iraj farzad site » Blog Archive » سِحر کلمات
Wordpress Themes

سِحر کلمات

در روزهای اخیر شاهد حرکاتی از طرف رژیم جمهوری اسلامی برای عَلَم کردن یک سندیکای کارتونی و گوش بفرمان، به جای سندیکای مستقل کارگران شرکت واحد بوده ایم. افراد و تشکلهائی که “جهت سیاسی”  توطئه های رژیم را میشناسند و در این رابطه حرف و ادعاهایشان میتواند پایه واقعی داشته باشد، چنین نوشته اند:

“در این برهه که اعتراضات کارگری بیش از پیش گسترش می یابند، دولت و نهادهای ضدکارگری و فرمایشی همچون “وزارت کار”، شوراهای اسلامی و خانه کارگر، به عنوان عامل اصلی تفرقه و سرکوب کارگران، با اذعان به این واقعیت که تشکل های مستقل کارگران می توانند نقش تاثیرگذار و تعیین کننده ای در اتحاد و یکپارچگی کارگران داشته باشند، احساس خطر کرده و در تقابل با تشکل های واقعی و متکی به توان و  اراده ی کارگران، از جمله سندیکای شرکت واحد، درصدد ایجاد تشکل های غیرکارگری، وابسته و زرد برآمده اند.
همزمان با ایجاد این سناریو و این اقدام ضدکارگری، برای اعضای خوشنام و قدیمی آن ابراهیم مددی و داوود رضوی احکام سنگین صادره کرده و با اخراج و بیکارسازی عده ای دیگر از کارگران و رانندگان این شرکت تلاش دارند تا هرچه بیشتر سندیکای واقعی و مبارز و همراه آن اعضای صادق و متعهد آن را تحت فشار قرار د‌هند.
در همین رابطه، چند عضو بریده و مسئله دار از سندیکای کارگران اتوبوسرانی تهران و حومه، با تبلیغ در میان اعضاء و فعالان این سندیکا و با کسب تکلیف و گرفتن مجوز از نهادهای دولتی و امنیتی، برای برگزاری مجمع عمومی موردنظر خود و ایجاد سندیکایی نوظهور و وابسته تلاش می کنند و در تقابل با سندیکای مستقل کارگران شرکت واحد و ایجاد دودستگی و انشقاق در آن، درصدد ایجاد سندیکایی موازی با آن در این شرکت هستند. “

( از متن اعلامیه سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه
کمیته پیگیری ایجاد تشکل‌های کارگری
انجمن صنفی معلمان کردستان / مریوان
کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل‌های کارگری

۱۹ آبان ۱۳۹۷، ۱۰ نوامبر ۲۰۱۸)

چند نفر دیگر در همین رابطه، مطالبی نوشته اند که کارگردانی “نهادهای امنیتی” رژیم را در جلو انداختن “چند عضو بریده و مسئله دار سندیکای کارگران اتوبوسرانی تهران و حومه” برای پیش بردن یک کودتا علیه “اعضاء قدیمی و خوشنام و متعهد” نشان داده اند. بعلاوه “مجمع عمومی”، که همان عناصر بی رگ و ریشه با “گرفتن مجوز از نهادهای دولتی و امنیتی” مامور برگزاری آن شده اند، فقط تابلو “نشست سالانه” هیات نمایندگی و نه مجمع عمومی به عنوان ارگان پایه ای و توده ای تشکل کارگران است.

اما حمید تقوائی که شیفتگی به کلمه، او را از خود بیخود کرده است، پا برهنه و بی خبر از همه چیز به وسط ماجرا پریده است و در کمال ناباوری “صورت مساله” را از جانب طراحان پشت پرده این حرکت کودتا مانند، پذیرفته است. او نوشته است:

دو نکته بحث را پیجیده کرده است: یکی نام بردن و حمله به  تعدادی از فعالین شناخته شده سندیکا بعنوان افراد وابسته به وزارت کار و به نهادهای امنیتی و دولتی است و دوم تاکید بر برگزاری مجمع عمومی از جانب مخالفین هیات مدیره فعلی سندیکا. نکته اول به سابقه افراد و موضعگیری­ها و سیاستها و حتی خصوصیات فردی فعالین کارگری رجوع میکند که به نظر من  وارد شدن به این تقابل و به این سطح بحث نه تنها مساله ای را حل نمیکند بلکه  به یک فضای ناسالم و نامناسب دامن میزند  و مساله را غامض تر و پیچیده تر میکند. موضوع محوری دراین جدل تشکیل مجمع عمومی کارگران است”

 بنایراین حمید تقوائی، چون دو کلمه “مجمع عمومی” را شنیده است، خیال همه را راحت کرده و حساسیت در مورد کیش دادن “عناصر مساله دار” را “دامن زدن به یک فضای ناسالم و وارد شدن به روانکاوی و خصوصیات فردی” تعریف کرده؛ و به این ترتیب انگار مخاطبان ایشان ساکنان کره مریخ اند، توطئه و دسیسه های نهادهای امنیتی رژیم اسلامی را “منتفی” اعلام کرده است. او به گمان خویش و به روال همیشگی به موضوع “محوری” پرداخته است!

اما این نوع ارجاع به “مباحث محوری” و در اینجا “مجمع عمومی”، کار دست حمید تقوائی و لایه رهبری حزب موجود کمونیسم کارگری داده است. جملاتی را که میخوانید از منصور حکمت است در سال ۱۳۶۶ و در پاسخ به سوالاتی در باره “مجمع عمومی کارگران”، هیات نمایندگی، سندیکا و اتحادیه:

[سؤال ۱- (مجمع عمومی) آنقدر طبيعى است که براى هيچکس نميتوان بخاطر راه انداختن آن پاپوش دوخت. هيچ رژيمى نميتواند با مجمع وسيع کارگران همان رفتار سرکوبگرانه و پليسى‌اى را بکند که به يک هيأت نمايندگى، هسته مخفى يا هيأت مؤسس اتحاديه مخفى ميکند. مجمع عمومى شکل ايده‌آل به ميدان آمدن کارگر بصورت متشکل و علنى است، يعنى به آن شکلى که قدرت کارگر به معنى واقعى کلمه به نمايش در ميآيد. کارگر منفرد در هسته مخفى زور بيشترى از دانشجوى منفرد در هسته مخفى ندارد. اما کارگر مجتمع در مجمع عمومى يک قدرت واقعى است، چرا که کارگر در علنى بودن و توده‌اى بودن حرکتش است که ميتواند بعنوان کارگر قد علم کند.

