شنبه 23 فروردين 1504
   

یادداشت های روزانه، ۴۱ – ۲۱ دسامبر ۲۰۱۱

این "خط" هم ورافتاد

 

کورش مدرسی که با سخنسرائی "نقطه سر خط"، در دنیای خودستائی هایش در توهم به بار نشستن ایجاد جریانی در نفی و تقابل با کمونیسم منصور حکمت "رفت" تا تزهایش را تکمیل کند، با مخمصه عجیبی روبرو شده است. "خط"ی که او نمایندگی میکرد، نه فقط بخاطر بالاگرفتن بحران درونی، بلکه به دلیل بی پایه بودن "تز" "متعارف" شدن رژیم اسلامی که مبنای واقعی کناره گیری او از سیاست انقلابی است به شکست انجامید. این تز توضیح دهنده و مبنای واقعی دست شستن از همه ارکان های کمونیسم پراتیک و  پشت کردن به تقابل مردم با حاکمیت اسلام سیاسی، آنهم در دوران سرازیری این هیولای مخوف است. بقیه ادعاها، چون موارد پیشین همین روند، یعنی تظاهر به کارگر پناهی و کشف ابهامات نظری، فقط تشریفات و تزئینات اسباب کشی سیاسی است.

 

در مورد پیشین، آذرین و شفیق از دستور خارج شدن سقوط و فروپاشی رژیم اسلام سیاسی در ایران را در عروج جریان دوخردادی رویت کردند و اکنون مدرسی این رسالت را بر عهده جناح احمدی نژاد گذاشته است. اولی ها با شکست "جامعه مدنی" خاتمی و حذف یکسره کل طیف اصلاح طلبان حکومتی، حتی مدتها قبل از ریزش عملی، از صحنه سیاست، حذف شدند. در آغاز، چنان شیفته توهم به اصلاح و متعارف کردن رژیم اسلامی توسط جناح دوخرداد بودند که خود را در مقام مشاورین فی السبیل اله بانک جهانی و صندوق بین المللی پول برای  دوره موعود "تبدیل شدن رژیم سرمایه به رژیم سرمایه داران"، اصطلاح خود اینها، با دستپاچگی و عجله ثبت نام کردند. اما آن تزها چونان بمبی در میان جمعی که خود را "کمونیست" میدانستند اما بر این تصور واهی بودند که جریان دو خرداد راه "خشونت آمیز" و انقلابی را غیر ضروری کرده است، و سیر تکامل تاریخ بدون وجود حزب انقلابی هم میسر است، منفجر شد و خیالات مفت خوری سیاسی را از سر محفل آذرین - مقدم پراند. رونمائی سریع از تعلق خاطر اینها به کرامات بانک جهانی و هشدارهای مکرر به جنبش کارگری و فعالان سوسیالیست این جنبش که برای پذیرش هژمونی دوخردادی ها، "فرصت زیادی" ندارند، اولین "کنوانسیون" جمع مختلفی که به دلائل دیگری غیر از عشق به جاودانگی سرمایه داری، از کمونیسم کارگری استعفا دادند، را متفرق کرد. توهم زعمای "آگاه"تر به اینکه میتوان در درون حزبی که درست در آستانه زلزله سیاسی فروپاشی دیوار برلین با برنامه "یک دنیای بهتر" به عنوان تنها منشا امید بشریت قد برافراشته بود، یک فراکسیون دوخردادی و مدافع متعارف شدن رژیم اسلامی ایجاد کرد، بسرعت به یک یاس توام با نفرت ضدکمونیستی تبدیل شد. شکست دو خرداد و نقطه امید کل طیف چپ ملی- اسلامی و ناسیونالیسم چپ ایران، خود بستر اصلی آن جنبش را به عنوان یک جریان عقیم و در عین حال در نوسان بین ناسیونالیسم و اسلام سیاسی، به بن بست رساند. آرمان "صنعتی" شدن ایران توسط بورژوازی خودی که منشا و بستر اصلی کمونیسم ملی در ایران بوده است، بار دیگر سنگ روی یخ شد و مدافعان تازه به دوران رسیده را از صحنه جنبش کمونیستی حذف کرد. معلوم شد حتی نمیتوان از میان کسانی که در شبیخون به تحزب کمونیسم کارگری با فرصت طلبان همراهی کردند، حزب و فراکسیون و اپوزیسیون طرفدار متعارف کردن سرمایه داری سر هم بندی کرد. معلوم شد در سیر "بازگشت به خویش" روشنفکران مذبذب مکتب نسبیت حقیقت و ذهنیت پسامدرنیسم نمیتوان در درون جنبش کمونیستی ایران "تعددنظرات" طبقات متخاصم را داشت و با مدافعان ازلی بودن سرمایه داری "تمرین دمکراسی" کرد. پرچم دروغین کارگر کارگری در تعبیر مکتوب رساله و تز آوردنها رنگ باخت و محو شدن از دنیای مبارزه انقلابی سرنوشت محتوم شان شد.

 

کورش مدرسی، اما، از هزیمت آن حلقه منحط "درس هائی آموخت". از طرفی دو خرداد در صحنه نمانده بود و خیالات دولت موقت و ائتلافی با دو خردادیون از سر او پریده بود و از سوی دیگر به دنبال محمل دیگری برای همان تز متعارف شدن رژیم اسلامی بود. ناجی "ناسیونالیسم" ایران در هیات احمدی نژاد "خاکی"! بر او نازل شد. اما سیر عروج و نزول اولی ها به او فهمانده بود که در میان لایه ای که کمونیسم کارگری را به این سادگی "فراموش" نمیکنند، نمیتوان جانب احتیاط را از دست داد. باید کاری کند که فورا و مستقیما، "تز آوردن" هایش بلافاصله با دشمنی و تمایز از؛ و تقابل با کمونیسم کارگری و برنامه و سیاستهای منصور حکمت تداعی نشود. او که در تاریخ کمونیسم کارگری در حاشیه بود و فاقد کمترین نوشته و چند سالی سکوت مطلق، بسیار مزورانه "حکمت" و "حکمتیسم" را سپر نفود دادن روایت روتوش شده همان تزها و همان انحطاط سیاسی قرار داد. تشخیص داد که در یک "پروسه" از فعالیت انقلابی کنار بکشد و در ضمن،اما، دیگران را مسئول معرفی کند. به جای بمب انتحاری تز بانک جهانی، در یک پروسه و در جمع حزب نقطه سرخط  تزهایش را قسط بندی کند. میدان را به برخی حواریون خود سپرد تا بگویند: "کورش تز های تازه" در چنته دارد! اما صدای تیک تاک این بمب ساعت شمار و بوی باروتی که در حال سوختن بود تا به مخزن برسد، از بیرون قابل شنیدن و لمس کردن بود. من و جمع دیگری حیثیت سیاسی مان را از زیر دست و پای این تعرض موذیانه تر به کمونیسم کارگری جمع کردیم و به سهم خود به انتقاد از مبانی سیاستهای کورش مدرسی پرداختیم، که از جمله در سایت شخصی من هم قابل دسترسی هستند. معلوم شد و من شخصا نوشتم که "کمیته های کمونیستی" که ظاهرا در نقد "حوزه" های دوران حزب کمونیست ایران به بازار عرضه شد، در دنیای واقع هدف پنهان تقابل با؛ و نفی "سیاست سازماندهی کمونیسم کارگری در میان کارگران" را نشانه گرفته بود. نوبت اقساط دیگر بود. پس از انشعاب سال ۲۰۰۴ بارها و در جلسات رسمی گفته بود که رهبری باید بداند و آگاه باشد که او با کمک کمیته تک نفره "داخل" و به قیمت شکاف انداختن در میان جریانات چپ و کمونیست دانشگاه ها، درها را بروی جناح چپ دفتر تحکیم وحدت باز کرده است و رهبری حزب مدعی نام "حکمتیست" باید بداند که این جناح دانشجوئی دفتر تحکیم، آن حزب را در خود "هضم" خواهد کرد. اسم این اوراق قرضه را هم گذاشته بود "کمیته های کمونیستی" و "ساختن حزب در داخل" و به عنوان آلترناتیو ناتوانی و شکست منصور حکمت در "ایجاد حزب سیاسی در داخل". اینها را هم مکتوب کردیم. اما در درون که ظاهرا سدی وجود نداشت، داستان ادامه یافت. تمسخر بدنه تشکیلات و منع هر جلوه ای از پراتیک انقلابی با توسل به "مصوبات" تحت عنوان اینکه در تاریخ کمونیسم کارگری تحزب همیشه "خارج کشوری" بوده است و ارزش مصرف کادرهای "کردستانی" به سر آمده است، حتی پس از آنکه سیاستهای ماجراجویانه و غیر مسئولانه "داب" را به محاق" برد، دامنه جدیدی گرفت. به منظور بیرون بردن خود از زیر انتقاد از آن سیاستهای مخرب، و با اطراق در جایگاه فاتح و پیروز آن اسکاندال و افتضاح سیاسی آشکار، دوباره خیز برداشتند و این بار دیگر به سیم آخر زدند. هر اندازه نقش اینها در تخریب جریان چپ دانشگاه نمایان تر میشد، لحن تحقیر بقیه و نمایش حق بجانبی خاطیان و بانیان آن افتضاح و ماجراجوئی سیاسی شکل پرخاشگرانه تر و غیرمودبانه تری بخود میگرفت. در نهایت سرانجام تمام خطاها را به "خودسری" عناصری از داب پرتاب کردند و خود علنا از هر گونه دست داشتن در جریان این تخریب "اعلام برائت" کردند. این مساله که آیا "تز" اینها دایر بر اینکه اسلام سیاسی در مسیر تثبیت قرار گرفته است و سرنگونی از دستور جامعه خارج شده است؛ با ابراز ندامت علنی از "اتهام" سرنگونی طلبی مربوط است، و یا اینکه آن تز توجیه "نظری" آن تصمیم سیاسی برای بالا بردن پرچم سفید است، معمای پیچیده ای نیست.

 

هم زمان برای بررسی چند و چون احتمال مقاومت در مقابله با سیاست آوردنهای کورش مدرسی، از زبان کادر رهبری شان کتاب "پایان کمونیسم کارگری" را به عنوان سریال دوم "در این بن بست" آذرین - مقدم، منتشر کردند. از قول  یکی دیگر از اعضا رهبری گفتند، برنامه یک دنیای بهتر، کارگری نیست و به درد کارگران و امثال "رضا رخشان" نمیخورد. کل مباحث منصور حکمت در مورد اسلام سیاسی و اقتصاد سیاسی و  نقد مبانی اعتقادی ناسیونالیسم چپ ایران مورد یک تعرض همه جانبه قرار گرفت. تشکر رسمی از بهمن شفیق در یک جلسه رسمی توسط کورش مدرسی، نه تصادفی و نه اشتباه لپی نبود. یک دهن کجی آشکار به کمونیسم کارگری و شخص منصور حکمت بود. این گستاخی ها با بد دهنی های ویژه مدرسی از دایره نق زدن ها در مورد اینکه "حزب خط من را پیش نمی برد"!! فراتر رفت و در توجیه کنار گرفتن خود از سیاست به پرخاشگری های غیر مودبانه به هر جمعی که نوچه و مرید او نبودند منجر شد. این تفرعن و بددهنی و زبان ضد محبت و عاری از هر عاطفه انسانی، بازتاب "متدولوژیک" همان سیاست ها بودند. آتش فتیله بمب ساعتی پس از این چند سال به مخزن رسید و همراه با نمایش لخت و عریان تز تثبیت رژیم اسلامی و استقرار رژیم متعارف سرمایه در ایران، و تحقیر هر گونه فعالیت انقلابی و پراتیک، فضائی از تشنج ایجاد شد. کورش مدرسی سرانجام به همان نقطه ای رسید که اسلاف او با تز متعارف شدن رژیم اسلامی در آن زمین خوردند. او هم همان "اهمیت" و وزن را در دنیای مبارزه انقلابی دارد که شفیق.

 

غیر از یکی دو نفر، سرنوشت اکثر بقیه اطرافیان فعلی او پس از فروکش کردن فضای ملتهب کنونی، یاس و کناره گیری خزنده از سیاست خواهد بود. به "همراهان" آذرین و شفیق نگاه کنید، برگردان "صف عظیم" رهروان کورش مدرسی را هم تشخیص خواهید داد!

 

راستش پیش بینی سرنوشت و سرانجام مخالفان سیاستهای کورش مدرسی، پس از تغییر  فضای تب آلود "دوره گذار"، برایم قدری دشوار است. باید منتظر ماند و دید که تا چه اندازه به یک مصاف انتقادی با کل تزهای کورش مدرسی و سیاستهای او در این ۷ تا ۸ سال اخیر روی خواهند آورد؟ در جا زدن در جدال بر سر "حزب مصوبات" و اقلیت و اکثریت و تقسیم و سهم گیری از ارگانها و نهادها بویژه حال که به نظر میرسد "سازش" با خط منحط ممکن نیست، ادامه بازی در میدان حریف است و دیگر به گذشته تعلق دارد. عرصه اساسنامه و حزب مصوبات بر اساس "تعدد نظرات"، که یکی از آن نظرات، اعطای آزادی اعلام بطلان برنامه کمونیسم کارگری و اجازه انتشار رساله پایان کمونیسم کارگری است، ضوابطی که تواما "سناریو زندگی" مدرسی و در عین حال کناره گیری او از مبارزه انقلابی است، برای هر ناظر خارجی بسیار ابژکتیو تر از جدالهائی است که کد ها و استعارات و زبان آن درونی است. از این میدان باید بیرون آمد. راه یک تقابل همه جانبه متین، اما قاطع و روشن سیاسی با تزهای بستر دیرین و نو نوار شده ناسیونالیسم چپ، هنوز در پیش است. جوهر راست و غیر انقلابی ای که در پس کارگر پناهی و پشت کردن به مبارزه مردم با رژیم اسلامی در لفافه تحقیر"ضد رژیمی گری چپ غیرکارگری" پنهان شده است، باید برملا شود. نباید به اینها اجازه داد که وادادن از مبارزه انقلابی و راست روی و انحلال طلبی و جبن و انحطاط سیاسی خود را به نام کارگر و کمونیسم، نمایش بدهند.

 

iraj.farzad@gmail.com


 
ادرس مايل گيرنده:


ادرس مايل شما:


پيام شما: