در داشگاه انقلاب
اوضاع پیش رو در ایران به یک نقطه عطف تاریخی رسیده است. روشن شده است که رژیم اسلامی از عقب راندن موج اعتراضها ناتوان است. عطف توجه افکار در جهان متمدن به خیزش عظیم مردم، مساله “مرحله بعدی” و چگونگی تعیین سرنوشت سیاسی جامعه ایران را، روی میز دولتهای غربی و سران اسلام سیاسی در ایران قرار داده است.
تردیدی نباید داشت که اسلام سیاسی، بسادگی میدان را به مردم واگذار نمیکند و در عین حال دولتهای غرب، برخلاف انقلاب ۵۷ هنوز بدیل حاضر و آماده ای را ندارد و یا فعلا در علنی کردن آن، جانب احتیاط را نگهداشته است. شاید به این دلیل که “رایزنی”ها، چه با سران اپوزیسیون راست و ناسیونالیسم قومپرست و یا با مقامات امنیتی و سپاهی و ارتشی به نتیجه مطلوب و مورد توافق همه طرفها نرسیده است.
من در این نوشته سعی میکنم ارزیابی و تحلیل خود از محتمل ترین سناریوها را بیان کنم و سپس به مهمترین مسائل عاجل که لازم است در دستور کار فاتحان خیابانها قرار بگیرد، بپردازم.
اگر دقت کرده باشید، دو ارگان مُهم رژیم اسلامی، یعنی ارتش و سپاه پاسداران، همراه با دوایر امنیتی، در جریان رویدادهای اخیر خود را به پشت صحنه و انگار “منتظر” و یا نظاره گر کشانده اند. حتی واحدهای ارتش و سپاه که در نوارهای مرزی کردستان مستقر شده بودند تا از تحرک احتمالی جریانات “تجزیه طلب” و مستقر در خاک “اقلیم کردستان عراق” جلوگیری؛ و چه بسا همزمان با توپ باران مقرهای جریانات یاد شده، نیروی زمینی را نیز به خاک کردستان عراق وارد کنند، نیروها را جمع کرده و عقب نشسته اند.
اینها شمائی از یک “تصویر” را در باره رویکرد سپاه پاسداران و ارتش نه فقط رو به جهانیان، و مهمتر دولتهای غرب، بلکه رو به مردم فاتح خیابانها ترسیم میکنند. اینجا، و در مورد اسلام سیاسی، برخلاف دوره آخر رژیم سلطنت که پس از کشتارهای وسیع و برقراری حکومت نظامی، ارتش، بالاخره در تبانی با جریان اسلامی و دولتهای غرب، “اعلام بیطرفی” کرد، مساله متفاوت است. عمدا ارتش و سپاه را از سرکوب مستقیم مردم کنار گذاشته اند تا قبل از اینکه بروی مردم اسلحه کشیده باشند، بیطرفی مذکور را اعلام کنند. به باور من این مساله به احتمال زیاد در “رایزنی” های مورد اشاره بین دول غرب و سران اپوزیسیون راست مورد بحث و “توافق” قرار گرفته است. دلایل روشن اند:
“آرام” کردن اوضاع از نیرو و ارگان هائی بر می آید که اولا شالوده اصلی قدرت بر پایه آنها قرار گرفته باشد، و ثانیا همان ارگانها نباید مستقیما و به نام خود رو در روی مردم عاصی قرار گرفته و “دستانشان به خون” آلوده شده باشد.
