شنبه 23 فروردين 1504
   

حزب کمونیست کردستان برای سرمایه داری دمکراتیک

معضل لاینحل شعیب زکریائی

 

 

شعیب زکریائی بخش چهارم و بدون "ادامه دارد" موضع خود را که در پس نقد کتاب حسین مردابیگی( حمه سور، تاریخ زنده) و با عنوان محترمانه "تاریخ بازنده" اعلام کرده بود، در ۵۶ صفحه منتشر کرده است. من در اینجا قصد بررسی انتقادی این نوشته را که نویسنده با ضمیر "ما" آن را تحریر کرده است، ندارم. چرا که فکر میکنم آنچنان پر از فاکت و موارد مشخص در بیان مواضع جدید شعیب است که فقط احکام نوشته های قبلی من در این مورد را مستدل تر میکند.

 

اما اینجا فقط میخواهم به چند نکته اشاره کنم که به نظر میرسد در این بخش پایانی، صریح تر و بی پرده تر، جایگاه اجتماعی موضع کنونی شعیب و نوع "کمونیسم" کردی او را نشان داده است.

۱.  جوهر "کمونیسم" شعیب، یا کمونیسم بازیافته او در این جمله خلاصه شده است:

 

" چرا ما - حال که توان برانداختن نظام سرمایه داری موجود نیست و طبقه کارگر عجالتا نمی خواهد یا نمی تواند این امر خطیر را به سرانجام برساند نباید از انقلاب اکتبر این درس را بگیریم، که از هم اکنون به سرمایه داران با وجدان یعنی سرمایه دارانی که حاضر به تبعیت از یک قانون دموکراتیک بوده و برای ثروتمند شدن سریع همه مرزهای حقوق انسانی را زیر پا نمیگذارند، اعلام نکنیم که ما نیز حاضر به مراعات همان قوانین هستیم و چرا خود ما پیشتاز و ترویج کننده و پیشبرنده چنین قوانینی نباشیم؛ قوانینی که در آن مطابق پیشرفته ترین قوانین دموکراتیک جهان سرمایه داری، حق دفاع و اعتراض، حق اعتصاب و تشکل و بیان و خلاصه آزادیهای سیاسی و حق تامین یک زندگی درخور انسان امروزین برای کارگران برسمیت شناخته و تضمین شده باشد؟ چرا ما همراه با انسانی ترین و دموکراتیک ترین سیاستها و قوانین دفاع از مصونیت فرد در برابر هرگوه تعرض، چاره کنندگان صادق و مدبر فرار مغزها و فرار سرمایه ها نباشیم و همینطور پیشتاز و مشوق بازگشت آنها؟ ( تاکیدها هم جا از شعیب زکریائی است، رنک متفاوت جملات و کلمات از من است)

 

این جملات بیان صریح یک موضع معرفه و شناخته شده اند، آرمان بورژوازی "نوپا" در هر کشور " جهان سوم"ی است که دغدغه اش "جلب سرمایه" های خودی و جلوگیری از فرار "مغزها" برای ساختن کشور و دولت "خودمان" است. به هر "موسسه مطالعات استراتژیک" و دفتر "مشاوره افتصادی" این رئیس جمهور و آن اعلیحضرت و آن شیخ و سرهنگ نظامی در این نوع کشورها سری بکشید، پر از چنین فراخوانهائی است. بنیاد پهلوی و مشاورین خاتمی در جبهه مشارکت "ایران اسلامی" و اقتصاددانان کل طیف جریانهای حکومتی دوخرداد، و قبل از آن، محتوای واقعی "دکترین رفسنجانی"، چیزی جز همین جلوگیری از فرار سرمایه ها و "جذب مغزها" برای تعالی میهن نگفته اند. به نظر من اصلا ایرادی ندارد که شعیب به خیل مدافعان آرمان بورژوازی صنعتی پیوسته است. این را میتوانست بدون پیچ و تاب دادن و بدون نیاز به ابراز نفرت از کمونیسم کارگری و منصور حکمت بگوید و حتی نیازی هم نبود که به مخاطبین خود ندا بدهد که قبلا به اشتباه کمونیست بوده است.