سؤال ٢- هيأت نمايندگى کارگرى، فى‌نفسه هنوز تشکل توده‌اى کارگرى نيست. چون نه يک ساختار ماندگار ايجاد ميکند و نه ظرفى براى توده کارگران (که عضو هيأت نمايندگى نيستند) تعريف ميکند. شک نيست که تحميل نمايندگان خود به کارفرما و دولت، گرفتن نوعى مصونيت دوفاکتو براى آنها در مقابل رژيم (بعنوان کسانى که وکيل کارگرانند و بايد از منفعت آنها دفاع کنند)، شناساندن چهره‌هاى کارگرى و تبديل آنها به رهبران عملى در مقياس سراسرى، حمايت توده‌‌اى از نمايندگان و غيره، همگى طبقه کارگرى را که از حداقل تشکل توده‌‌اى محروم است در صحنه مبارزه قوى‌تر ميکند و بسيار مفيد است. اما اين هنوز سؤالى را که يک فعال کمونيست کارگرى در جنبش کارگرى جلوى خود گذاشته است پاسخ نميدهد. سؤال اينست: چگونه ميتوان ظرفى، تشکيلاتى، براى شرکت و ابراز وجود متحدانه و ادامه کار توده کارگران ساخت. هيأت نمايندگى بالأخره هيأت نمايندگى است. هرقدر هم که مورد حمايت کارگران باشد، هنوز يک هيأت برگزيده از ميان کارگران است که پشتش به يک سازمان کارگرى استوار نيست. هيأت نمايندگى کارگرى در ايران، با سران اتحاديه‌ها در اروپا هم‌ارز نيستند، چون بطور واقعى به نيابت از يک “سازمان کارگرى” جلوى کارفرما قرار نگرفته‌اند. داشتن رأى اعتماد کارگران، و يا جوابگو بودن به کارگران، هنوز جاى داشتن حمايت و رأى يک سازمان داير کارگرى را نميگيرد. اگر هيأت نمايندگى کارگرى را توقيف کنند، کارگر هنوز با همان سؤال قديمى روبروست: چکار کنم؟ ظرف اعتراض متشکل من چيست؟ کجا بروم؟ جنبش مجمع عمومى موضوع را از زاويه ديگرى مطرح ميکند. اجتماع کردن، پاى يک تصميم را جمعا امضا کردن، جمعا اعتراض کردن و جمعا پاسخ خواستن، مناسب‌ترين شکل مبارزه در شرايط ايران امروز است. واضح است که در اين سنت هم کارگران نماينده انتخاب ميکنند. اما اين نمايندگان پشتشان به مجمع عمومى کارگرى، به تصميمات آن و به قابليت تجمع مجدد آن گرم است. جنبش مجمع عمومى قدم اول، و سنگ بناى، جنبش شورايى است.

سؤال ٣- شوراهاى کارگرى در انقلاب ٥٧ اساسا کميته‌هاى کارخانه بودند و نه شورا به معنايى که جنبش شورايى مد نظر دارد، يعنى جنبشى که اجتماع (مجمع عمومى) کارگران در يک واحد، سلول پايه آن است. شوراهاى کارگرى دوران انقلاب، کميته‌هايى متشکل از نمايندگانى از کارگران بود. بنظر من آن نوع شوراها، يعنى کميته‌هاى کارخانه، مطمئنا دوباره عروج ميکنند. بنظر من اين نهاد با اين واقعيت خوانايى داشت و هنوز دارد که جنبش کارگرى ايران يک اليت سياسى و يک بافت رهبرى عملى غير رسمى دارد که هيچوقت اين امکان را نداشته‌اند در يک ساختار اتحاديه‌‌اى پايدار به رهبران رسمى و مسئولان اتحاديه‌‌اى تبديل بشوند. تلاش براى راه‌اندازى تشکلهاى کارگرى و بخصوص براى تأمين رهبرى کارگران در جدالهاى جارى با دولت و کارفرما در خون اينهاست. بمجرد اينکه تناسب قوا اجازه بدهد اين رفقا در سطح کارخانه‌‌اى و حتى فراکارخانه‌‌اى يک شکل علنى به وحدت عمل مبارزاتى خود ميدهند و نوعى رهبرى عملى و علنى براى کارگران تشکيل ميدهند. اين جنبش اتحاديه‌‌اى نيست. راديکال‌تر از آن است، سوسياليست است. اما جنبش شورايى هم نيست، چون اساسا، با الهام قوى از سنت اتحاديه‌‌اى، به نمايندگى کردن کارگران در مقابل دشمن معطوف است و نه به خود-سازمانيابى توده کارگرى براى ابراز وجود طبقاتى و اِعمال حاکميت (که بنياد جنبش شورايى است). اينکه وضعيت انقلابى و فرار سرمايه داران و مصادره‌ها در انقلاب ٥٧ اين کميته‌ها (شوراها) را به قلمرو کنترل کارگرى کشيد هنوز تغييرى در اين واقعيت نميدهد که اساس کار اينها نمايندگى کردن کارگر در قبال دولت و کارفرما بود و نه بدست گرفتن قدرت يا اداره امور جامعه. بنظر من اين جنبش شورايى نوع سال ٥٧، که همانطور که گفتم شايد جنبش کميته‌هاى کارخانه عنوان بهترى براى آن بود، منعکس کننده اين واقعيت است که جنبش کارگرى در ايران بسرعت راديکال ميشود و از کنار ايده‌هاى سنديکايى عبور ميکند، بدون اينکه يک سنت حزبى کمونيستى کارگرى شورايى در سطح جامعه قدعلم کرده باشد و به اين راديکاليسم کارگرى امکان جبهه‌گيرى سياسى در قبال مسأله دولت و حاکميت را بدهد. اين جنبش ماتريال جنبش شورايى در ايران است، اما بخودى خود هنوز خودِ آن نيست. سنت شورايى بايد آگاهانه بدرون جنبش کارگرى ايران بُرده شود و براى آن تبليغ شود. بايد فعالين کمونيسم کارگرى در ايران فعالين جنبش شورايى باشند. به معنى جنبش خود-سازمانيابى وسيع طبقه کارگر براى دخالت در سرنوشت جامعه و در امر قدرت و اداره امور.

