iraj farzad site » Blog Archive » ارز، “تظلم خواهی” بازار و آن بیانیه
Wordpress Themes

ارز، “تظلم خواهی” بازار و آن بیانیه

این روزها، ما شاهد “شگفتی” های بازار ارز در ایران، بویژه در تهران بودیم. “اعتصاب بازار تهران” و تعطیلی برخی مغازه ها، از منظر طیف چپ ضد شاهی، به تکرار مناظری از رویدادهای سالهای آخر دوره بحران انقلابی ۱۳۵۰ شبیه شد. گوئی ادامه حکومت مشتی “فاسد”، “رانت خوار” و “دزد” چنان عرصه را بر جامعه تنگ کرده است که “بازار تهران”، این مظهر بورژوازی خودی و “ملی و مستقل” و “غیر وابسته”، جائی که اولین نمایندگان پارلمان برخاسته از مشروطیت، معمم و مکلا، خود را وکلای راستین آن فرض میکردند، بار دیگر فریاد “تظّلم خواهی” اش را سر داده است. در ایام جنبش مشروطه، آیات عظام، در اعتراض به “مظالم” روسیه تزاری، که در آشکارترین شکل اهانت به “مسلمانان”، ساختمان مجلس را در تهران به توپ بست، پا برهنه، عازم محل سفارت انگلیس میشدند که در آنجا “بست” بنشینند. انگار این نیروی “درون” جامعه “سُنتی” ایران از همان سالها، بزعم گرایش ملی – اسلامی، که طیف چپ ضد شاهی در ایام سلطنت محمد رضا پهلوی، جناح میلیتانت و مسلح و چریک شهری اش را تشکیل میداد، کماکان “حرف اول” را در سیاست میزند.

بیانیه: “سرنگونی آری، به دست مردم و برای حاکمیت مردم، نه توسط قدرت های خارجی” که بیش از ۱۲۰ نفر از بقایای این چپ ضد شاهی آن را امضاء کرده اند، در این رابطه بسیار خصلت نماست.

نویسندگان و امضاء کنندگان بیانیه که خود را چنین تعریف کرده اند: “ما ایرانیان مخالف رژیم استبدادی و تاریک اندیش جمهوری اسلامی” ، در پی خروج آمریکا از برجام  توجه ها را به یک مساله از نظر آنها مهم سوق داده اند:

یک چیز از همین حالا به حد کافی روشن است: ائتلافی که ترامپ (یعنی یکی از فاسدترین و مرتجع ترین روسای جمهور امریکا) به کمک نتانیاهو (یعنی یکی از نژاد پرست ترین رهبران دولت نژادی اسرائیل) و سلطان سعودی (یعنی یکی از فاسدترین و مرتجع ترین حکومت های دنیا) علیه جمهوری اسلامی به وجود آورده، قطعاً نمی تواند حامی آزادی، برابری و دموکراسی در کشور ما باشد و بر فرض بعیدِ پیروزی، خود به بزرگ ترین دشمن و مانع شکل گیری دموکراسی و حاکمیت مردم ایران تبدیل خواهد شد.

