فراخوان به مقاومت و نبرد در انظار جهانیان
جمهوری اسلامی، سرانجام جبهه های نبرد نهائی بر سر “حجاب” را دست نشان کرد. پس از مدت کوتاهی از برچیدن غیر رسمی “گشت ارشاد”، بار دیگر اراذل و اوباش خود را به خیابانها وارد میکند. دقت کنید که هنوز چند روزی از معرفی تنبیهات و تعزیراتی چون “مرده شوری”، “معرفی خاطیان به مراکز شکنجه روان درمانی و لغو اجازه رانندگی برای زنان نگذشته است. بکار بردن لحن غیر صریح در اشاره به بازگرداندن گشت ارشاد، باز گذاشتن مسیر عقب نشینی و شکست است. چه، درست همزمان با تصمیم به بازگرداندن گشت ارشاد به خیابانها، قوقه قضائیه و مجلس اسلامی از اینکه تصمیم گیرندگان، “مجری” قوه مقننه و قضائی جمهوری اسلامی نیستند، به نوعی آن را به دوایر “خودسر” نسبت داده اند. سپاه پاسدارن هم اعلام کرده است، “طبق دستور رئیسی” وارد عمل شده است و نه حکم حکومتی خامنه ای. همه اینها میدانند که وارد جنگی شده اند که شکست در آن از قبل قابل پیش بینی است.
به این معنی شیفت سریع به “جنگ میدانی” نشان دهنده این واقعیت است که جمهوری اسلامی در مقابل سرخم نکردن جامعه به اختناق حجاب و بی اعتنائی کامل به آن، شکست خود را اعلام کرده است. اما فراخوان به مردم که نبرد را به صحنه خیابان و رو در روئی با اراذل گشت ارشاد بکشند، برخلاف توقعات و یا درست تر توهمات و استخاره های اسلامی سردمداران رژیم، جامعه را مرعوب نخواهد کرد. این فقط بیان یک حقیقت عام در نبرد بین خیر و شر، اختناق و آزادیخواهی نیست که گویا در “نهایت” به نفع جبهه انسانیت تمام میشود. این یک حقیقت عینی و پیش روی چشم جهانیان و از جمله خود استوانه و خیمه اسلام سیاسی در ایران است. همه سران مکتبی و غیر مکتبی رژیم، و تمامی دوایر “نو اندیشان دینی” و “تعامل گرایان” با اسلام “مدارا” دریافته اند که در تحمیل اختناق حجاب به عنوان سمبل تثبیت اسلامیت در ساختار سیاسی- اجتماعی- فرهنگی جامعه، شکست خورده اند، این حقیقت هر چه بیشتر آشکار میشود که اسلام بخشی از “فرهنگ” مردم ایران و یا “خلق مسلمان ایران” نیست. که جامعه و نسلهای پس از “دوره باستانی” دهه ۱۳۶۰، به عرصه و زمان تماما متفاوتی چشم گشوده و پا گذاشته اند. این دوران پسا دهه ۱۳۶۰، زندگی در ایام عرّ و تیز اسلام سیاسی را به همه آن کسان و دوایری واگذار کرده اند، که اسلام و جنبش اسلامی را چون سپر مقاومت امت اسلامی در برابر غارتگران خارجی و “فرهنگ غرب زده” میشناختند و کماکان میشناسند. که گفتند و پذیرفتند که انقلاب ۱۳۵۷، “اسلامی” بود. این دیگر یک حقیقت عیان است که جمهوری اسلامی در همه تلاشها به منظور قرار دادن جنبش اسلامی، چون یک مدعی جدید در عرصه معادلات سیاسی جهان و منطقه و خاورمیانه، با یک بن بست مواجه؛ و کماکان بر پله بحران آخر ایستاده است.
به این معنی، جمهوری اسلامی و اسلام سیاسی یک “سکته سیاسی” در جامعه ای بود که تاریخ تحولات عظیمی را از دوره مشروطه تاکنون پشت سر دارد. جامعه در یک مقیاس اجتماعی آن حمله قلبی و شوک مغزی را از سر گذرانده است. این جامعه با نسلهای پسا دهه ۱۳۶۰ پس از دفع ویروس ارتجاع اسلامی، سلامت و شادابی خود را در سرزندگی و تحرک و پویائی نسلهای پس از آن گیج سری اجتماعی بازیافته است. نیروئی که با آن رعشه مرگ اسلامی زمینگیر نشد، و قدرتمندتر در پی لایروبی جامعه از چرک و عفونت اسلامی است.