از این نظر تصور من این است که در لحظات خطیر، ارتش و سپاه را به عنوان حافظ “ایران” در مقابل هرج و مرج و “آشوب” و با ظاهری بیطرف نسبت به مردم وارد میدان خواهند کرد. در این رابطه حتی ممکن است تلاش کنند که عناصر کله شق را که هنوز در گذشته زندگی میکنند در برابر مردم، بی پشتیبان رها کنند. تصور من این است که رژیم اسلامی به این ترتیب امکان مقاومت مسلحانه و خشن همه این طیفها که از حاشیه تولید و موقعیت طفیلی وار قبل از “انقلاب مستضعفان” به متن آمده و خود را وارث “انقلاب اسلامی” میدانند، کم و کمتر میسازد. چه بسا با اولین تظاهر آن دست و پازدنهای مذبوحانه، اما بی رحم و جناتیکارانه، ارتش و سپاه قدرت و نفوذ مردم حاضر در صحنه را به یاری طلبند. تصور میکنم همین مساله، یعنی مقاومت مسلحانه این طیف که به “اسلحه” دسترسی دارد، نیز به دقت در میان دوایر “سه گانه” مورد اشاره در فوق، مونیتور شده است. “سناریو سیاه”، و تبدیل کردن جامعه ایران به محل تصفیه حسابهای خونین بین لایه های “سنتی” و “نوین” اسلام سیاسی، مطلوب آن دوایر نیست. چه، بر بستر امواج نارضایتی و عصیان و خشم مردم، هر جناح تلاش خواهد کرد که منافع خود را عینا با اهداف مردم فاتح خیابانها، همسو نشان بدهد. در هر حالت، جنگ داخلی بین ارگانهای رژیم، اوضاع را تحت الشعاع قرار خواهد داد. ارتش و سپاه در چنین سناریوئی، تماما خود را همرنگ و همسو با مردم نشان خواهد داد و آن طیف که جنازه گرایش اسلام سیاسی را حمل میکنند، به عنوان نماینده کل سیستم، به عنوان “داعشی” و “اسلام خشونت”، معرفی خواهند شد. به این ترتیب احتمال اینکه ارتش و سپاه به عنوان ارکانهائی که میتوانند در عین “حفظ تمامیت ارضی”، حشو و وزائد “افراطی” اسلامی را از خود بتکانند، کم نیست. ارتش و سپاه که “آخوند” را به حجره ها دعوت میکند و همان اندازه به “دمکراسی” احترام میگذارد که پلیس و ارتش در غرب. همانطور که اشاره کردم، “آرام کردن” اوضاع، مهمترین دغدغه دوایر “سه گانه” است.
بنابراین مرحله بعدی، از نظر من، وارد صحنه کردن سپاه و ارتش در مناسبترین شرایط است. اشکال و حالات این دخالت، قابل پیش بینی نیست، تماما بستگی به تناسب قوا بین نیروی مردم در خیابانها و محلات شهرها و نیروهای مستقیما رو در روی آنها دارد.
“جنگ تبلیغاتی” و اطمینان دادن به مردم که چنان مانورهائی برای “خونریزی هموطنان” نیست، وارد معادله میشود. چه بسا، اینجا هم برخلاف روزهای بهمن ۵۷، این نه آخوند و اسلامی ها، که خود ستونهای ارتش با “گل” روی لوله تفنگها و توپ ها، در خیابانها مستقر شوند. همانطور که نوشتم، حرکات دقیق قابل پیش بینی نستند، اما جوهر همه آنها تلاش برای همراه شدن با مردم به منظور آرام کردن اوضاع است. تصور میکنم که همه تلاشهای آشکار و پنهان سه محور مورد اشاره بر این گرایش متمرکز است که “رفتن” جمهوری اسلامی را بدون فشار یک انقلاب از پائین و از طرف مردم، امکان پذیر تصویر کنند.
سوال این است که مردم فاتح خیابانها چکار خواهند کرد و یا چگونه باید قدمهای بعدی را بردارند؟
تا جائی که به “آنها” برمیگردد، نقشه و سناریوهای مختلف برای احتمالات گوناگون و امکانات فراوان در اختیار دارند که به اتکاء “شخصیت” های مهندسی شده، و عروسکهای کوکی سیاسی، “قدرت سیاسی” را و ابزار دولت را حفظ و بازسازی کنند. هیچ تردید نباید داشت که آن دولت سازیها و شخصیت سازی ها، در دوران انقلابی، به “نام مردم” صورت خواهد گرفت. همه آن شخصیت های کارتونی و گوش بفرمان دوایر جاسیوسی غرب، ادعا خواهند کرد که “جویای نام” و مقام و تاج و تخت نیستند. “دلشان با مردم” و آن “سرزمین عزیز” است.