اما حاملان این رویکرد که میتوانستند حتی مدتها قبل از خروج ترامپ از برجام، در پی جمع کردن طومار باشند، بطرزی معنا دار درست با بروز “شگفتی های” بازار ارز و بویژه آنگاه که “بازار” تهران علائمی از نقش پیشین خود در مشروطیت و  نیز بیعت با “فتوای” خمینی در دوره بحران انقلابی سالهای آخر دهه ۱۳۵۰ شمسی را نشان داد، به صحنه پرتاب شد. چه، از منظر گرایش دیرپای ملی اسلامی، بازار و آیات عظام، در هم تنیده با یکدیگر، لولای اتصال همان “سرنگونی آری، به دست مردم و برای حاکمیت مردم” است. دراینکه امضاء کنندگان بیانیه مذکور طرفدار حاکمیت “مردم” اند، شکی نیست. اما، برای کسی که تاریخ تحولات جامعه ایران از دوره مشروطه به بعد و تاکنون را میشناسد، روشن است که روحانیت و  مسجد و بازار، همراه با تمامی سنتها و میراثهای چند هزار ساله، مرکز ثقل همان حاکمیت مردم بوده است. این را بویژه در سیر تحولات سالهای برآمد انقلابی ۵۷ به وضوح دیدیم. هنوز “حاکمیت مردم” به زعامت خمینی فرا نرسیده بود که  مرحومین:”حجت الاسلام” آنوقت و آیت اله بعدی رفسنجانی و بازرگان راهی جنوب ایران شدند و از کارگران خواستند که به اعتصاب خود پایان بدهند. و هژمونی عامل فعاله “سرنگونی به دست مردم و برای حاکمیت مردم”، همان وقتها و قبل از انتقال قدرت به اسلامیون، تامین شد. “جنت مکان” منتظری با همان “ساده لوحی” همیشگی اش، بند را آب داده بود. او، در یک نوار تصویری گفته است(نقل به معنی): « روزی “تیمسار مقدم”، رئیس وقت ساواک، به من زنگ زدند و گفتند که لازم است شما را برای امری مهم ملاقات کنم. این ملاقات صورت گرفت و تیمسار به بنده سفارش کردند که هنگام سفر من به فرانسه برای دیدار با “امام”، به سفارش تیمسار از ایشان بخواهم که به کارگران نفت اعلام کند که اعتصابشان را خاتمه بدهند و نگذارند که “کمونیستها” و “بیگانگان” از اوضاع بهره برداری کنند.»

در هر حال در پس پرده و داد و ستدها و توطئه های پنهان هر چه بود، این حقیقت تلخ را ما به عینه دیدیم، که “کارگر نفت ما، رهبر سرسخت ما”، نیز  به سوال “سرنگونی آری”، و به رهبری “مردمی” بازار و آخوند، که  قدرت های خارجی “ظاهرا” در آن کاره ای نبودند، پاسخ مثبت دادند. اما، در پی رویدادهای آن ماهها، معلوم شد که دست بر قضا، “قدرت های خارجی”، در انتقال قدرت از رژیم “فاسد” به حکومت مردمی، “سنتی” و “مسلمان” و “خودمانی” تحت فرمان خمینی و سیادت مسجد و کمیته های مرموز “امام”، نقش کارساز داشتند. معلوم شد، “قیام ۲۲ بهمن ۵۷”، نقطه پایان یک سری جنگهای باریکادی و خیابانی با نیروهای ارتش شاه و فتح سنگر به سنگر قدرت حاکم توسط مردم قیام کننده، نبود. معلوم شد که در نتیجه تصمیم چهار قدرت بزرگ “خارجی” در کنفرانس گوادلوپ، از “بالا” مراسم جابجائی قدرت برنامه ریزی و به فرماندهان ارتش و ساواک،”ابلاغ” شده بود.

امضا کنندگان بیانیه، که به نظر میرسد با توجه به برخی اسامی در پای طومار مذکور، از کمونیسم کارگری هم نیرو کَنده اند، در خواب و خیال تکرار نقش سحر آمیز “بازار”، انگار  چشم بسته به تحولات این چهل ساله بعد از رویدادهای ۵۷، و محبوس در دیوار خیالات و توهمات سپری شده، در آزمایشگاه و گُلخانه سیاسی نشسته اند. رژیم اسلامی در شکل و هیات فعلی، نه رژیم کماکان برخاسته از آن روزهای پر تب و تاب، که در انتهای تحولات این چهل ساله است. نه مردم، دیگر با “اشغال سفارت آمریکا توسط دانشجویان پیرو خط امام” ساکت میشوند و نه نیروهای تحت نام “کمونیست”، علیرغم تجزیه شدن به سکت های  کم تاثیر و بی تاثیر، نگران از “تضعیف” حکومت “نوپا” و برآمده از انقلاب و تحت سیطره “بورژوازی سنتی”.

این مردم هشت سال جنگ با عراق را تجربه کرده اند که طی آن سالها، علیرغم خفقان حاکم، دست از اعتراض بر نداشتند. کارگران علیه قانون کار تصویب شده در مجلس سلامی و نوشته شده در “باب اجاره” تا لغو و پس گرفتن آن از پای ننشستند و در کردستان در اوج اختناق فضای جنگ، مراسم اول مه ها را، علیرغم اعدامی به همان “جرم”  بر گذار کردند و ادامه دادند.

