هر چه کهنه تر، مدنی تر
“عباس ولی”، اخیرا در باره کتابی که با چند نفر دیگر، نوشته است: “گفتارهائی در خاستگاه ناسیونالیسم کرد”؛ مصاحبه ای با سایت “نقد اقتصاد سیاسی” انجام داده است.
من میخواهم نشان بدهم که عباس ولی اعتقادی دارد که با فکت ها و مواردی که او در راستای اثبات “ناسیونالیسم به عنوان یک ایدئولوژی مترقی و دمکراتیک” مثال می آورد، در تناقض آشکار است.
بگذارید به دو نمونه برجسته از مواردی که ایشان به عنوان سند “مترقی و دمکراتیک” بودن ناسیونالیسم بطور کلی، و ناسیونالیسم کرد، بطور مشخص رجوع میدهد، بپردازیم:
۱. [“آنچه که ما در «روژاوا» یا کردستان سوریه شاهد آن هستیم یک تجربهی جدید است که ابعاد سیاسی، اجتماعی و فرهنگی کاملاً مشخصی دارد که تعبیر تازهای از مسألهی کرد دارد و به اعتقاد من این قضیه نهتنها تحریف در ناسیونالیسم کرد نیست بلکه در اصل تحول آن است اما در راستایی متفاوت” و … “من معتقدم که اگر ناسیونالیسم را یک ایدئولوژی مترقی و دموکراتیک بدانیم میبایست سیر حرکت آن همیشه به سوی ناسیونالیسم مدنی باشد و بر اساس اصولی بنیانگذاری شود که مبتنی بر حقوق دموکراتیک در عرصهای خصوصی و عمومی باشد.”]( گفتگو با عباس ولی، سایت نقد اقتصاد سیاسی)
همه میدانند که رهبری سیاسی و فکری و “ایدئولوژیک” “روژآوا”، تحت سیطره تزها و “تئوری” های اوجلان است. این را نه خود رهبران روژآوا و نه گردانهای مدافع خلق انکار نکرده اند.
ناسیونالیسم کرد در این “تعبیر تازه” از “مساله کرد”، اتفاقا حرکتی بسوی “ضد مدنی” و “ارتجاعی” بود. برای کشف جوهر حرکت ناسیونالیسم کرد در روژآوا، باید سراغ “پرچم” آن رفت. ناسیونالیسم روژآوا، بر پایه تزهای اوجلان که در نفی “دولت – ملت” نوشته شده اند، استوار است. طبق این تزها، “کرد”ها از یک “تمدن” و یک “هویت تاریخی” برخوردارند. این تمدن، و این هویت تاریخی، همان “تمدن هلال زاگرس”، در دوره اقتصاد طبیعی و در دوره ساسانیان است. اوجلان، صراحتا و بدون لکنت زبان، بر چندین تهدید که بنیان آن تمدن کهن ناسیونالیسم کرد را زیر و رو کرد، تاکید میگذارد: “صنعت”، “مدرنیته”،” علم”، “شهر نشینی” و “سوسیالیسم علمی”. عباس ولی بهتر بود مستقیما به دفاع از بنیانهای “مترقی” و “دمکراتیک” ناسیونالیسم برخیزد، و استدلال کند چرا نوستالژی یک دوران کهن و سپری شده و به تاریخ پیوسته را پشت دیدگاه خود در باره ناسیونالیسم میگذارد.
در مورد دیگری شاهد اختراع یک جوهر دمکراتیک و مترقی برای ناسیونالیسم کرد، این بار در “روژ هلات” هستیم، دقت کنید:
۲. [جمهوری کردستان که در تاریخ دوم بهمن ۱۳۲۴ (۲۲ ژانویه ۱۹۴۶) تأسیس شد در تاریخ مدرن کردهای روژهلات (کردستان ایران) نقطهعطف تاریخی مهمی است. اگرچه عمر این جمهوری کوتاه بود، از لحاظ اهمیتی که در تحول فرهنگ سیاسی دموکراتیک و توسعهی شکل خاصی از هویت ملی در میان کردهای روژهلات و دیگر بخشهای جوامع کرد در خاورمیانه داشته است، دارای دلالتهای گستردهای است. جمهوری کردستان سرآغاز سیاست مردمی در کردستان ایران بود. ظهور نهادهای نمایندگی مردمی، حزبهای سیاسی، اتحادیههای اصناف، سازمانهای دفاع مدنی، سازمانهای زنان و جوانان و دیگر ارگانها و سازمانهای مدنی، نهتنها نشان از وجود جامعهی مدنی پویا و فضای عمومی فعال داشت، بلکه همچنین حاکی از ورود مردم به میدان سیاسی کرد بود] ( عباس ولی، سالهای فراموش شده ناسیونالیسم کردی، نقد اقتصاد سیاسی، ۲۰۱۹)
جمهوری کردستان برخاسته از نهادهای مردمی، حزب های سیاسی، سازمانهای دفاع مدنی و…نبود. آن حکومت محلی در یک دوره انتقالی و یک تعادل ناپایدار بین بلوک شرق و غرب و بر پایه توهمات و ناسیاسی گری عشایر، فئودالها و شیوخ و ملاهای کرد بر پا شد و به محض به سرانجام رسیدن توافقات در کنفرانس یالتا و تهران بین دو بلوک فاتح در جنگ دوم جهانی، فروپاشید. قدرت تشخیص فئودالها و عشایر و ملاها و شیوخ کرد، از دایره منافع طبقاتی شان فراتر نرفت. آنان در این توهم غرق شده بودند که گویا غرب آماده است که بسان بخشهائی از اروپای شرقی، بخشهائی از قلمرو خود را چون “غنیمت جنگی”، به شوروی واگذارد. سران عشایر و فئودالها قادر نشدند موازنه قوا را در سطح ماکرو و بین المللی ببینند.
قدری عجیب است که پس از اینهمه سال، عباس ولی هنوز آن ذهنیت متوهم عشایر و فئودالهای کرد را در “تاریخ مدرن کردها” بازنگری میکند. به باور من، عباس ولی بهتر بود، نه “وارونه” و در قالب بازی با کلمات مدرنیته و دمکراسی و عبارت پردازیهای شبه آکادمیک که مستقیما و بی پرده از دیدگاه عشیرتی و نوستالژی تمدن ماقبل تاریخ هلال زاگرس و ذهنیتهای عقب مانده عشایر و خان ها و شیوخ کرد، دفاع کند. نمونه ها و موارد ایشان، نشان بارز جوهر غیرمدنی و ضد علمی ناسیونالیسم “مدرن” کرد است.
ایرج فرزاد
اکتبر ۲۰۲۰