بحث این است که آیا در این روزهای انقلاب و فتح خیابانها، مردم نیز میتواند و قادر هستند که مدرسه و دانشگاه انقلاب خود را برپا کنند و به اشکال ساختن “قدرت سیاسی” نیز فکر کنند؟ و یا از نظر طرح مطالبات سیاسی و اقتصادی، چنان تشکل ها و نهادهائی را برپا کنند که چون نیروئی غیر قابل چشم پوشی در مقابل هر نوع دولت جانشین، حضور فعال خود را تضمین کند؟ آیا اصلا بحث گرفتن قدرت سیاسی و تشکیل دولت، هر نوع آن، چه دولت دوره گذار و یا غیر آن، لازم است در دستور مردم فاتح خیابانها قراربگیرد، یا اینکه این تماما در حیطه قدرت و در انحصار “دولتمردان” و یا “دولت زنان” و از نوع “از ما بهتران” است؟ اگر دستاوردهای مردم چنان فکر شده و کارشده به یک اهرم سیاسی تبدیل شده باشد که در معادلات قدرت دولتی به حساب آورده شوند، آنگاه در اوضاع پسا جمهوری اسلامی، مردم نه مطالبه، که از موضع سهیم در قدرت دولتی خواستهای خود را پی خواهند گرفت.
قرار نیست که مردم قربانی بدهند تا عافیت طلبان و فرصت طلبان هفت خط و نوکرمنش در مقام دولتمردها و دولت زنان آتی “قانون” را به رخ بکشند.
من تصور میکنم با سطح درایت سیاسی جمعیت در صحنه، میتوان در جدال بر سر قدرت سیاسی نیز، نیرو سازمان داد.
پیشنهاد من این است، که باید برای روزهائی که ارتش و سپاه را وارد ماجرا میکنند، نقشه داشت. برای مثال میتوان در خیابانها چادرهای بزرگ و یا سالنهای بزرگ از مصالح ساختمانی پیش ساخته بنا کرد که مردم علاوه بر کنترل محلات، در مراکز مهم شهرهای بزرگ حضور دائمی داشته باشد. میتوان از این مکانها مراکزی برای جذب قشر وسیع معتادان به مواد مخدر و کمک به ترک اعتیاد آنها ساخت. این در “بنکه” های شهر سنندج، با امکانات آن زمان و در سال “۱۳۵۹” ممکن شد. تعداد زیادی ترک اعتیاد کردند. در این مکانها میتوان صندوقهای کمک و یاری رسانی به اقشار کم درآمد و یا بیکار تشکیل داد که “فقر” به مانعی جهت شرکت آنان در مبارزه تبدیل نشود. میتوان از خیل وسیع انسانهائی که تحت حاکمیت اختناق اسلامی، به وضعیت استیصال سقوط کردند، به صفوف تن فروشان رانده شدند و کرامت انسانی شان پایمال شد، اعاده حیثیت کرد و حرمت انسانی شان را به آنان باز گرداند. مغازه ها بطور کشیک میتوانند بیست و چهار ساعته باز باشند که نیازهای مردم حاضر را عرضه کنند. صندوق مالی را میتوان به کمک تمامی افراد ساکن شهر و محله و خیابان چنان دائر نگهداشت که بتوان هزینه حضور مردم را در چادرها و مکانهای دایر شده تامین کند. پزشکان و مددکاران اجتماعی و پرستاران میتواند بطور کشیک مداوما در دسترس باشند که به حامیان و پشتیبانان انسانهای درهم شکسته تحت حاکمیت ننگین اسلامی بشتابند. و اگر بخواهند، از محل صندوق حقوق دریافت کنند، گرچه در چنین اوضاعی قلبها بسیار مهربان و نوعدوست اند که چنان خدماتی داوطلبانه خواهند بود.
