به سایت ایرج فرزاد خوش آمدید


Posted by at ۲۶ دی , ۱۳۹۴

اخیرا آقای آذرین، که اسم واقعی اش چیز دیگری است، بحثی داشته تحت عنوان “بحران سه گانه و سه پاسخ در چپ”.

او به مطرح شدن “مساله نان” در جامعه ایران و معضل فقدان “پایگاه اجتماعی” چپ موجود بویژه در جنبش کارگری ایران اشاره میکند و اضافه میکند که بخشی از چپ در اوضاع “بحران سه گانه” فعلی، از لیبرالها و “اصلاح طلبان” دنباله روی میکنند و بخشی بزرگتر در شرایط بی نفوذی سیاسی و فقدان پایگاه اجتماعی در میان طبقه کارگر، دنبال “اتحاد چپ” اند. پاسخ خود او این است که “چپ کارگری” باید در پی نیروئی باشد که از پایگاه اجتماعی برخوردار است. کسانی که متد تحلیل، و یا به عبارت دقیقتر، شگردهای این موجودات و پیشینه و سابقه سیاسی شان را نمی شناسند، ممکن است به این بحث به عنوان یک بحث قائم بالذات و آکادمیک و ژورنالیستی، که چه بسا ممکن است موضوع paper و تز دانشگاهی در اروپا هم باشد و بخاطر آنها دکترا هم میدهند، به آن بنگرند. و راستش با تجسم مخاطبین او، و نیروی فعاله رویکردهای آذرین، این شگردهای تحلیلی به منظور “ارعاب تئوریک” دیگران، نقطه عزیمت او است.

آذرین در یک مورد به صراحت و در دو مورد با استعاره و تداعی معانی و مغلق گوئیها و عکس مار کشیدنها، یک سیاست ارتجاعی، یک گرایش ناسیونالیستی و یک جنبش واقعی سیاسی برای رفع رژیم آپارتاید نژادی را زیر یک مقوله ردیف کرده است و نتیجه گرفته است که جریان کارگر کارگری که او به آن تعلق دارد، از مخرج مشترک چنان جنبش های برخوردار از پایگاه اجتماعی تبعیت میکند.

او از نظر خودش میفهمد که رگ خواب مخاطبین اش را چگونه پیدا کند. در بحران “سه گانه” مورد اشاره؛ بحران اقتصادی، و به تعبیر او “مساله نان” در ایران گرهگاه اصلی است. اما باز هم به تعبیر او چپ “غیر اجتماعی” قادر به پاسخ گوئی به این مساله حیاتی طبقه کارگر و مزد بگیران نیست. در ارائه بحث “آلترناتیو”، او با مهارت خاصی که فکر میکند چنان کارآست که همه را مات و مبهوت میکند، همانطور که اشاره کردم، از مخرج مشترک سه حرکت و جنبش و سیاست کاملا متفاوت و در محتوا متناقض و متباین، به عنوان بدیل راه حل خود را  در تقابل با بی نفوذی چپ به میان می آورد.

یکی از نمونه های بسیار شاخص این جماعت برای “اجتماعی” شدن که در آن راستا رساله و  کتاب هم نوشتند، ماجرای حرکت جناحی از رژیم اسلامی در معضل بقاء بود.  آنوقتها پس از طاق نصرت زدن برای آن جناح از رژیم اسلامی نوشتند مساله بسیار اجتماعی تر و جنبشی تر و عمیق تر از این حرفهاست. بحث دعوت آذرین و “اتحاد سوسیالیستی” اش این بود که تمامی جنبشهای اجتماعی باید به هژمونی جریان دو خرداد و سیاستهای بانک جهانی و صندوق بین المللی پول گردن بگذارند. چون اینها خود بر این باور بودند که دو خرداد دورنمای ظفرمند و “محتوم” تحول سرمایه داری ایران بر یک مبنای “متعارف” را در مقابل جامعه و همه جنبشهای اجتماعی گرفته بود.

