نکاتی پیرامون شعار “جمهوری انسانی“
اخیرا در ادبیات حزب کمونیست کارگری ایران، شعارهائی با عناوین حکومت انسانی، جمهوری انسانی و یا آزادی برابری، انسانیت، و یا “انقلاب انسانی، حکومت انسانی” مطرح شده اند.
ایراد و اشکال طرح چنین شعارهائی فقط این نیست که بدون اینکه حاصل یک جدل و بحث سیاسی و فکری و یا تقابل مواضع موافق و مخالف بر سر قطعنامه یا مصوبه ای حول این شعارها باشد، طرح شده اند. ایراد حتی در صرف طرح این شعار به عنوان شعار “جدید”ی که هر حزب سیاسی در مقاطع مختلف ممکن است از بطن مبارزات جاری مردم اقتباس کند و آنها را طرح کند، نیز نیست. این شعار ضمیمه و گاه آلترناتیو شعار استراتژیک تری است که مارکسیسم انقلابی و کمونیسم کارگری، در شعارهای آزادی، برابری، حکومت کارگری و یا “زنده باد جمهوری سوسیالیستی” بر سر محتوای آنها بحثها و جدلهای عمیقی با انواع کمونیسم های بورژوائی و خورده بورژوائی و سوسیالیسم خلقی داشته است و “فتح و ثبت شده” پشت سر گداشته است.
اما از سوی دیگر، طرح این شعار بهیچوجه به این معنی نیست، یا دستکم از منظر من چنین به نظر میرسد، که گویا یک شعار قدری عام تر، حکومت کارگری یا جمهوری سوسیالیستی، متعین تر و مشخص تر و ملوس تر و “قابل فهم” تر و در نتیجه “توده ای” تر شده است. بنابراین پیشاپیش تکلیفم را با این تعبیر ساده اندیشانه که مگر سوسیالیسم، انسانی نیست و یا اینکه حکومت کارگری مگر هدف امحاء و زوال دولت را در دورنمای خود ندارد و پس محتوای حکومت کارگری، چه بسا عمیقتر، “انسانی” است، روشن کرده ام. از نظر من جایگزینی جمهوری سوسیالیستی یا حکومت کارگری با حکومت انسانی، و یا حتی مترادف و موازی کردن آنها، بهیچوجه مُتعّین تر کردن و یا مشخص تر کردن یک شعار عام و استراتژیک نیست.
بگذارید منظورم را روشنتر بیان کنم:
هیچ شکی نباید کرد که ورود این شعار به ادبیات حزب کمونیست کارگری، از فضای سیاسی حاکم بر ایران نُشات گرفته است. من دستکم، بر این باورم که طرح این شعار با بحث مُتعّین تر کردن مقولات و بنیانهای “عام” کمونیسم مرتبط نیست و لاجرم نمیتواند بحثی در باره “تئوری” مارکسیستی چه در رابطه با دولت و یا اشکال حکومت کارگری یا جمهوری سوسیالیستی باشد.
