جمعه 22 فروردين 1504
   

یادداشت های روزانه – ۳۴، هفتم اوت ۲۰۱۱

صراحت داشته باشید!

در باره نوشته اخیر مظفر محمدی

 

آخرین نوشته مظفر محمدی تحت عنوان: "تحلیل و بررسی اوضاع سیاسی ایران ٬ متدولوژی مارکس یا شیوه رایج چپ"، ظاهرا قصد دارد همین عنوان را توضیح بدهد. به نظر میرسد که مظفر محمدی دارد به صاف کردن  خرده حسابها با "کمونیسم بورژوائی" ادامه میدهد. اما واقعیت این است که او دقیقا اساس بحث ها و      تحلیل های منصور حکمت را نشانه گرفته است. به این پاراگراف ها از نوشته او توجه کنید:

 

" از جمله تحلیل می شود که جمهوری اسلامی بحران دارد، ناتوان از حل بحرانهای اقتصادی و سیاسی و فرهنگی است، اختلافات جناحی دارد، سرکوبگر است، مردم ناراضی اند، بیکاری و گرانی و تورم و فقر هست و غیره و غیره، در نتیجه رفتنی است. از نظر این چپ جمهوری اسلامی 30 سال است رفتنی است..."

 

 "در متدولوژی این چپ، کمونیسم ابتدا بیرون از طبقه حزب می شود، سیاست می کند، از طریق سیاست کردن  غیرطبقاتی، بهمراه جنبش ها و اعتراضات اقشار غیر کارگر، زنان، جوانان، دانشگاهیان، روشنفکران و خرده بورژوازی  ( توده ها- مردم)  قوی می شود، بعد کارگر هم خودش می آید. این چپ و این نوع کمونیسم اصلا خودش طبقه کارگر است. به طبقه کارگر احتیاج ندارد. وکیل و وصی و قیم کارگر است. چرا که فکر می کند کارگر ناآگاه است و منتظر ناجی است. باید به کارگر نشان بدهی که قوی هستی تا بیاید. بیاید دنبال سیاست، دنبال شعار سرنگونی، دنبال تحلیل سیاسی "رژیم رفتنی است"، ضدرژیمی گری و  توهم تغییری جدی با اعتراضات و نارضایتی ها و مطالبات  و آرزوهای اقشار خرده بورژوا..."

 

" اگر به ایران نگاه کنیم ، با قبول همه ان خصوصیاتی که بورژوازی حاکم در ایران دارد و حتی اگر فرض کنیم در نتیجه همه ان ضعف ها و نارسایی های بورژوازی حاکم، رژیمش رفتنی باشد (با کودتای سپاه پاسداران، دخالت امریکا، حتی قیام و انقلاب توده ای علی العموم ...) اما چیزی عاید طبقه کارگر و مبارزه طبقاتی نمی شود. اگر هوا کمی افتابی هم شد، گشایش سیاسی هم شد، فرجه ای هم ایجاد شد که کارگر دستمزدش را سر وقت بگیرد (اگر چه معمولا در این تحولات این یکی هم معلق می ماند تا چه رسد به گرفتنش و یا زیاد کردنش) یا اگر روسری ها هم کمی بالاتر رفت یا حتی برداشته شد، مذهب کمی دستش کوتاه شد و ... اما طبقات سرجایشان هستند. چیز بنیادی تغییر نمی کند. در شرایط انقلابی توده ها یک روز به اندازه چند سال می آموزند. یا فرجه ای است که طبقه کارگر و کمونیسم اش متشکل و متحزب شود... اگر این درست است  و خودبخودی است و معجزه تحولات و یا انقلابات علی العموم است چرا در انقلاب 57 چنین نشد؟ طبقه کارگر که در انقلاب 57 خیلی از خودش مایه گذاشت . ما می گوییم طبقه کارگر شیر نفت را بست و کمر بورژوازی حاکم را خم کرد... اما چیزی نصیب خود او نشد."

 

برای اینکه بدانید متدولوژی مظفر محمدی، نه متد مارکس بلکه همان موضع عاریه ای و البته شرمگینانه ایرج آذرین و رضا مقدم و بهمن شفیق است، اگر حوصله کردید به نوشته های آنان پس از "آوریل ۱۹۹۹" نگاه کنید تا ببینید که انگار مظفر محمدی جملات اینها را کپی کرده است. و یا شاید حتی بدون مراجعه به آنها به دلیل قرار گرفتن در همان بستر، تفاوت لحن و جملات و مواضع قابل تشخیص نیستند.