اما در شرایط شکست و فروپاشی جنبش اصلاح رژیم اسلامی و متعارف سازی سرمایه داری، این بار  ناسیونالیسم ملیتانت کُرد است که برخلاف سوسیالیسم انقلابی، و در تحقیر و استهزاء آن، ظرفیت اجتماعی را به “چپ کارگری” آذرین هم نشان داده است. منتهی برخلاف دوره “فراموش شده” عروج و افول جریان دو خرداد، این بار بی گُدار به آب نزده اند. در رساله “چشم انداز و تکالیف” مارکس قرن نوزدهمی دیگر در برابر دکترین های حجاریان و آذرین موضوعیت را از دست داده بود. همه جنبش های اجتماعی و از جمله جنبش طبقه کارگر چاره ای نداشتند که دیر یا زود میبایست به سیاهی لشکر اصلاح طلبان حکومتی برای متعارف سازی کاپیتالیسم گردن بگذارند. آنوقتها از نظر خودشیفتگی آن جماعت، متعارف سازی کاپیتالیسم ایران تحت رژیم اسلامی محتوم بود که “چپ غیر کارگری” قادر به تشخیص پایگاه و نفوذ اجتماعی آن نبود. این بار، اما، برافراشتن پرچم جنبش ناسیونالیسم کُرد بر فراز جنبش طبقه کارگر و فراخوان به آویزان شدن به پایگاه اجتماعی آن، و همطراز قرار دادن ناسیونالیسم حاکم بر حرکت آن بطور همزمان با دوخرداد و مبارزه برای رفع سیستم تبعیض نژادی در آفریقای جنوبی، پر از تردید و ابهام و ناروشنی و تزلزل و تذبدب است. به همین دلیل است که این جانبداری سیاسی از ناسیونالیسم با تردستی دلبستگی به پایگاه اجتماعی و توده ای ناسیونالیسم کُرد فرمول بندی شده است. اما این تعلق سیاسی چنان معما گونه و تمثیلی و جبونانه طرح شده است که باید امتداد فکری شان را به شیوه استقراء و یا تداعی معانی از لابلای عبارت پردازیها و لفاظی های پرطمطراق و شگردهای آماتور این جماعت بیرون کشید. همانطور که نوشتم، آذرین با اشاره به شماری از تحرکات که باید متحد طبقه کارگر در همراهی با جنبش هائی با پایگاه اجتماعی برای “مساله نان” باشند، با گریزی به ANC، و یک به یک قرار دادن آن با دکترینهای بانک جهانی و نیروی محرکه جناحی از رژیم اسلامی در راستای سیر اجتناب ناپذیر متعارف شدن سرمایه داری در ایران با پیش فرض بقاء رژیم اسلام سیاسی؛ به ظرقیت اجتماعی ناسیونالیسم کُرد در قالب  “جنبش ملیتها” اشاره کرده است. و همه میدانند که ناسیونالیسم کُرد، در ماجرای کوبانی، برخوردار بودن از پایگاه اجتماعی خود را همزمان در رقابت با رگه ها و دیگر احزاب ناسیونالیسم کُرد در “چهار پارچه”، به عنوان سترونی و بی پایگی سوسیالیسم کارگر جهان مدرن صنعتی در بوق و کرنا دٙمید. این پایه اجتماعی ناسیونالیسم کُرد و مساله کانتونهای خود مدیریتی، قاپ اکثر قریب به اتفاق چپ محبوب او و انواع محافل پراکنده انزواهای سوسیالیستی و غیر سیاسی را رُبود. برای آذرین و طیف هم خط کارگر پناهان و کارگر کارگری ها در درون و بیرون محفل خودی، سوسیالیسم در “کردستان” بی معنی است. دم گرفتن با نفوذ اجتماعی ناسیونالیسم کُرد بیشتر در خدمت موضع بنیادی تری است. اینها مدتهاست که نتیجه گرفته اند، جنبش طبقه کارگر با کمونیسم  و حزب کمونیستی به جائی نمیرسد.

