سیاست شلخته
اصغر کریمی، خود و حزب متبوع اش را “بعد از جمهوری اسلامی” در مقام دفاع از “اعتقادات مذهبی مردم” تصویر کرده است. انگار این “مردم” و کل جامعه و شهروندان آن، با سقوط رژیم اسلام سیاسی در ایران، تازه باید متوجه شوند که مبادا با فروپاشی رژیم یک مشت لومپن و جنایتکار، در باورهای خرافی شان “خللی” وارد شود.
بحث یک نیروی اجتماعی و مسئول در برابر سرنوشت جامعه پس از جمهوری اسلامی، اتفاقا باید تماما برعکس توهمات اصغر کریمی باشد. یک نیروی مسئول از هم اکنون باید چنان خشم و کینه تلنبار شده جامعه را علیه اسلام بطور اخص و مذهب بطور عموم مدیریت کند که از براه افتادن یک انتقام کور علیه هر آنچه رنگ و بوئی از چهل سال قتل و کشتار و اعدام را نمایندگی میکند، جلوگیری کند. خود زعمای اسلام بارها گفته اند که با پیدا شدن کوچکترین روزنه و سُستی در ستون اسلام، “مردم آنها را به دریا میریزند”. در اوضاعی که اسلام در ایران شمشیر را از رو بسته است، آخوند در مقابل دوربین و در انظار عمومی، خود را “خلع لباس” میکند. اگر آخوند و طلبه و خیل جنایتکاران و “مداحان” رژیم خفقان و استبداد اسلامی، نخواهند که در هر فردائی که ستون رژیم ِترَک برمیدارد، به دریا سرازیر شوند، حرکت بزرگی برای سوزاندن عمامه و عبا و نعلین تمامی اقشار طفیلی و سربار براه خواهد افتاد. عجیب این است که اصغر کریمی با روی برگرداندن از این واقعیت زمخت در جامعه ایران، تازه میفرماید مردم به حزب متبوع مراجعه خواهند کرد و با عجز و لابه از آنها میخواهند که به اعتقادات مذهبی و اسلامی آنان کاری نداشته باشند! اصغر کریمی، انگار چون همه دوایر بورژوائی و دولتهای غرب خود بر این باور است که جامعه ایران حتی در دوره سرازیری و سقوط نکبت اسلامی، “اسلامی” است. به نظر من نه فقط عمامه و عبا و نعلین وبال گردن خرده بقایای اسلامی پس از فروپاشی رژیم اسلامی خواهد بود، بلکه ریش و پشم و انگشتر “عقیق” که یکی دیگر از خصوصیات تعهد به اسلام نزد رئیس دادگاههای انقلاب و ماموران اعدام است، مدرک جرم و عامل شناسائی خواهد بود. کلینیک و مطب جراحان برای عمل حذف جای مُهر بر پیشانی ها، پر مشتری خواهد شد. آیت اله های دیگر نیز بارها گفته اند، که منظره به دار آویختن شیخ فضل اله نوری پس از فتح تهران توسط مشروطه چی ها، که مطلقا قابل مقایسه با خیزشهای عظیم علیه جمهوری اسلامی نیست، هیچ استثنائی را برای تمامی کسانی که حاکم شرع بوده اند، در جوخه اعدام به “اسلام” خدمت کرده اند و همه آن دوایری که از روی لیست از زندان بیرون کشیدند وزیر خروارها خاک مدفون کردند و… قائل نخواهند شد. به باور من خیل فرصت طلبانی که زیر اختناق رژیم اسلامی و با کمک و هزینه دوائر اطلاعاتی، تکیه و خانقاه دایر کردند، در روزهای پسا رژیم اسلامی بشدت به مردم تملق خواهند گفت تا از نقش پا اندازی اسلامی برای رژیم، اعلام برائت کنند. اصغر کریمی به نظر من جامعه ایران را نمیشناسد و حزب متبوع ایشان ناتوان از درک روحیات اجتماعی شهروندان، رسوبات خرافی خویش را به جای واقعیت سرسخت قرار داده اند. اصغر کریمی و حزب اش، به این ترتیب به جای اینکه در برابر انفجار یک موج واقعی نفرت از اسلام، فکری جدی و مسئولانه برای هدایت آن خشم و نفرت بیاندیشند، به فکر حفر سنگر در برابر مردم افتاده اند. این حزب به سرعت تحولات آن دوره تلاطم، موضوعیت اش را کلا از دست خواهد داد و عملا در موقعیت دفاع از “اسلام مدارا” قرار خواهد داد. “اکس مسلم” اینها و خاصیت به بازی گرفته شدن در سیاست نسبیت سیاسی و نسبیت فرهنگی دوائر غرب، سنگ روی یخ خواهد شد.
و البته، این یک بدیل و آلترناتیو مشترک لایه های وسیعی از خود جمهوری اسلامی و داویر رژیم چینج دولتهای غربی هم هست. ظاهرا، اصغر کریمی میخواهد “اطمینان” بدهد که او و حزب اش، با جارو کردن و لایروبی اسلام از جامعه ایران و در سطح منطقه ای و جهانی، “نیستند”. اما این سناریو و “نقشه راه” بسیار کارشده تر دولتهای غربی است. هیچ تردیدی نیست که غرب و آمریکا، در برابر منظره “غیر قابل مهار” ایران بدون حاکمیت اسلام سیاسی، به هر سناریو ممکن روی خوش نشان میدهند که عبور از رژیم اسلامی، با کنترل خشم و نفرت مردم و هدایت آن با معیارهای “دموکراتیک” پیش برود. تمام تصویری که تلویزیونهای اجاره ای از جامعه ایران ارائه میدهند، همین است: “مردم” اعتقادات خود را حفظ میکنند و هیچ نشانه ای از یک خشم در اعماق علیه اسلام سیاسی وجود ندارد. جامعه ایران از این منظر دروغین، با ذهنیت و منتالیته خیل عافیت طلبان ابن اولوقت و سلبیریتی مآب های کرایه ای، دارد “دمکراسی را تمرین میکند”. تصویری که رسانه های حرفه ای تر بورژوازی بین المللی، چون “بخش فارسی” بی بی سی و صدای آمریکا، از ایران کنونی و ایران فردا مهندسی کرده اند، “سرمشق” و خط راهنماست. بازی یک جریان مدعی کمونیسم کارگری در این میدان آشنا، در خوش بینانه ترین قضاوتها، به بوالهوسی سیاسی شانه میزند.
