این روزها، شاهد کنگره ۱۱ حزب کمونیست کارگری ایران بودیم. صحنه هائی از تملق متقابل و خودشیفتگی های مستی آور و هلهله های نمایشی و تصنعی. همه به نوبت ایستادند که از یکدیگر تملق بگویند و پدیده حزب کمونیست کارگری تحت لیدری حمید تقوائی که جسم و وجودش را هیچکس در جامعه ایران احساس نمیکند و نمیبیند، پدیده ای که کمترین فشار سیاسی را بر جمهوری اسلامی ندارد، از هیچ به عرش اعلی ببرند.
ادامه مطلب را بخوانید »
آنچه که با دخالت نظامی دولت اردوغان در شمال سوریه، در ظاهر رویدادها، به جنگ “فاشیست”های ترکیه علیه “روژآوا” تعبیر شده است، ریشه ای فراتر از این دوقطبی کاذب دارد. این اتفاق را باید در بستر تحولاتی که در منطقه در جریان است، و به نظر میرسد جوانب فرا منطقه ای و بین المللی نیز دارد، قرار داد و تحلیل کرد. ادامه مطلب را بخوانید »
آقایان و خانمهای مدیر شورای گذار، عنایت فرموده و برای مردم ایران، چگونگی حکومت محتمل آینده را تشریح و “توشیح” کرده اند. این البته، برای موجوداتی چون سازگارا، علیرضا نوریزاده و جناب عبدالله خان مهتدی و “خاتون” ایشان بار اول نیست که خود را در “دامگه حادثه” به معرض قضاوت میگذارند. قبلا و در شوراهای گذار مخفی، مثل ماجرای “فریب الماس”، توطئه ها و دسیسه های پشت پرده را در کارنامه خود داشتند. آنوقتها، حضرات تا زمانی که نهادهای اطلاعاتی جمهوری اسلامی، ماجرا را فاش نکردند، مطلقا از آمادگی خود برای خدمت به سناریو شیخ های خلیچ و دوائر جاسوسی سیا و موساد کلمه ای با مردم ایران سخن نگفتند. روایت و نسخه دیگر شورای گذار با پیوستن “شخصیت” های جدید، قرار است چهره های رسوا و عناصر اصلی تر و سر در آخور شیوخ خلیج، را روتوش کند و زیر ابروی آنان را بردارد.
ادامه مطلب را بخوانید »
نوشته کورش مدرسی، آنچه باید آموخت، سپتامبر ۲۰۰۹، یعنی دقیقا پس از ده سال، هنوز جای “آموختن” دارد.
تصور میکنم طی این ده سال، حالا دیگر میتوان دید که احکام آن “تز”ها، در “پشت پرده یک دود”، آمدند و چرخیدند و خود مجددا دود شدند و به هوا رفتند. اما، انگار پس از گذشت ده سال و محک خوردن با واقعیات، تزها، هنوز جای آموختن دارد. بهر حال هیچکس را نمیتوان از توهم بخود و خودفریبی منع کرد، حتی اگر محک تجربه، قهرمان دنیای فردی، را در هیات آن سرباز ژاپنی گمشده در جنگل، به تصویر بکشد که پس از پایان جنگ، در “خیالات” خود، بر این باور بود که جنگ ادامه دارد. ارجاع چند باره نویسنده “آنچه باید آموخت” به جوهر تزها، شباهت عجیبی با آن خیالات متناقض با سیر عینی واقعیات و تجربیات دارد.
