محمد فتاحی ردیه ای دارد بر یکی از “انقلابی” ترین قطعنامه “رفقای سابق” خویش.
این ردیه، البته با نشان گرفتن یاران سابق که از نقد بهمن شفیق مانندها علیه “جنبش سبز”، آنچه را باید “بیاموزند”، آموختند و بابت این فیض بردن ها، مدال و نشان افتخار به گردن استاد و خط دهنده خود آویزان کردند، اما حالاحالاها از سر ناچاری و بند کردن به “رفقای تا دیروز” مصلحت دیده اند که درونمایه کمپین ترور شخصیت منصور حکمت توسط یک دایره بدنام و رسوا، و اکنون خوشبختانه منفرق و متخاصم و منشعب: آذرین-شفیق- مقذم-عباس فرد، را روتوش کنند تا نماینده اصلی صاحب تر را بدون عفونت کلام آن شوالیه های ضد کمونیست، و باصطلاح “سیاسی”، هدف بگیرند. چه، به گفته فتاحی تز “نامتعارف شدن سرمایه داری” تحت رژیم اسلامی:
” تاریخا از منصور حکمت و در شرایط سیاسی تاریخی معینی صادره شده، که باز توسط همین دوستان مثل آیات قرآن و بدون در نظر گرفتن شرایط متفاوت سیاسی امروز کپی شده است.”
اما این حکم پیروزمندانه نیز، صاحبان خود را دارد. فتاحی زیر سو تیتر: “داستان آشنای غیرمتعارف و بی ثبات”! چنین نوشته است:
” جکم خیلی ثابت تر و قدیمی تر این چپ، غیر ممکن نشان دادن تغییر و تحول در درون خود جمهوری اسلامی برای اثبات حتمی و جبری شدن امر سرنگونی است. مدعی میشوند که این رژیم راهی برای تبدیل شدن به یک رژیم متعارف و با ثبات بورژوائی ندارد.”
( محمد فتاحی، “به بهانه انقلابی ترین قطعنامه ها”، خط تاکیدها همه جا از من است)
به یک سوال یار همراه بهمن شفیق، نوید پایور، از “کورش مدرسی” توجه کنید:
“مدتی ایست که شما روی” سرمایه داری ” بودن جمهوری اسلامی تأکید میکنید و به نظر میرسد که جمهوری اسلامی را بر خلاف نظرات منصور حکمت در “دوجناح در ضد انقلاب بورژوا امپریالیستی” حکومت نماینده بورژوازی ایران می دانید و یا به یک معنا جمهوری اسلامی را حکومت “متعارف” بورژوازی میدانید، لازم است در این مورد هم صریحأ انطباق و اختلاف نظرات خود را با نظرات منصور حکمت بیان کنید
(دو سوال از “رفیق” کورش مدرسی، ۱۷ اوت ۲۰۱۱)
اما به نظر میرسد حکم فتاحی از بَر؛ و جزئی از “غریزه” یک سنت و سیاست شناخته شده است که بدون نیاز به “ذکر ماخذ” در اذهان اینها رسوب کرده است. چه، جناب آذرین در همین مورد، روایت “اوریجینال” را در همان “شرایط تاریخی معین”، یعنی در دوره طلائی پرده برداری از صحنه فراریان و “مستعفیون” از کمونیسم انقلابی و پراتیک منصور حکمت فرموله کرده “بود”:
“نخستین استدلال، و باید گفت سطحی ترین استدلال، اینست که هیچ میزان رفرم در جمهوری اسلام نمیتواند خواستهای مردم را برآورده کند. واضح است که اگر کسی “اصلاح ناپذیری” را به این معنا بکار ببرد که رژیم جمهوری اسلامی نمیتواند از طریق رفرم بدل به حکومتی شود که فرهنگ مدرن، آزادی سیاسی، و برابری اقتصادی را برای توده مردم میکند، آنگاه به این معنا حکم “رفرم ناپذیری جمهوری اسلامی” درست است. اما این دیگر نه هیچ اهمیت تحلیلی دارد و نه هیچ خاصیت سیاسی. چرا که هر آدم سوسیالیستی میتواند چنین اعتقادی را تا آخرین روزی که حکومت کارگران( یا همه خلق، یا حزب خودش، یا هر دولتی که او لازمه اقتصاد سوسیالیستی میشمارد) هنوز برقرار نشده، در مقابل هر حکومت تکرار کند. در اینصورت تکرار “اصلاح پذیر نیست”، نه فقط در قبال جمهوری اسلامی بلکه در قبال هر حکومت کاپیتالیستی دیگری نیز، یک “این همان گوئی” tautology است.”
( آذرین چشم انداز و تکالیف، ژانویه ۲۰۰۱)
و فتاحی هم این tautology جناب آذرین را چنین “هضم” کرده است:
“اگر صرف بحران اقتصادی و بیکاری و فقر شدید باعث انقلاب میشد، یونان را می بایست سیل انقلاب از سالها پیش می برد. یا دنیای امروز گیر کرده در بحران را می بایست یک انقلاب جهانی دگرگون میکرد. اما می بینیم که نشده است.( فتاحی، همانجا)
در سالهای آخر حکومت شاه، همه سعی میکردند “سیاسی” و مخالف شاه لقب بگیرند. در مدارس، ساعت انشاء مسابقه ای برای نوشتن انشاء های ضد حکومت بود. در یکی از مدارس ملایر، معلم به شاگردی میگوید بیا انشایت را بخوان. او هم میخواند:
“من امروز قرار بود در دانشگاه سخنرانی کنم، اما به درخواست دوستان عزیز باز هم در حسینیه ارشاد در خدمتم!!”. معلم میگوید اینکه عین جملات علی شریعتی است. شاگرد پاسخ میدهد نه به خدا خودم نوشتم!
به نظرم این رفتار و سکنات و اینگونه به جنگ با سایه منصور حکمت و کمونیسم او رفتن، روش سالمی نیست. در مناسک بیعت دگر باره با “پیشکسوتان” خط منشویسم ایران که در درون حزب کمونیست کارگری دوران منصور حکمت با عروج دو خرداد، تکالیف وچشم انداز های خود را چنان روشن دیدند که سراسیمه و با دست و پا چلفتی، به حزب و حزبیت و کمونیسم پشت پا زدند، صریح و صادق و رو راست باشید. به سوالی که ۷ سال پیش بهمن شفیق و “آن صف” نازنین از کورش مدرسی کردند، بی تعارف و بدون لکنت زبان پاسخ بدهید:
(اختلاف نظر خود را بانظرات منصور حکمت، “صریحا” بیان کنید”). در لفافه لُغز و نیش و کنایه و متلک پرانی به همراهان تا دیروز هم آوا با “خط” منحط آماتورهای بی پرنسیپ، امثال شفیق و آذرین، حود را به کوچه علی چپ نزنید. این نا صمیمانه، موژیک پسند و عوامفریبانه است. این تابلو “حکمتیست” را از سَر درِ دَکَه و جگرَکی هایتان بردارید.
باور کنید تاریخ شکل گیری بنیانهای فکری و مصافهای سیاسی و تئوریک کمونیسم کارگری، در نبردها و جدالها و جدلهای بسیار سخت و سرنوشت ساز و در نقطه عطفها و تند پیچهائی که نمایندگان منشویسم و ناسیونالیسم چپ، از تلفات آن بوده اند، در خلاء و در لابلای صفحات سفید تاریخ رخ نداده است. از نظر اخلاق سیاسی، کسی و بویژه آن عناصر و هیچکاره های تاریخ کمونیسم کارگری که در بستر فروپاشی تحزب کمونیسم کارگری و مرگ سکاندار آن، خواب نما شدند، مجاز نیستند، بوالهوسانه این صفحات ثبت شده و مکتوب و معرفه را لاک بگیرند؛ و در مقابل از ناقهرمانیها و گوشه گیریها و ناخن جوبدنها و تاریخ بی رویداد رشادتهای ناکرده و خیالی و پوچ، افسانه و قصه های دائی جان ناپلئونی را به خورد بی خبران بدهند.
۱۴ دسامبر ۲۰۱۷
iraj.farzad@gmail.com
Posted in: Uncategorized
» Leave a Reply