به نظر من باید در برابر جان خود و عزیزانمان نیز با مسئولیت عمل کنیم، نباید به رفتارهائی دست بزنیم که فقط تلفات جانی ما را زیاد کند، انبوه تحصیلکردگان و روانشناس و پزشک و مدد کار اجتماعی در این دوران آتش و محبت و نور، واقعا “معجزه” سازاند. همه این استعدادها را بکار گیرید و برای ساختن ایران فردا بر شانه انسان بخود متکی و مغرور از حس اعتماد به نفس، آستینها را بالا بزنید.
در محلات و مراکز یاد شده، عده ای را به نوبت مامور کنید که با خانواده فلان بسیجی و یا عضو ارگان سرکوب تماس بگیرد که به فرزند خود توصیه کند صف رژیم را ترک کند. “دانه درشت” ها از هم اکنون تخم و ترکه ها را از مهلکه بدر برده اند و آن بسیجی بی پارتی را بجان مردم انداخته اند. فردا، پس فردا، چه سرنوشت تلخی در انتظارشان است. باید تا میتوان در صفوف دشمن تردید و تزلزل و ترس ایجاد کرد. در و دیوار را از عکس و آدرس و محل سکونت ماموران شرور که جنایت مرتکب شده اند، پر کنید که تا دیر نشده بخود بیایند و بار جرم و جنایت خود را سنگین تر و غیر قابل بخشش نسازند. بنویسید و اعلام کنید که تسلیم آنان به صفوف مردم، موجب آسودگی و امنیت جانی آنها در حال و آینده خواهد بود.
در این مکانها و محلات میتوان مجامع عمومی وسیع برگزار کرد، که در جلسات آن به “سیاست” و “سناریوها”ی دولتهای غربی، دوران “انتقالی” که به آن اشاره کردم، مواضع جریانات اپوزیسیون راست، ناسیونالیسم قومی و امتیاز طلب و انواع بند و بستها بین آنها و جناحهای رژیم اسلامی و همه دیگر جریانات آلترناتیوها و روش و رویکرد احزاب مختلف سیاسی پرداخته شوند، مورد بحث و انتقاد و بررسی قرار گیرند. میتوان در چنین مجامعی وسیعا ادبیات پیشرو را پخش و مطالعه کرد، مبانی تشکیل یک حزب سیاسی واقعی و مدافع حقوق مدنی مردم را شناخت و پایه های چنان تشکلی را به اتکاء گردهمائهائی ها و شوراها در محلات و آن مراکز، سازمان داد. از نظر من این مساله، یعنی عدم وجود یک حزب سیاسی پیشرو و رادیکال و مدرن، بزرگترین خلاء سیاسی است.
اگر “آنها” برای پس گرفتن خیابانها از ما نقشه دقیق دارند، و به “نام ما” قصد دارند خیابان و محلات را به آنان واگذار کنیم، “ما” برعکس باید از فرصتی که این روزها خود خلق کرده ایم، برای محکم کردن جا پای خود استفاده کنیم، بگذار خیابانها و محلات مال ما باشد و “آنها” به ما و مطالبات و “آلترناتیو” ما بپیوندند و با ما از دَرِ تملق وارد شوند. هیچ چیز فریبنده تر از این نیست که ما فقط به فداکاری و قربانی دادن خود افتخار کنیم، اما “قدرت سیاسی” را به غیر خود واگذاریم.
اگر این روزها را که خود فتح کرده ایم از “آن” خود نکنیم، و مُهر خود را با توصیفاتی که فوقا برخی را برشمردم نکوبیم، اگر متشکل و آگاه و هوشیار. خود را برای دوران گذار مورد اشاره آماده نکنیم، و نیروی خود را چون اهرمی غیر قابل چشم پوشی به رخشان نکشیم، همه ما را به تک افراد که از “حق” رای “اعطائی” برخوردار کرده اند، تنزل خواهند داد، ما را پای هر نوع رژیم و دولت از طریق “رفراندوم” و استفاده از همان خیرات و حسنات “رای” فردی خواهند برد. بر سر ما هم منّت خواهند گذاشت که “دمکراسی” همین است، “حق رای” نداشتی، الان داری!