در هر حال تعقیب و واکاوی این حالت hallucinations پس از این ده سال، خالی از لطف نیست:
ادامه مطلب را بخوانید »
فرشید شکری، اولین نوشته خویش را در توضیح علل کناره گیری از عضویت در کمیته مرکزی کومه له و عضویت در “حزب کمونیست ایران” منتشر کرده است. این نوشته و توضیحات، من را به بازنگری و ریشه یابی یک “سنت رهبری نامرئی” در میان کادرهای “سنتی” در تاریخ کومه له سوق داد. سر تیتر توضیحات فرشید شکری را با هم نگاه کنیم:
– به حاشیه رفتن موضوعِ اصلی کار و فعالیت کومه له – سازمان کردستان حزب کمونیست ایران
– عروج پی در پی ” ناسیونالیسم ” در حزب کمونیست ایران و کومه له
– بسط و گسترش خط و نگرش رفرمیستی و تدریجی گرایی
– بازگشت به آغوش پوپولیسم و تبلیغ و ترویجِ مبارزه ی ” همه با هم ” در قالب عبارات عامه پسند
و موضوعات “فرعی”:
– محفلیسم
– تلاش های نامشروع، و مغایر با اصول و پرنسیپ های شناخته شده به منظور تسلط بر کل تشکیلات
ادامه مطلب را بخوانید »
حدود ۱۹ سال قبل، سال ۲۰۰۰، منصور حکمت در سمینار اول مبانی کمونیسم کارگری، از جمله چنین گفت: “بی تاثیری کمونیسمهای موجود، شروع قدرت و اعتبار مبانی کمونیسم کارگری است”. این جمله از جانب کسی که خود تدوین کننده ۹۹ درصد مبانی کمونیسم کارگری بوده است، اکنون به طنز تلخ و گزنده ای شباهت دارد. چه، آنچه که به نام کمونیسم کارگری و فراتر از آن تحت عناوین “حکمتیسم” رسمی و غیر رسمی در جریان است، نمونه مجسم بی تاثیری و سکتاریسم انزواهای کمونیستی در برابر قضاوت جامعه است.
ادامه مطلب را بخوانید »
داستان و قصه کارگران مجتمع صنعتی هپکو، فقط یک حماسه و تراژدی تک موردی نیست. در حالی که سران حکومت از وحشت اعتراضات کارگران هپکو، از طرح یک “سرمایه در گردش” برای پرداخت حقوق های معوقه رونمائی کردند، با زندانی کردن کارگران و ضرب و شتم آنها، طلبکار از آب درآمدند: “پرداخت حقوق و معوقات کارگران برعهده خریدار جدید است.” این از فرموده های جناب جعفر سبحانی، مشاور سازمان خصوصی سازی جمهوری اسلامی است.
ادامه مطلب را بخوانید »
“قصه” هپکو، و تاریخ شکل گیری آن و بار آمدن تعدادی وسیع کارگر زبده و دوره دیده در اروپا، شبیه به یک روایت اسطوره ای است که قهرمانان آن، واقعی و نه زاده تخیل اند. جوهر مطالبه کارگران این است: کارخانه را به کارگران بسپارید و بگذارید “مدیران کاردان و دلسوز” بارآمده در صفوف ما، آن را هدایت کنند.
ادامه مطلب را بخوانید »
در پی صدور احکام سنگینی که برای اسماعیل بخشی، محمد حنیفر، سپیده قلیان و دیگر حامیان کارگران هفت تپه صادر شد، خشمی مُقًدس و امید بخش سرتاسر جامعه ایران را فراگرفت.
وزارت “عدل” اسلام تحت هدایت عضو هیات مرگ در جریان قتل عام زندانیان سیاسی در سال ۶۷، فورا و دستپاچه، دستور “تجدید نظر” داد. مسابقه ای برای “اعلام برائت” از صدور احکام سنگین در همه رده های نهادهای رژیم اسلامی آغاز شد. گفتند حکمی که توسط “یکی از شعبه های دادگاه انقلاب” صادر شده است، باید لغو شود. اینها میدانستند و میدانند که حافظه زنده جامعه ایران را نمیتوانند کاری بکنند. همین جناب رئیسی را با قتل عامهای سال ۱۳۶۰ و ۶۷ میشناسند. مردم نه تنها آن تاریخ را فراموش نکرده و بانیان وحشتناکترین تصفیه خونین و کشتار زندانیان سیاسی را “نبخشیده”اند، بلکه این پُز عقب نشینی در پوشش “رافت اسلامی” را نیز در جهت وادار کردن همان جنایتکاران به تسلیم کامل، در نظر خواهند گرفت. جامعه فراموش نکرده است که همین دستگاههای عدالت اسلامی و داوئر امنیتی، با استفاده از همه مُهره ها و “نفوذی” ها، به هر توطئه ای برای وادار کردن امثال اسماعیل بخشی و سپیده قلیان ها به “ابراز ندامت” و اعتراف به “رابطه با اپوزیسیون برانداز خارج نشین” چنگ زدند. شکست خوردند و بد جوری هم شکست خوردند.
ادامه مطلب را بخوانید »