 

۲. شعیب زکریائی کلی داستان سر هم کرده است که "اثبات" کند، کمونیسم، بی فایده است، سرمایه داری میتواند "دموکراتیک" باشد، میشود در نظام سرمایه داری به همت "سرمایه داران باوجدان" به دفاع از قوانینی پرداخت که حق دفاع و اعتراض، حق اعتصاب و تشکل و بیان و خلاصه آزادیهای سیاسی و حق تامین یک زندگی درخور انسان امروزین برای کارگران برسمیت شناخته و تضمین شده باشد؟!  رد کردن این توهم به ماهیت نظام سرمایه داری کار دو دقیقه است. این را حتی از روی شاخص های اقتصادی روزنامه ها و مجلات متوسط بورژوائی میتوان رد کرد که سرمایه داری در همان مرکز "دمکراتیک" خود، حق اعتصاب و تشکل و تحزب  مستقل را به کارگر نمیدهد، که مدام از بیمه های بیکاری و حقوق بازنشستگی میزنند، که بیکاری و بیکار سازیها از هر زمانی بی سابقه تر شده است، که امنیت اقتصادی و اجتماعی شهروندان مدام سیر نزولی دارد و... بنابراین این توقعات از سرمایه داری آنهم در دامن کشورهای "دمکراتیک"، در نیامده است، این محصول ذهنیات روشنفکر طبقه سرمایه دار "بومی"، از موضع یک سرمایه "ضعیف" و کوچک اما در پی مشارکت در قدرت، از موضع یک فئودال تازه سرمایه دار شده و در یک کشور عقب مانده از لحاظ اقتصادی است. این باورهای یک روشنفکر "کمونیست سابقی" است که تصمیم گرفته است بازگشت به آغوش "ملت" خود را با رسائی دراماتیک از سرمایه "پیشرفته" تر و "مدرن" تر آراسته کند. شسته رفته تر و مکتبی تر از این حرفها را دقیقا با همین تزئینات "تئوریک" "سرمایه داری دمکراتیک"، فرخ نگهدار بر روی کاغذ آورده است. اما اگر سرمایه داری "دموکراتیک" تمام آرمانها را تامین میکند، دیگر دفاع از "حزب کمونیست کردستان" آنهم در پرده سالوسانه دفاع از فواد مصطفی سلطانی چه صیغه ای است و اساسا فلسفه آن چیست؟!

 

۳. در این آخرین بخش "تاریخ بازنده"، شعیب زکریائی بار دیگر به نقشی که منصور حکمت در "تضعیف" کومه له داشته است، اشاره کرده است و البته کماکان با همان نیش و کنایه ها. و بعد کلی دلیل و مدرک آورده است که برخلاف ادعای حمه سور، او( یعنی شعیب) "هیچگاه مدافع " کمونیسم کارگری "نبوده است". من فکر میکنم که تعبیر خود شعیب در بیان این حکم که او هیچگاه تمایلی به کمونیسم کارگری نداشته است، کاملا درست است. به نظر من هم او اتفاقا با شروع بحثهای کمونیسم کارگری و مخصوصا با بروز اولین انتقادات از مواضع عبداله مهتدی که در جریان جنگ خلیج در سال ۹۱، رسما رهبری حزب کمونیست ایران و کومه له را به یافتن "بیشترین دوستان" در صفوف اتحادیه میهنی دعوت کرد و البته پاسخ قاطع و روشنی هم گرفت، از آن حزب و مباحثات کمونیسم کارگری "کناره" گرفت. اما سوال این است که چرا شعیب زکریائی هنوز که هنوز است مسبب و بانی فروپاشی کومه له را به نام معماران واقعی این فروپاشی نام نمی برد؟ چرا  حتی اکنون که وضع اردوگاههای سازمان زحمتکشان و کودتای دوست خود علیه دوستان دیگرش را میبیند، وقتی نیروهای "آسایش" اتحادیه میهنی را در پشت اعلام ساعات منع و عبور و مرور، میبیند و اینهمه نوشته و گفتار را پیرامون قداره بندیها در "کنگره ۱۲" سازمان زحمتکشان را میخواند و "اقلیت" دیگری از دوستانش را می بیند که از حق "دموکراتیک" شان به ضرب چاقو و قمه و سرنیزه محروم شده اند، باز برمیگردد به ۱۶ سال پیش و میگوید که بانی فروپاشی کومه له، منصور حکمت بوده است؟ علت ظاهرا در عشق بازیافته به خصلت جادوئی سرمایه داری دموکراتیک و سرمایه داران "باوجدان" است. اما مساله اصلا حتی این هم نیست. "حزب کمونیست کردستان" ظاهرا سرپناه "محترمانه" و "چپ" برای فاصله گرفتن از  افتضاحاتی است که دوست دیرین او، عبداله مهتدی، در انتهای پروژه "بازسازی" کومه له، و از دل سیاست دست برماشه جناح او برای اعلام "حزب کومه له کردستان" به بار آورده است. شعیب زکریائی به سایه بان " سرمایه داری دموکراتیک" پناه آورده است تا خزیدن خود زیر سیاست آشکارا قوم پرستانه پس از "کناره گیری" از حزب کمونیست ایران و "ورود دگر باره" به میدانی که عبداله مهتدی با اعلام نفرت از کمونیسم کارگری و منصور حکمت برویش باز کرده بود، "آبرومندانه" و در زرورقی روشنفکرانه از انظار بپوشاند.    

