iraj farzad site » Blog Archive » در سوگ یک یار وفادار
Wordpress Themes

در سوگ یک یار وفادار

  

در پائیز سال ۱۳۵۳ که جمعی از ما کادرهای “تشکیلات” دستگیر و زندانی شدیم، جعفر حسن پور و سعید معینی در رابطه جداگانه دیگری نیز دستگیر شدند. جعفر و سعید یکی از حوزه های تشکیلات بودند. هیچکدام نه به رابطه با یکدیگر و نه با تشکیلات اقرار نکردند. جعفر خود، رابط دیگری خارج از تشکیلات داشت که بخش زیادی از آثار لنین و از جمله قسمتهای زیادی از “منتخب آثار” را از او میگرفت و در اختیار تشکیلات قرار میداد و خود در تکثیر آن ها به شیوه کپی روی کاغذهای نازک سهیم بود. این اطلاعات و آشنائی با رفیق مذکور نیز از ساواک و شکنجه گرانش پنهان ماند. برای جعفر که نقص جسمی هم داشت، آن مقاومت و پایداری موجب تحسین و ستایش ما بود.

جعفر از نظر سجایای شخصی بسیار دوست داشتنی بود و فوق العاده وفادار. در جریان قرار “تشکیلات” برای شرکت در کار بدنی و ارتباط با کارگران و زحمتکشان، به دلیل همان نقص جسمانی، همواره خود را سرزنش میکرد تا اینکه بدون اطلاع ما، و حتی علیرغم مخالفت من- من از جانب تشکیلات رابط او بودم-، خودش راسا راه افتاده بود و در اطراف ورامین در یک مزرعه پنبه، کار پیدا کرده بود. با وجود اینکه “صاحب کاران” او را خیلی مراعات میکردند و نوعی “دلسوزی” در حق او داشتند، به او گفته بودند همینکه دست در برابر مردم دراز نمیکنی و با این “پای چلاق”، “گدائی” را در پیش نگرفته ای، ما کار نکرده دستمزدت را میپردازیم. اما او چون یک کارگر معمولی دیگر، به کار پنبه چینی ادامه داده بود. صاحبکاران این را به حساب همت بلند و اعتماد به نفس او گذاشته بودند. اما او میخواست با نشان دادن دستهای تاول زده ثابت کند که در عمل به قرار تشکیلات، از هیچ کوشش دریغ ندارد.

یاد عزیزش گرامی باد و به همه دوستان و نزدیکانش صمیمانه تسلیت میگویم.

 ۱۸ اوت ۲۰۲۴

ایرج فرزاد

محل نوشتن نظرات