جمعه 22 فروردين 1504
   

یادداشتهای سیاسی- ۲۶، بیست و شش اکتبر ۲۰۱۰

پنهان در آینه

 

(در باره نوشته اخیر شعیب زکریائی)

 

شعیب زکریائی، سرانجام پس از یک فاصله یک ساله، بخش دوم نوشته خود که ظاهرا در نقد مقاله ای از صلاح مازوجی است، را بروی پرده آورد. عنوان این سریال دو سکانسی در نوع خود جالب است. متاسفانه یا خوشبختانه هنوز در دورانهای قبل از فروپاشی دیوار برلین و تحت عروج خونین نظم نوین جرج بوش و زیر و رو کردن ویران کردن شیرازه مدنی جامعه عراق و بمباران بغداد احزاب ناسیونالیست بر "اقلیم" کردستان عراق، به قدرت نرسیده بودند و هنوز زمینه مادی و اجتماعی پدیده روشنفکران "کمونیست سابقی" به بازار نیامده بود. آنوقتها، یعنی در آستانه جنگ خلیج در سال ۹۱،  متحدین اکنون استراتژیک تر شعیب زکریائی، از جمله جناب عبداله مهتدی، این "تیزهوشی" را داشتند که تشخیص بدهند که ناسیونالیسم کرد و احزاب آن در کردستان عراق دارند به عنوان جزئی ازصف پشت جبهه نظم نوین "تخمیر" میشوند. "کمونیسم" و "افتخار" دفاع از حزب کمونیست ایران و ادامه سیاستهای کمونیستی، دیگر در این تصمیم برای اسباب کشی سیاسی، دست و پاگیر بود، از "مد" افتاده بود، "روشنفکری" شده بود و "بی عمل"! لاجرم در آن دوره تدارک یک یورش و شبیخون ناسیونالیستی به مهمترین مانع، یعنی مارکسیسم انقلابی و کمونیسم کارگری و مدافعان و بنیانگذاران آن و اتوریته و نفوذ سیاسی بر  سرتاسر تشکیلات کومه له و همراه با رذیلانه ترین شیوه های افترا و  هتک حرمت شخصی، از لابلای مصافهای داغ "اختلافات بین چپ و راست" در اردوگاههای کومه له، بالا گرفت. اما خصوصیات این دوران برای شعیب زکریائی  ناشناخته بود. چه، او در طول دوران فعالیت سیاسی خود و در متن زندگی تا آن زمان، سابقه حشر و نشر و تاثیر گرفتن از سوابق محیط خانوادگی در دوره "حکومت خودمختار" قاضی محمد و سمت منشی گری ملامصطفی بارزانی و دوستی دیرین با "مام جلال" را نداشت. از این جهت همین موقعیت مادی در زندگی واقعی و عدم پیشینه حمل فشار سنتهای خانوادگی و ایلیاتی و ناسیونالیستی، او را در آن فضای هیستریک تحرک ناسیونالیسم درون کومه له، واداشت که نوشته ای در قالب یک نامه بنویسد که دست برقضا چکیده اصلی آن همین تیتری است که ایشان، از بخت بد، برای این آخرین نوشته اش انتخاب کرده است. عین متن نامه با دستخط خود شعیب زکریائی، در فرمت پی دی اف، ضمیمه این یادداشت است. عنوان نوشته دو قسمتی او، "دفاع از سوسیالیسم، یا ادامه تخریب چپ و کومه له" است. بروید جهت و محتوای آن نامه را با عنوان و محتوای نوشته های شعیب زکریائی در دوران پسا نظم نوینی مقایسه کنید و بحال نزار انسانی که در برابر آینه تاریخ تلاش عبث و رقت انگیزی برای پنهان شدن میکند، متاسف شوید.  من به دلائل و ریشه های منافع زمینی تری که در شرایط کنونی، شعیب زکریائی را به صرافت تکیه بر مقام ریش سفیدی "فراکسیون"سابق کومه له و "روند سوسیالیستی"!! انداخته است، باز خواهم گشت. اما عجالتا به چند جمله از آن نامه او که در شهریور  سال ۶۸ نوشته است، مراجعه میکنیم:

نوشته است:" چه کسی می تواند نقش پیشتاز و تعیین کننده رفقائی را که آنزمانها در سهند و سپس در

ا. م. ک ( اتحاد مبارزان کمونیست) فعالیت می کردند در مضمحل کردن رویزیونیسم پوپولیستی و ناسیونالیستی مدعی کمونیسم انکار کند؟ کومه له، کمونیسمش و پایداریش در برابر جریانات بورژوائی در این بود که با این جریان پیشتاز همراه شد. اما دیگران چه کردند؟ حتما بیاد دارید همان اصطلاحات و همان مضامین و همان شیوه هائی را در حمله به سهند و بعدا ا. م. ک بکار بردند که شما امروز در نامه تان علیه پرچمدار کمونیسم کارگری بکار برده اید: "انحلال گر" و "تشکیلات شکن"، روشنفکران بی عمل" ...( از نامه ۱۰ شهریور ۶۸ شعیب زکریائی).