 

۳. به نظر من بحث "حزب کمونیست کردستان"، یک تعارف و یک شوخی بیمزه است. نمیشود کسی به این امر اعتقاد داشته باشد که "باید پیشتاز جلوگیری از فرار سرمایه ها و دعوت به بازگشت آنها" بود و طبقه کارگر نمیخواهد و نمی تواند "نظام سرمایه داری" را آنهم در مقیاس "کشوری" ساقط کند، ولی به کردستان که میرسد در قالب مدافع "حزب کمونیست کردستان" ظاهر شود. این تناقض به این خاطر نیست که "ما"ی شعیب زکریائی بر این باور اند که میتوان در کردستانی که هنوز کشور نیست و "سرمایه" ها فعلا صرف بچاپ بچاپ روابط مافیائی احزاب عشایری میشود، برای "کمونیسم" و علیه "نظام سرمایه داری" فعالیتی راه انداخت. حقیقتش این است که مدتها قبل از شعیب زکریائی، و در آستانه تشکیل حزب کمونیست ایران، خالد عزیزی             "کادر کومه له" در اشنویه، همان وقتها نظرات این "ما" را داشت. ولی بطور واقعی از رهبری حزب دمکرات سر درآورد. دلیل این تناقض همینجاست. شعیب، در خاستگاه  شاخه عبداله مهتدی سازمان زحمتکشان، و نه حتی بخش اقلیت آن که به زور سرنیزه از شرکت در کنگره خودشان محروم شده اند، ایستاده است. اما حتی در زیر سایه بان "سرمایه داری دموکراتیک"، یک لحظه یادش نمیرود که وفاداری خود را به اراجیف قدیمی تر خود و عبداله مهتدی علیه کمونیسم کارگری و منصور حکمت، یک باردیگر تاکید کند. رفتن زیر نام "حزب کمونیست کردستان" دقیقا بخاطر فروش اعتبار نامه خود به عنوان مدافع مکتبی سازمان زحمتکشان و خط عبدالله مهتدی است. عرضه این هواداری با زرورق طرفداری از "سرمایه داری دموکراتیک" و از زاویه "سرمایه دار باوجدان" چیزی جز این نیست که خط مشترک او و عبداله مهتدی به شکست انجامیده است. دوره، دوره فاصله گرفتنها و نوشتن بار همه شکستها به حساب دوستان تا دیروز است.  اگر نه حتما خود شعیب زکریائی هم از "مام جلال" شنیده است که دوره آرمانهای بزرگ و فعالیت به نام کمونیسم "بسر رسیده" است. او این نام را میخواهد، حتی نه برای پنهان کردن جبن خود برای تداعی نشدن با جناح عبداله مهتدی، بلکه برای گفتن لیچار مجدد به کمونیسم کارگری و منصور حکمت. میدانند که بدون کارگر و بدون کمونیسم و مارکسیسم، حتی نمیتوانند فحشهایشان را به منصور حکمت بدهند. خاصیت رفتن زیر نام مدافع "حزب کمونیست کردستان"، با توجه به سابقه این چند ساله اخیر و  "فعال" شدن شعیب و "ما"ی او، چیزی جز این نیست.