ظاهرا اصغر کریمی خواسته است یک بحث “عام” در باره باورهای اسلامی و مذهبی مردم در شرایط پس از سقوط اسلام سیاسی راه بیاندازد و در آن به موضع “مدارا” و “خشونت گریز” حزب متبوع با آن ذهنیتهای خرافی اشاره کند. اما حقیقت مساله سر سوزنی به اعتقادات مذهبی مردم ربط ندارد. این روایتی از هضم سناریوهای دولتهای غربی و آمریکا در جهت مهندسی عبور با دنده خلاص و بدون “خشونت” و “انقلاب” و “به دریا ریختن” جانوران اسلامی است. بحث “آزادی بی قید و شرط بیان و عقیده”، فقط پرده ساتر این چرخش و همسوئی “استراتژیک” با غرب، لایه هائی از خود جمهوری اسلامی و قدرتهای منطقه است. سنگر بندی در مقابل مردم را اصغر کریمی درست با فرمول آزادی بیان چنین بی ابهام به تصویر کشیده است:
“ما بیشتر از هر جریانی با مذهب و خرافه مخالفیم و بیشتر از هر جریان دیگری بر آزادی مردم برای انجام اعتقادات شان، مذهبی یا غیر مذهبی پافشاری میکنیم. پیروان هر مذهبی باید بتوانند آزادانه و بدون هیچ دخالت و مزاحمتی اعتقادات مذهبی شان را بیان کنند، به مسجد و کلیسا و کنیسه و امامزاده هایشان بروند و حتی اعتقاداتشان را شفاهی یا در شکل کتاب و روزنامه و برنامه تلویزیونی و غیره تبلیغ کنند. این برای ما یک اصل خلل ناپذیر است.” (اصغر کریمی- اعتقادات مذهبی بعد از جمهوری اسلامی)
این موعظه لابد برای ساکنان کره مریخ نیست، در مورد جامعه مشخص ایران با چهل سال کارنامه خونین و چرکین اسلام سیاسی است. کسی که برای “روزهای پس از جمهوری اسلامی” بدون لکنت زبان مینویسد پیروان هر مذهبی “بدون هیچ دخالت و مزاحمت” حق دارند “اعتقادات مذهبی شان” را بیان کنند، در درجه اول نشان میدهد که آن “اصل خلل ناپذیر”، را بدون کوچکترین ربط با منافع و “اعتقادات” مردم در یک جامعه هشتاد میلیونی با چهل سال کارنامه سرشار از جنایات اسلامی، و انکار لجوجانه مقاومت و خیزشهای عظیم از سوی تمامی شهروندان جامعه نمایندگی میکند. بهتر بود حرفشان را صریح میزدند. در یک کلام اصغر کریمی و حزب متبوع، در اوضاع فروریختن دیوار سهمگین اسلام سیاسی، خود را از حضور در کنار موج اسلام زدائی از جامعه ایران، و در پرده کلمات مطنطن در باره آزادی بیان، کنار کشیده است و برعکس از هم اکنون خود را در مقام وکیل تسخیری جانیان اسلامی؛ و همراه با دولتهای غربی و انواع سناریوهای جانشین، پرچم: “ما همه با هم هستیم” را در این دوره بحرانی برافراشته اند.
نه یک یا دو گام به پس، که فرسنگها فاصله با انتظارات و توقعات واقعی مردم ایران. دست شستن از دست آوردهای باشکوه و مبارزات و ادبیات و سیاست کمونیسم کارگری طی بیش از چهار دهه.
ادامه این روند و پافشاری در ملی کردن و چوب حراج زدن به کمونیسم کارگری؛ و “در افتادن” از روی بوالهوسی سیاسی با ادبیات غنی، عمیق، مکتوب و مستند کمونیسم کارگری، به باور من حزب متبوع اصغر کریمی را فی الحال “ور انداخته” است. موضع اصغر کریمی و حزب متبوع حتی از رویکرد اصلاح طلبان دیروزی و نیمچه سکولارهای لیبرال-دمکرات، و “کمونیست سابقی” های اکنون در لباس تحلیل گر شبه آکادمیک، محافظه کارانه تر و راست تر است. این دومی ها برعکس مدام اصرار دارند که بگویند اولین کسانی بوده اند، که حساب خود را اسلامیت رژیم جدا کرده اند. حزب متبوع به این ترتیب با دست رد از درون همه این لایه ها در هر ائتلاف و اتحاد عمل “همه با همی”، مورد تمسخر قرار میگیرد. این نوع “پولتیک زنی” با کمونیسم کارگری آب رفته و رقیق شده تا حد یک کمونیسم “کارمندی”، جز در یک فضای احساساتی، دروغین و زود گذر “درون سکتی”، و مناسک تملق به خود و سرمست از خود شیفتگی، مثل “کنگره” اخیر در فضای مجازی و “کلاب هاوس”، هیچ اثر اجتماعی از خود بجای نخواهد گذاشت.
ایرج فرزاد
۲۰ دسامبر ۲۰۲۱