اما به باور من، موقعیت ابژکتیو جامعه ایران و مواضعی که گرایشات سیاسی و طبقاتی در جامعه ایران در رابطه و در تقابل با جمهوری اسلامی اتخاذ کرده اند، حضور این شعار ها را توضیح میدهند. یک پایه اساسی گرایشات دوخردادی اسبق، بقایای کمونیسم ملی و ناسیونالیسم چپ، و کل طیف های اپوزیسیون بورژوائی و بویژه در طیف گرایش ملی اسلامی، مساله “خشونت” و هشدار ها و کارت زرد و قرمز نشان دادنها به مردم در مبارزه برای بزیر کشیدن جمهوری اسلامی و اسلام سیاسی از قدرت در مورد “گریز از خشونت” است. وسیع ترین چتری که این گرایش را با منافع دولتهای غربی گره میزند و آنها را در یک کمپ مشترک بر سر تعیین سرنوشت سیاسی جامعه ایران، در جریان بزیر کشیدن رژیم اسلامی و یا حتی ریزش و فروپاشی اسلام سیاسی در ایران، قرار میدهد، کمپین و موضع اساطیری “حقوق بشری” است. در این اوضاع معین، وارد شدن “جمهوری انسانی” یا “انسانیت” در ادامه شعار آزادی برابری، دقیقا بازی در این میدان است. این پروسه “حقوق بشری” کردن مواضع و خاستگاه قدیمی تر کمونیسم ایران و مشخصا مارکسیسم انقلابی و کمونیسم کارگری است. از این نظر برخلاف ظاهر فریبنده شعار “انقلاب انسانی، حکومت انسانی”، طرح این شعار عبور از یک دستاورد بسیار مشخص و مُتعیّن جنبش کمونیستی ایران، به یک شعار عام و عمومی تری است که تفاوت طبقات و مُهر طبقات را زایل میکند و راه را برای شریک شدن دیگر گرایشات، و یا به عبارت دقیق تر، مصادره شعارهای طبقاتی و آلترناتیو کمونیستی از طرف جنبش “حقوق بشری” کاملا هموار میکند. مضاف بر اینکه، متاسفانه، این شعار از طرف حزبی طرح شده است که به رادیکالیسم افراطی در کوتاه نیامدن از شعارهای استراتژیک، دستکم تا دورانی که منصور حکمت در قید حیات بود، مُعّرف خاص و عام بوده است.
در همین رابطه یک محور موازی با این “تغییر ریل”، مساله آثار و عواقب فروپاشی دیوار برلین و همسوئی با ناممکن و “غیر عملی” نشان دادن سوسیالیسم و حکومت کارگری است. بنابراین، باز کردن یک تعریف ظاهرا موازی با جمهوری سوسیالیستی یا حکومت کارگری، در لوای جمهوری یا حکومت انسانی، در اینجا یطور مشخص، همنوائی با این ضدحمله بورژوازی بین الملی به سوسیالیسم به عنوان یک نظام “غیر انسانی” و پذیرش ضمنی بلوک سرمایه داری فروپاشیده با همه “توتالیتر گرائی” و “کیش شخصیت” و تصفیه های خونین “دوران مخوف” “دیکتاتوری” کمونیستها، به عنوان عین سوسیالیسم است. برای من این منظره بسیار وحشتناک است وقتی می بینم، درست از درون رهبری حزب کمونیست کارگری، همسوئی با تفاسیر “غیر انسانی” و “خشونت آمیز” و “خشن” از سوسیالیسم، به این سادگی ممکن شده است. برای من به عنوان یک ناظر خارجی، این منظره هولناک است وقتی می بینم که از درون رهبری حزبی که زمانی به افراطی گری در دفاع از سوسیالیسم شُهرت داشت، ندای خشونت گریزی و تعبیر حقوق بشری از سوسیالیسم بلند شده است. در دنیای واقع این اتفاق یعنی تحت نام تنها حزبی که با نام و شناسنامه معرفه اش نمونه شاخص “کله شقی” در برابر اسلام سیاسی و ناسیونالیسم چپ و تمامی روایات دگراندیشانه آنها؛ و مظهر نه به تمام دوایر مهندسی ضدکمونیسم بین المللی بود، روایت “انسانی” از سوسیالیسم رایج می شود، هیچ چیز جز این نیست که حزبی که در دوران منصور حکمت، نماینده سرسختی و ارتدوکسی و عبور دادن کمونیسم و رادیکالیسم ایران از تندپیچها و پرتگاههای سیاسی بوده است، اکنون تحت نام کمونیسم کارگری، زیر پای نظرات و گرایشاتی که در طول همه آن دوران همواره در حاشیه و یا ساکت و بی حرف بوده اند، “فرش قرمز” پهن میشود و به این ترتیب شرایط برای “تصرف از درون” توسط گرایشات همواره مارجینال و بی اهمیت هموار میشود. این تلخ ترین احساسی است که من از روایت حقوق بشری از سوسیالیسم و حکومت کارگری در لابلای تزریق قطره چکانی و بدون انتقاد و تامل و تعمق و تعقل شعار “جمهوری انسانی” توسط رهبری حزب کمونیست کارگری ایران، گرفته ام.
و نکته دیگر اینکه، ممکن است چنین استدلال شود که طرح شعار جمهوری انسانی، مردم را به حزب نزدیک تر میکند، “نگرانی” های مردم از تعابیری که به “حکومت کارگری” آویزان کرده اند، را برطرف میکند و پیوستن مردم “عادی” و “غیر سیاسی” را به این حزب تسهیل میکند. خیلی ساده این محاسبات از بنیان نادرست اند.
به چندین دلیل:
اگر حزب کمونیست کارگری از نظر ابژکتیو، در دل مبارزات مردم با جمهوری اسلامی از جانب مردم “انتخاب” نشده باشد، اگر حزب کمونیست کارگری نه یک رابطه مجازی و غیر مستقیم و ماهواره ای؛ که در زمین سفت با مردم ایران مرتبط نباشد، تغییر شعارها، آنهم حقوق بشری کردن آلترناتیو حکومت کارگری، فقط و صرفا مردم را زیر رهبری و تحت اتوریته گراشاتی قرار میدهد که همان شعارها را بدون واسطه و بدون هیچ تعبیر “کارگری” یا سوسیالیستی، و صریحا تحت عنوان “دمکراسی” و تعامل و تساهل و انقلابات رنگی با همکاری دولتهای بورژوائی که دست بر قضا امکانات عملی ساختن چنان عبورهای “دمکراتیک” از نظامهای توتالیتر را در کارنامه خود ثبت کرده اند، طرح کرده اند. در شرایطی که یک حزب رادیکال و افراطی، خود به یکی از فاکتورهای دخیل در معادلات سیاسی جامعه تبدیل نشده است، صرف “ترویج و تبلیغ” سوسیالیسم و کمونیسم؛ و در عمل اتخاذ “تاکتیک” حکومت حقوق بشری، فقط علاقه یک طرفه مردم به سوسیالیسم را به عمل “واقعی” و “عملی” تر گرایشات حقوق بشری تبدیل خواهد کرد. این شعار بنابراین، حتی اگر چنین رابطه یک طرفه ای از طرف مردم با حزب کمونیست کارگری موجود باشد را، مردم و نیروی آنها را به سوی گرایشات و احزابی خواهد برد که از منظر مردم توان بالقوه و بالفعل پیاده کردن همان شعارها را در آنها می بینند. این شعار بنابراین، در عمل، نه تقویت رابطه مردم با حزب کمونیست کارگری، که برعکس رابطه “معنوی و عاطفی” مردم با کمونیسم و با تصویر و پیشینه و تاریخ آنرا در ایران مشخص را، به نیروی “مادی” دیگر گرایشاتی که تحت لوای حقوق بشر و “دمکراسی” در جریان است و بسیار هم در متن و دوران ریزش و فروپاشی اردوگاه “سوسیالیسم”، آلترناتیو ساز و حتی “انقلاب ساز” بوده است تبدیل میکند. به نظر من طرح شعار حکومت انسانی بیان خصلت نمای ناتوانی حزب کمونیست کارگری در گردآوری مبارزه مردم حول شعارهای رادیکال و “افراطی” از جمله جمهوری سوسیالیستی و حکومت کارگری؛ و فراخوان غیر مستقیم به مردم برای متشکل شدن حول جنبش “حقوق بشری” و “دمکراسی” است. ناگفته پیداست که عامل مُحرّکه این شعارها چه گرایشات و یا چه طیفی از احزاب جریانات رنگارنگ بورژوائی اند. کافی است فقط چند روز به برنامه های رادیو آمریکا و بی بی سی و یا رادیو فردا و انواع سایتهای و وبلاگ شخصیتها و شخصیت سازیهای دنیای اساطیری “دمکراسی” گوش بدهید و سری بزنید.
و نکته دیگر اینکه، در تاریخ کمونیسم ایران طی این سی سال اخیر، حول مهمترین پایه های کمونیسم و روایت مارکسیستی از مواضع کمونیسم ایران، جدلهای بسیار تند و عمیق و همه جانبه ای انجام شده است. این را ما در طرح شعار آزادی برابری، حکومت کارگری در همان دوران حزب کمونیست ایران شاهدیم. سابقه جدل با گرایشات چپ ۵۷ی و سوسیالیسم خلقی که با طرح شعار حمهوری سوسیالیستی وارد شدند را، دستکم ما لایه کادری کمونیسم کارگری، به خوبی میشناسیم. بحث “نقد دموکراتیک یا سوسیالیستی” از تجربه شکست انقلاب اکتبر موضوع چندین سمینار ماراتونی و چندین اثر گرانبهای تئوریک در “بسوی سوسیالیسم” ها و “بولتن مباحثات شوروی” است. به نظر من، در این بستر جدلی کمونیسم ایران، مطلقا درست و اصولی نیست که “فشار” اوضاع سیاسی، بدون اینکه بر سر محتوای واقعی شعار “جمهوری انسانی” یک سری بحثها و جدلها و رفت و برگشتها انجام شده باشد، بدون اینکه در یک توضیح شفاف و همه جانبه، فلسفه انتخاب و اتخاد این شعار توضیح داده شود و خطوط و رگه های اختلافات و تفاوتها مشخص شده باشند، حزب کمونیست کارگری را پشت این شعار ببرد. مضاف بر اینکه موقعیت واقعی و عینی حزب کمونیست کارگری در صحنه جدالهای جاری جامعه ایران، انتخاب این شعار را الزامی نکرده است. اما برعکس، انتخاب بدون تامل و تعقل و فارغ از یک جدل و پلمیک سالم در درون جنبش کمونیسم کارگری، میتواند برگشت پذیری حزب کمونیست کارگری ایران را از این سهو و اشتباه مهلک تئوریک و سیاسی و تاکتیکی، بسیار دشوار کند.
و نکته آخر اینکه: ممکن است طرح شعار “جمهوری انسانی” به منظور ارائه یک آلترناتیو مقبول در تقابل با شعاری باشد که در تظاهرات روز قُدس از جانب برخی از تظاهرکنندگان به میان آمد: “جمهوری ایرانی”. اما کاملا واضح است که این درخواست از مردم که در تظاهراتشان شعار “حزب کمونیست کارگری” را سر بدهند، از آنان یک سیبل برای حمله وحشیانه تر نهادهای امنیتی و نظامی رژیم خواهد ساخت. چنین انتظاری نه تنها ممکن است از جانب مردم با بی تفاوتی روبرو شود، بلکه این خطر را در بردارد که تعدادی از “هواداران” را که میخواهند موضع ” مستقل حزب” را در تظاهرات توده ای نمایندگی کنند و به این طریق “مُهر حزب” را بر خیزش توده ای بکوبند، دست نشان میکند و همان مصیبتی را بر سر آنها خواهد آورد که با اصرار و لجاجت رهبری حزب موسوم به حکمتیست دانشجویان آزادی خواه و برابری طلب (“داب”) را به پای تظاهرات جداگانه و مستقل و خارج از طیف وسیع تر دانشجویان به مناسبت ۱۶ آذر؛ و به عنوان آلترناتیو جریانات “لیبرال” و “سازشکار” تحکیمی ها کشاند. هنوز ضربه مهلک و ویران کننده ای که این نوع سیاست غیر مسئولانه در پوشش پُزِ موضع مستقل بر جریان داب زده است بر حافظه بقایای صادق و شریف این جریان سنگینی میکند. کشاندن هواداران حزبی و سازمانی زیر شعارهای حزبی در یک تظاهرات و حضور توده ای مردمی وسیع، تکرار ماجراجوئیهای مجاهدین و جریان مهجور حزب موسوم به حکمتیست در اتخاذ تاکتیکهای سکتی و دلخوش کردن صفوف سازمانی با خودفریبی در تظاهر به حفظ استقلال در “جنگ مواضع” با دیگران است.
من فقط به عنوان نمونه بخشهائی از سابقه جدلهائی که حول و حوش شعار “جمهوری سوسیالیستی” در دوران حیات منصور حکمت انجام شده است را ضمیمه این یادداشت میکنم تا نشان داده باشم که تغییر عجولانه و چرخش قلمی یک شعار مهم کمونیسم کارگری، و تامل نکردن بر زوایای پنهان یک شعار ظاهرا “اصولی” و “عامه فهم کردن سوسیالیسم”، چه مخاطرات و تهدیداتی را متوجه امر کمونیسم ساخته بود. مُخاطراتی که با قدرت تشخیص منصور حکمت و اشراف او بر جوانب سلبی جنبش کمونیستی و محتوای کاپیتال و ایدئولوژی آلمانی، و نگرش به کمونیسم به عنوان یک جنبش سیاسی، از بیخ گوش کمونیسم ایران کنار زده شدند. شعار “جمهوری انسانی” نباید بدون یک جدل، بدون برگزاری یک سری سمینار و بحث و پلمیک نوشتاری و گفتاری به این سادگی و به بهانه “فشار اوضاع سیاسی” بطور خزنده وارد ادبیات کمونیسم کارگری شود. این تغییر ریل به این سادگی و با نمایش این تعجیل در سطحی نگری و با عرض پوزش، عامیگری سیاسی و تئوریک، نباید در حزب کمونیست کارگری ممکن شود.
من عمدا به “افشاگریهائی” که از جانب سران حزب موسوم به “حکمتیست” علیه حزب کمونیست کارگری و علیه خیزش خیره کننده مردم صورت گرفته است، نپرداخته ام. شخصا با جریانی که هویت خود را در “پایان” کمونیسم کارگری و “بن بست و انتهای راه” آن بازیافته است، دهن به دهن نمیشوم. انتظار دارم که رفقای حزب کمونیست کارگری نیز چنین کنند. انتقاد و افشاگریهای این جریان از سیاستهای حزب کمونیست کارگری، از جنس دیگر و از موضع گرایش دیگری در خارج از بستر کمونیسم و جنبش کمونیستی و بینش مارکسیستی است. اینها همزمان که بر مواضع تخریبی و منفی بافانه خود علیه خیزش مردم ایران در تقابل با جمهوری اسلامی و اسلام سیاسی پای فشردند و در آخرین سخنسرائی های کورش مدرسی باز هم گفتند “مردم خر شدند”، در همان حال در عقبه مواضع ناسیونالیسم کرد و همسو با آنها در اعتراض به سیاستهای “کُرد ستیزانه” جمهوری اسلامی در کردستان، بلادرنگ و فورا، و البته بسیار “عاقلانه”، در برخی از شهرهای خارج کشور، آکسیون فراخواندند.
اینکه این جریان تا چه اندازه در این وضعیت مُعّلق سیاسی و فکری باقی خواهد ماند، با توجه به شتابی که برای عرضه خود به عنوان “چپ” ناسیونالیسم کرد برداشته اند و اشغال صندلی ها در این بستر از سوی دیگر، هنوز تعیین تکلیف نشده است. شاید علت اصلی تذبذب سیاسی و فوران “نزاکت” در ادبیات اینها از همین “بی ریشگی” و فقدان سنت و تاریخ مایه میگیرد. در این مورد بیشتر و مفصل تر باید گفت و نوشت. اما توصیه ام به رفقای حزب کمونیست کارگری و نیز به هر کسی که خود را مدافع کمونیسم منصور حکمت میداند، این است که به این میدان “بازسازی” هویت اینها توجه کنند تا مبادا به این توهُم دچارشوند که گویا اینها هنوز کماکان در درون جنبش کمونیسم کارگری، از مشکل “راست روی” رنج میبرند.
۲۰ نوامبر ۲۰۰۹
ضمیمه
Posted in: Uncategorized
» Leave a Reply