“سازش” در یک موازنه قوا
بخشی از یک جلسه “ظاهرا” سرّی امنیتی را عمدا علنی کرده اند. این بخش علنی فقط اظهارات “خشمگینانه” یک “مقام امنیتی”، کسی با نام “مدرسی” و خطاب به “آقای هادی” از اطلاعات سپاه است. نکات آن چنین اند:
۱. پلیس “شعور رسانه ای ندارد”. دو روز از حادثه گذشته است و اینها میخواهند “فیلم” منتشر کنند. “غلط میکنی که فیلم منتشر میکنی”. “سپاه باید بیاد این خلا رسانه ای را پر کند؟”. لااقل دو تا اصولگرا بیارید، قدرت اجرائی که خفه شده است، “دولت نابود است”؛ “رئیسی حرفهای بی ربط میزند، دو تا لومپن بی سواد را همراه خود میبرد که ” در هواپیما نامه عاشقانه براش بنویسند”. “آقای خامنه ای چرا رئیسی را توبیخ نمیکند؟” رستم قاسمی که فاسد است و سپاهی است و وزیر است را چرا عزل نمیکنند؟ چرا مجلس و قوه مجریه که باید در این روزها در میدان باشند میترسند و میخواهند سپاه را وارد ماجرا کنند؟
“آغا هی میگه مجلس انقلابی، مجلس انقلابی اینه که هی در مورد سگ و گربه لایحه بنویسد؟”، چرا در مقابل “لایحه حمایت از زنان در برابر خشونت ” سنگ اندازی میکنند وسالهاست آن لایحه از کمیسیون اجتماعی در دستور مجلس قرار نگرفته است؟
۲. “وزیر ارشاد احمق”، بیجهت به “سلبریتی”ها، و از جمله به خانم “ریاحی” بند کرد از خودتون پرسیده اید “چرا کتایون ریاحی که جزو بازیگرهای حاکمیتی است، میرود توی تلویزیون ایران انترناسیونال آن حرفها را میزند؟” بخاطر اینکه وزیر ارشاد احمق ما که باید حامی هنرمندها باشد علیه آنها و “سلبریتی ها” موضع میگیرد؟
۳. “جانب اژه ای! طائب” مشاور سپاه پاسداران باید محاکمه شود، چرا محاکمه نمیشود؟
۴. “علم الهدای احمق، این شخصیت بی ربط، چرا باید نماینده ولی فقیه باشد؟ “آقای صدیقی که ویلای لاکچری دارد؟”
۵. حسین شریعتمداری که علیه حکومت اقدام میکند باید احضار بشود و اخطاریه بگیرد.
اینها در حقیقت بندهای یک “صدای انقلاب شما را شنیدم”، اما به روایت اسلام سیاسی است. قدر مسلم این است که پشت ان حرفها، برعکس پیام شاه در واپسین روزهای قدرت، “شاه رفت”.و “امام آمد” نخوابیده است. قصد این است که در برابر مردم فاتح خیابانها بگویند “سپاه” به عنوان رکن مبارزه با فساد، و مدافع “لایحه حمایت از زنان در مقابل خشونت”( درست در لحظاتی که قتل مهسا، این خیزش عظیم و وسیع را هم در داخل و هم در خارج دامن زد) را هدف نگیرند. برداشت من این است که رژیم اسلامی قصد ندارد “سپاه پاسداران” را به مصاف با مردم بکشاند. برعکس، با تصمیم برکناری و محاکمه عناصر فاسد که “سپاهی” هم بوده اند و یا نماینده ولی فقیه و مشاور در سپاه، نشان بدهند که این ارگان از ظرفیت سازش و “تعامل” با بپاخاستگان برخوردار است. اگر سران اسلام سیاسی خواسته باشند که به نحوی “صدای انقلاب” مردم را بشنوند، قصد همراه شدن سپاه پاسداران و اطلاعات سپاه و حتی ارتش برای دوره پسا سرازیری است. از عناوین: “مقام معظم”، “رهبر عظیم الشان”، “آیت اله” و “ولایت فقیه” و از این قبیل خبری نیست. “آغا” در ترکیبی از کنایه و انتقاد به خامنه ای اشاره دارد.
اینها که طی این همه سال رجزخوانیها و تعرضات و هتاکی ها و پاپوش دوزیهای امثال علم الهدی، شریعتمداری و امثالهم را با همه ادبیات لومپنیسم اسلامی مورد حمایت قرار داده اند، اینها که کسی مثل رئیسی برگزیده “امام راحل” را در هیات مرگ قتل عام زندانیان سیاسی سال ۱۳۶۷ چون تخم چشم حفظ کرد بودند، الان دیگر “مشتی احمق” اند که باید برکنار شوند، محاکمه شوند و در مقابل طوفان خشم مردم خیابان، و برای حفظ مهمترین رکن اسلام سیاسی، یعنی سپاه پاسداران و دائره اطلاعات آن، قربانی شوند. سلامی فرمانده کل سپاه اخیرا گفته است اگر مردم به ما بد و بیراه هم بگویند: “ما آنها را دوست داریم”.