 

 واقعا جالب است، کمونیست سابقی  و ناسیونالیست امروز ما، به لباس مخاطبان این نامه خود "تناسخ" کرده است! یک انبان نفرت از کمونیستها عموما و کمونیسم کارگری خصوصا. و سوال این است که آیا کسی از او خواسته است که برای اینکه بر صندلی پدرخوانده جمع کذائی "روند" تکیه بزند تا بعدا "احتمالا" در مسند واسطه سیاسی باب مذاکره و مغازله سیاسی را با سازمان زحمتکشان عبداله مهتدی افتتاح کند، این چنین گذشته دوران فعالیت صادقانه و شرافتمندانه سیاسی خود را معامله کند؟ آیا واقعا مقررات ثبت جریان "روند" برای برخورداری از امکانات اتحادیه میهنی چنین سقوط اخلاقی را ضروری کرده است؟ من تردید دارم. میدانم که گرفتن تعهد به انجام هیچ فعالیت "خظرناک" سیاسی و بویژه خودداری از عملیات "نظامی" از منطقه تحت سلطه حزب جلال طالبانی، علیه جمهوری اسلامی شرط اصلی دایر کردن دفتر و دستک و برخورداری از امکانات مالی و پولی و استقرار و غیره است. اما قرار دادن شرط اعلام برائت از کمونیسم و پیوستن به حزب نفرت از کمونیسم کارگری، دیگر از درافزوده های امثال شعیب زکریائی و پیش شرط از سرگیری "فعالیت سیاسی" در شرایطی است که احزاب ناسیولیست به قدرت و بویژه پولهای بی حساب و کتاب دست یافته اند. همه عبارت پردازیهای شعیب زکریائی در مورد "تجارب" انقلاب اکتبر و رابطه حزب کمونیستی و قدرت سیاسی، دکوراسیون و تشریفات اطراق در این منزلگاه جدید و البته بسیار "خوشنام" ایشان است. آنچه که قرار است در پس پرده تحقیر صلاح مازوجی و استهزاء ریشه های "کمونیسم" کومه له، به لفظ ایشان حکا؛ و تمسخر قرار گرقتن در صف مدافعین آزادی و برابری به نمایش گذاشته شود، همین کوچ سیاسی و شتاب سقوط در اخلاق سیاسی است.

 

با اینحال شعیب زکریائی در بخش دوم نوشته اش تلاش کرده است که زیر ابروی بخش اول نوشته اش را بردارد، اما بطور ناشیانه ای آنرا کور کرده است! با من و من کردن، توضیحات و افاضاتی در مورد نیت خود در باره استفاده از اصطلاح "سرمایه داران باوجدان" بکار برده است و سرانجام گفته است که همانطور که در میان کارگران آدم بی وجدان کم نیست در مورد سرمایه داران هم چنین است!  بعد وقتی خواسته است اشتباه "لپی" خود را درز بگیرد نوشته است که منظورش: از سرمایه داران باوجدان یک موضع اخلاقی نبوده است، بلکه منظور او: "در رابطه با قانون و حاکمیت قانون" بوده است!( خط تاکید در اصل نوشته است)

 