سؤال ٤- اتفاقا تمام زيبايى جنبش مجمع عمومى در همين است که چپ است بدون آنکه تخيلى باشد. چپ است و از همه آلترنانيوها شدنى‌تر است. چپ است براى اينکه توده وسيع کارگران را به ميدان ميکشد. شدنى‌تر است براى اينکه بجاى اينکه تشکل کارگرى را به رضايت دولت و سازمان امنيت و تساهل رئيس جمهور و بلند شدن رهبر از دنده مدنى، گره بزند، بجاى اينکه براى راه اندازى‌اش رهبران کارگرى را به جلسات پنهانى فرابخواند و به خطرشان بياندازد، بجاى اينکه اساسنامه‌هاى من درآوردى و مقررات دلبخواهى وضع کند و برود و بيايد تا رضايت گرايشات را جلب کند، از کارگران ميخواهد که جلوى چشم دولت و کارفرما دقايقى چند در کانتين جمع شوند و راجع به يک موضوع نظرشان را بگويند و حکمى را تصويب کنند که بشود بنام کارگران و با مسئوليت همه کارگران و بعنوان مطالبه همه کارگران جلوى مقامات گذاشت. هيچ نيرويى در دنيا نميتواند مانع جمع شدن علنى کارگران ناراضى يک واحد براى چاره‌جويى بشود. در اين روش دست دولت و کارفرما بسته‌تر است. کسى را نميتوانند انگشت‌نما و اخراج کنند. به کسى نميتوانند اتهام توطئه‌گرى بزنند، کارگر را نميتوانند تک گير بياورند و بترسانند، نميتوانند رهبر و فعال کارگرى را منزوى کنند و بکوبند. چون حرف حرفِ مجمع عمومى است.

جنبش مجمع عمومى يعنى جنبشى که سعى ميکند در هر واحد و کارگاه مجمع عمومى راه بياندازد و خواست کارگران را به مصوبه رسمى آن تبديل کند و اجتماع کارگران را به ضامن اجرايى آن تبديل کند. يک عمل طبيعى و نسبتا عملى (تجمع فيزيکى کارگران) فورا سنگ بناى يک تشکيلات توده‌‌اى و يک اراده واحد ميشود. براى جنبش شورايى اين يک نقطه شروع واقعى است. براى مبارزات جارى، اين يک ظرف بسيار مناسب تأمين رهبرى و بسيج و متحد کردن صفوف کارگران است. نفس اين تجمع نوعى آکسيون و قدرت‌نمايى علنى کارگران محسوب ميشود و روحيه بخش است. از همان ابتدا همه چيز علنى و شرکت در آن براى هر کارگر در هر استنطاقى قابل دفاع است. دست دولت براى برهم زدن و انگ زدن به آن بسته است. بله چپ است. اما عملى‌ترين روش است.

در مورد سنديکا و ايده “يک چيزى بگوييد که بشود گرفت” چند کلمه بگويم. اولا، سنديکا آلترناتيو شورا نيست، شورا هم مزاحم ايجاد سنديکا نيست. اينکه چرا در ايران سنديکاى مستقل از دولت نداريم، سؤالى است که پاسخش را بايد جنبش سنديکايى پيدا کند و براى همه ما توضيح بدهد. اگر از من بپرسند، ميگويم در ايران سنديکاليسم پا نميگيرد براى اينکه سنديکا، بخصوص در دوره و زمانه ما محصول جنبش عمل مستقيم کارگرى نيست، بلکه جزئى از يک مدل ادارى-سياسى در جامعه است. سنديکا بخشى از يک توازن و حتى توافق وسيعتر در جامعه ميان دو سوى خريد و فروش نيروى کار در بازار است. سنديکا بعنوان بخشى از يک رژيم و نظام سياسى خاص امکان شکفتن و تداوم داشتن دارد. بدون پارلمان، بدون سوسيال دموکراسى، بدون تقدس بازار، بدون سنت قوى قانونگرايى بورژوايى در جامعه، بدون ثبات سياسى و بطور خلاصه بدون يک مجموعه روابط سياسى، ادارى و حقوقى در جامعه که اتحاديه کارگرى بخش موجّه و پذيرفته شده‌‌اى از آن تعريف شده باشد، سنديکاسازى راه بجايى نميبرد. حتما بعضى در نقد اين نظر مثال سنديکاهاى انقلابى در برخى کشورهاى ديکتاتورى و يا اتحاديه‌هاى آفريقاى جنوبى را پيش خواهند کشيد. اما اين مثالها مربوط نيست، چون قرار بود دوستان سنديکاساز ما شدنى بودن و “قابل گرفتن” بودن سنديکاهاى متعارف را نشان بدهند. شک دارم کسى بتواند اجازه سنديکاى انقلابى را از مسئولين و مامورين تقسيم معجون جامعه مدنى در ايران بگيرد.

با اينحال هر فعال جنبش کمونيسم کارگرى مدافعان سنديکا را تشويق ميکند که اگر چيزى را ميشود “گرفت” حتما بگيرند. قبلا هم گفته‌ام، ما هيچ دو خشتى که کارگران روى هم گذاشته باشند را بر نميچنيم. ما آلترناتيو خود را تبليغ ميکنيم و ميکوشيم کارساز بودن و عملى بودن آن را نشان بدهيم، کارى که انتظار داريم سنديکائى‌ها هم بکنند.

سؤال ٥- بنظر من ابدا ما نبايد برخوردمان را به اتحاديه‌گرايى در کشورهاى جهان سوم تند کنيم. يادمان باشد داريم در مورد طبقه کارگرى حرف ميزنيم که در قلمرو سياسى و اقتصادى بشدت تحت سرکوب و حمله است و به زور از حداقلى از تشکل براى ابراز وجود صنفى و سياسى برخوردار است. نشان دادن ناتوانى تاريخى اتحاديه‌ها بنظر من بايد با ارجاع به سنت اروپا و آمريکا انجام بشود.]

من و خواننده و هر کس دیگری که با تاریخ مباحثات مارکسیسم انقلابی و مبانی کمونیسم کارگری اندک آشنائی دارد، این سوال را مطرح میکنیم: براستی حزب کمونیست کارگری ایران به لیدری حمید تقوائی و تحت هدایت “خط” او، به کدامین سنتها استوار است وقتی در برابر طرح “مواضع” این چنینی، اینقدر بی خبر و بی اطلاع از مسائلی که در میان طبقه کارگر و فعالان کارگری در جریان است، انتقاد به کنار، با هیچ “ملاحظه” و هشدار که: “کجا چنین شتابان”؛ روبرو نیستیم؟

در سنتهای مارکسیسم انقلابی و کمونیسم کارگری که من میشناسم و خوشبختانه همه آنها مستنداند و مکتوب و قابل دسترس، گاه بر سر استفاده از یک کلمه و یا عبارات، بحثهای داغ در میگرفت، سمینار تشکیل میشد و جدل و بحث و رفت و برگشت به منظور تدقیق و تعمیق در فضائی پرشور و  پر حرارت، شاخص پویندگی یک جریان کمونیستی بود. فقط به دو نمونه از صدها مورد آن یحثهای جدلی که خود حمید تقوائی در یک سوی آن ها قرار داشت اشاره میکنم: بحث ”جنبش سلبی – جنبش اثباتی” و قطب بندی هائی که حول شعار طرح شده از طرف او، “جمهوری سوسیالیستی ایران” در پلنوم نهم حزب کمونیست کارگری، به مدت یک روز تمام ادامه یافت.

هیچکس در حزب کمونیست کارگری موجود پیدا نشد که به حمید تقوائی بگوید، کَی و کجا، جلسه سالانه اعضاء هیات نمایندگی یک سندیکا و یا اتحادیه، با تعریف “مجمع عمومی کارگران” از یک جنس اند، اگر از شیفتگی و سرمستی نسبت به کلمات فاصله یگیریم؟ آن کوه ادبیات و آن انبوه مصافهای نظری و جدالهای سخت و پیچیده سیاسی، واقعا به این سادگی و لودگی، “ملی” اعلام شده اند؟ این حد از بی ریشگی و سطحی گری و عامیگری واقعا، شگفت انگیز است.

وقتی به جای آن شور و حرارتها، بیعت های کارمند مآب به “تک صدائی” نشسته است؛ وقتی حزب سیاسی کمونیستی از موقعیت یک ابزار سیاسی در دست عده ای کمونیست و انقلابی؛ و جوابگو به مسائل حاد زندگی و مبارزه مردم و کارگران و جامعه، به یک اداره و به یک کمونیسم کارمندی تنزل کرده است؛ آیا واقعا این حزب موجود با این ظبط و ربط و چنین “چسپ درونی” و مدام نامربوط شدن به مسائل واقعی جامعه و طبقه کارگر، موضوعیت اش را در یک اتفاق غیر مترقبه، و نه حتی یک تند پیچ تاریخی، از دست نخواهد داد؟ آیا اصلا کسی هست که در این حزب، نسبت به فلسفه زندگی و سرنوشت سیاسی خویش، حساس باشد و نگران؟

در پایان یک نکته را به جناب رضا مقدم یادآوری کنم:

ایشان هم از موضع کارگر پناهی دروغین اش به موضع حمید تقوائی بند کرده است. اما همانطور که برخی از یاران ایام بیادماندنی کناره گیری و استفعا از کمونیسم کارگری به او گوشزد کرده اند، “بی وفائی” به هر رفاقت؛ و پشت پا زدن به هر تعهد و قول و قرار، و کینه توزی کور به ته مانده های ایام دوستی ها و “هم خطی”ها، حتی پس از “دوران نوینِ” اسباب کشی به منزلگه دوخردادیون، در خون و رگهای او عجین شده است. من از این جهت نیز از مواضع آبکی امثال حمید تقوائی برآشفته ام که او به این ترتیب مجالی دیگر برای قورت دادن کینه از جنبش کمونیسم کارگری و بنیانگذار مبانی آن، برای این انیانهای نفرت فراهم کرد. باید دقت کرد که برای چنین موجودات چیپ، بی مایه، عقده ای و متروک و مطرود از سوی خودیهای تا دیروزی، نباید “میدان فعالیت” باز کرد.

۱۱ نوامبر ۲۰۱۸

iraj.farzad@gmail.com

محل نوشتن نظرات