سناریو روشن است.
به باور من این گفته ها نه از سر “عصبانیت” مقام امنیت سپاه است و نه فقط تصفیه برخی سرانگشت های نظام.
اینها گوشه هائی از یک سناریو پنهان تر را نمایان میکنند:
رژیم اسلام سیاسی ظرفیت تحمل “سلبریتی” ها را دارد.
مخالف “خشونت علیه زنان” است.
سپاه پاسداران و اطلاعات آن، به عنوان یک نیروی مسلح و مهم، وارد مصاف با مردم و به خون کشیدن اعتراضات نخواهد شد. این ارکان برای جلب نظر مردم و انحراف مسیر آنان به جادی فرعی، حاضر است برخی عناصر کلیدی و با سابقه را از صفوف خود بیرون؛ و آنان را برای خواباندن خشم و نفرت مردم بحال خود رها کند و بعنوان “فدیه” قربانی سازد.
با انعکاس خیزش اخیر و فتح خیابانها و محلات شهرها توسط مردم، “در خارج کشور”، یعنی اعتراضات وسیع در شهرهای اروپا زیر پرچم ایران، عمدتا بدون هیچ رنگ و بوئی از اسلام اما مُنقّش به شیر و خورشید، چندان مشکلی ندارند. شعار “مرگ بر ستمگر، چه شاه باشد چه رهبر”، آن هم داخل ایران و نه فقط از سوی سازمانها و محافل “چپ”، نشان داد که حافظه تاریخی مردم ایران، قوی تر از آنست که بتوان یک قدرت ساقط شده در یک انقلاب را در چشم بندی های سیاسی و پراگماتیسم و اپورتونیسم رایج در دولتهای غربی، مجددا اعاده کرد. این نکته که در تظاهرات “ایرانیان” در خارج کشور، جریانات شاخص سلطنت طلب و مشخصا “ناسیونالیسم ایرانی ضد تازی”، در مبارزه “برای دمکراسی” و “پس گرفتن ایران” منزوی و به حاشیه رفتند، گویای این حقیقت است که هم دولتهای غرب و هم جمهوری اسلامی خیالشان آسوده است که مهندسی یک آلترناتیو “معقول” و باب طبع ذهنیت شهروند غربی، ممکن است.
آن گفته ها، در حقیقت گوشه هائی از یک نوع تجدید آرایش در صفوف اسلام سیاسی از یکسو؛ و آرایش سیاسی مناسب با سطح اعتراضات جاری در ایران از سوی دیگر از جانب دولتهای غرب، در جهت “کنترل” اوضاع برای دوران پسا جمهوری اسلامی است. غرب و آمریکا، برخلاف دوران سناریونویسی ها در “گوادلوپ”، در طیف اپوزیسیون راست پروغرب نه شخصیت و نه سازمان حاضر و آماده ای به عنوان آلترناتیو که بویژه چنان دارای نفوذ کلام باشند که اوضاع را به حال عادی و غیرانقلابی منحرف کنند، ندارد.
مهمترین معضل هر دو سوی این معادله سیاسی، بنابراین، یافتن راههائی برای “سازش” با طوفان خروش مردم ایران است.
سوال این است، اگر دامنه باورنکردنی طغیان مردم و خیزش آنان، تمامی سناریوهای پنهان پیشین را به بایگانی سپرده است، آیا اشکال دیگر مبارزه مردم، نوع سازماندهی اعتراضات و عمق یافتن خواستها و مطالبات این مردم فاتح خیابانها قادر خواهند شد، عقب نشینی های دیگری را به هر دو سوی این معادله تحمیل کنند؟ آیا این مردم خواهند توانست نیروی سیاسی و رهبری مبارزات خویش را به عنوان یک عامل تعیین کننده در تعیین سرنوشت جامعه ایران، وارد صحنه سیاست داخلی و بین المللی سازند؟
به باور من برخلاف دوره انقلاب ۵۷، هم مردم و بافت جمعیتی فاتحان خیابانها و محلات متحول شده است و هم سطح شعور سیاسی و خودآگاهی آنان. امید به عروج یک نیروی سیاسی دخیل در سرنوشت تحولات جامعه ایران، زیاد است. همه نظرها را باید به این سو چرخاند و تمرکز را در این سو در اولویت گذاشت.
ایرج فرزاد
۹ اکتبر ۲۰۲۲