١- بنابراین تردیدی نیست که پیچ و تاب دادنهای آذرین در نکوهش و تحقیر “چپ غیر اجتماعی”، ناشی از ذوق زدگی و نشئه گی خود او از نفوذ اجتماعی ناسیونالیسم کُرد و دلیل دیگری برای بیهوده بودن تلاشها برای گذاشتن کمونیسم بر صفحه معادلات سیاسی است. در دوره عروج دو خرداد، سرمستی از پایگاه اجتماعی جناح بی مایه رژیم اسلام سیاسی برای اصلاحات، چنان جاذبه ای داشت که آذرین را تحریک کرد که از موقعیت حاشیه نشینی کمونیسم کارگری، به زعیم جنبش استعفا و “ترک صفوف کمونیسم کارگری” منصوب شود. در این دوره که آن صف بهم ریخته است، راهی برایشان باقی نمانده است جز اینکه جنبش واقعی برای برچیدن آپارتاید نژادی در آفریقای جنوبی را، از جنس حرکت جناح اصلاح طلب و مدافع متعارف سازی سرمایه داری ایران، و یا گرایش ناسیونالیسم کُرد، که فعلا در پوشش میلیتانت و مسلحانه آن و خود مدیریتی در کانتونها ذهنیت چپ و راست غیر کمونیستی و ضد کمونیستی را، تواما، تخدیر کرده است، قالب کند.

بهر حال آنچه مُحّرک آذرین برای آویزان شدن “چپ” به پرچم جنبش ها با پایگاه اجتماعی است، اتفاقات “کوبانی” است که ناسیونالیسم صاحب آن، آنرا برخلاف خود فریبی های انزواهای سوسیالیستی، در حرکت روژ آوا یا “غرب کردستان” و یا به تعبیر جناحهای دیگر همین ناسیونالیسم “توده ای”، کردستان غربی گذاشته است. انگار صرف میلیتانت بودن و اسلحه بدست گرفتن و خودمدیریتی حتی اگر رویکرد برده داری و فئودالی و ناسیونالیسم دوره “تمدن هلال زاگرس”، بر آنها حاکم باشد و از نفوذ و پایگاه اجتماعی برخوردار، دیگر شکی درمورد سوسیالیسم مدرن طبقه کارگر صنعتی و پیشرو بودن آنها باقی نمیگذارد. اما آذرین و شرکاء این بار برخلاف دوره عروج دو خرداد، و با تحقیر و خِفّت و انزوای بیشتری که از آن سقوط سیاسی نصیبشان شد، جانب احتیاط را نگهداشته اند و به جنبشی که خود فی الحال و قلبا پیوسته و هژمونی آنرا پذیرفته اند، با استعاره و در میان لیست چند گانه جنبشهای مختلف اشاره میکند. جنبش ناسیونالیسم کُرد در روژآوا که ظاهرا و فعلا دارای پایگاه اجتماعی است، خیلی روشن دورنمائی ندارد و اصلا قابل مقایسه با جنبش رفع آپارتاید نژادی نیست. به سرانجام رسیدن خود مدیریتی کانتونها و قوامگیری آنها در یک جایگاه با ثبات و برگشت ناپذیر، مُتضّمن یک تغییر اساسی در جغرافیای سیاسی منطقه است که بهیچوجه با همراهی و کنار آمدن قطبهای جهان موجود و دولتهای منطقه، چون مورد جنبش رفع تبعیض نژادی در آفریقای جنوبی یکسان و از یک جنس نیست. از سوی دیگر تز و تئوری اوجلان، رهبر فکری و سیاسی جنبش ناسیونالیسم میلیتانت کُرد، در بنیان بر بی اعتقادی به دولت- ملت استوار است. بنابراین حتی در چهارچوب حل میلیتانت مساله کُرد و معضل ناسیونالیسم کُرد، در نهایت برای رفع ستم ملی و تشکیل یک دولت و قلمرو سیاسی جدید در معادلات کنونی جهان و منطقه، یعنی “جنبش اجتماعی” برای تشکیل “دولت کُرد”، در محتوا سازشکار است و  دنبالچه و پارسنگ تضاد منافع در معادلات و موازنه قوا  بین دولتهای منطقه. اینجا هم این جناب آذرین است که بار دیگر طبق مُد روز و اقتضای تٙب همراهی با مسیر باد و اپورتونیسم “چپ” سوسیالیسم نما، به آرایش و بٙزٙک لیبرالیسم و سازشکاری سیاسی در غلطیده است.

٢- کارنامه این جماعت، سرشار از پیشینه شکست و هزیمت و واگرائی و ریزش، و حتی تخاصم، در درون خود اینها است. نیروی فعاله این جریان، شماری کارگر پناه پراکنده اند که در زندگی واقعی و با اسامی واقعی شان، نوع بساز و بفروش های وطنی و بیزنس من های کوچک اروپا نشین اند. گُذران و پول در آوردن شان از قِبٙل بهره کشی از نیروی کار سیاه و فرارهای مالیاتی و مبتنی بر حقه بازیهای جهان سومی است که اغماز ناشی از سیاست نسبیت فرهنگی، دست کلاه برداری شان را باز گذاشته است. درست چون سران تئوریسین که در زندگی سیاسی آماتور خویش، کارگر کارگری اند و اتحاد سوسیالیستی، اما در زندگی واقعی و حرفه ای دنبال درس و تحصیل و دکترا گرفتن و عافیت طلبی رفتند. “مبارزه” و انقلابیگری برای این طیف عمدتا زینتی و چاشنی نشست و برخاستهای محفلی با همان نوع کاسبکاران فاسد از نظر اخلاق سیاسی و اقتصادی است که در لباس عوامفریبانه”فعالان کارگری” در جلسات تفریحی و در تعطیلات آخر هفته حضور بهم میرسانند. اینها مخاظبین خود را خام و هالو فرض کرده اند.

 اینها حاضر نشدند و حاضر نیستند حتی به عقاید خود در حمایت از جنبشهای بورژوائی و ناسیونالیستی و همراهی با دکترینهای بانک جهانی و جناحی از رژیم اسلامی دارای “پایگاه اجتماعی” در عمل قدمی بردارند و از خود مایه بگذارند. چون دیروز در ماجرای مغازله سیاسی با دو خردادیون و نفرت پراکنی کور علیه کمونیسم کارگری، فردا پس فردا نیز دم گرفتن کنونی شان با ناسیونالیسم کُرد و تمجید و رسا از جنبش آن و تمدن هلال زاگرس در دوره مادها و عصر شکار، به دلیل “پایگاه اجتماعی و تاریخی”اش ، انگار شتر دیدی، ندیدی زیر فرش جارو میکنند. پاسخ این تناقض که چگونه این بار؛ شتر را با آن جثه عظیم زیر قالی جارو میکنند، برعکس دوره “فراموش شده” عروج و افول دو خرداد، مشکل چندان ساده ای نیست که با آکروبات بازی و بر منبر روضه خوانی و  کلمات قصار پنهان شود. از قرار فردا هم باز، این “چپ”  و انقلابیون اند که باید بخاطر وا دادن و دعوت اینها به تسلیم به جُنبشهای بورژوائی و ناسیونالیستی، و تبدیل شدن به سخنگوی صلواتی جناحی از رژیم اسلام سیاسی، باید سرزنش شوند و مورد تمسخر قرار گیرند. بیش از حد به رّندی و ظرفیت شیّادی خود متوهم اند.

از این  دغلکاران و کٙلّاش های سیاسی و نا انقلابیون عافیت طلب باید جدا برحذر بود.

١۶ ژانویه ٢٠١۶

iraj.farzad@gmail.com

Posted in: Uncategorized

» Leave a Reply