جمعه 22 فروردين 1504
   

یادداشت های روزانه – ۳۳، نهم ژوئیه ۲۰۱۱

و  باز هم در باره موضع "رضا رخشان"

 

 

جدال بین جناح های رژیم اسلامی، به چنان مرحله حادی رسیده است که بار دیگر، مساله "بقا" و یا فروپاشی قدرت اسلام سیاسی در ایران را در دستور کار گذاشته است. غرب و آمریکا که همواره به سیاست پراگماتیستی خود عمل کرده اند، در انتظار تخمیر این تناقضات و همزمان به جلو راندن انواع آلترناتیوها در مواجهه با سیر محتمل فروپاشی رژیم اسلامی نشسته اند. بنیان هائی که رژیم اسلامی بر اساس آن شکل گرفته و اسلام سیاسی بدون آنها بی معنی است، یک بار دیگر در این دور تازه درگیری بین جناحهای رژیم، سست میشوند. آرایش جناح حاکم در برابر "جریان انحرافی" دور و بر احمدی نژاد و سر دادن خطر "فتنه جدید" از جانب سران سپاه پاسداران و دوایر وابسته به بیت رهبری، مساله  بی ثباتی رژیم و مشروعیت ولایتمداری را تا اعماق نهادهای سیاسی و نظامی و "روحانی" رژیم رسوخ داده است. بار دیگر ناهمخوانی رژیم اسلامی با الزامات تولید کاپیتالیستی، با  یورشی که جناح ولایتمدار به تلاش های امثال مشائی برای جذب سرمایه داران "تبعیدی" سازمان دادند، به جلو صحنه رانده شدند. به بی فرهنگ ترین و عقب افتاده ترین ذهنیت سرمایه داران و تکنوکرات های گرامی که خیز برداشتند تا در پس "شورای ایرانیان" و در نشستهای "همایش بزرگ" بر بستر فلاکتی که رژیم اسلامی به کارگران و مردم ایران تحمیل کرده است، رژیم اسلامی را در جهت منافع خود "اصلاح" کنند و سرعقل بیاورند، فهمانده شد که معضل اقتصاد و انباشت سرمایه مادام و تا زمانی که اسلامیت رژیم شاهرگ بقای اسلام سیاسی در قدرت است، غیر قابل حل و غیر قابل عبور است. رژیم اسلامی تصمیم گرفته است که به انزوای اقتصادی خود به قیمت وارد شدن به یک مصاف خونین برای حذف خودی ترین جریاناتی که بر محور ولایتمداری و اسلامیت رژیم تردید و ابهام و تزلزل ایجاد میکنند، ادامه بدهد. بقا اسلام سیاسی در ایران با توجه به ریزشهائی که حداقل در سطح منطقه در کشورهائی چون سوریه و لبنان و فلسطین صورت گرفته است و در سیر رویدادها و تحولات مصر و تونس، جریانات اسلامی از رقم زدن سرنوشت سیاسی ناتوان ساختند، با مصافهای جدی تری روبرو شده است. ناممکنی نقطه تعادل اسلامی جدیدی در ایران بیش از هر زمان دیگری به واقعیت نزدیک شده است. دست کشی رژیم اسلامی از "عادی سازی" روابطه با غرب و تقلا برای یافتن منفذی برای حل بحران اقتصادی در لابلای شکافهائی که پس از بهم خوردن توازن قوا بین دو بلوک سابق، در جهان ناپایدار "چند قطبی" ایجاد شده است، ایجاد چنین نقطه تعادل اسلامی را ممکن نمیکند. سرانجام تناقض روبنای بلوک سرمایه داری دولتی با الزامات بازار جهانی و حرکت آزاد سرمایه و پول، در برابر ما قرار دارد. بلوک  اسلام سیاسی نه از نظر وزن سیاسی و نه از منظر قدرت اقتصادی قابل مقایسه با بلوک شوروی سابق نیست. زلزله سیاسی ای که تکانهای آن شبه بلوک اسلام سیاسی را در ایران به ویرانه ای بدل خواهد ساخت، مساله آلترناتیو و سناریو های دوایر رژیم چینج را بار دیگر فعال کرده است. 