 

۴. اما در بیان این موضع جدید، شعیب زکریائی مقدار زیادی هم تاریخ جعل کرده است. گویا این منصور حکمت بوده است که آمده است کومه له "اجتماعی" را به پای تشکیل حزب کمونیست ایران برده است، حزبی که فقط "ذهنی" بوده است و کومه له ای که "اجتماعی" مانده است. فعلا از این واقعیت که دیگر ما با پدیده ای به نام کومه له روبرو نیستیم میگذرم. خود شعیب زکریائی با ریشخند از "کومه له حکا" نام میبرد. سازمان زحمتکشان هم در آستانه فروپاشی و یا تبدیل شدن به یک باند رسما کانگستر است.

 

اما لازم میدانم راجع به مقاطعی از سیر رویدادهای تاریخ توضیحاتی بدهم، چرا که وضعیت تکه پاره هائی که به عناوین مختلف تحت نام "کومه له" ابراز وجودی دارند، اتفاقا این امکان را به امثال شعیب زکریائی داده است که به هر تحریفی دست بزنند چرا که خوب آگاه است از این خرده جریاناتی که نمیتوانند از تاریخ کومه له کمونیست دفاع کنند، هیچ عکس العملی صورت نمیگیرد که هیچ، چه بسا با همه آن بخشهای "ضد منصور حکمت و ضد کمونیسم کارگری" قند در دلشان هم آب شود. به همین دلیل صرفا برای ثبت تکذیب نامه یک دروغپردازی آشکار، به یکی دو فاکت در مقطع کنگره دوم کومه له، اشاره میکنم تا آن وضعیت واقعی را که رهبری کومه له در آن قرار داشت، ترسیم کنم.

 

اولا: این مساله که گویا اتحاد مبارزانیها و منصور حکمت، برای پائین آوردن وزن سیاسی "فواد" تلاش کردند، از بیخ و بن غیرواقعی و کذب محض است. آنوقتها مساله "سرنوشت" کومه له و اتوریته های آن یک معضل مهم بویژه برای عبداله مهتدی بود. بگذارید چند اتفاق را بیاد شعیب زکریائی و از آنجا به خاطر خوانندگان نوشته او بیاورم و یادآوری کنم. قبل از تشکیل کنگره دوم کومه له، بحث اختلاف نظر در صفوف بالای کومه له تا بدانجا پیش رفته بود و حاد شده بود، که عبداله مهتدی در یک نامه داخلی به "جواد مشکی"( که آنزمان در تبریز بود) و یک کپی از آنرا هم برای من که مسئول تشکیلات شهرهای کردستان و در سنندج بودم، ارسال کرد، صراحتا نوشته بود اگر بر اثر اختلافات درونی، امید به یک انشعاب سالم موجود نباشد، او( یعنی عبداله مهتدی) همراه با تنی چند از هوادارانش و ۱۰۰ نفر پیشمرگ میرود سازمانی برطبق مواضع اتحاد مبارزان کمونیست تشکیل میدهد و از   کومه له جدا میشود. آنوقتها، غیر از ادبیات اتحاد مبارزان، هیچ فردی از آن جریان به کردستان نیامده بود. در هر حال پس از تشکیل کنگره و مباحثات آن، این انشقاق در کومه له صورت نگرفت. بنابراین این دروغ پراکنی که رهبری کومه له با تئوریهای منصور حکمت "فریب" خورد و "نردبان ترقی" غیر کومه له ایها شد. حقیقت ندارد.