 

سپس احکام مظفر محمدی را با این جملات از منصور حکمت مقایسه کنید تا دقیقا بدانید که منظور مظفر محمدی از "نظر این چپ" یا "شیوه رایج چپ" دیدگاه و نظر چه کسی و نقد وتقابل با آن از جانب و به نمایندگی متدولوژی چه کسان دیگری است. آیا بروشنی نمی بینید که مظفر محمدی و دوستان اش حتی گاه در چرخاندن زبان طعنه و نیش و کنایه و متلک به کمونیسم کارگری و منصور حکمت عینا با کدام "انزواهای کمونیستی" بیعت کرده اند؟  بخوانید:

 

" اين تحولاتى که در ايران از آن صحبت ميکنيم، ماهيتاً چيست؟ همه قبول دارند که در ايران دارد اتفاقاتى مى‌افتد. برداشت ما چيست؟ چه اتفاقى دارد مى‌افتد؟ به نظر من در کل دو ديدگاه در جامعه ايران، در تبيين‌شان از اتفاقى که در ايران دارد ميافتد، رو در روى هم هستند. يکى تبیينى است که کل بنياد جنبش دوم خرداد و طرفدارانش روى آن بنا شده؛ و آنهم اين است که جمهورى اسلامى بعد از بیست سال دارد ميرود که خودش را با زيست اقتصادى، سياسى و فرهنگى جامعه سازگار کند و به يک دولت متعارف و يک جامعه مدنى در ايران شکل دهد و اين تحولات پروسه تبديل شدن جمهورى اسلامى به حکومت ايران به معنى نرمال و روتين و روزمره کلمه است. اين تز دو خردادى‌ها است. تز حجاريان است. تز اکثريتى‌ها، توده‌اى‌ها و تز همه کسانى است که به يک معنى سرنگونى را رد ميکنند. پتانسيل تحولات انقلابى را در ايران رد ميکنند و ميگويند بايد بدون خشونت جلو رفت. "خشونت گريزى" يا اصلاح طلبى اسلامى يا غير اسلامى همه در چارچوب اين تز عمومى است که: بحث بر سر تغيير نظام نيست، اگر هم باشد انتهاى پروسه‌اى است که در آن دولت متعارف دارد تشکيل ميشود و جمهورى اسلامى خودش پرچمدار اصلاح خودش شده است و اين روندى است که دارد اتفاق مى‌افتد و از اين طريق جمهورى اسلامى جايگاه خودش را در ايران پيدا ميکند، در مناسبات بين المللى پيدا ميکند، در اقتصاد جهانى پيدا ميکند و غيره. يعنى کسانى که ميخواهند سرنگونى را رد کنند ميروند روى اين چارچوب که جمهورى اسلامى دارد به حکومت بورژوازى ايران تحول پيدا ميکند. روبناى سياسى و رژيم سياسى ناظر بر توسعه کاپيتاليسم در ايران و مدل اقتصادى‌اش هم چنين و چنان خواهد شد...

 

در مقابل، ديدگاهى هست که ميگويد اين بحران کليت جمهورى اسلامى است و جمهورى اسلامى کلاً با روند تاريخى ای که در ايران دارد اتفاق ميافتد، ناسازگار است و سرنگون ميشود. اين بحران، بحران سرنگونى است؛ بحران کليت جمهورى اسلامى است. جمهورى اسلامى رفتنى است. اين سيستم هم مبانى و مقدمات خود را دارد. قرار نيست جمهورى اسلامى حکومت متعارف بورژوازى در ايران بشود و يک دوره از انباشت سرمايه در اين شرايط صورت گيرد. روند اوضاع اين است که نيروهايى اينها را بيندازند. در اين ديدگاه بحث اين است که روند اوضاع سياسى به اين سمت ميرود که رژيم اسلامى بيفتد. نه فقط "جمهورى اسلامى" يک تناقض است، بلکه پروسه رفع آن از نظر تاريخى شروع شده است. روند اوضاع اين است که نيروهايى اينها را بيندازند. اين آن چارچوبى است که بحث من در آن قرار ميگيرد. من به اين کمپ تعلق دارم و فکر ميکنم بخش اعظم، يا شايد همه کسانى که اينجا نشسته اند هم به اين کمپ تعلق دارند که اين بحران کليت جمهورى اسلامى است. جمهورى اسلامى در تناقض با يک واقعيت تاريخى است و بايد برود و روند رفتنش هم شروع شده است." (منصور حکمت، آیا پیروزی کمونیسم در ایران ممکن است؟)

 

من قصد نداشتم به جنگ نقل قول وارد شوم. اما خواننده و ناظر نوشته هائی از قماش نوشته مظفر محمدی باید  بداند که پشت تقابل "متدلولوژیها" تاریخ طولانی و انبوهی از ادبیات قرار دارد. امیدوارم که اشاره به این نقل قولها خواننده را تشویق کند تا با بحث و جدلهای مهمی که در ادبیات و مستندات سی سال اخیر کمونیسم ایران، ثبت شده اند، و مهمترین آنها به قلم و از زبان منصور حکمت اند، آشنا شود. در یکی از مهمترین مقاطع مبارزه کمونیسم کارگری و حزب آن، اتفاقا همین بحث آمادگی یا عدم آمادگی کمونیسم ایران برای دخالت موثر در سیر "رفتنی" بودن رژیم اسلامی قرار دارد. آنچه که دیروز دوستان نیمه راه را در پشتگرمی به خاتمی و دو خرداد به تقابل با کمونیسم کارگری کشاند، امروز به نام "حکمتیست" در پشتگرمی به احمدی نژاد برای "ادغام کاپیتالیسم ایران در بازار جهانی" و از دستور خارج شدن سقوط و سرنگونی و فروپاشی جمهوری اسلامی دگردیسی یافته است. تفاوت فقط در شکل و فرم است، محتوا فرار به مامن بی تفاوتی و بی مسئولیتی در برابر تلاطم جامعه ایران و بحران سیاسی رژیم اسلامی در پرده نوآوری تئوریک و البته با پناه گرفتن پشت "کارگر" است. هدف بی تاثیر نشان دادن کمونیسم با اطراق در معبد تقدس موقعیت صنفی کارگر از طریق رویگردانی از جایگاه طبقاتی و جنبشی و برنامه ای طبقه کارگر است. مگر نه اینکه اسد گلچینی با تکیه بر  مواضع رضا رخشان "کارگر" و "فعال داخل"، علیرغم دفاع صریح از احمدی نژاد و سیاست حذف سوبسید ها، حکم داده است که "برنامه یک دنیای بهتر" به درد کارگر و جنبش کارگری نمی خورد؟ مگر نه اینکه محمد جعفری و بهرام مدرسی هم با آن ادبیات آب کشیده، کتاب و تز "پایان کمونیسم کارگری" را به بازار مکاره شفیق – آذرین - مقدم ارزانی داشتند و گفتند و نوشتند که نامه یک "فعال کارگری"، مخالف چپ "خارج نشین" و مخالف کمونیسم و مدافع احمدی نژاد "خاکی"، "بساط کمونیستها" را بهم زد؟

 

هیچکس از کسانی که وظیفه عاجل و مهمی را در قبال جامعه در برابر خود نمیگذارند، توقع و انتظاری ندارد. مساله، اما، این است که هر انسان جویای حقیقت، حتی در میان خود اینها، باید این خواست را در برابر چنین مدعیانی بگذارد که مادام و تا زمانی که در مورد مارکسیسم انقلابی و ادبیات و سیاست و تاریخ کمونیسم کارگری و  متد و دیدگاه و برنامه و کمونیسم منصور حکمت چنین قضاوتهائی دارند، از نظر وجدان سیاسی و رعایت اخلاق سیاسی مجاز نیستند نام "حکمتیست" بر خود بگذارند.  

 

کسی مانع مغازله های سیاسی آنان با امثال بهمن شفیق و ایرج آذرین و "تلمذ" در محضر آنها نبوده است. هیچکس از آنان نخواسته بود که بروند لابلای علفها بگردند تا کسانی را که خود آگاهانه و با پرچم دوخرداد خود را از قطار کمونیسم کارگری به بیرون پرتاب کردند، به عنوان یاران جدید و رهبران "تئوریک" جدید بیابند و آنان را بر فرق سرشان بگذارند. همه شاهد بده و بستان ها و پخش مدال های افتخار و مناسک ابراز تملق متقابل بین "سران" آن محافل بخاطر بازیابی این دوستی ها و وحدت "تئوریک" با مدافعان دو خردادی سابق و اعلام انقضای تاریخ مصرف "حزب و قدرت سیاسی" بوده ایم. ساده ترین و منصفانه ترین خواست از اینها این است که از نظر عملی نیز این اسباب کشی سیاسی را با همان "علنیت" و "اعتماد به نفس" که در جریان تز آوردنها و انتشار کتاب پایان کمونیسم کارگری و "خلاء استراتژیک" از خود بروز دادند، با هزینه خودشان و راسا به نام خودشان انجام بدهند. این سالم تر، سیاسی تر، صمیمانه تر، شرافتمندانه تر و متمدنانه تر است.


 
ادرس مايل گيرنده:


ادرس مايل شما:


پيام شما: