من بارها به یک نامه مُتعّفن بهمن شفیق به کورش مدرسی اشاره کرده ام. میگویند فحاشی و افترا و هتک حرمت را نباید تکرار و بازتکثیر کرد، این کاملا درست است. اما من اینجا به اصل این نامه چرکین، لینک داده ام. این کار من گرچه از نظر شخصی بسیار عذاب آور بود و موجب شکنحه روحی، اما من. علیرغم میل باطنی ام، انگار که دارم جام زهر سر میکشم، برای آویزان کردن این ننگ بر گردن مخاطب جانبدار و سنگ صبور آن کینه و انتقامجوئی از منصور حکمت به این کار ناچار شدم، به چند دلیل:
۱، محتوای این ننگین نامه، که تاریخ ۲۱ فوریه ۲۰۱۴ را دارد، تاکنون و پس از جدائی خط “غیر رسمی” از خط رسمی که مخاطب امین لاطائلاتی است که متن کامل آن را در دسترس دارید، از جانب احدی از مُدّعیان رفاقت و دوستی با منصور حکمت، از تعارفات خشک و خالی و بی معنی “هم خطی با منصور خکمت” باید صرفنظر کرد، مورد هیچ انتقاد قرار نگرفته و موجب کوچکترین خراش به حرمت سالها رفاقت و لاف دوستی و “هم سنگری” نشده است. این برای من شوک آور و غیر قابل هضم بود و کماکان هست.
۲، این نامه به یک “سامورائی” مشترک نویسنده و مخاطب اشاره دارد. سامورائی عزیز و دُرّدانه هر دو. کسی جز “یداله خسرو شاهی” نیست. خسرو شاهی از زمانی که “کارگر تبعیدی” را منتشر میکرد و در طول دوران رفاقت و قهر و آشتی با کسانی که در پی “جنبش استعفا” از کمونیسم کارگری، معروف به “شورشیان آوریل سال ۱۹۹۹، تلاش کردند حزب نفرت از کمونیسم کارگری و بویژه کمپین کثیف ترور شخصیت منصور حکمت را به نام خود ثبت کنند، همواره یک “پدرخوانده” و یک بهانه “کارگر پناهان” مختلف بوده است تا به اتکاء کسی که خود “کارگر” بوده است دیگر حُجّت را بر همگان تمام کنند که در مقابل کسی که “پرچم” ضد کمویستی را برافراشته بود. بخاطر هویت صنفی اش، نه تنها سکوت اختیار کرد، که برعکس دلائل “کارگری” حزب نفرت از کمونیسم را هم پذیرفت و خفقان گرفت.
۳، لحن “صمیمانه” نویسنده نامه با مخاطب مَحرَم اسرار خود، با توجه به نکاتی که در باره “سامورائی” مشترک این دو یادآوری کردم، نمیتواند بدون همراهی قلبی با جهت گیری سیاسی “موهیکن” مذکور، محلی از اِعراب داشته باشد. کاروانی که سرقافله اش از همان ایام “کارگر تبعیدی”، سامورائی ناز پرورده خیل غش کردگان کارگر پناه بود، در ماجرای “مستعفیون” و نیز پس از مرگ منصور حکمت، از کمونیسم کارگری نیرو جذب کرد. لحن بسیار “خودمانی” نویسنده نامه مذکور بروشنی نشان میدهد، مخاطب مزخرفات علیه منصور حکمت، از سالها پیش مُترّصد بهانه ای مردم پسند و بویژه “کارگر پسند” برای مُشّرف شدن به آئین آن کاروان و قافله سالاران ضد کمونیست کارگری بوده است.
۴، همانطور که اشاره کردم، تاریخ نامه، فوریه ۲۰۱۴ است یعنی مدتی پس از بیش از هفت سال که من از حزب کذائی و پس از “اولین” کنگره آن که علی القاعده دارد جنبه “رسمی” پیدا میکند، کناره گیری کرده ام. اما این نمیتواند به این معنی باشد که ریشه آن کینه به؛ و انتقامجوئی از کمونیسم کارگری و ترکاندن غدّه های دلچرکینی تلنبار شده طی سالیان، علیه بنیانگذار آن، رعد و برقی در آسمان بی ابر بوده است. اینحاست که علیرغم اینکه من پس از “رسمیت” یافتن حزب جداگانه در کنگره اول آن، کناره گیری کردم، اما به “حس غریزی” خود و قدرت تشخیص “طبیعی” ام در رد یابی جوانه های هم خطی با سامورائی مذکور و دیگر پیوستگان به قافله در مراحل مختلف بعدی، حتی درست در بطن جدالها در جریان “اختلافات درونی” در حزب کمونیست کارگری، در ایام بیماری منصور حکمت و پس از مرگ او، اعتماد نکردم. واقعیت تلخ این بود که من، در آن دوره اختلافات حقیقتا بسیار روشن بودم، که حمید تقوائی، عنصری همواره در حاشیه حزب کمونیست کارگری بوده است و پس از دوران اولیه فعالیت او در اتحاد مبارزان کمونیست، بزعم او، کمونیسم کارگری همواره گرایشی بوده است در سایه آن دوره جدالهای “نظری” مارکسیسم انقلابی با سوسیالیسم خلقی. اما برای من این نمیتوانست مُجوّز قرق کردن سر کوچه توسط شوالیه خود خوانده و مدعی دن کیشوت و بی رگ و ریشه دومی باشد که در طول دوره فعالیت حزب کمونیست کارگری، فقط یک نیمه مقاله سر و دم بریده، راه کارگر در یمن، در تاریخ خود دارد و سابقه و ریشه های عمیقتر با حریان سوسیالیسم خلقی، رزم انقلابی و حناح راست کومه له در ماجرای جدال “چپ و راست” بین مدافعان کمونیسم کارگری و خط ناسیونالیسم کرد در اردوگاه کومه له در خاک عراق. آنوقتها او از مشاوران خط راست “کمیته رهبری” کومه له در آن تقابلها بود. مخاطب نامه به مدت ۵ سال آزگار از حیات حزب کمونیست کارگری غایب است، و این نکته مهمی از نظر من است که اکثر کادرهای حزب کمونیست کارگری براحتی از کنار آن گذشتند و سرنوشت و مقدرات حزب را به این ترتیب به آن دو شخصیت حاشیه ای تاریخ کمونیسم کارگری واگذار کردند. من اگر قدری درنگ کرده ام و به قیمت “گوشت تلخ کردن” خود و مورد تهاجم قرار گرفتنها و تقبیح و بایکوتها، زبان به انتقاد و بازبینی باز کردم، اکثر قریب به اتفاق لایه کادری حزب کمونیست کارگری، سکوت، مماشات و ترجیح دادن منافع محفلی و دست در گردنی بر مصلحت و دفاع شجاعانه از حقانیت کمونیسم کارگری را در پیش گرفتند.
۵، در ترمینولوژی مُربی ها و مِنتورهای ورزش حرفه ای اصطلاحی رایح است به نام: “انگیزه کشنده”(killer instinct). به نظر من تعبیر “عکس العمل طبیعی” و از روی غریزه ای که انسانها در متن زندگی و مبارزه و تلاش و فعالیت و تمرین کسب میکنند، به جای “انگیزه کشنده” درست تر و واقعی تر است، من در زندگی سیاسی خویش، علاوه بر منصور حکمت که به صورت خارق العاده و منحصر بفرد، تلفیق آن عکس العمل غریزی و “آگاهانه”، هر دو بود، نمونه محمد مائی معروف به “کاک شوان” را در فعالیتهای سیاسی ام، تجربه کرده ام. او شاید هیچگاه انسان “تئوریک”ی نبود، اما همه همرزمانش میدانند که وقتی همان غریزه عکس العمل طبیعی او به او حکم میکرد، همانجا و همان لحظه عمل میکرد. هیچ نیازی نداشت که اول “فکر” کند تا مثلا فلان مزدور مکتب قرآن را که برای نوجوانان هوادار کومه له مزاحمت ایجاد میکرد، گوشمالی بدهد. هیچ نیازی به بحث و “اقناع” نداشت که وقتی “کریم خالدار” از مسئولان نظامی حزب دمکرات میخواست با گردآوری عناصر لومپن آن حزب، اتوریته و هژمونی حزب دمکرات را در سنندج که پایگاه کومه له بود با قلدری تحمیل کند، یقه او را بگیرد، به گوشه دیوار بچسپاند و بر سر او داد بزند که “جمع