 

ثانیا، اگر شعیب زکریائی یادش نرفته باشد و یا دوست ندارد که یادش برود، میداند که زمان کنگره دوم کومه له با مقطع آغاز مراحل اولیه جنگ ایران و عراق مصادف بود. آنوقت دو نامه "داخلی" نوشته شد یکی به امضای "امین" ( شعیب) و دیگری شیرکو( عبداله مهتدی). در این دو نامه دو تاکتیک کاملا متفاوت سیاسی در رابطه با جنگ ایران و عراق طرح شده بود. بحث هر دو این بود که "کومه له" در این جنگ نمیتواند علیه هر دو طرف و در دو جبهه موضع بگیرد. گرچه ما در تشکیلات سنندج چنین موضعی داشتیم. اما مستقل از درست یا نادرست بودن آن موضع من، بحث "تاکتیک" های پیشنهاد شده در آن دو نامه داخلی، مساله بسیار مهمی بود که موضع   کومه له را و به نظرم سرنوشت کومه له را رقم میزد. موضع امین( که نامه های با امضای "امین صادقی" و تشابهات عجیب با ادبیات بکار گرفته شده در "تاریخ بازنده" ظن من را که شعیب آنها را نوشته باشد، تقویت کرد) این بود که در این جنگ، عراق به زندگی کارگران و زحمتکشان ایران، و به عنوان یک کشور خارجی و ارتجاعی و مستبد، حمله میکند، کومه له باید نسبت به جمهوری اسلامی سیاست خصمانه را کنار بگذارد و علیه "تجاوز خارجی" بیایستد. آن موضع رد شد و حمایت فوق العاده ناچیزی را جذب کرد. اگر نه کومه له با آن تاکتیک پیشنهادی شعیب، موضع و سرنوشتی شبیه به پیکار بعد از "پیکار ۱۱۰" و کار ۵۹ و رزمندگان و راه کارگر پیدا میکرد. تاکتیک دوم، که حمایت بیشتری جلب کرد، تاکتیک خصمانه ظاهر نشدن علیه عراق و در ادامه کمک گرفتن از عراق و ادامه جنگ علیه جمهوری اسلامی بود. به نظرم با توجه به اتفاقات قبل از شروع جنگ ایران و عراق، مثل اتفاقات نوروز ۵۸ سنندج، وقایع ۲۳ تیر همان سال در مریوان و کوچ مردم مریوان و راهپیمائی بطرف مریوان و فرمان حمله خمینی در ۲۸ مرداد و تصمیم کومه له به سازماندهی مقاومت و جنایاتی که رژیم اسلامی در پاوه و سنندج و سقز و مریوان با دادگاههای خلخالی آفریده بود و...، رهبری کومه له نمیتوانست در برابر مردم موضعی شبیه به مواضع جریان فدائی و پیکار و راه کارگر اتخاذ کند. گرچه عبداله مهتدی به نظرم با زرنگی فوق العاده و برخورداری از حس درک زمان در آن مقطع، راه ساده ای برای کپی برداری از سیاست "دیپلوماسی" احزاب ناسیونالیست کرد و بویژه از ناحیه برادر خود، صلاح مهتدی، در کومه له و رقابت با حزب دمکرات در تمرین زندگی در شکافهای منطقه ای و  برقراری "روابط" با دولت بعث، و در همان حال "عبور از فواد" را پیدا کرد. به نظر من سبک و زشت است که کسی این حقایق را از نزدیک شاهد بوده باشد، اما باتکا تحریک احساسات ناسیونالیستی علیه "غیر خودیها" و بویژه در شرایط فقدان شخص منصور حکمت، به جعل وقایع تاریخی روی آورد. فقط دو نمونه دیگر ذکر میکنم تا لااقل کسی که این نوشته را میخواند، بداند که پوشیدن لباس دفاع از کومه له اجتماعی و فواد در شرایط فعلی، اهداف ناسالمی را تعقیب میکند.

 

اول: در روزهای برگزاری کنگره موسس حزب کمونیست ایران، بحثی در باره فلسفه "حق ویژه کومه له" درگرفت که مدافع سرسخت آن منصور حکمت و رفقای اتحاد مبارزان کمونیست بودند. شعیب زکریائی یکی از کسانی است که در این کنگره نسبت به گرایش سهم خواهی ناسیونالیستی در درون کومه له هشدار میدهد و به این پیشنهاد  قاطعانه رای منفی میدهد. بحثهای او در این مورد در نوارهای این کنگره و روی سایت حزب کمونیست ایران قابل دسترسی است. دوم: روزهای تشکیل کنگره موسس مصاف است با سالروز جان باختن فواد. از طرف اتحاد مبارزان و تا جائی که یادم هست، مشخصا ایرج آذرین، پیشنهاد شد که به این مناسبت در جلسات رسمی کنگره سخنانی گفته شود. این پیشنهاد از طرف اعضای مرکزیت کومه له، رد شد.

 

در هر حال، محکم شدن جای پای عبداله مهتدی، که با رفتن زیر اتوریته پرقدرت تئوریک اتحاد مبارزان کمونیست و منصور حکمت، راهی برای حل مشکل اتوریته معنوی و سیاسی فواد هم یافته بود، در ادامه به عکس خود تبدیل شد. مساله ای که قرار بود کومه له را با اتوریته عبداله مهتدی تداعی کند، با حضور اتحاد مبارزان در کردستان و نفر اول آنان، منصور حکمت، تصویر را عوض کرد. منصور حکمت همراه با صلابت "تئوری"های خود، قدرت جاذبه معنوی و نفوذ سیاسی، و خاصیت قانع کردن صفوف بالای کومه له، این اتوریته سیاسی را به سرعتی باورنکردنی تثبیت کرد. از آن پس، یعنی از دوره ای که منصور حکمت بعد از کنفرانس ششم کومه له، پس از کنگره دوم کومه له ، به آشی گولان و آجی کند در منطقه بوکان وارد شد، اتوریته ها در صفوف بالا و پائین کومه له جابجا شد. الان شعیب زکریائی مختار است به گذشته خود برگردد و از اینکه همانوقت برای سر کار آوردن یک رژیم سرمایه داری دمکراتیک تلاش نکرده است و یا حتی از اینکه برای جا انداختن آن تاکتیک پیشنهادی خود در رابطه با جنگ ایران و عراق کوتاه آمده است، از خودش انتقاد کند. اما وجدان علمی و شرافت سیاسی حکم میکند که همین "یافته" های خود را بی پرده بگوید و بی جهت تاریخی از یک نفرت "نهادینه" ناموجود  در صفوف کومه له علیه کمونیسم کارگری و شخص منصور حکمت را نسازد و جعل نکند. به نظرم همین که شعیب اکنون و در این آخرین نوشته اش، دارد به شیوه خزنده و قطره چکانی مقاله "از کنگره اول تا کنگره دوم کومه له" را پس میگیرد و از مخاطبین نامه ای که در جریان اختلافات "چپ و راست" نوشته بود، "عذرخواهی" و طلب مغفرت میکند، کل مساله را توضیح میدهد. آنچه که نسیمی از تعلق شعیب به سوسیالیسم را نشان میداد، یعنی همین دو نوشته، نیز از "تاریخ" او پاک شده است. همان وقتها آن نوشته ها هم در مقایسه با "سه منبع و سه جزء سوسیالیسم خلقی"، اسطوره بورژوازی مترقی و...در سطح پائین تر از متوسط بودند، با اینحال این واقعیت که این "انتقاد از خود" شعیب هم با حمله های اخیر  از هر سو به منصور حکمت و بویژه بحث "حزب و قدرت سیاسی" او همزمان شده است، مطلقا تصادفی نیست. 

 

۵. من مطمئنم که شعیب زکریائی و "ما"ی او، به "قابل اجرا بودن" کمونیسم و حزب کمونیست در هیچ جای دنیا، از جمله "کردستان"، باور ندارند. این را از روی روانکاوی و یا بیان مکنونات قلبی اش در دوران رفاقتهای قدیم نمیگویم. در این آخرین بخش "تاریخ بازنده"، روشن و صریح و مستدل و تئوریک از زاویه جناح "باوجدان" سرمایه بیان شده است. به نظر من، شعیب زکریائی بسیار بهتر است با جنبش "سرمایه داری دمکراتیک" خود با زبان و ادبیات همان جنبش سخن بگوید و دیالوگ کند. اگر خیلی به "کردستان" علاقمند است، برود با یک دو نفر دیگر "ما" یشان را به عنوان عامل فشاری به جلال طالبانی و مسعود بارزانی وارد کنند شاید، کسی چه میداند "مغز"های خودی ممکن است معجزه کنند، بروند پای تشکیل دولت مستقل در کردستان عراق. آنوقت فضا برای "تشویق سرمایه ها و مغزها" برای بازگشت، مناسبتر و اوضاع برای تمرین سرمایه داری دمکراتیک و کردی مهیا تراست. و کسی که میداند در میان کل احزاب چپ و راست، از میلیتانت و پارلمنتار آن گرفته تا انجمن کردهای مقیم مرکز، این تنها یک کمونیست جسور و انقلابی، منصور حکمت، بوده است که طرح استقلال کردستان عراق را تهیه و از آن دفاع کرده ، و قاطع و صریح راه حل "مساله کرد" را وارد برنامه حزب کمونیستی خود کرده است، قدری جانب حرمت انسانها را نگهمیدارد. این نفرت شعیب زکریائی از منصور حکمت و عشق عمیق به کسانی که دست برماشه دوستان و عموزاده های خود را از حق ابراز عقیده باز میدارند، واقعا اعجاب انگیز است.

 

به نظرم اصلا لازم نبود که شعیب زکریائی وارد این بازبینی پرتصنع گذشته خود و دروغ بافی و اوهام تب آلود در باره تاریخ دیگران بشود. دیگرانی چون من، که تعلقم به جنبش و گرایش و طبقه خودم و آرمانهای بزرگ انسانهای بزرگ، هیچ وجه مشترکی را با کسانی که تصادف تاریخ آنان را  در گذشته های سپری شده در کنارم گذاشت، باقی نگذاشته است. اگر پیوستن به جنبش سرمایه داری دموکراتیک برای او سعادتی است که بروی قطع علقه های عاطفی و انسانی در مناسبات گذشته های دور باز شده است، این حق را هم برای امثال من قائل شود که همین سعادت "هم کومه له" ای نماندن و هم حزبی نماندن با او و هر کس دیگری که  همه افتخارات دوران مبارزه برای امر مشترک را به عقده های بی رحمی و ضد عاطفه میسپارد،  برای من هم یک رستگاری شخصی تلقی شود. روابط انسانها ادامه خطی گذشته، مستقل و صرفنظر از تحولاتی که بطور عینی در بطن آن مناسبات شخصی اتفاق می افتند، نیست.

 

به نظر من شعیب زکریائی و "ما" ی او، حزب کمونیست کردستان بساز نیستند. به این دلیل ساده که خود نویسنده گرامی، اکنون صراحتا اعلام کرده است که به کمونیسم باور ندارد؛ و هر نسیمی از سوسیالیسم را در تاریخ زندگی گذشته های دور خود در محضر جناح عبداله مهتدی که زیر سایه سرنیزه نیروهای امنیتی اتحادیه میهنی، بر "اقلیت" سازمان متبوع خویش اختناق و حکومت نظامی برقرار کرده است، سر به نیست کرده است. جدا هم تردید دارم که در این اوضاع و احوال، دنیای موهوم مدینه فاضله سرمایه داری دموکراتیک و تقلا برای جلب سرمایه ها و جلوگیری از فرار مغزها، به نتیجه ای برسد. "مغزها" ئی که در اوج بروبیای علم کردن دو شبه دولت حزبی کردی زیر کنف حمایت بوش، صف بستند که از قبل محرومیت مردم کردستان عراق و بلاتکلیفی وضعیت مدنی آن، سرمایه های خود را "بازگردانند"، با نظاره بساط "فرعونها"ی کرد، دارند دوباره زندگی گذشته زیر سایه و در حاشیه بازار "غیر سفید" سرمایه داری انحصارات و صد البته "دمکراتیک" را از سر میگیرند. این مساله بسیار ساده که سرمایه داری تحت سیطره عشایر و شیوخ و معممین و مکلاهای اسلامی و اعلیحضرتها و ژنرالها و فرعونهای قومی نمی تواند در محمل "دمکراسی" حتی برای سرمایه داران بسیار میهن پرست و خاک پرست، به "انباشت" و ارزش افزائی برسد، برای شاگرد تازه وارد آکادمی اقتصاد  سیاسی بورژوازی قابل هضم نیست.

 

۱۰ سپتامبر ۲۰۰۷

 

Iraj.farzad@gmail.com

www.iraj-farzad.com

iraj_farzad@yahoo.com

http://iraj-f.blogfa.com


 
ادرس مايل گيرنده:


ادرس مايل شما:


پيام شما: