مظفر محمدی معروف است که هر از گاهی یک “سوتی” بدهد. در ایامی که کمونیسم کارگری حزب بود و حساب و کتابی در کار بود، بوالهوسی های سیاسی و رفتار ایمپالسیو خیلی ها تحت کنترل بود. خواب نما شدن عده ای و از آستین در آوردن “تز” ها و تحلیلهای “جدید” چندان راحت نبود. چه، به پشتوانه ادبیات غنی مارکسیسم انقلابی و کمونیسم کارگری، برای هیچکس، از جمله افراد با سابقه و در کسوت “بنیانگذاران” اولیه دوره تب و تاب انقلاب ۵۷، ممکن نبود کیلومترها را صفر کرد و یا بعدها با هدف پنهان دفاع از دو خرداد، “تز تشکیل انترناسیونال” به حزب قالب کرد. ممکن نبود پس از تشکیل حزب کمونیست ایران و سپس جدائی خط ناسیونالیسم کُرد از کمونیسم کارگری، در نوستالژی و حسرت ایام بروبیای مارکسیسم انقلابی لم داد. دیگر ممکن نبود تغییر و تحولات دنیا و مافیها را در دوره عروج مارکسیسم انقلابی فریز کرد.
با اینحال کسی مانع تراوش هر از گاه یکبار مواضع دوران سپری شده نبود. اما آن تمایل به لم دادن به گذشته ها، همواره زیر ضرب انتقادهای مسئولانه و دقیق قرار گرفتند. از جمله میتوان به مباحث پلنوم وسیع کمیته مرکزی حزب کمونیست کارگری ایران، نوامبر سال ۱۹۸۸ ، اشاره کرد که یک روز کامل آن صرف نشان دادن جوهر تحلیل هائی بود که بر مبنای مواضع و رویکردهای بیست سال قبل از پلنوم، و از جانب حمید تقوائی در توضیح چرائی طرح پیشنهادی او در مورد “جمهوری سوسیالیستی” روی کاغذ آمده بود. جمله به جمله و کلمه به کلمه و کل مبنای تحلیلی “شرایط عینی و ذهنی” که پشت بند “تئوریک” حمید تقوائی بود، زیر ذره بین قرار گرفت و برای خود او هم، حداقل فرمال، توجیه شد که آن تحلیلها مواضع حزب کمونیست کارگری را بیست سال به عقب برده بود. منصور حکمت بروشنی گفت آن مبانی تحلیلی حمید تقوائی هنوز کمونیسم کارگری را در مصاف “خط” مارکسیسم انقلابی و اتحاد مبارزان کمونیست؛ با پیکار و رزمندگان و رزم انقلابی و وحدت انقلابی و بطور خلاصه در رویاروئی خط مارکسیسم انقلابی با سوسیالیسم خلقی تصور میکند. بهر حال آن ایام جائی برای “بازیچه” قرار دادن مبانی کمونیسم کارگری نبود. دستکم زمان تحرک مواضع دوران سپری شده و عرض اندام مدعیان همواره در حاشیه کمونیسم کارگری، هنوز “فرانرسیده” بود.
اما الان وضع بکلی متفاوت است. کمونیسم کارگری ملی شده است. کار بجائی رسید که پس از تکه پاره شدن حزب کمونیست کارگری، کسی مثل مصطفی اسدپور، از جناح “خط رسمی” حزب متبوع، نوشت هر کس میتواند مکتب “ایسم” را به نام خود دایر کند! بهمین سادگی و با همین لودگی! پس از ملی شدن مبانی کمونیسم کارگری، هر کس و ناکس میتوانست هذیان را به عنوان تز و بدعت های من درآوردی به بازار مکاره وارد کند. در آن دوران فترت و سکوت و بی حرفی و کم اشتهائی و یاس سیاسی، در آن دوره “خود فریبی دسته جمعی” و ساده لوحی “قاچ زین را بچسپ”؛ میدان به عابران همواره در حاشیه تاریخ کمونیسم کارگری واگذار شد.
مظفر محمدی از جمله کسانی است که حالا دیگر بدون هیچ کنترل و ادیت و کمترین احساس مسئولیت و نگرانی از پاسخگوئی، هر چه را که احساس کند، بدون اینکه حتی تناقض گوئیها و آسمان ریسمان بافتن های خود با رفیق هم کمیته ای اش کمترین دلشوره را در او موجب شود، روی کاغذ می اورد. تازه ترین عارضه این سرمستی بوالهوسانه را میتوان در باره بیانیه سال جاری ۱۶ آذر “جمعی از دانشجویان دانشگاههای ایران” تحت عنوان “بیانیه فراگیر” بروشنی و زمُختی دید. مظفر محمدی چنین نوشته است:
“ابتدا بیانیه ای تحت نام “بیانیه فراگیر دانشجویان ایران” با استقبال بیش از ده هزار امضا کننده در مدیای مجازی روبرو شد. محتوا و مطالبات این بیانیه برای هر دانشجو و انسان آزادیخواهی در جامعه قابل حمایت و مطلوب بود. اما متعاقبا بیانیه دومی به بهانه این که مجاهدین از بیانیه فراگیر حمایت کرده بود، منتشر شد. محتوای این بیانیه که به نظر می رسد آگاهانه در ضدیت با احزاب اپوزیسیون جمهوری اسلامی تهیه شده بود، بطور قطع و کامل نمی توانست ادامه و مکمل بیانیه اول باشد.” (خط تاکیدها همه جا از من است)
من هم بیانیه کذائی را قبل از بیانیه دوم مبنا گرفته ام تا روشن شود که چرا مظفر محمدی بطور سرسری محتوا و مطالبات بیانیه اول را “برای هر دانشجو و انسان آزادیخواه” مطلوب و “قابل حمایت” ارزیابی میکند. “مطالبه و محتوای” همان بیانیه فراگیر اول چنین است:
“امروز تبعیضهای بنیادین جامعه اعم از تبعیض طبقاتی و جنسیتی به دانشگاه پا نهادهاند. بومیگزینی، گزینش جنسیتی، هدایت تحصیلی و پولیسازی آموزش عمومی، که طبق قانون اساسی باید برای تمام آحاد ملت به رایگان در دسترس باشد،…(از متن بیانیه فراگیر…)
حقیقت این است که خود نویسندگان بیانیه فراگیر تاکید کرده اند که خواستهایشان “صنفی” است. واضح است که به بهانه ۱۶ آذر آنان خواسته اند تا مطالبات صنفی شان را “طنین انداز” کنند. اینکه در اختناق و سرکوب جامعه ایران؛ مردم و اقشار مختلف جامعه سعی کنند که وضعیت سخت معیشت و درس و تحصیل و هزار درد بی درمان دیگر را حتی در رعایت “قانون” و قانون اساسی طنین انداز کنند، جزئی از مکانیسمهای هر جامعه است. اما تقدُس قانون اساسی جمهوری اسلامی از جانب کسی که به کمونیسم آویزان شده است دیگر لوس است. اگر دانشجویان تحت اختناق و تهدیدات همیشگی رژیم اسلامی، ناچار و مجبوراند مطالبات خود را هماهنگ با “قانون اساسی” فرموله کنند، برای مظفر محمدی به عنوان یک مدعی کمونیسم، حتی نوع دروغین و عاریه ای آن، چه جائی برای این هست که خود را و ذهنیت اش را و سیاست اش را در محدویت خود خواسته “قانون اساسی” جمهوری اسلامی، به عنوان “انسان آزادیخواه” روی کاغذ بیاورد؟ دستکم از گذشته بهر حال انقلابی خود خجالت نکشید؟
به نظر من نمیتوان جلو بروز عقاید و باورهای امثال مظفر محمدی را گرفت. این قبیل آدمها واقعا تفکر و بینش خود را همانگونه که در خلوت خویش به آن باور دارند، روی کاغذ می آورند. همانطور هم که هیچکس مانع نبود که به هر دلیل و با هر توجیه، مانع شود که حمید تقوائی دوران چند ماهه فعالیت خود با مارکسیسم انقلابی و اتحاد مبارزان کمونیست را اول و آخر دنیا و اصلا بنیاد و کل تاریخ کمونیسم کارگری قلمداد کند. تفاوت این است که آن زمانها، حزبی وجود داشت که نمیشد سرسری هر چه بر زبان آمد و “الهام” شد و بر قلم جاری، بعنوان بدعت و مواضع “نوین” به آن حزب قالب کرد. آنوقت میبایست خود را برای یک مصاف عمیق، مسئول در برابر تاریخ پر از فراز و نشیب کمونیسم کارگری آماده کرد و پیه یک جدال رو در رو را به تن مالید. اکنون، اما اصلا چنین نیست. لنگر قدرتمند سیاسی و تئوریک کمونیسم کارگری، دست کم برای لایه کادری ای که کم و بیش در سیر تاریخ آن بودند، وجود خارجی ندارد. در همه خُرده محافل بجای مانده از فروپاشی حزب کمونیست کارگری، خودمختاری و خودگردانی و شیوه هر کی هر کی مواضع حُکم میراند. هر کس گوشه ای از تاریخ حزب کمونیست کارگری را چون ملعبه رسیدن به اهداف و منافع خاص و گاها شخصی نیز، بالا کشیده است و برای خود دکان و “کمپین”ی دایر کرده است که هر از گاهی از “خوشنام ترین” مقامات دولتهای اروپائی جایزه ای نیز گیرشان میآید. بالائی ها هم از اینکه از دردسر سر و کله زدن با اعضاء و کادرها راه خروج عامه پسند برای خلاصی از کار و زحمت و “جنگ اعصاب” یافته باشند، آسوده و البته با اعتماد به نفس مجازی در دنیای ایضا مجازی فیس بوک و تویتر مشغول رتق و فتق اموراند، اسم اش را هم گذاشته اند “پیشروی و گسترش حزب در مقایسه با دوران منصور حکمت”! در دنیای واقعی و در زمین سفت سیاست، از حضور و جسم حزب کمونیست کارگری که زمانی، دستکم در خارج کشور، حرف اول را در راس اپوزیسیون برانداز میزد، حتی به معنی آکسیونی آن خبری نیست. از خود متشکری و تملق متقابل روی دیگر سکه بی اهمیت شدن فعالیت انقلابی و حضور اکتیو در جامعه است. اکنون دیگر راه برای سرهم بندی کردن هر هذیان به عنوان مبانی کمونیسم کارگری و روایات من در آوردی از سیر تغییر و تحولات تاریخی آن باز شده است. در لایه های بجای مانده از آوار یک حزب سیاسی، بساط سیاستها و مواضع سرسری و بُنجل و بازاری پهن شده است. کمونیسم کارگری را سر راه گذاشته اند. هر رهگذر میتواند ادعای ارث و میراث داشته باشد و هر کس و ناکس که غرض و مرضی با کمونیسم و منصور حکمت دارد، میتواند به آن تی پا بزند. سرنوشت بسیار تلخی برای امثال ماست.
دقیقا به همین دلیل است که جامعه نباید کمونیسم کارگری و مبانی و تاریخ آنرا از زبان راویان سرسری و خود سر و خیره سر، و از زاویه دید و منفعت آنان ببیند و بازشناسد. این روایات سراپا جعلی و عاریه ای و دغل اند.
۱۳ دسامبر ۲۰۱۶
Posted in: Uncategorized
» Leave a Reply