اسیر موهومات
حول مجادله ای که بین حسن مرتضوی و خانم لیلا حسن زاده در گرفت، چند نفر علیه موضع حسن مرتضوی به دفاع از شرکت در یک مناظره “لیلا حسن زاده” با یک مجله احمدی نژادی ها و نماینده تشکل”جنبش عدالتخواه دانشجویی” که مستقیما توسط سپاه پاسداران تشکیل شده بود پرداختند.
توجیه خود خانم حسن زاده این بود که فرد منتسب به احمدی نژادی ها، کناره گیری کرده و نماینده جنبش عتدالتخواه دانشجوئی، “تصفیه” شده بود.
مدافعان موضع لیلا حسن زاده دریک محور اشتراک دارند:
کار لیلا حسن زاده “اجتماعی”؛ و نقد حسن مرتضوی از موضع “چپ منزوی” است.
اولین کسی که بر آشفته شد “حسین اکبری” بود. بعد خانم “شادی امین” و سپس آقای “مزدک دانشور” به میدان آمدند.
به تکه هائی از این پلاتفرم مشترک در برافروختگی حسین اکبری و شادی امین نگاه کنید:
آقای حسین اکبری نوشته اند:
“آقای مرتضوی! اگر من به جای خانم لیلای حسین زاده بودم به خاطر همان چهارچوب سه خطی هژمون نمای شما پاسخی کوتاه تر میدادم” و اضافه کرده است:
” چرا حسن مرتضوی اساسا مجاز است از موضوع “ما” حرف شخص خودش را بزند اما از لیلای حسین زاده این حق سلب میگردد؟ آیا شما چنین اجازه ای را از جمع “ما” دارید؟
در پایان این متلک را پرت کرده است:
[این حکایت کسانی است که داس تئوری های انطباق نیافته آن ها با کوچک ترین رفتار اجتماعی تیز مانده است و هرگز کارشان به آنجاها نمی کشد که بعد از رهایی “خراب ” شوند]
( حسین اکبری- سخنی کوتاه با حسن مرتضوی ۲ بهمن ۱۳۹۹، حروف پر رنگ همه جا از من است)
“تئوری های انطباق نیافته با کوچکترین رفتار اجتماعی” نیش و کنایه به ترجمه هر سه جلد کاپیتال مارکس و “گروند ریسه” او توسط حسن مرتضوی است.
آقای حسین اکبری، اما، نه در این لایحه استیضاح که در موارد دیگر با لباس کارگر پناهی آشنا، خود را نماینده “ما کارگران” قالب کرده و سیاه بر سفید نوشته است که از نظر او کدام “تئوری” ها است که با رفتارهای اجتماعی انطباق یافته اند:
به این جملات از فقط یکی از نوشته های او دقت کنید:
جنبش کارگری ایران که امروز شاهد آن هستیم، جنبشی است که نه وارداتی است و نه محصول ارادهگرایی گروههای خاص اجتماعی است و طبعا سراز حجره صاحبان قدرت هم سر برنیاوردهاست. جنبشی است که وفادار به اصول انقلاب چهل سال پیش است.”
(حسین اکبری- جنبش کارگری ایران و مطالبات کنونی آن، ژانویه ۲۰۱۹)
و به منظور اینکه “مستدل کند” که “تئوری های” حسن مرتضوی با رفتارهای اجتماعی انطباق ندارد و این فقط امثال اوست که حق دارد به عنوان “ما”ی کارگران آنها را به انطباق با “جنبش غیر وارداتی” ترغیب کند، چنین فرموده است:
جایگزینی شوراهای اسلامی کار که تشکلی غیر مستقل و وابسته به قدرت، غیر طبقاتی و ایدئولوژیک است، کارگران ناگزیر از پذیرش این نهاد در مناسبات و روابط کار شدند. در دههی هفتاد شمسی پس از تصویب قانون کار جدید (در سال ۱٣۶۹ شمسی) انواع دیگری از تشکل نیز مورد توجه قرار گرفت موجودیت رسمی آنها بنا به شرایط سیاسی پیشآمده پذیرفته شد. هریک از آنها در دورانی نضج و گسترش یافتند. اینها عبارت از انجمنهای صنفی و نمایندگی کارگران هستند، انجمن صنقی در دوران اصلاحات و نماینده کارگر در دوره اصولگرایان جبهه پایداری رواج یافتند.(همانجا)
به این ترتیب روشن شد که “جنبش ما”ی آقای اکبری “وفادار به اصول انقلاب چهل سال پیش است” و انجمن های صنفی “دوره اصلاحات” و در دوره “اصولگرایان جبهه پایداری”، حامل تئوریهائی هستند که “غیر وارداتی”اند و با رفتارهای اجتماعی “منطبق” اند. اگر آقای اکبری به “اصول انقلاب چهل سال پیش”، که اسلام سیاسی را به قدرت دولتی رساند کماکان وفاداراند، باید به نظر طبیعی باشد که “اصولگرایان جبهه پایداری”، و پیروان “جنبش عدالتخواه دانشجوئی”، چه عضو فعال سپاه پاسداران باقی مانده باشند و یا مستعفی از آن، درست مثل ایشان به اصول انقلاب “اسلامی” چهل سال پیش هم وفاداراند و هم هر رگه فکری و سیاسی غیر وارداتی و غیر اسلامی را تحقیر و تقبیح کنند. اینجا آقای اکبری دارد هویت تعلق به اسلام سیاسی را در پوشش پناه گرفتن در تشکلهای اسیلامی- کارگری همین جنبش فریاد میزند. برای او تزهای کتاب کاپیتال و گروندریسه، “وارداتی” است. تلاش برای قالب کردن اسلام سیاسی به عنوان اصول “انقلاب چهل سال پیش” به نام طبقه کارگر، یک دفاع شرمگینانه از “خط امام راحل”(همان اصول انقلاب در چهل سال پیش) در پرده تملق به کارگران و مبارزات جاری این طبقه است. درست در شرایطی که سرمایه داران “عاقل” تر، و البته “عاقبت اندیش” اعلام کرده اند که “حق با مارکس” بود، لانه کردن امثال اکبری در ذهنیت ضد کمونیستی و ضد مارکسیستی اسلام سیاسی، درست در لحظاتی که این جنبش ارتجاعی و ضد کارگری رو به افول و سقوط و فروپاشی است، حتی نشانی از هیچ “عقل سلیم” و کمترین “انطباق” با رفتارهای “اجتماعی” را نمایندگی نمیکند.
اما آقای اکبری ظاهرا تنها نیستند. خانم “شادی امین” از زندگی سیاسی خود مثال آورده است و نوشته است:
“سالهاست که حضور در رسانه جریان اصلی، میزان و ملاکی برای تشخیص چپ منزه از چپ منحرف و لیبرال شده است. پیداست که آنانی که در رسانههای جریان اصلی حضور پیدا می کنند، از صفوف “چپهای منزه” طرد و حذف میشوند. نگارنده این سطور از سنین نوجوانی در عرصه سیاست فعال بوده و در بیست سالگی مسئول یک تشکیلات وسیع چپ در آلمان (سازمان چریکهای فدایی خلق ایران (اقلیت) و پس از آن نزدیک به ده سال از مسئولین کل خارج از کشور این سازمان ( فداییان اقلیت) و هماهنگ کننده فعالیت های تشکیلاتی آن در خارج از کشور، ازسازماندهندگان اصلی سمینارها و سخنرانیها و آکسیونهای تعرضی و دفاعی این سالها بوده است”
(چپ منزه و انفعال رسانهای – شادی امین. دی ماه ۱۳۹۹)
از نظر خانم شادی امین هم “اصول انقلاب چهل سال پیش”، “جریان اصلی” است و “چپ منزه” بی جهت از حضور در “رسانه های این جریان” خود را کنار میکشد. مثال آورده است که خود او از “بیست سالگی” مسئولیت سازمان چریکهای فدائی خلق. اقلیت” را به مدت ۱۰ سال در آلمان برعهده داشته و از اینرو فهمیده است که این “چپ منزه”:
امروز هنوز مبانی آن نظرات (چه مدافعین لنین، چه رزا لوکزامبورگ و چه طرفداران تروتسکی و …) را در میان کلیت چپ وحتی چپ چند نسل بعد میبینیم، بدون آنکه این نظرات را با تجربه عملی بیش از چهل سال حیات پرتلاطم چپ در جامعه ایران پس از به قدرت رسیدن جمهوری اسلامی صیقل داده و نقد و اصلاح کرده باشند.(همانجا)
در ادامه این رویگردانی از “مبانی نظرات” روزالوکزامبورگ، ترتسکی و…” او به پروسه “انطباق” خود با رفتارهای آجتماعی میپردازد:
“بعد از استعفا از سازمان چریکها، به گسترش کنشگریام در جنبش زنان و اقلیتهای جنسی و جنسیتی روی آوردم. رویکردی که پذیرش آن برای بخش بزرگی از رفقای قدیم ممکن نبود؛ بهویژه که بعدها این فعالیتها با فعالیت در یک سازمان حقوق بشری در هم تنیده شد. در محافل خصوصی فعالیتهایم را به تمسخر گرفتند و حتی رفقایی که سالها با من زندگی و کار کرده بودند، گویی ارتدادی رخ داده بود، از ادامه رابطه با من دست شستند”(همانجا)
نمیدانم در درون سازمان اقلیت تا چه اندازه بحث از “اقلیت های جنسی و جنیستی” موجب تمسخر و یا پرتاب کردن برچسپ “ارتداد” بوده است. اما این تعمیم دادن ها به جنبش کمونیستی، شاید در دوره اولیه پس از فروپاشی “اردوگاه” فکری و سیاسی ایشان، خریداری در میان “لیبرال”ها داشت، اما اکنون دیگر زیادی عقب مانده است. در قانون اساسی دولت برآمده از انقلاب اکتبر برای “اولین بار” از حقوق برابر همجنس گرایان سخن به میان آمده است. در دوره پس از فروپاشی دیوار برلین بسیاری از کمونیست سابقی ها، تازه متوجه شدند که “کنشگری در جنبش اقلیت های جنسی”، میدانی برای بایگانی گذشته و هر تعلق به “مبانی نظرات” مارکسیست هاست. این مسیر اگر بزعم خانم شادی امین، در درون سازمان اقلیت، یک “ارتداد” بشمار میرفت، مسیری پیموده توسط کمونیست و چپ سابقی ها، بویژه در اروپا و از جمله “آلمان” بود. درست طی همان ۱۰ سال که ایشان مسئول تشکیلات اقلیت در آن کشور بودند. بسیاری از چهره های شاخص احزاب سابقا “کمونیست” و سوسیالیست که بعد از فروپاشی اردوگاه نام خود را به “چپ” تغییر دادند، ابتدا از آن احزاب کناره گیری، و سپس جنبش ها و تشکلهای فمنیستی و دفاع از محیط زیست و “فعالیتهای حقوق بشری” را تشکیل دادند و بعد بدون اینکه مثل خانم شادی امین اصول نظرات مارکسیستها را تکفیر کنند، از چپپ و کمونیسم تماما فاصله گرفتند. در این رابطه دو نکته قابل تامل ذکاوت خانم شادی امین را در تشخیص بسیار دیرهنگام موجودیت “کنشگری دفاع از اقلیتهای جنسی” زیر علامت سوال بزرگی قرار میدهد:
۱. این جنبش درست در برابر چشمان او و در غرب و آلمان چنان در جریان بود و مراسم سالانه “پراید” در همه کشورهای غربی وسیع بودند، که فقط کسانی که در دایره تنگ جریانات جهان سومی و در “تاریخ سازمان خود” و اخلاقیات خلقی اسیر مانده بودند، قادر به مشاهده و “موضع گیری” آن حرکات نکرد. حقوق “اقلیتهای جنسی” در بسیاری از کشورهای غربی و برخی ایالات آمریکا قانونا برسمیت شناخته شد. در بیشتر موارد “سوسیالیستها”، منجمله چپ و کمونیست سابقی ها که میبایست نسبت به تمایلات جنسی افراد “کور” باشند، اتفاقا بسیار هم جانبدار ظاهر شدند. خانم شادی امین به جای اینکه جوهر تعلقات سیاسی خود را به “کمونیسم اردوگاه شوروی سابق” و تعصبات به رسوبات اخلاقیات سوسیالیسم ملی و خلقی را وارسی کند و به نقد بکشد، مبانی نظرات مارکس و لنین و روزالوکزامبورگ و… را دلیل عقب ماندن و ندیدن سیر اتفاقات قالب کرده است.
۲. در میان مدافعان حقوق “اقلیتهای جنسی” همه طیف های چپ و راست و نژاد پرست و طرفدار همبستگی از جمله در میان دوائر پلیس، پارلمان و مدیران و میلیاردرها و لایه هائی از اقشار پائین جامعه نیز وجود دارند. ایشان برخلاف “چپ غربی”، در کنار طیف راست این جریان ایستاده اند.
بنابراین پدیده ای که در درون اقلیت “ارتداد” معنی داده است و ممکن بود با قدری چشم باز کردن به تجربه ای جز تجربه فدائیان خلق در ایران و تصمیم و اراده برای رهائی و گسست از اسارت در محدودیتهای آن جریان “خلقی”، بسادگی قابل هضم باشد، به یکباره به توفانی در فنجان شباهت یافته است.
در هر حال برای آقای اکبری در شرایط افول اسلام سیاسی در ایران و برای خانم شادی امین پس از سپری شدن بیش از بیست سال از “پایان دوره” جولان مستعجل پست مدرنیستها، این “بازگشت به خویش” و یافتن هویت ضد چپ و دشمنی با؛ و نفرت از مبانی فکری و جنبشی کمونیسم و سوسیالیسم کارگری مارکس، نه انطباق با ضرورت زمانه که عقب افتادن از ذهنیت و توقعات نسلهائی است که مطلقا به دوره عروج خونین اسلام سیاسی در چهل سال پیش نه تنها وفادار نیستند که برعکس با روی آوری به احکامی که در کاپیتال و گروندریسه و مانیفست کمونیست سرنوشت دنیا را رقم زده اند و رقم خواهند زد و رهائی از بردگی مزدی را بشارت میدهند، اختناق اسلامی را نیز در هم میشکنند تا تحت این سرکوب و خفقان و کشتار، عقاید و کردارهای سیاسی بنجل و عقب مانده در پوشش کارگر پناهی و حقوق بشری و برائت چپ سابقی ها از سوسیالیسم و مارکس؛ و دم خور شدن و “زایش نو” با رسوبات ارتجاع اسلامی هیچ مجرائی نداشته باشد. ته مانده های اکنون “نادم” و سرخورده از سوسیالیسم خلقی و ملی؛ مستضعف پناهان اسلامی و خرده محافل کارگر کارگری های دروغین و ریاکار، در دوران افول اسلام سیاسی، تماما به ارتجاع در غلطیده اند.
ایرج فرزاد
۸ فوریه ۲۰۲۱