اعتراض میلیونی در سال ۱۳۸۸ را در تهران دیده ایم که صحنه های آن حتی از نظر وسعت و تنوع و ترکیب سنی شرکت کنندگان، گسترده تر از روزهای قیام ۵۷ بود. اعتراضات دی ماه گذشته، چنان شکافی را در سطح “بالائی”ها بوجود آورد که برخلاف تصویر نویسندگان بیانیه از موقعیت رژیم، که کماکان جمهوری اسلامی و جنگ و تنازع بین جناحهای آنرا در سالهای بین بهمن ۵۷ و خرداد ۶۰  فریز کرده اند، نه  تلاش در جهت “میثاق برای حفظ نظام” و یا “وحدت کلمه” در برابر “دشمن خارجی”، که مسابقه ای برای تمّلُق به مردم در راستای همسوئی با آنها برای “بزیر کشیدن” رژیم، و سوزاندن کارتهای عضویت از جانب برخی از فرماندهان سپاه و بسیجی بود، که در مواردی نیز علنی شدند. برای نویسندگان بیانیه، عمدتا جهت تامین حس رضایت از خود؛ و تسکین درد ناشی از  بی ربط شدن با مسائل همواره در حال تحول جامعه ایران و متفاوت شدن توقعات و انتظارات مردم در مقایسه با مردمِ دوره شاه ، رژیم جمهوری اسلامی، هنوز “بوی انقلاب ۵۷” میدهد.

اوضاع بین المللی نیز دستخوش تغییرات زیادی شده است. دیوار برلین فروریخت، غرب  و ناتو، “دمکراسی” را با بمباران شهرها به مردم سابقا “اسیر” در “دیکتاتوری توتالیتر” هدیه کردند، و آن مردم، متاسفانه، پذیرفتند که علیرغم پاکسازیهای قومی و اتنیکی، آن دمکراسی عطا شده در پس بمباران بلگراد توسط ناتو، خیلی بهتر از زندگی تحت رژیمهای “تاریک اندیش” بود.

غرب با زیر و رو کردن عراق، آزاد کننده “خلق های ستمدیده” نام گرفت. پس از آن صحنه های خونین پاکسازی قومی در اروپای شرقی و پس از ویران کردن شیرازه مدنی عراق، از هر جریان سیاسی جدی انتظار میرفت، که به مساله “خلقهای تحت ستم ایران” و تصویر جامعه ایران به عنوان “ایران چند ملیتی و چندین اتنیکی” قدری با مسئولیت برخورد کند. اما از قلم همین نویسندگان بیانیه، مواضعی را خوانده ایم که “ایران چند ملیتی”؛ و میدان کشمکش “ملت بالا دست فارس با ملیتهای ستمدیده و زیر دست کرد، ترک، بلوچ، زابلی، گیلک، مازی،لر، بختیاری، قشقائی و… است. که دفاع بی اما و اگر از “حق تعیین سرنوشت خلق ها”، هنوز و کماکان چون شرایط ۱۰۰ سال پیش، یک ملاک تشخیص آزادیخواهی است. و عجیب این است که بیانیه، در باره نقش مدعیان زعامت «خلق ها و قومیت ها و اقلیت های “مذهبی” تحت ستم ایران» در سناریو های سیاه “دولت های خارجی” و سیاست و نقشه های”رژیم چینج” و “براندازی” آنها، سکوت پر معنائی کرده است.

در هر حال این تصور ساده اندیشانه که گویا، مبارزات مردم ایران، بار دیگر به رهبری “بازار”، به سوی سرنگونی رژیم “تاریک اندیش” جمهوری اسلامی سیر خواهد کرد پوچ، و هشدار این دوایر که باید مراقب بود تا پروسه سرنگونی، در نمای ظاهر و علنی اش، به “دست مردم و برای “حاکمیت مردم”، به سرانجام برسد، ریا کارانه است.

شهاب برهان” که از منشعببین “هیات اجرائی” های “راه کارگر”-  از نویسندگان بیانیه-  است، “ناسیونالیسم” پنهان رویکرد امضاء کنندگان را در برابر آنها گرفت که خود موجب تقابلها و عکس العمل های شدیدالّلحن و گاه تحقیر آمیز و پر از طعن و کنایه از جانب برخی از هم کمیته های تا دیروزی قرار گرفت. اما، مشکل شهاب برهان این بود که در همان میدان بازی کرد. که انگار رژیم اسلامی، در اوان قدرت گیری است و از این نظر، بزعم او رژیم اسلامی توان و ظرفیت جذب ناسیونالیسم و “وطن پرستی”، در برابر احتمال دخالت خارجی را کماکان داراست. به این خاطر او به نویسندگان بیانیه هشدار داد که:

« اصل موضوع این است که فراخوان با محکوم کردن یکجانبه ی اقدامات ترامپ و رژیم چینج از خارج، در یک اتئلاف منفی با جمهوری اسلامی قرار می گیرد که این رژیم نیز هر دوی این ها را محکوم می کند و مردم را از ترس ” پایان موجودیت کشور”( و به قول اصلاح طلبان سوریه ای شدن کشور) به کوتاه آمدن از مطالبات و دست شستن از مبارزات، تحمل خفقان و دفاع از میهن اسلامی فرا می خواند.»

شهاب برهان نیز، به این ترتیب، انگار هنوز رژیم اسلامی را با معیارهای دوره قبل از آغاز سرکوبهای خونین خرداد ۱۳۶۰ میشناسد. چه، خطاب به نویسندگان بیانیه مینویسد موضع آنها: ” پژواک ندای کیانوری است“.

از این نظر، به زحمت میتوان از لابلای این جنگ درون خانوادگی، روزنه ای برای طرح واقعی مسائل مربوط به جامعه ایران را یافت.

دوره مرزبندیها و  دوره “مبارزه ایدئولوژیک” بین “فدائی و مجاهد”، هر دو در شرایط قبل از تثبیت حاکمیت رژیم اسلامی، در اوضاع قبل از خرداد ۱۳۶۰، سالهاست بسر آمده است. مجاهدین فعلی، مدتی است، بویژه پس از انتقال افراد هنوز “جدا نشده”، از “پایگاه اشرف” در عراق هم مرز با ایران، به کمپ های پناهندگی در آلبانی، دیگر ارزش مصرف به عنوان یک فرقه “مشکل ساز” برای جمهوری اسلامی “در مرزها” را از دست داده اند. اگر برخی کشورهای غربی هنوز روی خوش به مجاهدین نشان میدهند، نه به خاطر تشخیص “چلبی” های آینده ایران از میان آنان، که سرمایه گذاری برای دوره پس از جمهوری اسلامی است: “ما از دیر باز با “براندازان” رژیم اسلامی، سَر و سّری داشتیم”.

بنابراین، از نظر شناخت جایگاه و وزن مجاهدین در “رژیم چینج” نیز، نویسندگان بیانیه در زمانهای سپری شده زندگی میکنند.

“شگفتی های بازار ارز”، به روشنی نشان داد که نقش و “نعش” بازار  “سنتی” تهران در تحولات سیاسی و اقتصادی و در معضل بنیادی تر بحران انباشت سرمایه در ایران، به “ملکوت اعلی”  پیوسته است. وقتی فهرست دریافت کنندگان دلار ۴۲۰۰ تومانی، در مقایسه با قیمت بیش از ۹۰ هزار تومانی در بازار، اعلام شد، مشخص شد که هدف اساسا به منظور تسهیل “واردات” کالا از “خارج” بوده است و وزیر  صنعت، افشاء آن لیست را  “جنگ با بخش خصوصی” نامید.  متعاقب شلوغی “بازار”، دادستان تهران از بازداشت تعدادی “اخلالگر” در جریان این اعتراضات سخن گفت و حتی “مفسدان اقتصادی” را به اعدام تهدید کرد.