سران اسلام سیاسی فهمیده اند، که تحمیل خود به عنوان مدافع “جمهوری اسلامی فلسطین”، چه به اسرائیل و یا اروپا و غرب، با نگاهی حتی صرفا ژورنالیستی به جوش و خروش جامعه در برابر مهمترین رکن اسلام سیاسی، یعنی حجاب و اختناق اسلامی، شام غریبان است.
به این دلیل است که به باور من، جمهوری اسلامی به این ترتیب دارد وارد “جنگ آخر زمان” خود میشود. ظاهرا قصد دارند خود را قدرتمند و برخوردار از ظرفیت های به مراتب جنایتکارانه تر از کشتارهای جمعی و اعدام و آدمکشی و شکنجه نشان بدهند که هر روزه و هم اکنون نیز دایر اند. به روشنی اعلام کرده اند، که پایان اختناق حجاب اسلامی، پایان جمهوری اسلامی و اسلام سیاسی در ایران و به یک معنی در سراسر جهان است. شکست در این میدان، به معنی واگذاری جنگ و جهاد و ترور در راستای “پان اسلامیسم” اولیه “امام راحل”شان؛ و شکست در عملیات انتحاری و انواع موشک پرانی ها علیه شهروند غیر نظامی برای تحمیل جنبش اسلامی در معادلات سیاسی جهان است.
نسلهای پس از پایان جنگ ایران و عراق و کسانی که پس از کشتارهای خونین و بی سابقه دهه ۱۳۶۰ به جهان و “فرهنگ” آن چشم گشوده اند، از ترس و محافظه کاری و “کمی اصلاحات” و اندکی “چانه زنی در بالا” و کشتار و ارعاب آن دوره “عروج” نکبت اسلامی، هیچ خاطره ای ندارند. هنوز مرکب تعزیر و شکنجه “مرده شوری” خشک نشده است که چاره ای ندیدند جز اینکه بار دیگر، این بار در استیصال و درماندگی و با تردیدها و تناقض گوئیهای مقامات مختلف، شاید برای بار آخر ترور و ارعاب در خیابان، را آزمایش کنند. انگار فهمیده اند که اعدامها به صورت تکی و یا چند نفره جامعه را مرعوب نکرده است. غافل از اینکه جامعه را نمیتوانند زندانی کنند و در سلول مرگ، در چنگال دژخیمان رها کنند.
چند اقدام هماهنگ و برخی آمادگیهای از پیش هم اکنون شدنی اند:
– در همه محلات شهرها زنان و دختران بدون حجاب و با لباس تابستانی تجمع کنید. با تعیین مراقبان و سرپرستان، کودکان را در خانه نگهدارید.
– تجمعات و گردهمائی های خود را محلات و مناطق شهرها، با تعیین نگهبان و دیده بان برای جلوگیری از ورود نیروهای سرکوبگر سازماندهی کنید؛
– به کار تبلیغاتی در میان نیروهای غیر لباس شخصی اقدام کنید و به آنان یادآور شوند که برای چه موجوداتی خود و آینده شان را به سیاهی میکشند: برای کسانی که تخم و ترکه و ذّرّیه هایشان را راهی آمریکا، کانادا، سویس و دیگر کسورهای با فرهنگ “غربی” کرده اند؟ که از چپاول و تاراج ثروت و امکانات جامعه و “رانت خواری” دانه درشت ها، به زندگی سلبریتی مآبی مسغول باشند؟ چشم انداز زندگی این صفوف و خانواده هایشان را در اوضاع پس از سقط شدن رژیم اسلامی به تصویر بکشید. به آنها بفهمانید که در فردای سقوط رژیم اسلامی، که سرکرده ها و روسای دوایر امنیتی و نظامی، از هم اکنون در تدارک فرار اند، آنها بی پشت و پناه در برابر خشم فروکوفته میلیونها مردم قرار خواهند گرفت؛
– در میادین و معابر عمومی، مراکز خرید و خیابانها با مشاهده گیر دان اوباش اسلامی به هر کس و یا گروه چند نفره، دور آنان را محاصره کنید و با داد و فریاد و اعتراض اجازه ندهید کسی را بازداشت و دستگیر کنند. سعی کنید بهر طریق ممکن دستگیرشدگان احتمالی را فراری بدهید؛ عکس و تصویر سرکوبگران شرور را حین تعرض به مردم، ثبت و منتشر کنید؛
– بگذارید بفهمند که یک راه نافرمانی مدنی امتناع از تسلیم به ارعاب است. دفاع حق مسلم شماست. بگذار حالی شوند اگر بزنند، آنها هم میخورند؛
– اخبار رویدادها را به اطلاع عموم برسانید و دست به کار انتشار یک خبرنامه و یا بولتن در مورد همه اتفاقات در همه محلات و شهرها بشوید؛
– از هر امکان برای رساندن اخبار گرزچرخانی رژیم و مقاومت و ایستادگی تان برای در حریان گذاشتن افکار عمومی در کشورهای غربی نهایت استفاده را به عمل آورید. نگذارید رسانه های اجاره ای و تلویزیونهائی چون بی بی سی، اخبار و اطلاعات در باره مقاومت شما را طبق منافع و بند و بستهای سیاسی تفسیر و تعبیر کنند.