کن اینجا شهر قاضی محمد نیست”. من نمیخواهم و قصد ندارم در مقام توجیه و تبرئه خود برآیم. مدتهاست که فهمیده ام “محبوبیت” و “شهرت” بسیار شکننده است، از این نظر بطور مطلق از جستجوی جلب محبوبیت خود در میان جمعی که با تقابلهای من سعی کردند، از مَنِ “مرتد” و “تقبیح” شده در ملاءعام، فاصله بگیرند که مبادا بساط دوست و رفیق بازی و مصلحت مناسبات دست در گردنی از هم بپاشند، برای همیشه دست شسته ام. من حقیقتا و از ته قلب از همان دوره اختلافات به مخاطب نامه اعتماد نداشتم، با همان “حس غریزی” تجربی خویش دقیقا فهمیده بودم که “این بابا خورده شیشه دارد”. بویژه وقتی بحثهای “اثباتی” او را در مورد یکسان نمائی بحث “حوزه” های حزبی در حزب کمونیست ایران و قبل از کنگره دوم آن حزب؛ با بحثهای مبانی کمونیسم کارگری شنیدم. من با همان حس غریزه خویش فهمیده بودم که او دارد با سیبل کردن نقاط ضعف حوزه های حزبی و انگشت گذاشتن بر محدودیتهای تاریخی حزب کمونیست ایران در دوران اولیه پس از تشکیل آن حزب، اساس مبانی کمونیسم کارگری و بویژه بحث “سیاست سازماندهی کمونیسم کارگری در میان کارگران” را با زور چپانی بحث اتحاد عملی جریانات چپ غیر کارگری تحت عنوان “کمیته های کمونیستی” میزند. اما من به جای عمل کردن به ندای غریزه واقعی و طبیعی ام، “فکر” کردم و “عمل” را که دیکته و ضرورت روز بود را، به فرصتی دیگر واگذار کردم، فرصتی که دیگر “از دست رفته” بود.
در اینجا من خواننده را به مطالعه یک جزوه آموزشی فرامیخوانم که نویسنده اش نه مارکسیست است و نه حتی سیاسی. اما، تزها و احکام این کتاب که رهنمودهای یک مُربی و مِنتور ورزشکاران حرفه ای و صاحب نام، کسانی چون مایکل جوردن( Michael Jordan )، کوبی برایان( Kobe Bryant ) و دواین وید (Dwyane Wade ) بوده است، همانطور که خود نویسنده نوشته است، کاربُردهای واقعی برای “زندگی” و در “نبرد زندگی” دارند. این کتاب برای همه کسانی که “ایدئولوری آلمانی” را خوانده اند و فهمیده اند، مصداق درستی و کاربرد عملی تزهای این کتاب و اصول میلیتانسی کمونیسم است. به این کتاب که در حدود ۱۷۰ صفحه A5 و فعلا به زبان انگلیسی است، میتوانید در لینک زیر دسترسی داشته باشید:
امیدوارم مترجمان حرفه ای این جزوه جذاب و بسیار آموزنده را ترجمه کنند. مدت دیگری انتظار خواهم کشید، و بعد خود شخصا، هر چند وقت و انرژی بیشتری میخواهد، دست به کار ترحمه آن خواهم شد.
و در پایان به این نکته بسنده میکنم که خواننده با مرور به آن نامه و لحن نویسنده نسبت به مخاطب، متوجه شود که اگر کسی چون من در عین دوره نقطه عطفها، نتوانستم به اتکاء حس غریزه طبیغی و تحربی ام، سدی در برابر هجوم به مبانی کمونیسم کارگری ایجاد کنم؛. حداقل مثل صحنه ای از فیلم: “آشیانه فاخته”، با زور زدن برای از جا کندن دستگاه آب سرد کن، به یکی از ناظران صحنه نشان بدهم که راه برای در هم شکستن قفس و فرار به آزادی وجود دارد. بگذار سازندگان “آشیانه فاخته” دیگری به نام و تحت عنوان “خط رسمی بدانند، که عاقبت و سرانجام کسانی پیدا خواهند شد که این بساط را زیر و رو کنند و حقایق تاریخی را آنگونه که بودند و هستند به مردم و نسل فعلی و آیندگان بشناسانند، بگذار این ننگ و رسوائی و این مغازله سیاسی با عناصر رذل و فرومایه، چون استخوان در لای گلویشان گیر کند.
و بالاخره اینکه من این نوشته را، لااقل فعلا، فقط در سایت شخصی ام منتشر میکنم.
متن نامه به مخاطب یاد شده را من از روی نسخه اصلی در سایت نویسنده هجو نامه، ابتدا به ورد و سپس بدون هرگونه دخل و تصرف به فرمت پی دی اف بدیل کرده ام.
برای خواندن این نامه که اعصابی قوی لازم دارد، روی همین سطر کلیک کنید.
۲۹ ژانویه ۲۰۱۸
Posted in: Uncategorized
» Leave a Reply