از این نظر باید روشن باشد، که هدف ترامپ از لغو برجام و اعمال برخی تحریم های اقتصادی، گرچه مردم را در تنگنای بیشتر قرار میدهد، اما فشار به جناحهائی از رژیم اسلامی، برای کنار آمدن با غرب و آمریکاست. این تحریمها همراه با زور سُنبه “ائتلاف ترامپ و نتانیاهو و سلطان عربستان” علیه جمهوری اسلامی، با عِلم آنها به وجود و فعال بودن یک جناح مدافع “بخش خصوصی” و هوادار غرب و آمریکا در میان لایه های مختلف رژیم اسلامی، شامل سپاه پاسداران و ارتش و حتی “دفتر مقام معظم”، در دستور قرار گرفته است.  آنها “جنبش” دُرّدانه های “پروشه سوار” را با خود دارند.جناحهائی در درون جمهوری اسلامی چنان قدرتمند و صاحب اختیار که میتواند، تظلم خواهی “بازار سنتی” را با تهدید به اعدام پاسخ بدهند. دوره سرکردگی عناصر اسلامی و ملی، صرفا ضد شاهی و با دستمایه میراث های سنتی سراسر ضد غربی تمامی طیفهای گرایش ملی اسلامی، چه در درون رژیم اسلامی و چه در صفوف اپوزیسیون، به تاریخ پیوسته است. معضل پروسه انباشت سرمایه در ایران، در عصر جهانی شدن بازار و سرمایه و حرکت پول و کالا، با هیچ سلاح سیاسی “سنتی” و “مردمی” و اسلامی، شامل “الهیات رهائی بخش” نیز، قابل رفع و رجوع نیست. برپائی یک حکومت مردمی در انزوا از تحولات اقتصادی و سیاسی بین المللی و جهانی و  فرامنطقه ای، سراب است.

با اینحال هیچکس و هیچ محفل  و سکت به خود مشغول را، نمیتوان از حسرت خوردن برای دورانهای سپری شده و نوستالژی مرور خاطرات و گپ و گفتگوهای “خوش” ایام “قدیم” بازداشت. امضاء کنندگان بیانیه مذکور و جرّ و بحثها و یارگیر ها و خط و خط کشی ها را باید بحال خود گذاشت. این دلمشغولیها به جامعه و مسائل آن، نامربوط اند.

با همه اینها، من شخصا از یک نظر متاسف شدم، اینکه تعدادی انسان تحصیلکرده که در میان آنان فعال سیاسی با سابقه و زندانی سیاسی به نام وجود دارند، از ظرفیت و توان منطبق کردن خود با سیر تغییر و تحولات، چه در جوانب فکری و نظری و یا در بستر مادی، عاجز مانده؛ و در آموزه های خود در مراحل اولیه ورود به فعالیت سیاسی، چون دگم و احکام شبه مذهبی، محبوس و اسیر مانده اند.

با اینحال در موارد زیادی در تاریخ و در طبیعت و در تئوریهای “پیدایش” جهان نیز، نقش “دیالکتیک” و تاثیرات متقابل  انرژی و ماده بر یکدیگر را دیده و خوانده ایم. “تئوری” و “فکر و اندیشه”(انرژی)، خود میتواند منشا و عامل فعاله تغییر در ماده باشد.

 اما متاسفانه، ارجاع گاه به گاه این دوستان گرامی به مارکس،  به انگیزه ای برای برگرفتن “سلاح انتقاد” او برای فراتر رفتن از”افق” سیاسی و اجتماعی خود آنان، تبدیل نشده است.

انسان میتواند به این نتیجه برسد که آن گرایش، گرچه در سیر انقلاب ۵۷ به بعد عقیم بودنش را در تندپیچهای سیاسی در انظار جامعه گرفت، اما جان سخت است و کماکان از قدرت افسون و تخدیر برخوردار.

 و عجبا که ریزش در صفوف کمونیسم کارگری، بر حکم اثبات شده “اسطوره” بودن بورژوازی “ملی و مترقی” از جانب مارکسیسم انقلابی، علامت سوال گذاشته است! آنهم علامت سوال بر ذهن برخی از امضاء کنندگان چنین بیانیه هائی که حتی در دوره پس از شکست شبیخون درونی برای تشکیل فراکسیون دوخردادی، یا به حزب پیوستند و یا فعال و کادر آن باقی ماندند.

این اندازه تلفات گرفتن از سوی گرایشی عقیم، پوچ و پوک، بسیار قابل تعمق است.

۵ ژوئیه ۲۰۱۸

iraj.farzad@gmail.com

محل نوشتن نظرات