iraj farzad site » Blog Archive » مظفر جان! قول دادی که نگذاری من غصه بخورم
Wordpress Themes

مظفر جان! قول دادی که نگذاری من غصه بخورم

مظفر هم رفت، و با چه مقاومتی در برابر مرگ محتوم. چندین بار سکته قلبی و مغزی کرد، در این دو سه سال اخیر تماما زمینگیر شد و به معنی واقعی زجر کشید. کرونا آمد و بسیاری از انسانهای سالم و چه بسا بسیار جوان تر از او را درود کرد، اما او در برابر مرگ مقاومت کرد.

مظفر که آخرین برادر بازمانده من بود، ویژگیهای مخصوص بخودش را داشت، در زندگی سختی های بسیاری را متحمل شد، با اینحال هم صحبتی با او همیشه با خنده و شادی توام بود. انگار تا آخرین لحظات بر این باور بود که زجرهای زندگی را بروی خود نیاورد و همواره امید را در دل خود و اطرافیان زنده کند. فقط به یک مورد از تلخ ترین آن سختی ها اشاره میکنم:

در کلاس دوم دبستان دو بار در درس املا تجدیدی گرفت و هر دوبار در امتحان شهریور رد شد. تاثیرات بسیار سنگینی بر سیر زندگی او گذاشت.

گاهی فکر میکنم آن شوخ طبعی و مجلس آرائی او و کمک بیدریغ به دیگران، نوعی مکانیسم دفاع از خود بود. وقتی فواد از زندان آزاد شد، تصمیم گرفتیم که در مراسم استقبال از اوسهم زیادی را تقبل کنیم. به مظفر، که در هنرستان تحصیل کرده بود گفتم مظفر جان “آلمانه” برق ندارد، میتوانی خانه فواد را سیم کشی کنید و با یک موتور گازوئیلی راه اندازی کنی. فورا قبول کرد و در تمام آن چندین روز خانه فواد “چراغانی” شد. این نور بخشیدن به زندگی دیگران، بخشی از همان جدال او با سختی ها و “شکست” هایش بود.

“چیاکو”، پسر مظفر، تعریف میکرد که همراه با ژیلا و آرتین در روز آخر در بیمارستان در کنار او بودند. مرگ مغزی کرده بود. اما هنوز هر از گاهی نفس میکشید. چیاکو که چند دوست خود را هم همراه داشته، آن شب تا صبح بیدار میمانند و منتظر آخرین لحظات. میگفت یکهو دوستان پیشنهاد کردند که خاطرات شوخی کردنهای مظفر را با برادران و ایام گذشته تعریف کنیم. در میان خنده های ما متوجه شدیم که مظفر تمام کرده بود. انگار منتظر چنان لحظاتی بود!

از همه عزیزان که به شیوه های مختلف با ما ابراز همدردی کردند، عمیقا سپاسگزاریم. برای همه شما و عزیزانتان سلامت آرزو میکنیم. سپاس فراوان از همه شما که سایه مخوف مرگ را با محبتها و همدردی هایتان پس زدید و نور امید در نبرد زندگی را بروی همه ما بازمانگان مظفر باز نگهداشتید. مواظب سلامت خود و عزیزانتان باشید.

ایرج فرزاد

Dear Muzaffar! You promised not to let me grieve

Muzaffar also passed away, and with what a resistance to death. He suffered a heart attack and stroke several times, in the last two or three years he was completely paralyzed and literally suffered. Corona came and reaped so many healthy people, perhaps much younger than him, but he did not surrender to death.

Muzaffar, who was my last surviving brother, had his own characteristics, he endured many hardships in life, yet talking to him was always accompanied by laughter and joy. It was as if he believed until the last moment that he would not bear the sufferings of life and would always revive hope in his heart and those around him. I will mention only one of the most bitter of those difficulties:

In the second grade of primary school, he renewed his dictation test twice and failed both times in the September exam. It had a devatating effect on his whole life. Sometimes I think that his humor and his rhetoric and his immediate help to others was a kind of self-defense mechanism. When “Foad Moatafa Soltani” was released from prison, we decided to pay a lot for participating at the welcoming ceremony. “Almaneh”- the birthplace and family home of Foad had not electricity. I asked Muzaffar, who was educated at the technical school, if he could wir Foad’s house with a diesel engine. He accepted immediately and Fouad’s house became elluminated for several days. This enlightenment of others’ lives was part of his struggle with his hardships and “failures.”

Muzaffar’s son, Chiako, described when being together with Zhila(his wife) and Artin(the other son) on the last day at the hospital, in some sort “ironic”. He had already died of brain death, But he still breathed from time to time. Chiako, who had some friends with him, stayed up all night waiting for the last moments. He said that suddenly his friends suggested that we share the memories of Muzaffar’s jokes with his brothers and sister in his childhood. Amidst our laughter, we realized that Muzaffar was finished. It was as if he was waiting for such moments!

We are deeply grateful to all the loved ones who expressed their sympathy with us in various ways. We wish you and your loved ones good health. Many thanks to all of you who rejected the terrible shadow of death with your love and sympathy and kept the light of hope in the battle of life open for all of us, Muzaffar´s relatives. Take care of yourself and your loved ones.

Iraj Farzad

محل نوشتن نظرات