اسد گلچینی در برابر یک نوشته صالح سرداری، نوشته مفصلی دارد با عنوان: “نقطه کور ناسیونالیسم در حزب حکمتیست”.
به این جمله توجه کنید:
“کومه له این جریانات را از لیست صفوف جریانات ارتجاعی و ضد انقلابی خود قبلا بیرون آورده بود و داستان زندگیش در اردوگاه به دیپلماسی با این احزاب و احزاب ناسیونالیست سرمایه دار حاکم در کردستان عراق گذشته است.”
۱. خود دو طرف جدل در جریان اند که قبل از اینکه حزب شان به دو شاخه رسمی و غیر رسمی تقسیم شود، مشترکا به “نقطه کور ناسیونالیسم” و “داستان زندگی در اردوگاه دیپلوماسی ناسیونالیستی” باز گشته بودند. زیر سایه حمایتهای اتحادیه میهنی، در سلیمانیه عراق دفتر و دستک باز کردند.
“واقعیت این است که خود حزب حکمتیست جدا شده از ما و اساسا خط کورش مدرسی، زمینه ساز این اتفاق و تغییرات شد.”
۲. خیر! بی جهت “خط کورش مدرسی” را در تاریخ کمونیسم کارگری “نچپانید”. این “خط” صاحب داشت و باز هم در حضور مشترک، باز هم قبل از انشعاب رسمی و غیر رسمی، از صاحب آن، در دهن کجی به منصور حکمت و کمونیسم کارگری- که یار جدیدتان به عنوان “دهه از دست رفته” و “کمونیسم بورژوائی به شما قبولانده بود-، تشکر و قدردانی شد. و همه شما هاج و واج، در اعاده حیثیت از آن انبان نفرت از کمونیسم کارگری و نفرت کور و ترور شخصیت منصور حکمت، شریک شدید. “این نمیتواند پایان کار” باشد. همین عنوان را سیرچ کنید تا همه بدانند، داستان “خط کورش مدرسی”، آنگاه که مشترکا زیر علم آن سینه میزدید، چگونه بوده است؟
۳. اگر “خط کورش مدرسی” از چنین جایگاه حماسی برخوردار بوده است، چرا خود او، پای آن نایستاد؟ چرا اسد گلچینی و بهرام مدرسی در عوض ، خود نیز راه جدائی را در پیش گرفتند و صاحب خط را با “مرکز پژوهش” “روی خط میاورند”؟ چرا کسانی چون “محمد جعفری” که از شوالیه های آن خط بود و چنان در “قطار” تزهای عاریه ای دراز کشیده بود که جای هیچکس را باقی نگذاشته بود، در تاریکی هوا خود را از قطار بروی علفها پرتاب کرد؟ آن خط حتی بین صاحبان واقعی اش نه تنها انسجام بوجود نیاورد، بلکه خودشان را در سکوت به انزوا و کناره گیری از هر نوع سیاست کشاند. اسد گلچینی بهتر بود خود و صاحبان خط را مخاطب قرار بدهد نه صالح سرداری را که هنوز هم نشان نداده است که با آن مشکلی داشته است.
نه دوستان عزیز! وسط دعوا نرخ تعیین نکنید. این داستان ادامه یک “خط” است. خط منشویسم دو خردادی که شکست خوردگان، در سکوت “کناره” گرفتند. خط کورش مدرسی، به این معنی یک “خط” پیوسته است، تفاوت این است که تذبذب و رفتن در سکوت، و بایگانی تزهای دوخردادی قدیم و جدید، شاخص این پیوستگی است. کورش مدرسی، بهمن شفیق و آذرین و مقدم؛ شخصیتهای “در این بن بست” اند.
از این شامورتی بازی دست بردارید!
۲۶ سپتامبر ۲۰۲۰
Posted in: ایرج فرزاد
» Leave a Reply