هیاهوئی که بین محافل حاشیه ای در حاشیه سیاست جامعه ایران براه افتاد، علیرغم زرق و برق تابلوی جهاد علیه "کمونیسم بورژوائی" و "آنتی سندیکالیسم بورژوائی" قبل از اینکه مربوط به این تیتر باشد، در عالم سیاست به این زمینه مادی مربوط است. عبارت پردازیها در باره ادغام سرمایه داری ایران تحت سیطره اسلام سیاسی، و آغاز سیر برگشت ناپذیر پروسه متعارف شدن تولید کاپیتالیستی ایران، بحث نامربوطی است که دست کم کمونیسم کارگری از دوره طرح "دکترین رفسنجانی" به این سو، مدام بی پایه و بی مایگی آنرا مستدل کرده است. وقتی حکم ابطال برنامه یک دنیای بهتر را براحتی صادر میکنند، دیگر هر تلاش برای "رفع ابهام" پوچ است.

 

همه ما میدانیم که سالهاست مبارزه برای اینکه به مردم دنیا بقبولانیم که رژیم جمهوری اسلامی در هیچ نهاد بین المللی نباید به عنوان "حکومت" ایران برسمیت شناخته شود و به تبع آن نهادهائی چون وزارت کار و شوراهای اسلامی باید به عنوان نماینده رژیم اسلام سیاسی و نه کارگران ایران از مجامعی چون سازمان جهانی کار اخراج شوند، در جریان است. سالها بود که "کارگر کارگر" ترین جریانات که حتی تلاش برای دخالتگری تحزب کمونیستی  را "قیم مآبی" برای کارگران لقب میدادند، در برابر تلاش کارگزاران و نمایندگان رژیم اسلامی می ایستادند.

 

به قدرت رسیدن خاتمی و دوخرداد، اولین شکاف را در بین کلیه آن لایه های تا آن وقت حداقل سرنگونی طلب، علیرغم "مرزبندیهای ایدئولوژیک" بوجود آورد و طیف رادیکالی که با کلیت حاکمیت اسلام سیاسی مساله داشت و حاضر نشد حب اصلاح رژیم اسلامی را قورت بدهد، صف خود را جدا کرد. در این دوران که ممکن است نمک بر زخم مدافعان دو خرداد و "چشم انداز و تکالیف" آنها در مواجهه با دنیای ساخته ذهن خود، سیر "متعارف شدن" رژیم اسلامی، بپاشد، زیاد مکث نمیکنم. فقط بیادشان می آورم که "سرنگونی" رژیم اسلامی از دستور اینها با تصمیم شان برای عدم دخالت در سیاست و فرار از تحزب کمونیستی، خارج شد و هر مبارزه برای بزیر کشیدن رژیم اسلامی را به لقب "طلبگی" "گفتمان" سرنگونی مزین کردند.

 

پس از مجلس ختم دوخرداد، بخشی از هواداران سیر "ادغام سرمایه داری ایران در بازار جهانی" و رویت کنندگان  سراب جهاد خاتمیون برای تبدیل "رژیم سرمایه" به "رژیم سرمایه داران" کمی بخود آمدند و از بحثهای کارگر پناهی، زیر جلکی فاصله گرفتند و مدعی سرنگونی رژیم اسلامی از آب درآمدند. اما این رندی بدون ریزش در حاشیه جریان اپوزیسیون دو خردادی، میسر نشد. این رفت و برگشت "ناقهرمانان" دورانهای سخت، البته نتوانست از زیر انتقاد کمونیستی در امان بماند.  

