بود، موافقت کرد که یک وام ۱۴۶ میلیاردی و ۲۰۰ میلیون دلاری در اختیار دولت یونان قرار بدهد. در این "نقشه نجات"، ۱۶ کشور اتحادیه اروپا ۱۰۶ میلیارد دلار این وام را تقبل کردند و بقیه را صندوق بین المللی پول.
اگر تجویز چنین مُسکنهائی برای برخی کشورهای "فقیر"تر مثل یونان، و احتمالا اسپانیا و پرتقال در آینده، از جانب اعضا "ثروتمند" اتحادیه اروپا و بانک جهانی و صندوق بین المللی پول، مقدور است و هدف دور کردن چنین کشورهائی از "خطر" انفجار اجتماعی را تعقیب میکند، به نظر میرسد که نگهبانان منفعت سرمایه در فرانسه، بیشتر بر حس ناسیونالیستی و وادار کردن مردم فرانسه به گذشت بخاطر منافع ملی حساب باز کرده اند. چه، لازمه یک تقابل بی گذشت و وادار کردن دولت سارکوزی برای دست برداشتن از تعرض به دستاوردهای تاکنونی طبقه کارگر و خیز برداشتن سرمایه داران برای یورش به سطح تاکنونی رفاهیات و امنیت اجتماعی و اقتصادی شهروندان فرانسه، اتفاقا داشتن یک موضع روشن غیر ناسیونالیستی و صراحتا سوسیالیستی و ضد سرمایه داری است. با توجه به پیشینه های تاریخی سوسیالیسم اروپا که ریشه در تاریخ جنبش کارگری و سوسیالیستی و جنبش فکری در جامعه فرانسه دارد، و با توجه به اینکه آروگانتی و اشراف منشی و غرور شووینیستی بورژوازی فرانسه اجازه نمیدهد که چون عضو "فقیر" اروپای واحد دست به دامان مراحم بانک جهانی و اعضا "غنی" شود، مسیر حاد شدن شکاف طبقاتی و رویاروئی آشکار طبقات در برابر یکدیگر، سیر محتمل تری است. دامنه مانور خرافه ناسیونالیسم در فرانسه به دلایل تاریخی تر و اجتماعی تر، بسیار محدودتر از برای مثال در مقایسه با انگلیس و آمریکاست.
دولت "دیوید کامرون" در بریتانیا، تقریبا بدون اینکه با مصافها و مقاومتهائی چون اعتراضات و تظاهرات کارگران و مردم فرانسه روبرو شود، توانست برنامه ریاضت اقتصادی اش را که طبق آن نزدیک به نیم میلیون شغل از بین خواهد رفت و سن بازنشستگی به ۶۶ سال ارتقا می یابد، به پارلمان معرفی کند. طبق این برنامه "سفت کردن کمربندها"، دولت قرار است با سرمایه گذاری بر "مشارکت ملی" همه "بریتانیائی" ها، از جمله با کاهش حقوق پرسنل پلیس و کم کردن سمبلیک حقوق افسانه ای ملکه انگلیس، تا سال ۲۰۱۵، به میزان ۱۳۰ میلیارد دلار از کسر بودجه ۱۱ درصدی تولید ناخالص ملی بکاهد.
اگر دولت آمریکا، با قرار داد فروش تسلیحات به میزان ۱۳۰ میلیارد دلار به شیخ عربستان سعودی، رقمی برابر با کل برنامه ریاضت اقتصادی دولت انگلیس، هنوز میتواند بار بحران اقتصادی سرمایه را در آمریکا، بر عهده "دوستان خاورمیانه ای" خود منتقل کند، دولت بریتانیای "کبیر"، سالهاست، که در سراشیبی دوران انقراض امپراطوری اش، حسرت دورانهای یکه تازی اش را در نابودی اقتصاد شبه قاره هند و تحمیل "جنگ تریاک" به چین، می خورد. بریتانیا، از نظر اقتصادی اکنون به جائی رسیده است که در حوزه کشورهای تحت استعمار و قلمرو امپریالیسم قدیمی تر خود، دست گدائی دراز کرده است. سفر گوردن براون، نخست وزیر قبلی انگلیس به چین و تشویق زمامداران چین برای سرمایه گذاری در بازار مالی و پولی انگلیس بی نتیجه ماند. کار بجائی رسید که موسسات اقتصادی انگلیس برای ترغیب سران دو حزب حاکم در اقلیم کردستان عراق برای جذب پولهای غیر قابل سرمایه گذاری در کردستان عراق، در انگلستان سمینار و کنوانسون برگزار کردند، اما در میدان رقابت با حریفان لب مرز، و شرکتها و موسسات وابسته به قرارگاه رمضان و دوائر "اقتصادی" وابسته به وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی، ناکام ماندند. به ناچار جبران این خفت و عوارض دوره انقراض امپراطوری سرمایه بریتانیا را در روی آوری به شهروندان جامعه انگلیس و فراخوان به فداکاری ملی یافتند. اما اگر دست بردن به انبان همیت ملی و حس تعصب ملی برای نجات جان اقتصاد ورشکسته امپریالیسم رو به انقراض قطعی بریتانیای سابقا "کبیر" شانسی داشته باشد، برای فرانسه ممکن نیست و به طریق اولی این کشور و بورژوازی حاکم آن، دیگر آن نفوذ کلام و ظرفیت اقتصادی را در اقمار سابق مستعمره خود، بویژه در آفریقا، ندارند. بویژه اینکه حتی در صورت موفق شدن طرح دولت فرانسه و سارکوزی برای ایجاد "آفریقای واحد"، این منطقه فعلا در چنبره بحرانهای سیاسی و دخالت های مخرب نیروهای اسلام سیاسی، فلج شده است.
به نظر من، مصافهائی که در فرانسه در جریان است، دورنمای عروج سوسیالیسم انقلابی و میلیتانت و صراحتا ضد بنیادهای سرمایه داری را در خود نهفته دارد. تکاندن انواع پیرایه هائی که در دوران پس از فروپاشی دیوار برلین، عقب نشینی های تاسف باری را به جنبش اعتراض سوسیالیستی طبقه کارگر با پناه گرفتن در ذهنیت خرافی "دمکراسی" و "عدم خشونت" و ناسیونالیسم و وطن پرستی "فرانسویان اصیل"، در تقابل فاشیسم موجودات و آدمک هائی چون ژان ماری لوپن با مهاجران و فرانسویان غیر اصیل حاشیه شهرهای بزرگ، و اندویدوالیسم بورژوائی تحمیل کرد، در مواجهه با نتایج و دستاوردهای دوران تعرض آرا و افکار و عقاید گرایش ناسیونالیستی و بورژوائی، و مخصوصا با تظاهر ماهیت بحران در نفس تولید سرمایه داری، در شرف شکل گیری است. از نظر عینی، منافذ بیرونی و تعبیه سوپاپ اطمینانها، برای بورژوازی فرانسه اگر نه غیر ممکن، که دست کم بسیار مشکل است. این منافذ و راههای خروج اضطراری بطور مشخص برای اقتصاد فرانسه با محدودیتهای واقعی و مادی و اقتصادی روبروست.
سیر آینده مصافهای جامعه فرانسه، نشان خواهد داد که سوسیالیسم در اروپا و از جمله در فرانسه تا چه اندازه خواهد توانست طوق اسارت و زنجیرهای خرافی و بورژوائی و ناسیونالیستی و نوعی رابطه خرافی با ذهنیت اروپا محوری بورژوازی و یا "فرانسویان اصیل" را بر دست و پای خود پاره کند. سوال این است که آیا "شبح" سوسیالیسم انقلابی کارگر صنعت مدرن عصر "گلوبالیزاسیون"، بر متن زمینه تاریخی "عصر روشنگری" و "انقلاب کبیر فرانسه" و تجارب انقلاب ۱۸۴۸ و کمون پاریس و "سوسیالیسم فرانسه" چه در هیات فکری و بینشی و چه در ظرفیت سیاسی و به عنوان بدیل و آلترناتیو برای اصلاح در وضع موجود و یا زیر و رو کردن انقلابی مناسبات موجود، دوره "رنسانس" جدیدی را آغاز خواهد کرد؟ آیا در متن تقابلهای علنی و وسیع، بار دیگر و این بار این شبح از فرانسه گشت و گذارش را بر فراز کشورهای اروپائی آغاز خواهد کرد؛ یا تعرض بورژوازی در دوره بحرانهای ادواری سرمایه داری، دست آوردهای طبقه کارگر جهانی و شهروندان جامعه و اصلاحات و بهبودهای تحمیل شده را یکی پس از دیگری باز خواهد ستاند؟
iraj.farzad@gmail.com