و ابتکارات دیگری که خود در متن ماجرا کشف خواهید کرد.
بر سر عافیت طلبان اسلامی که مداوما به شما کارت زرد و قرمز نشان میدهند که مرز “مدارا و تساهل” را رعایت کنید فریاد بزنید به همقطارانشان در قدرت بگویند ماشین اعدام و آدمکشی و آدم ربائی را متوقف کنند و عاملان و آمران قتل عمد را به مردم معرفی کنند. اجازه ندهید این تیپ آدمک ها چون کبوترهای پرقیچی و در قبای اندرز گویان فرصت طلب، در باره “پرهیز از خشونت” به منبر بروند. نگذارید با رخنه در صفوف شما برای موعظه در باره “اصلاح” برخی از بندهای قوانین جمهوری اسلامی، مسیر مبارزه شما را بسوی سناریوهای شناخته شده ببرند. گارد خود را در برابر همه تلاشهای مهندسی شده برای رهبر تراشی از عناصر سرخورده و مایوس و حالا دیگر منتقد “دیکتاتوری ولی فقیه” محکم کنید.
متوجه باشید که مبارزه و مقاومت شما در متن شرایط بین المللی و منطقه ای جریان دارد. نسبت به دیگر اپوزیسیونهای پرو رژیم و همه دوایر تبعیدیان سیاسی همسو با آنها حساس باشید. تکرار تجربه تلخ رهبر تراشی از عافیت طلبان سیاسی و عناصر حاشیه ای و مرتجع در جریان انقلاب ۱۳۵۷، نابخشودنی و فاجعه است.
به باور من، جامعه قطعا از موضع قدرت، به تقابل و مقاومت روی خواهد آورد. جمهوری اسلامی در توهم به قدرت پوشالی خود و ابهت فروریخته در اذهان مردم کوچه و بازار، مردم را به صحنه فراخوانده است. صحنه ای که بسیار محتمل است که به یک انفجار اجتماعی علیه فقر تبدیل شود. باید به این “هیهات من الذله” پاسخ کوبنده ای داد. پاسخی چنان عبرت انگیز و “ذلّت بار”، که نه تنها به تلاش جنبش اسلامی برای تحمیل خود بر معادلات منطقه ای و جهانی پایان بدهد، بلکه غرب و آمریکا را هم ناچار کند که به حسابگریهای پراگماتیستی در سازش و مماشات با جمهوری اسلامی به عنوان راس دولتی اسلام سیاسی، پایان دهند. چنین بند و بست هائی علیه دستاوردهای تمدن بشری و در تقابل با پویائی و شکوفائی جامعه ایران و همنوائی با تحمیل فقر بر مردم ایران به صرف تن دادن اسلام سیاسی به برخی سازشها و “نرمش های قهرمانانه” در برابر کشورهای اروپائی و آمریکاست. تعرض موذیانه و از روی هراس و دلواپسی از عواقب سقوط یک جنبش ضد انقلابی و ضد سوسیالیسم و مدنیت به حقوق پایه ای شهروندان در یک جامعه شهری و صنعتی و دارای پیوندهای عمیق با تمدن غرب است. شهروندانی که با تاریخی سر شار از مبارزه و مقاومت و نافرمانی مدنی خود را برخوردار از حقوق و ارزشهای جهانشمول به حساب می آورند.
این بار باید امیدوار بود که شهروندان جامعه چنان از اعتماد به نفس برخورداراند و بر پیشداوریها، تعصبات و هویت های کاذب غلبه کرده اند، که فقط دنبال اندیشه ها و آن تئوری های سیاسی خواهند بود که آرمانها و آرزوها برای یک زندگی شایسته انسان را فرموله و تدوین کرده اند.
۱۶ ژوئیه ۲۰۲۳ ایرج فرزاد