iraj farzad site » Blog Archive » وقتی “صفحات تاریخ سفید اند”
Wordpress Themes

وقتی “صفحات تاریخ سفید اند”

محمد آسنگران در ادامه تصفیه حسابها با حمید تقوائی، من را هم از لطف خود بی نسیب نگذاشته است. انتقاد او  به نوشته من در رابطه با مرگ شجریان است.

او در جند جای نوشته فتوا گونه اش نوشته است چرا من “حرفی” و “نقدی” به “صف طویل راستهای پرو غرب در کارناوال عزاداری شجریان” ننوشته ام؛ و برعکس به “صف دوستان سابق” خود تاخته ام. عنوان نوشته او این است:”لطفا راست روی خود را پشت اعتراض مردم پنهان نکنید!”

هر کس میتواند نوشته های من و  حمید  تقوائی را بخواند و در مورد آنها قضاوت کند. من موضع خودم را نمایندگی میکنم.

۱. در جریان انتخاب خاتمی در خرداد سال ۱۳۷۶، نه تنها راستهای پرو غرب که تمام دولتهای غربی “کارناوال” شادی راه انداختند و بی بی سی در مصاحبه ای با منصور حکمت از او پرسید که با انتخاب خاتمی، حزب کمونیست کارگری به فعالیت خود خاتمه نمیدهد؟! آنوقتها تحلیل منحصر بفرد کمونیسم کارگری این بود که رژیم اسلامی بر آخرین پله بحران سیاسی قرار گرفته است و رای مردم به خاتمی تلاش آنها برای شکاف انداختن در راس حاکمیت در راستای بزیر کشیدن آن بود. آنوقتها حزب کمونیست کارگری نوک پیکان و اهرم سیاسی در راس سرنگونی جمهوری اسلامی بود. آن زمان محمد آسنگران، به دلیل هژمونی رگه کمونیسم کارگری بر حزبی که او هم عضو بود، بخود جرات نمیداد که بگوید: حزب کمونیست کارگری آن زمان “صف طویل مدافعان خاتمی” را ندید و یا حزب کمونیست کارگری و منصور حکمت “راست روی” خود را پشت حرکت مردم پنهان کردند. عبداله مهتدی که میخواست در جریان جنگ خلیج در سال ۱۹۹۱، “بیشترین دوستان حال و آینده” را در میان اتحادیه میهنی و ناسیونالیستهای کرد پیدا کند، به کمونیسم کارگری و شخص منصور حکمت هم میتاخت که در بررسی اوضاعی که ناسیونالیسم کرد را به قدرت نزدیک میکرد، میبایست به “حکومت عراق” هم “حرفی” و “نقدی” گفته و نوشته شود. موضوع نوشته من هیچ حرف و نقدی به خود شجریان و یا خیل کارناوال عزاداری راستهای پرو غرب  و یا  باز هم به فتوای آسنگران”خود شیرینی” در محضر راست پرو غرب نبود.

محمد آسنگران اصرار دارد که اصل نقطه حرکت من یعنی “شکستن تخم لق” در ماجرای خیزش مردم در سال ۸۸ را بروی خود نیاورد و برعکس انزواهای سیاسی را “دوستان سابق” به حساب آورد. یک شکاف بزرگ و یک تفاوت اجتماعی آشکار در جنبش کمونیسم کارگری بر سر برخورد با مصاف مردم و رژیم اسلامی ایجاد شده بود. جالب این بود که “تئوریسین” های نقد “جنبش سبز”، که گویا خودشان دوستان سابق من اند اما آسنگران خود را وارث “تزها”یشان میداند، قبلا  بر این توهم بودند که گویا میتوانستند با “کارگر کارگر” گفتن، “اپوزیسیون دو خردادی” در حزب کمونیست کارگری تشکیل بدهند. مج اینها باز شد و پس از کنار زدن پوشش های “تئوریک” “اکونومیسم کارگری” آنها، به ناچار راه استعفا از تحزب کمونیسم کارگری را در پیش گرفتند. حزب کمونیست کارگری قبل از انشعاب و در دوره حیات منصور حکمت، یک تحلیل تماما انتقادی در برابر دیگر رگه های غیر کمونیسم کارگری در درون خود حزب و کل “چپ” بیرون از حزب را داشت: سرمایه داری ایران تحت رژیم اسلام سیاسی نمیتواند “متعارف” شود. رژیم  اسلامی بر پله آخر بحران سیاسی و اقتصادی قرار دارد و هر حرکت مردم، تحت هر بهانه ای که باشد، مصاف برای بزیر کشیدن و سرنگونی رژیم اسلامی است. حزب کمونیست کارگری آن زمان، به انتخابات دور اول خاتمی چنان نگاهی داشت، در بررسی ماجرای “بستن روزنامه سلام” و “اردوی تابستانی دفتر تحکیم وحدت” نیز، همان متد را بکار بُرد. با انشعاب در حزب کمونیست کارگری، گرایشات منشویکی و دو خردادی، میداندار شدند و تز “”متعارف” بودن رژیم اسلامی دیگر بی پرده، پرچم اکونومیست کارگری ها و دیگر رگه های غیر کمونیسم کارگری شد. توجه علاقمندان را به بحث: “سلبی- اثباتی” جلب میکنم. در عرصه اجتماعی و سیاسی درست چون ماجرای دو خرداد، که “سیاست” را به خاتمی واگذار کردند و خود به کار “روتین و مخفی در محافل اکونومیسم کارگری” عقب نشستند، این بار “سرنگونی” را به جریانات راست و پرو غرب سپردند و خود به دنیای سکتهای خرف کننده و مهجور کارگر کارگری بازگشتند. این را “تدارک کمونیستی- جنبش سازمانیابی حزب پرولتاریا”!!، که توسط تئوریسن “جنبش سبز” راه اندازی شده است، یکجا فرموله کرده است:

“به طور مشخص، کمپینی که علیه اعدام نوید افکاری سازماندهی شد و پس از اعدام وی نیز با قدرت تمام ادامه یافت، کمپینی سازماندهی شده در مراکز امنیتی و سازمانهای جاسوسی آمریکا و انگلیس و آلمان و فرانسه بود که با براندازان و سرنگونی طلبان سر سپرده آنان به پیش برده شد. خاستگاه کارگری نوید افکاری ذره ای در ماهیت ارتجاعی این کمپین تغییر ایجاد نمی کند.”

فتوای آسنگران نوعی پلاتفرم مشترک چپ غیر اجتماعی و کمونیسم انزوا است. اصلا تعجب نکردم که پس از فروپاشی حزب کمونیست کارگری و سلطه دیدگاه منشویکی بر بخش اعظم بقایای بجا مانده، همین محمد آسنگران همراه با دیگر هم خط ها، با بقایای چپ ضد شاهی، پای ایجاد “قطب چپ و سوسیالیستی” در ایران و دست اندر کار “پلاتفرم سوسیالیستی” در کردستان از آب درآمدند. معلوم شد که دقیقا من به “خال” زده بودم.

اینکه محمد آسنگران و بخش عمده بقایای بجا مانده از آوار حزب کمونیست کارگری، یکدیگر را زیر پرچم دیگری یافتند، قابل روتوش و رفو کاری نیست. هیچ به “راست روی” من مربوط نیست، انتخاب آگاهانه خود آنان بود در روز روشن. من اگر هم “حرفی” و یا “نقدی” هم به خیل عزاداران پرو راست شجریان هم میگفتم و یا مینوشتم، “عطف به ماسبق” نمیشد. بنابراین صمیمانه تر و منصفانه تر بود به جای “آخر میبایست به راست پرو غرب هم چیزی گفته میشد”، پیوستن خود را به رگه همواره در اکثریت منشویسم از دیده ها پنهان نکنند و در ادامه “افشاگری” از حمید تقوائی؛ محفل و محفل بازی را قاطی یک تفاوت جدی سیاسی و متدولوژیک که تاریخ مکتوب و ثبت شده ای دارد، نسازند.

علت داد و فریادها این است که من نور افکن را روی آنها متمرکز کردم و اجازه ندادم اکونومیستها و خیل موتلفین با چپ غیر اجتماعی، و ناسیونالیسم چپ کرد،خود را میراث دار و میراث خوار کمونیسم کارگری قالب کنند. در نوشته ام میخواستم و کماکان میخواهم جامعه بداند که من به رگه انتقادی کمونیسم کارگری متعلقم و پایبند؛ و اینکه آن رگه تاریخ دارد و ادبیات و صاحب. که همه بدانند “تفاوت” رگه انتقادی کمونیسم کارگری با نو خلقی ها و نو ناسیونالیستها، فقط به عرصه تفاوت “نظری” محدود نیست. راستش آنچه که در ماجرای مرگ شجریان از زبان این لایه ها روی صحنه آمد، به نوعی مثبت میدانم. چه، تمام وجدانهای بیدار و انسانهای مسئول و سیاسی و انقلابی و جویای حقایق تاریخی را وادار میکند به اسناد تاریخ مصافها بین خط کمونیسم سیاسی، دخالتگر و اجتماعی و کارگری با انبوه خط های منشویکی، کارگر پناه و غیر انقلابی و ناسیونالیستی و خلقی مراجعه کنند و پیشینه و سابقه جنگ و جدال و مناظره و مصاف و جدائی های خطوط مختلف و متفاوت؛ و نیز “شخصیت” های هر رگه را بررسی و بازشناسی کنند.

ایرج فرزاد

۲۱ اکتبر ۲۰۲۰

محل نوشتن نظرات