نئولیبرالیسم با افکار کار بلند بلند – ۲
در ادامه بحث با آن دوست عزیز در ایران، دوست ندیده دیگری این تذکر را به من داده بود: که مگر “روشنگری” در باره دیدگاههای جهانی و “فرا ایرانی”، یک وظیفه چپ رادیکال و “ضد ناسیونالیست”، نیست؟ چرا همه چیز را فقط در چهارچوب ایران تعبیر میکنید؟ بالاخره این مردم نباید به رابطه رفتار رژیم اسلامی با اوضاع جهانی هم فکر کنند؟ پس “دیالکتیک” به چه درد میخورد؟
این نکته باعث شد که من در تکمیل بخش اول نظرات خود، نکات دیگر و البته “روشنگرانه” ای اضافه کنم.
در بخش اول نوشتم که رفتن پشت افشاگری علیه “نئولیبرالیسم”، گریز از مبارزه سیاسی، اما در پرده “تئوریک” با رژیم اسلامی است. مثال هم آورده بودم که عنوان یکی از منابع که آن دوست گرامی من را به خواندن آن فراخوانده بود، این است: “انقلابی که مقهور نئولبرالیسم شد”. نوشتم که آن عنوان لفافه ای است برای چشم پوشی از “اسلام سیاسی” به عنوان یک گرایش در برابر ناسیونالیسم. اگر از فراز ابرها و بحثهای فلسفی و عارفانه و “روشنگرانه” پائین بیائیم و پایمان را روی زمین سفت سیاست بگذاریم، تحولات واقعی و سیر رویدادها به ما نشان میدهند که عَلَم کردن نئولیبرالیسم به عنوان قدرتی که “انقلاب ایران را مقهور خود کرد”، دقیقا به منظور ابهام پراکنی، به جای روشنگری است. جامعه در تاریخ سرشار از خون و جنایت اسلام سیاسی آنهم “فقط در ایران”، میداند که این شخص خمینی بود که حتی قبل از اینکه “توی دهن” دولت شاه بزند، اعلام کرد که “فدائیان خلق” را به حضور نمی پذیرد، چون آنها “کمونیست” اند. هنوز تازه مرحوم بازرگان را به نخست وزیری منصوب فرموده بودند که همان خمینی، و نه شبح “نئولیبرالیسم” و بانک جهانی و یا “سیلستهای صندوق بین المللی پول”، برای تثبیت حاکمیت اسلام سیاسی گفت: “انقلاب ما اسلامی است”. طوری که حتی خیال برادران شبه اسلامی در جبهه ملی را راحت کرد: “جمهوری اسلامی بدون یک کلمه کم و زیاد”. عروج خونین اسلام سیاسی، با چماق گردانی امثال “هادی غفاری”، فتوای: “قلمها را بشکنید” خمینی در حمله به زنان و دختران “بی حجاب” و آتش زدن کنابفروشی ها در پیشگاه “ولی عصر(عج!) به اجراء درآورد و بسیار خونین تر و بیرحم تر از آنچه آیه “قصاص” و “قتلهم” در محدوده درسهای “مفسران قرآن”، طالقانی و شریعتی”، “حکم شرعی” و یا “فاطمه، فاطمه است” باشند، به اجراء درآمدند. اعتصاب کارگران اصفهان را به خون کشیدند و هجوم به همه سازمانهای چپ و سوسیالیست ابعاد وحشتناکی بخود گرفت. پشت فرمان حمله خمینی به مردم کردستان نه شبح “نئولیبرالیسم” و یا سهام داران بانک جهانی، که شخص خمینی قرار داشت. خلخالی سفیر مرگ اسلام سیاسی در کردستان بود که کارنامه ننگین اش را همه میدانند. جناب موسوی تبریزی رئیس دادگاه انقلاب در جریان کشتارهای سال ۱۳۶۰ فرمان داد “دادگاه لازم نیست”، همانجا کنار دیوار هر مخالف و معاند اسلام را به دار آویزان کنید و مستقیما به گلوله ببندید. کشتار زندانیان سیاسی در شهریور ۱۳۶۷ که همین جناب رئیسی یکی از اعضاء هیات منتخب خمینی در جوخه مرگ بود؛ و تاریخ خون و جنایت این چهل سال در قتلهای زنجیره ای ایام “اصلاحات اسلامی” نیز ادامه یافت. نئولیبرالیسم قرار است همه این تبهکاران و جنایتکاران را از مرکز توجه جامعه، نجات بدهد. اینها “فدیه” اسلام و گوسفند قربانی اند که خود را به جای”اسماعیل” گذاشته اند، که آماده اند، نفرت جامعه را بجان بخرند و نعش شان دراز شود وسرشان بریده شود تا اسلام سیاسی در قدرت، از مهلکه نجات یابد و کماکان بر “ایران سنتی و اسلامی” و “ضد تمدن غربی” حاکم بماند. پشت این رویکرد ظاهرا “روشنگرانه”، یک موضع صریح در برابر مردم ایران خوابیده است. وقتی در آذر ماه امسال جناب رئیسی در دانشگاه حضور بهم رساند، دانشجویان چشم در چشم او و در حلقه محاصره نیروهای امام زمان این پلاکارد را بلند کردند: “قضائیه جلادان مقدمتان خون باران”. شعار علیه نئولیبرالیسم دقیقا همین موضع جامعه را نشانه گرفت: “خشمتان را علیه معماران و جنایتکاران چهل سال کشتار و قتل زنجیره ای مردم ایران به سوی سیاستهای بانک جهانی منحرف کنید”. معماران اسلام سیاسی، همان میراث داران نسل مشروعه و مشروطه “ایران خودمان”اند! این جایگاه واقعی و موضع سیاسی و نیز “تئوریک” شعار علیه نئولیبرالیسم بود. تظاهرات آبان ماه سال جاری و درست در پی تابوت گردانی آن “سربار” دلها، که عکس و پوستر او را آتش زدند و علیه “رهبر الدنگ” اسلام سیاسی، با فریاد رسا شعار دادند. آری “نئولیبرالیسم” نه فقط در تقابل با مردم سایه بانی شد که امثال “فریبرز رئیس دانا” و “محسن حکیمی” و خیل دو خردادی های سابق و اسبق و کنونی و در میان “چپ” های مدافع “متعارف سازی”، این رژیم مستبد و سرتا پا خون و جنایت، پناه بگیرند، بلکه مستقیما در مقابل توده وسیع مردمی است که زمخت و “غیر فلسفی”، شعارهای خود را فرموله و بلند میکنند. نوشتم نئولیبرالیسم آخرین دست و پا زدنهای میراث داران “دانشجویان پیرو خط امام” و دوخردادیها و دفتر تحکیم وحدت آنان بود. تقلای ناشیانه ای که خودشان فهمیده بودند در حالی که جامعه فریاد زده است: “اصلاح طلب اصول گرا دیگه تمام است ماجرا”، دفاع از هیچ جناح جمهوری اسلامی ممکن نیست. بنابراین راه عامه پسند و البته طلبه پسندی را در پیش گرفتند: “مقوله و مقولات فلسفی”. با نشان دادن هذیانهای خود در فلسفه و مقوله شناسی و “اشراق” اسلامی، راهی برای رد گم کردن خود و در همان حال زمینه ای برای سم پاشی “افکار” دست نشان کنند. بنابراین برخلاف ادعای این دوست دوم، بحث “نئولیبرالیسم” دقیقا در جهت به بردن رژیم اسلام سیاسی از “خطر” خیزش و البته “هوشیاری” مردم است. این شعار، سایه بان همه کسان و تمامی گرایشات، اعم از چپ ملی اسلامی و دوخردادیها، است برای “جهاد” در دو صف:
۱.مستثقیما علیه مردم و مبارزات آنان برای بزیر کشیدن اسلام سیاسی در ایران و؛
۲. علیه سوسیالیسم انقلابی و کمونیسم کارگری
وجه اول این “رسالت” بسیار روشن است و نیازی به توضیح بیشتر نیست.
اما وجه دوم است که اتفاقا در پرده مجاهدت با “نئولبرالیسم”، هدف خود را حمله به پرچمی گرفته است که این مردم دیر یا زود حول آن گرد میآیند و چشم انداز مبارزه شان را “روشن” میکند، اصل مساله است. ائتلافی نامیمون بین مدافعان جناح خوش خیم اسلام سیاسی که در سیر تاریخ به مجیزگویان دو خرداد تبدیل شدند. ائتلافی که متاسفانه از صفوف حزب کمونیسم کارگری هم در مبارزه علیه مبانی کمونیسم کارگری و بویژه بحث دست بردن به قدرت سیاسی از جانب کمونیسم، نیرو جذب کرد. مشخصات این آنتی کمونیسم کارگری در نوع خود، “بدیع” بود. با دو خرداد، دو خردادی شدند و وقتی تلاش آنها برای ایجاد فراکسیون دوخردادی در حزب کمونیست کارگری، شکست خورد، درست مثل همینها که نئولیبرالیسم و “فکر کردن” به “مقولات عمیق” تر را برای پنهان کردن دفاع خود از اسلام سیاسی “یافتند”، تا به خیال خود بحث ها را در پرسپکتیو “جهانی” تری مطرح کنند، آنها هم ابتدا گفتند “جامعه و همه جنبش های اجتماعی” از جنبش زنان گرفته تا دانشجویان،“هژمونی” دو خرداد را پذیرفته اند و “جنبش کارگری” نیز “دیر یا زود” باید آن انتخاب را بکند. درست در آن لحطات هیجان و سرمستی این منشویکهای دو خردادی، کمونیسم کارگری به رهبری منصور حکمت و تنی چند از کادرهایش، همه رشته ها را پنبه کرد و جایگاه اصلاح طلبی اسلامی را نشان داد. رژیم اسلام سیاسی قابل اصلاح برای تبدیل شدن به رژیم “متعارف” تولید کاپیتالیستی نیست. سرانجام و سرنوشت این رژیم یا فروپاشی و سقوط است که دو دورنما را باز میکند: ازسر گیری انباشت سرمایه در ایران با ناسیونالیسم و “دمکراسی” آنها و یا یک تحوبل سوسیالیستی.
تلاش ناکام برای کودتا با خط دو خرداد، اما، موجب نشد که اپوزیسیون کارگرپناه و طرفدار متعارف شدن اسلام سیاسی، از “موضع” خود عقب بنشیند. آنها هم یک پوشش “تئوریک” در سطح “جهانی” را بر تن کردند. “حزب و قدرت سیاسی”، غیر مارکسیستی است و حزب کمونیست کارگری با تمرکز بر بزیر کشیدن اسلام سیاسی در “ایران”، از “انترناسیونالیسم پرولتری” دست شسته است! بهمن شفیق “تزهائی” در باره انترناسیونال و آذرین “چشم انداز سوسیالبسم در قرن ۲۱” را نوشتند. وقتی آن لایه را کنار زدیم، مشخص شد که دو خرداد، مبنای تزهای انترناسیونال آنها بوده است و “مارکس قرن نوزدهمی” از تحلیل دو خرداد ناتوان و عاچز از آب در آمد!
اما، باروند شکست تفکر دو خردادی، همانطور که نوشتم، همه آن طیفها، در جستجوی سایه بان “نئولیبرالیسم” برآمدند. کار به جائی رسید که این بار آن گرایش و “تفکر”، به مبارزه مردم علیه رژیم اسلامی، و نه فقط در میان جناحهای رژیم، بسط یافت. حالا نوبت مردم و مبارزه آنان بود که هشدار بشنوند “مواظب نئولیبرالیسم” در صفوف خود باشید. جالب بود، که بهمن شفیق، دو خردادی سابق، خیزش ۱۳۸۸ را تماما به دامن نئولیبرالیسم پرتاب کرد. و انشعاب موسوم به “حکمتیست” ها، این بار، نه فراکسیون، که یک نیمه حزب کمونیست کارگری را پس از فروپاشی، به بقایای پرت و پلا شده مدافعان سابق در خرداد، اضافه کرد. نئولیبرالیسم اکنون نه تنها “انقلاب ۵۷”، را مقهور خود کرده بود. بلکه مردم بطور کلی و هر اپوزیسیون اسلام سیاسی را، چه در طیف راست و یا چپ، در لیست مرعوب شدگان و شکست خوردگان نوشت.
لبه نیز این رسالت دوم، از زبان سخنگویان و نمایندگان وقیح تر، چون رئیس دانا و محسن حکیمی، علیه “حزب لنینی” و بطور مشخص و با عبارات خود این موجودات، مبانی کمونیسم کارگری و شخص منصور حکمت است.
نمیدانم این دوست ندیده دوم، تا چه اندازه واقعا و صمیمانه به جوانب “روشنگرانه” در باره مقوله نئولیبرالیسم واقف است و یا تا چه حد موضوع را “بی ارتباط” با اوضاع مشخص جامعه ایران میداند؟ ممکن است، برای ایشان هم مساله در سطح انتزاع مطرح باشد. اما بطور مشخص و از نظر سیاسی، بدست گرفتن اصطلاح نئولیبرالیسم، آن تاریخچه را دارد که فوقا به زوایائی از آن اشاره کردم. در خوش بینانه ترین حالت، این ساده کردن مساله، خودفریبی و تلاش برای مشغول ماندن به “مقوله” ای است که تئوری پردازان و شامورتی بازهای عالم سیاست، به منظور کج کردن توجه برخی محافل روشنفکر طلبه مآب و “نو اندیش” های اسلامی است، که کارکشته تر ها و مار خورده افعی شده هایش در نشریاتی”، مثل “مهرنامه”، ماموریت فی السبیل الله نهادهای اطلاعاتی رژیم اسلامی را برای دایر کردن یک کمپین ظاهرا “تئوریک” علیه کمونیسم و مبانی آن، “قلم میزنند” و یا در میان “ایران شناسان” امثال بی بی سی، می بینیم.
این دوست گرامی دوم باید توجه کند، که معماران جمهوری اسلامی، در هماهنگی با کل بورژوازی در سطح “بین الملل” حتی در آستانه فروپاشی اسلام سیاسی، بدقت مراقب اند که برای دوران بعد از سقوط، “دلواپس” رشد و گسترش نفوذ ایده ها و آرمانهای سیاسی کمونیسم کارگری باشند. سازماندهی یک هجمه ضد کمونیستی، به منظور همراه کردن بقایای بجامانده از سقوط و فروپاشی ساختار اسلام سیاسی، یک ریسمان وحدت در ابعاد “فرا ایرانی” است. این یک رابطه “دیالکتیک” بین همه مدافعان از سر گیری “دمکراتیک” پروسه انباشت سرمایه در ایران و تاثیرات متقابل بین نیروهائی است که تحول سوسیالیستی جامعه ایران را در پس فروپاشی رژیم اسلامی و یا در نتیجه قیام و خیزش مردم، با الزامات “بین المللی” و درسهای آنها از “پایان تاریح” و “سقوط سوسیالیسم واقعا موجود” و همچنین با “ایران متعلق به ملل شرق و اسلامی”، در تناقض می بینند. همه، با همراهی روشنفکران کمونیست سابقی در این ایده مشترک اند که کاپیتال مارکس در انتقاد بر پایه های تولید سرمایه داری، دیگر کهنه است و لایه چپ باید به نوعی معدل گیری “تئوریک” از همه “جنبش ها”: جنبش حفظ محیط زیست، سکولاریسم، جنبش هم جنس گرائی، و ائتلاف همه جامعه با لایه هائی ازبورژوازی در “جنبش نود و نه در صدی” ها، روی آورد.
از آنجا که این معدل گیریها به عنوان تئوری جدید رهبری مصاف جامعه با سرمیه داری، قرار است مارکس و مارکسیسم و متدولوژی لنین را به عنوان مواضعی “در وقت خود درست”، اما نا همخوان با اوضاع فعلی جهان و”به تاربخ پیوسته” در حاشیه خود قرار بدهد، توضیح برخی نکات را ضروری میدانم:
جنبش محیط زیست، صف واحدی نیست و برخلاف توهمات کمونیست سابقی ها، مطلقا علیه بنیاد تولید سرمایه داری نیست. همینجنا توضیح بدهم که کمونیستها مدافع حفظ محیط زیست اند. اما نباید فراموش کرد که دشمنی با صنعت و علم نیز جزئی از موضع طرفداڵان محیط زیست نیز هست. کتمان نمیکنند که صریح بگویند با “تمدن هلال زاگرس” اوجلان، که مابه ازاء عملی آن در “کانتون های روژآوا”، جان تازه ای به سوسیالیسم خلقی و کمونیسم ملی داد، در یک صف اند.
جنبش دفاع از حقوق هم جنسگرایان نیز چنین وضعیتی دارد. نه تنها مطلقا علیه بنیادهای سیستم سرمایه داری نیست، بلکه رادیکالترین مطالبه همه آن بورژواها و کارگرها و چپ ها و نژاد پرست های هم چنس گرا، برسمیت شناختن آن تمایلات جنسی توسط دولتهاست. موضع کمونیسم کارگری در این باره در همان کنگره اول حزب کمونیست کارگری که “یک دنیای بهتر” نوشته منصور حکمت را تصویب کرد، روشن بود. در مقابل فشار برخی از رفقای کانادا که دفاع از حق همنجس گرایان باید در برنامه منظور شود، توضیح منصور حکمت بسیار روشن و قانع کننده بود: کمونیسم کارگری نسبت به تمیلات جنسی افراد، “کور” است. چه، همجنس گرائی در میان کارگران، بورژواها و خرده بورژواها و نیز در میان چپ و آنارشیست و راسیست و نژاد پرست وجود دارد. کمونیسم کارگری نباید بنابراین این حق را که همه آن طیفها را می پوشاند. به عنوان یک مطالبه برنامه ای وارد کند. بعدا معلوم شد که فشار ها چنان زیاد بر کمونیسم غیر کارگری و کمونیسم کارمندی سنگین بود، که “جنبش عریان” و حق هم جنسگرائی را در برنامه وارد کردند. این یک تعرض آشکار طباقاتی بود چرا که برنامه یک دنیای بهتر، نه برنامه حزب کمونیست کارگری “ایران”، که برنامه حزب کمونیست کارگری بود. مثل مانیفست کمونیست. به نمایندگی از جنبش هم جنس گرایان و فعالان رنگارنگ محیط زیست، برنامه کمونیسم کارگری را مثله کردند. این “وادادن” و بلند کردن پرچم سفید در برابر تعرض جنبش های بورژوائی را باید بخاطر سپرد.
به این معنی باید اذعان کنم که در صف “بین المللی” مخالفان نئولیبرالیسم، سر و کله سابقا کمونیسم کارگری ها و سابقا اتحاد مبارزان کمونیست ها نیز، حضور بهم رسانده اند. این برای کسی که در پی رویدادهای بزرگ، مرعوب ودستپاچه میشود و پرچم آرمانهای بزرگ را زمین میگذارد، شاید قابل توجیه باشد. اما در یک پرسپکتیو وسیعتر و با اندیشه عمیقر تر، باید فشار سنگینی را که در یک جنگ جهانی بر پراتیسین های کمونیست و بر لنین وارد شد و آنها با انقلاب سوسیالیستی اکتبر از زیر آوار و تاوان سنگین بورژوازی بین المللی، سربلند بیرون آمدند، در مقابل خود داشت.
به عنوان کسی که به “دیالکتیک” اشاره کرده ای، خواستم این است که کاربرد سیاسی و انقلابی این متد را در نظر داشته باشی.
این اتفاقا رابطه بسیار “دیالکتیک” بین نیروهائی است که بشدت و با تمام وجود از پیوند “تئوری” های سوسیالیستی با جنبش و خیزش مردم، به هراس افتاده اند. بروشنی و در این پرسپکتیو جهانی، میفهمند که آن منبع انرژی در انقلاب اکتبر، چگونه صفحه سیاست کل جهان و رابطه “اندیشه انقلابی” با عمل انقلابی را زیر و رو کرد. این کابوس است که در یک ائتلاف اعلام نشده “بین المللی”، خطر سرایت دگر باره آن تئوریهای انقلابی، که در دوره ما منسجم تر، روشن تر و سیاسی تر صیقل خورده و در دسترس مردم بپاخاسته است، و منصور حکمت مبانی آن را تدوین و ثبت و مکتوب و در دسترس گذاشته است، مدام همه این دوایر را “فراتر” از ایران، به وحشت و هذیان دچار کرده است.
توصیه من به امثال این دوستان ندیده این است: خام نباشید، خود را و جامعه را فریب ندهید، در پس مقولات ظاهرا “روشنگرانه”، این کارخانه ضد کمونیستی و ضد منافع مردم “ایران” را هم ببینند. امیدوارم “دیالکتیک” فقط در تجرید و جدال “ایده”ها، و با فقط با ایده آلیسم هگل مورد نظر شما نبوده باشد؛ که اگر چنین باشد توجه ات میدهم به “ماتریالیسم” و جنبه “پراتیک” و “انقلابی” آن متد در عمل انقلابی. در این صورت من هم این سوال را دارم: پس ماتریالیسم دیالکتیک به چه درد میخورد؟
وقتی این گرد و خاکها کنار زده شوند واذهان فعالان شریف و انقلابی عرصه های مبارزه در ایران از تیررس سم پراکنی مدافعان رنگارنگ اسلام خوش خیم و “خودی” با همه میراث “تمدن شرقی”اش دور شود؛ و سنگر “ائتلاف” و جبهه “سرمایه داری ملی و مترقی و ضد امپریالیستی” و “سرمایه داری با وجدان” در هم شکسته شود، فقط آنگاه ممکن است نقد نئولیبرالیسم در تعرض به بنیادهای سیستم بردگی مزدی و شالوده سرمایه داری، مطرح باشد.
سرافراز باشید :
ایرج فرزاد
۲۵ ژانویه ۲۰۲۰