بسیار خوب، با نیت خیر شعیب زکریائی در احترام به "قانون و حاکمیت قانون" چند صباحی همراهی میکنیم. اما مصداق واقعی این اعلام عرفانی بیعت با قانون و حاکمیت قانون وقتی به میدان "فعال" شدن دگر باره او میرسد، دیگر بیش از حد کاریکاتوری و نمایشی و فکاهی است. در سایه حاکمیت احزاب ناسیونالیست کردستان عراق که ایشان قرار است به عنوان شاهد ریش سفید در مراسم عقد و ازدواج "روند" و سازمان زحمتکشان حضور بهم برساند، که البته "دعوت نامه" این مراسم در "کنگره" اخیر سازمان زحمتکشان هم به استحضار مدعوین این وصلت موعود رسید، آنچه که محلی از اعراب ندارد، قانون و حاکمیت قانون است. آنگاه که "سرمایه داران باوجدان" کرد، دستور به خون کشیدن کارگران اعتصابی کارخانه سیمان "تاسلوجه" را دادند، هیچ نشانی از حرکت "وجدان"، حتی با نقل فرمال خبر این جنایت، در ایشان و جمع دور و بر او دیده نشد. اخیر هم که ژورنالیست جوان، سردشت عثمان، را در روز روشن و در ملاء عام ترور کردند، صدای همه، از مردم و دانشجویان سلیمانیه و اربیل  گرفته تا خبرگزاری های بین المللی و تا براه افتادن تظاهرات اعتراضی دهها هزار نفری در کردستان عراق در آمد،  بجز ایشان و دستجات دیگر توکل کرده به ایشان. و کسی که با چشم باز نتیجه عینی حاکمیت "بی قانونی" محض احزابی را که قرار است کفالت "روند" را  هم برعهده بگیرند، می بیند و از هم اکنون در تدارک مقر و اردوگاه و مسکن و پول و ماشین و  بارگاه و دایر کردن بساط فسق و فجور و لفت و لیس از محل پولهای سرشار و باد آورده است تا ایجاد انشعابی دیگر در کومه له را به سناریو زندگی خود اضافه کند، بهتر همان است که از "حق" و "حقیقت" و حاکمیت قانون و عدالت دم نزند. این عشوه زیادی جلف است.

 

امیدوارم که کومه له، سرانجام بتواند عطای تعریف خود به عنوان اردوگاه تحت الحمایه احزاب ناسیونالیست کرد عراق را به لقایش ببخشد و بیش از این اجازه ندهد که ریشه های تاریخ کومه له در میان توده های مردم زحمتکش و کارگران و شناسنامه ضد ناسیونالیستی اش، سست و بی اعتبار شود. ادامه این وضعیت "زمینگیر" شدن، که بویژه پس از جنگ خلیج در سال ۹۱، به غلط به بعنوان میدان "طبیعی" و "کردستانی" فعالیت کومه له  تعریف شده است، دیگر بشدت زیانبار و مضر است. این وضعیت و ذهنیت ناشی از آن موجب شده است که  گرایش ناسیونالیستی درون کومه له همیشه سعی کند این نوع اظهار وجود سیاسی  را به عنوان کلیت   "کومه له" معرفی کند. این دوران که با حاکمیت احزاب ناسیونالیست و عشایری کردستان عراق، "دوران تازه" ای را برای تنفس گرایش ناسیونالیسم باز کرده است، در عین اینکه میدان فعال تر شدن موجوداتی اند که این اوضاع "جدید"، آنان را از دوران فترت سیاسی به صحنه باز آورده است، در همان حال زمینه واقعی تلاش دستجات صراحتا قوم پرست و ضدکمونیست برای کندن نیرو از کومه له است. کومه له قطعنامه های مهم و دوران ساز "کنگره ششم" را کماکان به عنوان یک راه واقعی "بقا" خط کمونیستی خود در دسترس و هنوز، گرچه بسیار دیر شده است، به عنوان یک راه واقعی برون رفت از موقعیت زمینگیر شده فعلی در معرض انتخاب و اتخاذ دارد. تا زمانی که "جدل"های مخالفین مکتبی و ناسیونالیست کومه له، در زیر پرده عوامفریبانه "بحث" و "نقد"، همچون این نمایش شعیب زکریائی در این آخرین نوشته، در این میدان "پسا نظم نوینی"، ادامه یابد و "کومه له" را با اردوگاههای تحت الحمایه اداره جات سازمان امنیت احزاب حاکم در "اقلیم" کردستان عراق "تعریف" کنند، سیر تعرض جریانات رسما دنبالچه حزب ناسیونالیست و عشایری حاکم بر سلیمانیه، برای کندن نیرو و در نتیجه تداوم ریزش در صفوف کومه له، ادامه خواهد یافت. این وضعیت نه تنها برای کمونیست سابقی های اکنون متنفر از کمونیسم نیروی مفت تولید میکند، بلکه به نظر من به جایگاه و منزلت و تصویر اجتماعی کومه له به عنوان یک سازمان رادیکال و چپ که به تاریخ عروج کمونیسم نوین ایران ربط دارد، در انظار توده های مردم، چه در عراق و کردستان عراق و چه در ایران لطمات جبران ناپذیر میزند. این میدان فعال شدن ویروسهای ضدکمونیست را باید مسدود کرد.

 

برای خواندن نامه مورخ ۱۰ شهریور ۱۳۶۸ شعیب زکریائی، اینجا را کلیک کنید


 
ادرس مايل گيرنده:


ادرس مايل شما:


پيام شما: