بالائی ها و پائینی ها
عکس العمل هیستریک یک آخوند(حامد رضا معاونیان)، با الفاظ رایج در لومپنیسم اسلامی به یک “استوری” در اینستاگرام “علی کریمی”- کاپیتان سابق تیم ملی فوتبال و باشگاه پرسپولیس- در “شب آشورا”، دریچه ای را به آنچه در اعماق جامعه ایران میگذرد باز کرد.
آن “استوری” این جمله بود که داد و فغان و هتاکی آخوند مذکور را در آورد:
[میلیاردها تومان خرج میکنیم نذری بدهیم و در پایان آرزوی شفای بیماری را داریم که برای نداشتن پول درمان میمیرند]
علی کریمی، سلبریتی و پولدار است و خود مشکلی با هزینه دارو و درمان ندارد. اما انگشت گذاشتن او بر این معضل میلیونها شهروند تحت حاکمیت اسلام سیاسی در ایران، و عکس العمل آخوند لات مسلک، نشان از یک کشمکش و تلاطم در اعماق است. در فاصله کوتاهی پس از پاسخ مختصر علی کریمی به هتاکی ها، کاربران با قریب به ۲۷۰ هزار کامنت به حمایت از او برخاستند. در حالی که آخوند یاد شده، جُربزه باز کردن “تگ” ها و کامنتها را نداشت.
اینجا هم بار دیگر با علائمی که از اعماق مصاف ها حول آن معضل اجتماعی به “بالا” رسیده است، روبرو شدیم. مقایسه تعداد همین “تگ” ها و کامنتها به استوری علی کریمی، آنهم در شب و روز عاشورا در باره “نذری حسینی”، و سکوت ناشی از وحشت و ترس در قفل کردن تگ و کامنتها از سوی آخوند هتاک، نشان میدهد که مساله نه صرفا در دنیای مجازی که در دنیای واقعی، تحت تاثیر تعرض از “پائین” به بنیانهای اسلام سیاسی است.
درست همزمان که حول و حوش “احیا برجام”، طرفهای اروپائی و آمریکائی قصد داشتند که حمله به “سلمان رشدی” را نشانه قدرقدرتی اسلام سیاسی و “تروریسم” آن قلمداد کنند تا به عنوان اهرم فشار رژیم اسلامی را به سازش و “مصالحه” بیشتری بکشانند، در ایران و درست در شب و روز عاشورا زمامداران رژیم، در وحشت از انفجار خشم مردم علیه بنیادهای اسلام، “پانیک” کردند و خفقان گرفتند.
استوری علی کریمی در اینستاگرام، و موج حمایت ها از او، روی دیگر ترس و وحشت مشترک رژیم اسلامی و طرفهای اروپائی و آمریکائی “برجام” است. بزرگنمائی حمله به سلمان رشدی، در واقع یک تصویر سازی دروغین از قدرت و نفوذ کلام اسلام سیاسی در جامعه ایران و در میان شهروندان ایران است.
راستش تصور من این است که حمله به سلمان رشدی در نیویورک و “دستگیری” ضارب و سپس تعریف و تمجید او از “خمینی” در دادگاه، از پیش طراحی شده بود. نشان دادن اینکه اسلام سیاسی در خارج از قلمرو حاکمیت مستقیم خود، همچون دوره “فتوا”ی قتل سلمان رشدی توسط خمینی، کماکان در موضع “تعرضی” و گسترش “پان اسلامیسم” است، با واقعیات امروزه در تناقض است. رژیم جمهوری اسلامی در تجربه سوریه، لبنان و عراق و اخیرا یمن، به دست کشیدن از پان اسلامیسم “اقناع” شد. تمام تلاشهای رژیم جمهوری اسلامی بطور مشخص پس از خیزشهای شهری سالهای ۸۸، ۹۷ و ۹۸ صرف یافتن نوعی بقاء ارکانهائی از رژیم موجود در دوره پسا فروپاشی و سقوط و سرنگونی شده است.
سلمان رشدی، این “شوالیه” ملکه انگلیس را به عنوان قهرمان و همزمان مبارز علیه تروریسم و اختناق اسلام سیاسی لانسه میکنند تا قهرمانان و مبارزین شجاع و انقلابی مردم ایران را از صحنه جدال با جمهوری اسلامی آگاهانه و نقشه مند نادیده بگیرند و حذف کنند. کافی است از میان این هزاران قربانی و اسطوره مقاومت فقط به “نوید افکاری” و “ندا آقا سلطان” و هزاران زندانی سیاسی که در سالهای ۲۴۶۰ و ۶۷ با تصمیم هیات مرگ که جناب رئیسی از اعضای مهم آن بود، بیرحمانه قتل عام شدند اشاره کرد. نه! در جریان رژیم چینج و تغییر رفتار اسلام سیاسی، نیروهای واقعی جامعه ایران، و خود مردم باید چون “رعیت” و انسانهائی که در “دیپلوماسی” هیچکاره و بی اختیاراند تلقی شوند. چه، سناریوها این است که “سر” و اهرم سرازیری جمهوری اسلامی باید نزد “بالائی ها” و در معامله و سازشها بین آنها مهندسی و ساخته و پرداخته شود.
“احیاء برجام” در این دوره که جامعه ایران در یک بحران عمیق اجتماعی و در تلاطم است، مطلقا برخلاف ادعاها و نمایشهای دیپلوماتیک هیچ هدف “اقتصادی” را تعقیب نمیکند. در این اوضاع و احوال، همچون هر دوره بحرانی، مساله گرهی “سیاسی” است. برجام فقط روزنه ای را به ما نشان میدهد که در قالب برخی وعده ها برای مراودات اقتصادی، حذف تحریم ها و غیره، راه “مشترک” برای حل معضل “بی ثباتی سیاسی” را در این منطقه مهم پیدا کنند. نیک آگاهند که تامین حداقل ثبات اقتصادی، اندکی خشم و نارضایتی مردم را کم میکند و چه بسا آنان را به موقعیت “چشم انتظار” عقب براند. در انتظار گذاشتن مردم یک “فرجه” است نه بخاطر اینکه بالاخره رژیم اسلامی ظرفیت “متعارف” شدن با تولید کاپیتالیستی را دارد، بلکه خریدن فرصت برای حل معضل “بقاء” جمهوری اسلامی در مواجهه با تعرض مردم در دوره پایانی سلطه اسلام سیاسی بر ایران و مهمتر از آن تامین امنیت برای بازار سرمایه و سود جهان کاپیتالیستی است.
آن کامنت ها بر سر “استوری” علی کریمی در اینستاگرام، حاکی از یک سیر تماما سیاسی است که هم رژیم اسلامی و هم طرفهای برجام همه تلاشهایشان را بکار میگیرند، که به هر شکل ممکن و در هر سازش غیر قابل تصور، آن را کنترل و مهار کنند و تا رد شدن از تندپیچهای خطرناک، مردم را با وعده و وعیدهای اقتصادی، از خیابانها و کارخانه ها دور کرده و در خانه ها به “انتظار” بگذارند.
این مساله را باید با دقت و مسئولیت در نظر داشت. راه حل، نه دنباله روی احساساتی از تصویر سازی های دوایر غرب از جمهوری اسلامی و “تروریسم” آن است و نه جدی گرفتن مواضع حقوق بشری و “دمکراسی” خواهی آنها و رسانه های اجاره ای و مفسرین اجاره ای تر.
باید در مقابل این سیاستهای راست و در خدمت “تعامل” و سازش با اسلام سیاسی، آن سیاست سوسیالیستی که باید پرچم آن خشم در اعماق باشد را در معرض دید و انتخاب شهروندان گذاشت. حول آن سیاستها که مُدّون و مکتوب و در دسترس اند، مردم باید ابزار سیاسی را در دسترس داشته باشند. فعالان رادیکال و انقلابی مردم و طبقه کارگر، راه دیگری جز ساختن این ابزار سیاسی ندارند. “پائین” علیرغم پایداری ها و قهرمانیهایش در میان انبوه دشمنان رنگارنگ خود، “بی سر” است. بدون یک حزب پیشرو و سوسیالیست، بدون این “اهرم”، مردم میتوانند با گردن گذاشتن به سناریوهای شبه حقوق بشری و نیمچه دمکرات و قول و قرار شخصیتها و رسانه های اجاره ای و مواجب بگیر و یا “مامور”، بار دیگر به یک “خود فریبی دسته جمعی” تسلیم شوند.
ایرج فرزاد
۱۹ اوت ۲۰۲۲