دوست اسبق، عزت دارابی، هم سرانجام در مراسم سنگسار و حّراج تاریخ زندگی سیاسی امثال من حضور بهم رساند. اما، خوشبختانه یا شوربختانه، دانسته یا نادانسته، او دریچه ای را بروی همه ما باز کرده است که از طریق آن میتوان، از زاویه دیگری به فلسفه انتشار صورتجلسات نشست موسوم به کنگره اول کومه له، و بازبینی ابژکتیو یک تاریخ، پرداخت. از این بابت من دل آزردگی شخصی ام را از نیش و متلک گوٸیهایش به خود، بر او میبخشم.
بدین منظور من فقط یک جمله “کلیدی” در نوشته عزت دارابی را کالبد شکافی میکنم.
او نوشته است:
“من در اینجا به عنوان یکی از اولین پیشمرگان “اتحادیه دهقانان مریوان” سعی خواهم کرد در حد توان جوابی بیطرفانه به وقایع و رویدادهای آندوره و نقش برخی از افراد بدهم.”( خط تاکید ها از من است)
اگر دقت کرده باشید، “مریوان”، “دارسیران” و “بیلو” و “جنگ دهقان برای زمین” در مریوان و اتحادیه دهقانان مریوان، در دوره برگزاری نشست موسوم به کنگره اول کومه له، آغاز و پایان تاریخ است. اگر کمونیسمی در کردستان شکل گرفته است، اگر نیروی مسلح کومه له تشکیل شده است، اگر قرار است تاریخ و انقلاب در ایران و حتی در سطح منطقه مرکز ثقل و نیروی جاذبه اش را پیدا کند، باید جایگاه مریوان و دارسیران جدا ناپذیر از آن را برسمیت شناخت! دارسیران “نظر کرده”، انگار مرکز تشخیص خیر از شّر، حق از باطل، کمونیسم از ضد کمونیسم، مارکسیسم از لیبرالیسم، انقلاب از ضد انقلاب در ایران؛ و خلاصه چکیده و فشرده تاریخ بشر در دوران مدرن جامعه بشری است! کافی است سابقه ای چند روزه در “نبرد”های اهالی دارسیران داشته باشید، چند صباحی بخاطر آنها اسلحه بدوش گرفته باشید و یا حتی همراهشان به دادگاه رسیدگی به شکایت آنها رفته باشید، این دیگر برای هفت جّدتان کافی است. اینکه پس از آن چند روز حمل اسلحه در صف “اولین پیشمرگ اتحادیه دهقانان”، بعدا خود را تسلیم رژیم اسلامی کرده باشید، که تقریبا جز یکی دو مورد استثناٸی، دیگر “زحمتکشان”، همان “اولین” واحد را در بر میگرفت، کوچکترین خدشه ای به نقش شما در ساختن تاریخ وارد نمیکند. همان چند روز فعالیت به عنوان فرد مسلح اتحادیه دهقانان و مُخلص و فداٸی دارسیران و اینکه خود “سیاست” را در مکتب جادوٸی دارسیران آموختید؛ مبنای ازلی برای تشخیص راست و چپ، صادق و ناصادق و سره از ناسره است. دیگر میتوان خود را به عنوان کلید داران و کارشناسان خِبره تشخیص حقیقت و قاضی و داور آن و نیز نماینده کل تاریخ کومه له و اُفت و خیزهای سیاسی و فکری آن، به عالم و آدم معرفی کرد. دیگر هیچ نیازی نه به تٸوری، نه به “روشنفکر”، نه به کتاب و نه به جدل و تفکر و اندیشه، و نه به هیچ چیز دیگر نیست. بررسی سرنوشت کمونیسم در ایران و جهان و منطقه، مصافهاٸی که در تمامی سطوح بر سر برنامه، حزب، تفاوتهای سیاسی، گرایشهای مختلف کمونیسم، انشعابات و مصافهای بزرگ، رویدادهای بزرگ، جنگ های بزرگ؛ همه در برابر عظمت دارسیران، “حرف” است، حّرافی”روشفکران بی عمل” است” “غُرولند متزلزلین و مُردّدین” است!
مریوان آن ایام با دارسیران اش، انگار چون حُفره سیاهی است که تمامی سیاره ها و ستاره ها و کهکشانهای مُتحّرک را در شعاع جاذبه خویش می بَلعد و هیچ “نور”ی را از خود عبور نمیدهد. ریشه هَیَجان منتشر کننده نا مسئول و خیره سر صورت جلسات کنگره اول کومه له، تاریخ و تاریخ نگاری نیست، همین خُماری و سرمستی و نشئه گی ناشی از انتقاد و انتقاد خود و به چهار میخ کشیده شدن و شلاق کاری روح و روان کمونیستهای استخوان خورد کرده و تحصیلکرده؛ در این مواجهه با قدرت جاذبه همین انرژی سیاه در دارسیران مریوان و اتحادیه دهقانان مریوان، است. کافی است دو روز در “جنبش دارسیران” مریوان شرکت کرده باشید تا بیمه عمر را برای هفت نسل بعدی طایفه خود تضمین کرده باشید. و یا برعکس به اندازه سر سوزنی در “اصالت” آن تردید و “تزلزل” بخود راه داده باشید، تا روزگار هفت پشت تان را سیاه کرده باشید. مهم نیست پس از آن دو روز و چند ماه فعالیت در مریوان و دارسیران و اتحادیه دهقانی، چه کرده اید یا چه نکرده اید. فقط به حکم حضور فیزیکی در آن معبد مخوف و راز آلود، و یا حافظ و نگهبان خُشک مغز و مومیایی شبح ۳۷ سال پیش از ویرانه همان بتُکده، حتی اگر سالهای سال ساکت بوده اید و حرفی برای گفتن نداشته اید، با خیال آسوده و بالبخندی ملیح به صندلی تکیه بدهید و حساب هر کس و ناکس را کف دستش بگذارید و تاریخ و حقیقتهای تاریخی را به ریشخند بگیرید.
صدیق کمانگر، نه از آن رو شخصیت مهمی است که در روزهای منتهی به نوروز خونین سنندج در آغاز ۱۳۵۸ مرکز ثقل یک رویاروٸی اجتماعی و سیاسی با رژیم تازه به قدرت رسیده اسلامی است. خیر! عظمت او و خیزش مردم شهر سنندج و روی آوری طیف وسیعی از جوانان و کارگران کمونیست شهری به صفوف کومه له را باید در سالها قبل، آنوقت که صدیق کمانگر با شجاعت “هرکولی” وکالت دارسیران را بر عهده گرفته بود، تشخیص داد و بازشناخت! کومه له و نیروی مسلح آن و تمامی نبردهای بزرگ این سازمان چپ و کمونیست، با همه فرماندهان افسانه ای اش، در سایه و زیر پر و بال اتحادیه دهقانان مریوان و در مکتب و میدان رزم و سنگ خارای“دارسیرانی ها” بار آمده و آبدیده شده بودند! کار بجاٸی رسید که کوچکترین بارقّه تردید نسبت به خواست بورژواهای نو پا و نهفته در “جنبش دارسیران” و یا “بیلو”، در جلسات ماراتونی کنگره اول با قرار اخراج و قرنطینه و بایکوت و تقبیح و تنبیه، پاسخ گرفت. حیثیت و “شرافت” سیاسی تک تک شرکت کنندگان بخاطر تزلزل در اخلاص به دهقان و دارسیرانی ها به صلیب کشیده شد. این تقّدُس گراٸی مریوان مُتبّرک، که جهان و کاٸنات را بر محور دارسیران و دهقانِ چشم به زمین در حاشیه شهر؛ دور خود میچرخاند، از منظر کنگره اول کومه له، همان حفره انرژی سیاه بود و گویا قرار است کماکان باشد. محتوای واقعی کشمکش ها در همان کنگره اول کذاٸی و عیار شرافت و “صداقت” اعضای شرکت کننده در آن ایام سیاه، به جز ویراستار اصلی که خود را مستثنی کرده است، این بود که کمونیستهای بزرگ و نخبگان تحصیلکرده جامعه، تا چه حد تا پای جان آماده اند، هر تزلزل، دو دلی و تردید در قربانی کردن خود و تمام زندگی سیاسی و وجدان و کرامت انسانی و کمونیستی خویش، در راه دهقان و جنبش جادوٸی “دارسیران”، به “شلاق” ببندند و کارنامه زندگی خود را برای دارسیران و دارسیرانی و بیلوٸی و دیگر جاهاٸی که در جبهه حماسی “نبرد” برای زمین بود، در “طبق اخلاص” بگذارند. این جاذبه انرژی سیاه البته، با انجماد فکری دهقان و سوسیالیسم دهقانی کنگره اول و چرخیدن زمین و زمان حول منفعت دهقان، چفت شده بود. ذهنیتی که با استفاده از “صداقت” ناشی از تعلق به نگرش سوسیالیسم فٸودالی حاکم بر کنگره اول کومه له، تشخیص داده بود که تصاحب و باز پس گرفتن زمین، و یا شراکت در مالکیت با “خان “ها و “آغا”های دوره بسر رسیده فٸودالی، از آنها به عنوان “رعیت” های اسبق و “کشاورزان” سابق که با “بریدن درخت و برگ درخت،” بخاری “فقیرانه”شان را گرم میکردند و به چراندن گاو و گوسفند “محکوم” شده بودند؛ سهامداران معاملات ملکی، بنگاه داران شهرک سازی ها، اجاره داران پارک و آپارتمان سازی و تالارهای جشن و عروسی و صاحبان رستوران و پلاژها در حاشیه دریاچه زریبار، خواهد ساخت. آن صداقت احمقانه و یا آن حماقت صادقانه در تعلق به سوسیالیسم دهقانی و فٸودالی، مانع شد که ماهیت واقعی”جنبش دارسیران” و جوهر طبقاتی آن قیل و قالها در “جنگ برای زمین” تشخیص داده شود و “افشاء” شود. از منظر سوسیالیسم و جنبش های پیشرو و مترقی، دارسیران و بیلو و آن کشمکشی که بر سر تصاحب و یا تملک بر زمینهای قرار گرفته در محدوده مُستغلات شهری، اماکن تفریحی، راه و جاده و شهرک سازیهای مسکونی و پارک ها و تفریحگاه ها در گرفته بود، “جنبش دهقانی” نبود و بنابراین غیر قابل قابل پشتیبانی بود، تا چه رسد به اینکه کرامت سیاسی شماری کمونیست مبارز و با سابقه بخاطر “تزلزل” و “شک” نسبت به درونماٸی که بر پرچم واقعی خواستهای آن نوکیسه های طمّاع و رّندان هفت خط حّک شده بود، زیر ضربات “شلاق” روحی و شکنجه روانی و اهانت و تحقیر و نفرت قرار بگیرد.
کسانی را که در پی انتشار مباحث مُخّرب “کنگره اول” کومەلە، دگر باره و پس از ۳۷ سال وسوسه شده اند که با خاطرات ارتجاع سوسیالیسم فٸودالی و ایام “پیشمرگایەتی” برای دهقانان و رعیت اسبق هایِ در آستانهِ معراج به سوداگران حریص و هزار چهره زمین و زمین خواری و رانت خواران نوکیسه، زندگی کنند، و هنوز خود را و تاریخ را در شعاع آن انرژی سیاه و انجماد فکری آن دوره، تعریف و باز تعریف کنند، نمیتوان کاری کرد.
اما فقط کافی است قدمی فراتر از این محدوده متروکه و پرت و پوسیده بردارید، تا بلافاصله متوجه افسون شدگان در طلسم این حیاط خلوت رمانتیسیسم ارتجاعی بشوید.
۲ مه ۲۰۱۶
iraj.farzad@gmail.com
Posted in: Uncategorized
» Leave a Reply