Dear Mansour! Look back, Someone is tapping on your shoulder
In praise of Mansour Farzad
Now a day is the anniversary of the sudden and unexpected death of my dear and my youngest brother: Mansour Farzad. Honestly, I don’t remember this day, or more accurately, I don’t want to remember. Not really! I still do not want to believe his sudden death and heart failure after all these years. It may be self-deception, but it seems to me in that way.
ادامه مطلب را بخوانید »
منصور جان، برگرد نگاه کن، کسی روی شانه ات میزند! با ضمیمه یک نوشته از او
امروز سالروز مرگ ناگهان و معصومانه برادرم منصور است. راستش من این روز را بیاد ندارم، یا درست تر اینکه نمیخواهم بیاد داشته باشم. نه واقعا! هنوز هم پس از این سالها مرگ ناگهان و ایست قلبی او را نمیخواهم باور کنم. ممکن است خودفریبی باشد، اما چنین است.
میخواهم او را زنده تصورکنم، میخواهم آن پرنسیپهاٸی را که او با آن ها وارد سیاست شد، بویژه در این اوضاع و احوال زنده تصور کنم.
در باره نئولیبرالیسم، یک جمع بندی
من در بخشهای اول و دوم بر این نکته تاکید داشتم که “نئولیبرالیسم” در جامعه ایران و در جنگ جناحهای اسلام سیاسی برای “بقاء”، معنای سیاسی بسیار فراتر از ابهامات معرفتی پیرامون خود آن پدیده دارد. توضیح دادم و به نظر خود نیز نشان دادم که آن بحث در مورد نئولیبرالیسم، در میان یکی از حواشی حاشیه “گفتمان” دو خردادی، “مهم” جلوه داده شد. دوستان و اندیشمندان، اما، بحث را مستقل از اوضاع سیاسی در نظر گرفتند و در مقام پاسخ آکادمیک به آن جریانِ مارجینال در صحنه جدال سیاسی، برآمدند.
کامنتها در فیس بوک حول “کوبی برایانت”
يک توضيح:
تنی چند از رفقا به من تذکر داده بودند که بی جهت وارد دهن به دهن شدن با کسانی شده ام که شان و حرمت بحث سالم سیاسی را نگه نداشتند. این دسته از رفقا بر این باور بودند که پاسخ من به کامنتها در فیس بوک نالازم بود.
رفیق دیگری برای من نوشته بود «این پریدن به همدیگر» بین کسانی که احتمالا خرده حساب هائی را در گذشته با همدیگر داشته اند، جالب نیست.
در ستایش آن مبارز حرفه ای در میدان ورزش: Kobe bryant
به مناسبت مرگ دلخراش قهرمان اسطوره ای بسکتبال، کوبی برایانت
مرگ دلخراش کوبی برایانت، برای جامعه ورزشی و بسکتبال NBA و در میان قهرمانان حرفه ای، یک شوک بود. من عمیقا از مرگ او متاسف شدم. او از خصائلی برخوردار بود که “منتور” و در همان حال مربی سالیان او:
Tim S Grover در کتاب relentless آنها را تعریف کرده است. آن خصائل، ویژگیهای “رهبر” را در میدان ورزش حرفه ای، و به گمان من و حتی با تعبیر خود نویسنده کتاب مذکور، در همه عرصه های پیکار زندگی و از جمله در سیاست حرفه ای، توصیف میکنند. مربی برایانت در آن کتاب، “قهرمانان” را در سه کاتگوری، در سه حرف C قرار میدهد:
Cooler, closer, cleaner
نئولیبرالیسم با افکار کار بلند بلند – ۲
در ادامه بحث با آن دوست عزیز در ایران، دوست ندیده دیگری این تذکر را به من داده بود: که مگر “روشنگری” در باره دیدگاههای جهانی و “فرا ایرانی”، یک وظیفه چپ رادیکال و “ضد ناسیونالیست”، نیست؟ چرا همه چیز را فقط در چهارچوب ایران تعبیر میکنید؟ بالاخره این مردم نباید به رابطه رفتار رژیم اسلامی با اوضاع جهانی هم فکر کنند؟ پس “دیالکتیک” به چه درد میخورد؟
این نکته باعث شد که من در تکمیل بخش اول نظرات خود، نکات دیگر و البته “روشنگرانه” ای اضافه کنم.
نئولیبرالیسم با افکار بلند بلند، گپی با یک دوست در ایران
سلام … گرامی!
من نوشته های مورد اشاره شما را خواندم. از نظر فکت و فیگور، بخشهائی از اطلاعات موجود در اینترنت را گرد آورده است که بطور در خود، مثبت است. اما این یک نتیجه گیری من بطور درخود، مجزا از صفحه سیاست و به شکل مجرد آن است. وقتی که کمی بیشتر تعمق کردم و آن تبیین را در سطح اجتماعی و تاریخی قرار دادم، فورا متوجه شدم که اصطلاح و تبیین “نئولیبرالیسم”، فراتر از جنگ بر سر مقوله ها در دایره ای تنگ و در حاشیه تحولات جامعه، به عنوان یک تبیین، نقطه مشترک طیف نسبتا وسیعی از چپ مدعی نوعی “مارکسیسم” شبه اسلامی از جمهوری اسلامی است، طوری که یک عنوان همان نوشته ها چنین است: “انقلابی که مقهور نئولیبرالیسم شد”. حلقه “گم شده” را یافتم. این اصطلاحی است که توسط همه این طیفها، از بهمن شفیق گرفته تا فریبرز رئیس دانا و “مارکسیست های علنی”، مورد استفاده است. جمهوری اسلامی در انقلاب، نماینده نئولیبرالیسم است، دو خرداد، نئولیبرالیسم است، روحانی و دولت امید و حتی اصولگرایان معتدل نئولیبرالیسم اند. با خودم فکر کردم که این صف در مقابل کدام تبین دیگری، چنین متحد و یکپارچه است؟
وسوسه نور و آتشِ روزهای خيزش مردم
صحنه هائی که مردم ایران از خیزش میلیونی تهران در سال ۱۳۸۸ تاکنون، خلق کرده اند، حتی در روزهای انقلاب ۵۷ بدیل و پیشینه ای ندارند. رژیم اسلامی با دست بردن به تحریک احساسات ارتجاعی و نوحه خوانی در ماجرای قتل قاسم سلیمانی به این توهم دچار شد که به آمریکا، اروپا و جهانیان نشان بدهند که “انقلاب اسلامی زنده است” و کماکان هل من مبارز میطلبد! اما فقط یک بهانه و اتفاق، ساقط کردن هواپیمای اوکراینی توسط سپاه پاسداران، کافی بود که مردم ایران همراه با دانشگاه و دانشجویان به همان جهانیان بفهمانند که نظام اسلام سیاسی با “رهبر الدنگ”اش در سرازیری سقوط است. سیر رویدادها چنان سریع پیش میروند و این ظرفیت چنان در ابعاد غیر قابل تصور به صحنه آمده اند، که “تحلیل” اوضاع به جای روشن کردن سیر آتی، از خود تحولات عقب تر است. رادیکال ترین رویکرد، در مسابقه برای بدست آوردن رتبه اول در “دنباله روی” از سیر حرکت جامعه خودنمائی کرد.