 

اما بحث آمادگی انطباق رژیم اسلامی با الزامات بازار جهانی، ادامه یافت. رهگذر ابن الوقت تاریخ کمونیسم کارگری ردای دن کیشوتی "رهبر مارکسیست جنبش کمونیستی" را در محفل مهجور خود بر تن پوشید. با شروع از چند "مشاهده"، تز متعارف شدن رژیم اسلامی و ادغام در بازار جهانی را  دوباره پروراندند، اما این بار زیر چتر تلاش دولت احمدی نژاد و "سوسیالیسم اسلامی پخش سیب زمینی در یتیم خانه ها"! بار دیگر، سرنگونی طلبی، در لفافه ابداع "تئوریک" تقبیح شد و تلاش ها برای پای فشردن بر ساقط کردن رژیم اسلام سیاسی، بایکوت و با تفرعن مورد تمسخر قرار گرفت. قبلا به عنوان "طلبه های" سرنگونی و اکنون در قالب کارگر پناهی و تقابل با "کمونیسم بورژوائی"! رضا رخشان محمل "کارگری" تلاشهای رژیم اسلامی برای دفاع از خود در مجامع بین الملی از جمله در سازمان جهانی کار است. نامه این فعال "معصوم" کارگری به سندیکاهای فرانسه، یعنی خواست تقابل با مدافعان "دروغین کارگران ایران" که گویا با میل و اراده خود  "خارج نشین" شده اند، چیزی جز ادامه سیاست رژیم اسلامی به زبان کارگری و در دفاع از مشروعیت و ماندگاری رژیم اسلامی، حال تحت زعامت احمدی نژاد و "جریان انحرافی" او، نیست.

 

سوپر راست جدید که محصول انشقاق در تحزب کمونیسم کارگری است، قشقرق براه انداخته است که حرفی که از زبان متبرک فعال "کارگر"  در آمده باشد، هر اندازه از نظر سیاسی نخ نما و ارتجاعی، اما به این اندازه قابل تامل است که:

اولا: رژیم اسلامی دارد  به اذعان یک "فعال کارگری" متعارف میشود و همین کافی است. مارکس و کمونیسم و سه دهه فعالیت سیاسی و برنامه ای و تئوریک مارکسیسم انقلابی و کمونیسم کارگری در ایران، بزعم اینها حکاکی روی یخ بوده است!

 

و ثانیا: جامعه به صرف همین موضع "کارگری" لازم نیست کنجکاو شود که سرنوشت رژیم اسلامی در بحران لاعلاجی که در آن گرفتار است، به کجا کشیده میشود. خودشان زیرجلکی عضو کمیته مرکزی شان را روانه "سمینار زنان کردستان شرقی" میکنند، که خود تازه زیر مجموعه ای از سناریو  مشترک داوئر "رژیم چینج" و امثال نوریزاده و قوم پرستان شبه فاشیست است، اما چهره دیگرشان فریاد میزند که از وجود مفدس رضا رخشان وحی آمده است که از سرنگونی و تغییر رژیم خبری نیست و رژیم اسلامی دارد متعارف میشود و در بازار جهانی فی الحال ادغام هم شده است. توضیح تناقض بلوک سرمایه داری دولتی که بسیار بیشتر از رژیم اسلامی "فولاد" تولید میکرد و دست اندر کار "صنایع زیر بنائی"، سر سوزنی در ذهنیت افرادی که مارکسیسم را با عبارت پردازیهای کسل کننده متراف می بینند، تاثیری ندارد.  

 

ابتدا گفتم که با کنار زدن این عوامفریبی "کارگر کارگری" و جدی نگرفتن شارلاتانیسم "تئوریک"، وجنات یک سیاست را میتوان برانداز کرد. سیاستی که نسبت به تحولات مهمی که فروپاشی رژیم اسلامی را در پی دارد، تمام مجاهدتش علیه سرنگونی طلبی و بایکوت تلاش اپوزیسیون چپ و کمونیست و جنبش مردم برای بزیر کشیدن رژیم اسلامی را در پرده عوامفریبانه و ناسالم کارگر پناهی متمرکز کرده است.

 

به این ذهنیت غیر انقلابی و به دنیای عبارت پردازیهای این مجامع غیر سیاسی نباید مشغول شد.