این روزها اگر قرار است چیزی “تمرین” شود، شجاعت و فداکاری و قهرمانی، حتی شور و احساسات انقلابی نیست که خود شما نمونه های کم نظیر آنرا در اذهان جهانیان حک کرده اید، این روزها، روزهای تمرین تعمُق، وارد شدن به میدان احساس مسئولیت در برابر سرنوشت سیاسی جامعه است.
در پایان فقط چند نکته خطاب به مردم کردستان میگویم:
ناسیونالیسم کرد و احزاب رنگارنگ آن، همه تلاش ها را بکار گرفته اند که به نحوی در صفوف مبارزه متحد مردم ایران برای آزادی و برابری، شکاف و تفرقه بیاندازند. “سهم خواهی” دیرین ناسیونالیسم کرد، همواره در این جهت بوده است که کردستان و مبارزه مردم در آن “جغرافیا”، در هر اوضاع و احوال با یک “ویژگی” و تمایز پیش رفته است: هویت کاذب و وارونه قومی و اتنیکی. درست همین خاستگاه ناسیونالیسم کرد و احزاب آنست که بهانه و مستمسک سرکوبهای خونین و لشکرکشیها بوده است: “جداسری” و اینکه ناسیونالیسم کرد مردم ساکن در آن جغرافیا را “تافته جدا بافته” تصویر کرده اند. مردم کردستان باید نسبت به این تفرقه اندازی بسیار هوشیار باشند، چرا که تلاشهای نامیمون احزاب و جریانات ناسیونالیست و قوم پرست کرد، میتواند به انزوای مبارزات مردم کردستان از موج عظیم خیزش سراسری منجر شود که در نهایت میدان را برای سرکوب خونین توسط حکومت مرکزی فراهم میکند.
تجربه “حکومت اقلیم” در آنسوی مرز با عراق، بسیار عبرت انگیز است. احزاب ناسیونالیسم کرد، به قیمت “شهید” سازی از مبارزات مردم، کوچ میلیونی آنان و سیاست های سرزمین سوخته دوران صدام و ایام عروج خونین نظم نوین جهانی در دهه ۱۹۹۰ فقط در پی امتیاز طلبی های احزاب عشیرتی بودند. مردم کردستان، باید گارد خود را در برابر نفوذ سموم ناسیونالیسم کرد و انزوا طلبی قوم پرستان کرد، مُحکم کنند. جریانات ناسیونالیسم کرد، دقیقا با انگشت گذاشتن بر تحریک هویت های موهوم، زمینه را برای وارد کردن جریانات سلفی و پیروان مکتب قرآن مفتی زاده ای و پیشمرگان “مسلمان”، و “پژاک”، جناح ایرانی پ.ک.ک، که با هزار و یک رشته مرئی و نامرئی به رژیم اسلامی و سپاه پاسداران وصل اند و در ماه محرم بساط تاسوعا و عاشورا در کوههای “قندیل” راه میاندازند، صرفا به دلیل “کرد” بودن این عناصر هزارچهره و مرتجع، به عنوان “خودی” آماده میکنند. اینجا هم باید به هوشیاری خود صدمرتبه بیشتر افزود. این طیفها، عینا چون “مُستشاران”، یعنی فرماندهان لشکر “جاش”(مزدور) “کرد” در دوران صدام، در فردای تقسیم قدرت، عینا چون وضعیت کنونی در حکومت “اقلیم” کردستان عراق، چون صاحب منصبان و بانیان گسترش مسجد و خانقاه و تکیه و بارگاه ماموستاها(ملا)ی “کرد” زندگی را به جهنم تبدیل خواهند کرد. تعداد بیشمار قتل فجیع زنان در کردستان عراق به دلیل رعایت نکردن شئونات اسلامی و پشت کردن به “فرهنگ و ناموس کردی”، فقط مشتی از خروار سوغاتی است که ناسیونالیسم و قوم پرستی کرد برای مردم کردستان ایران نیز، در کاروان های خود بار کرده است. به این ذلت و حقارت و انزوا طلبی باید قاطعانه و بدون تردید، دست رد زد.
سرفراز باشید
ایرج فرزاد
۲۸ اکتبر ۲۰۲۲