یادداشتهای روزانه – ۳۶، ۲۶ اوت ۲۰۱۱
نمیشود به شما اعتماد کرد
در حاشیه "پاسخ" کورش مدرسی به یک سوال
کورش مدرسی در پاسخ به سوال کسی زیر نام " نوید پایور" از جمله چنین نوشته است:
" من هیچ جا جمهوری اسلامی را حکومت "متعارف" بورژوازی ایران نخوانده ام"
آدم میماند که به چنین شخصی چه بگوید؟ یعنی ایشان حرفهای خودش را هم قبول ندارد؟ کسی که به لیست کارهای انجام شده و "در دستور" او مراجعه کند، بروشنی سیاه بر سفید می بیند و میخواند و میشنود که کورش مدرسی پایه های "تئوریک" متعارف شدن رژیم اسلامی و "ادغام سرمایه داری ایران در بازار جهانی" را به اتکاء آمارهای "بانک جهانی" "مستدل" کرده است و در "گفتگوهای هفته" اش از نظر "سیاسی" این روایت "جدید" را نیز مفصل و "فاکچوال" توضیح داده است. او بعلاوه اخیرا هم اظهار نظر یک "فعال کارگری" را مصداق روایت کارگر پناهانه خود از همان روند قوام گرفته "متعارف" شدن رژیم اسلامی ذکر کرده اند. او حتی در دفاع از همین ارزیابی خود از اوضاع سیاسی جامعه ایران و معضل "بحران آخر" جمهوری اسلامی پاسخ داده است که "کمونیسم بورژوائی" از پذیرش "سرمایه داری" بودن جامعه ایران هراس دارد چرا که بزعم او چپ "ضد رژیمی" در مواجهه با سیر قوام گرفته متعارف شدن سرمایه داری تحت حاکمیت رژیم اسلامی، از مبارزه طبقاتی خود را کنار میکشد. بحث من این نیست که مخاطب این خطبه ها کسی جز منصور حکمت و کمونیسم کارگری نیست. بحث سرزنش او نیست که چرا آن "بحث های کهنه و قدیمی شده" را بدون صراحت لهجه رد کرده است. بحث این است که چرا جوهر "نظری" تحلیلهایشان، از جمله در مورد متعارف شدن سرمایه داری ایران تحت حاکمیت اسلام سیاسی را پس میگیرد و حتی انتساب این نوآوری به خود را تکذیب میکند و میگوید "هیچ جا" جمهوری اسلامی را حکومت متعارف بوروژوازی ایران نخوانده است؟ میخواهد برایشان از حرف و نوشته های خود شان ده ها نقل قول بیاورم؟
اما او در پاسخ به نوید پایور به یک چشم بندی هم دست زده است و نوشته است:
( اگر منظور از "غیر متعارف" این است که جمهوری اسلامی یک رژیم سرمایه داری نیست یا ایران یک جامعه سرمایه داری نیست، یا مبنای جدالهای درونی آن انعکاس تلاش آن برای سود آورتر کردن سرمایه نیست، که اعتقاد همیشگی بورژوازی ناراضی ایران بوده است. من چنین عقیدهای ندارم و به شهادت حدود ۲۵ سال نوشته که قابل دسترس هستند علیه این تز ها جدال کرده ام. از جدال علیه راه کارگر و چریک فدائی تا پوپولیست های درون حزب کمونیست")
این تاریخ تراشی با علم به بی اطلاعی مخاطب کورش مدرسی از مرزبندی ادعائی و دیرین او با "اعتقادات بورژوازی ناراضی" جعل شده است. فقط یادآوری کنم که تنها یک نوشته "منسجم" و از موضع سرمایه "ضدانحصار" در نقد برنامه مشترک اتحاد مبارزان کمونیست و کومه له روی کاغذ آمد و آن یک شماره ویژه "رزم انقلابی"، و به احتمال زیاد آخرین شماره آن، بود که هیات تحریریه آن از کورش مدرسی و دو نفر دیگر از پوپولیستهای ناب، که اتفاقا همان وقت ها هم خیلی "کارگر کارگری" میکردند، تشکیل شده بود. مخاطب کورش مدرسی خبر ندارد که او از طرف رهبری رزم انقلابی به خودش ماموریت داد تا به کردستان برود و کومه له "صادق" را از پیوستن به پروژه "روشنفکرانه" اتحاد مبارزان کمونیست برای تشکیل حزب کمونیست ایران برحذر بدارد. وقتی به کردستان آمد، هوا پس بود و نفوذ و رسوخ سیاستها و اندیشه های اتحاد مبارزان در صفوف و لایه های کل تشکیلات کومه له چنان ریشه دار بود، که کورش مدرسی را ناچار کرد در سکوت نقد خود را از برنامه مذکور قورت بدهد و با موج همراه شود.
به نظر من کسی که حاضر نیست عقاید واقعی اش را بیان کند و آنها و "پیشینه" واقعی و ریشه های مستند و مکتوب دیرین تر آنها را به "شهادت" بگیرد، و پای آنها بایستد، یا اعلام کند که چنان تبیین هائی را در دفاع از بورژوازی "غیر انحصاری"داشته است و بعدها به تاسی از اتحاد مبارزان کمونیست به نقد آن رسیده است، حتی با خودش صمیمی و صادق نیست. از آن بدتر این است که درست در تضاد و تناقض با سوابق و نیز مستندات روز و محتوای "سمینارها" و جلسات معرفی کشفیات "جدید"، عقاید خود را پنهان و انکار و یا مواضع خود را وارونه جلوه بدهد. چنین شخصی، هر مدالی به خود آویزان کند و هر سابقه ای را برای خود جعل کند، از نظر سیاسی قابل اعتماد نیست. هیچکس به موجودی که توافق با خودش را زیر پا میگذارد، برای هیچ فعالیت سیاسی و "حزبی" و نه حتی فعالیت در دنیای مجازی اعتماد نمیکند. رفتن زیر سردر کار روشنگرانه و نوآوری "نظری" و جعل تاریخ غیر واقعی از پیشینه ناموجود، شاید به درد ارضای عقده خود بزرگ بینی و جبران هیچکس نبودن در تاریخ مارکسیسم انقلابی و کمونیسم کارگری بخورد. شاید حس رضایت از نظاره رژه دربرابر تمثال معظم خویشتن خویش در آینه خلوت فردی موجبی برای خو گرفتن به زندگی در خرافه خود فریبی و ذهنیت دن کیشوتی باشد. اما قطعا هر انسان اندک کنجکاو فقط با قرار گرفتن در جریان بحث های "تازه" کورش مدرسی این تناقض آشکار و البته آزار دهنده را تشخیص میدهد.
از طرف کسی که خارج از دایره زندگی در این اوهام قرار دارد، فقط میشود به او هشدار داد که مواظب باشد، راه رفتن خودش یادش نرود.
اما مساله برای کسانی که هنوز تحت "رهبری در سایه" کورش مدرسی روزگار میگذرانند، کاملا متفاوت است.
از خود نمی پرسند چرا کورش مدرسی حاضر نیست مسئولیت حرفهای خودش را تقبل کند و برعکس دستاوردها را و جمع آوری محصولاتش را به آدمهای موتور سرخود واگزار کرده است؟
آیا مجموعه کسانی که این سالها و تا همین یکی دو ماه اخیرشاهد معصوم و همراه ساکت "خاک خوردن ادبیات منصور حکمت" بوده اند، بخود می آیند و متوجه میشوند که تئوری پردازی در مورد رد مبانی سیاسی و تحلیلی "بحران آخر" و معضل لاینحل "اسلام سیاسی" در ایران، مقدمه و مجوز صدور حکم ابطال برنامه یک دنیای بهتر و غریو فریاد "پایان کمونیسم کارگری" بود؟ چه تغییرات دیگری باید اتفاق بیافتد تا ثابت شود که این پیشینه تراشی های جعلی و وارونه معرفی کردن تاریخ همراه با تکذیب نامه ها و ندامت ها، مصلحتی، و خریدن وقت برای پس زدن فشار کمونیسم کارگری و رد شدن با کلاج از سنگینی سایه ادبیات منصور حکمت و تاریخ کمونیسم سی سال اخیر است؟
هیچ میدانند، آن پرچمی که اکنون کورش مدرسی با تردید و دو دلی، گاه برآشفته و گاه متشکر و سپاسگزار، نیمه پنهان نیمه آشکار بالا و پائین میکند، خیلی قابل رویت و پس از جریان دوخرداد در دست صاحبان اصلی اش به اهتزاز درآمده است و ایشان تزهایش را در محضر چنان مکتبی کپی کرده و پرورانده است؟
آیا آنهائی که ناظر بی گناه و بی حرف "چانه زنی" ها و داد و ستد های "نظری" با امثال آذرین – مقدم – شفیق در اعلام "بورژوائی" و "غیر کارگری" بودن مبانی کمونیسم کارگری بوده اند، بالاخره حرمت انقلابی و کمونیستی خود را از زیر دست و پای این تعرض رندانه و مزورانه خارج خواهند ساخت یا منتظر میمانند که به رهروان کم توقع شکل گیری یک انزوای "کمونیستی" دیگر تبدیل شوند؟
iraj.farzad@gmail.com