 

در کوران انقلاب سال ۵۷، اسلاف همین جریانات، که البته در صداقت و شرافت انفلابی بسیار با خلف های کنونی شان تفاوت داشتند، بی تفاوتی در برابر سرنوشت سیاسی جامعه ایران که بدست جریانات اسلامی و در کنفرانس گوادلوپ و ماموریت *ژنرال هایزر"ها در تهران رقم میخورد، حتی تقدیس هم می شد. در قالب کارگری پناهی، و اعلام صداقت به "خلق" تصمیم گرفتند به میان توده ها بروند تا در آن تند پیچ تاریخی و در متن آن رویداد بزرگ از دخالت در صحنه سیاست و تبدیل کردن کمونیسم به عنوان یک نیروی فعال در جامعه، انسانهای کوچک و بی اهمیت باقی بمانند. آنجا که جریانات اسلامی داشتند برای گرفتن قدرت خود را آماده میکردند، اینها، به "درون" رفتند و مشغول بحث در مورد جایگاه "انحصار" در سرمایه داری "وابسته" شدند. حداکثر سعی کردند که بطور "حرفه ای" از طریق کار با توده ها و کار بدنی در کارخانه ها "خود را بسازند". کارگری ترین بحثها، در غیر سیاسی ترین شیوه فعالیت سیاسی "روتین"، آنجائی که اوضاع جامعه وارد سیر غیر روتینی شده بود، تجلی یافتند و چون افسونی اذهان و زندگی بسیاری از انسانهای انقلابی و شریف امر رهائی مردم کارگر و زحمتکش را تخدیر کرد. خلف آنها، اما، "آگاهانه" تصمیم گرفته است که در پناه عبارت پردازی و کارگر پناهی جدید، غیر سیاسی عمل کند. امثال رضا رخشان، پوشش کارگری این غیر سیاسی گری و محمل نفوذ دادن گرایش دفاع از خود اسلام سیاسی در  صفوف اپوزیسیون مدعی دفاع از طبقه کارگر است. ضجه و زاریهائی که "دغدغه" های یک "فعال کارگری" در قلوب ناسیاسیون کارگر پناه بوجود آورده است، مجوزی برای یورش به چپ و بستر اجتماعی جنبش کمونیستی شده است. اگر این واقعیت زمخت و عیان را بروشنی ببینیم، آنگاه بحث های "تئوریک" و "کارگر کارگری" نباید کسی را فریب بدهد. این "تزها"، حتی در قالب تجریدی آنها، پشیزی ارزش علمی ندارند. پخته تر از این بحثهای سوسیالیسم خلقی در همان دوران تلاطم اجتماعی سال ۵۷ از جانب اتحاد مبارزان کمونیست و مارکسیسم انقلابی پاسخ گرفت. بازگشت به سیستم شکست خورده بنیانهای ناسیونالیسم چپ از سر ابهامات معرفتی نیست، انتخاب آگاهانه سیاسی در پرده "نوآوری" است.

 

به نظر من دوستان و رفقائی که در این زمینه قلم بدست گرفتند و به جوانب "کارگری" و "تئوریک" مسائل حول موضع رضا رخشان پرداختند، جایگاه او را در زمین سیاست و جدالی که بر سر سرنوشت اسلام سیاسی در جریان است، ندیدند و منفک و مستقل از زمینه مادی موضع رضا رخشان، شاید در احساسی نا بجا از بدهکاری روشنفکرانه  به باجگیری سیاسی گرایش ناسالم و شارلاتانیسم "کارگر پناهی" به یک بحث اسکولاستیک در غلطیدند. رضا رخشان هر دست پینه بسته ای داشته باشد، عملا مدافع رژیم اسلام سیاسی در ایران و مخالف مکتبی هر تلاش برای منزوی کردن رژیم اسلامی بویژه از جانب "چپ" و  انقلابیون و "سرنگونی طلبان" سوسیالیست و کمونیست است. آنچه که سینه چاکان رضا رخشان را به صف کرده است که شام غریبان راه بیاندازند و حکم "پایان" و "بن بست" کمونیسم و تحزب کمونیستی و  وعظ ابطال برنامه یک دنیای بهتر را در منابر خود سر بدهند، نه جایگاه فردی او  در صنف و رسته در "داخل"، که سیاستهای مورد دفاع اوست.   

 

Iraj.farzad@gmail.com


 
ادرس مايل گيرنده:


ادرس مايل شما:


پيام شما: