اخیرا منشوری تحت عنوان مطالبات حداقلی تشکلهای مستقل صنفی و مدنی ایران انتشار یافت. موجی از اعلام همبستگی با این منشور براه افتاد. قدری تعمق بر این جریان، نشانه هائی از عادت گرفتن به؛ و زندگی در شیوه ای از فعالیت سیاسی “سوسیالیستی و کمونیستی” را به ما نشان میدهد. کمونیسم انزوا و انزواهای کمونیستی. در دورانهائی کمونیسم با هر تعبیر ارتدوکس و یا غیر آن، در متن جامعه قرار داشت، احزاب پرنفوذ را نمایندگی میکرد، روزنامه های وزین منتشر میساخت و در برهه ای از تاریخ خود، انقلاب اکتبر، دست به قدرت سیاسی برد. انترناسیونال اول، چنان قدرت و نفوذی در میان کارگران صنعتی اروپا و غرب داشت، که مارکس به دلیل اتکاء باکونین به بخشهای عقب مانده کارگران در کشورهای اروپائی، خواهان اخراج او از انترناسیونال شد. اگر بتوان نقطه اتکاء باکونین، یعنی اقشاری از “کارگران اروپا” را منشاء و نماینده کمونیسم انزوا و غیر اجتماعی تلقی کرد، مقایسه ای بین “وزن” اجتماعی و نفوذ کلام محافلی که منشور مذکور را منتشر کرده اند، با درجه نفوذ امثال باکونین، ما را به نتایج سرسام آوری میرساند. این محافل، برخلاف باکونین، هیچ نشانه ای از نفوذ کلام در میان مردم بطور عام، طبقه کارگر به کنار، و نمایندگی یک “نیرو”ی واقعی و قابل لمس، هر اندازه کم یا زیاد، نیستند.
به باور من بلند کردن تابلو “تشکل های مستقل مدنی و صنفی” از جانب امضاء کنندگان، گمراه کننده است. دقیقا همین جنبه فقدان نیروی واقعی اجتماعی و صرف “موضع” اتخاذ شده در منشور است که آن کمونیسم و سکتهای انزوای “کمونیستی” را به وجد آورد، همه خود را در منشور مذکور بازیافتند و عادت و خو گرفتن به زندگی در حاشیه جامعه و سرمستی از عرض اندام در فضای مجازی و قناعت به کارهای کوچک در متن رویدادهای بزرگ را به صحنه آوردند. در عین حال این نمایشی هم بود از اینکه کمونیسم و سوسیالیسم اگر قرار است “تاثیر” داشته باشد و “کارگری” و “اجتماعی”، ظاهر شود، میدانش در انزوا از جامعه و طبقه و مردم؛ و نه در حضور و دخالت در رویدادهای بزرگ که در جبهه نبرد “مواضع” در کنج خلوت محافل کوچک دوست و رفیق باز سکتها و فرقه های “سوسیالیستی” و کارگرپناهی است.
نگاهی به لیست امضاء کنندگان، و انتقاداتی که از جمله از سوی “سندیکای شرکت واحد” به این منشور شده است، نشان میدهد که برخی از این محافل، به گفته کسانی که آشنائی دقیق تری دارند، با وجود اینکه با اسم “سندیکا” و “انجمن صنفی کارگران برق و ..”، عرض اندام کرده اند، “یک” نفر اند! “کمیته پیگیری…” و “کمیته هماهنگی…،” سالها پیش یک محفل بودند و طی این سالها علاوه بر انشقاق و ریزش، کماکان هنوز “کمیته هماهنگی و کمیته پیگیری…” اند. برخی امضاء کنندگان حتی از چنین تاریخ و پیشینه ای برخوردار نیستند. اینها را نمیتوان “تشکل”، مستقل و یا غیر آن،” و یا “نهاد مدنی” نامید به این دلیل ساده که هیچ واحد و یا محفل مشابه دیگری در محلات شهرهای بزرگ و یا در دیگر شهر ها ندارند. از این نظر نه تشکل اند و نه نهاد مدنی. برخی حتی علنا اذعان کرده اند که تشکل و نهاد نیستند که “صدا” و “ندا” هستند. “اتحادیه آزاد کارگران ایران”، اگر واقعا یک اتحادیه کارگری در مقابل شوراهای اسلامی بود که در یک مصاف واقعی، علیرغم همه سرکوبها و زندانی کردن و تهدید و ارعاب و ترور، خود را تحمیل کرده بود، موجب دلگرمی میبود و حتا میتوانست نقاط ضعف دیگر محافل امضاء کننده منشور را بپوشاند. اما این اتحادیه، محصول تلاش چند نفر است برای کمپین جمع کردن “امضاء”. محفلی از تبار محافل روشنفکری، و اساسا دانش آموزی “هوادار طبقه کارگر” در میان جریانات سوسیالیسم خلقی سالهای آخر دهه۱۳۵۰ . تفاوت ماهوی دارد با مثلا اتحادیه کارگران معدن ذغال سنگ انگلیس که در زمین واقعی زندگی و رزم کارگران در برابر حکومت تاچر بیش از یک سال نظر جهانیان را به سوی خود و “تهدید” نیروی طبقه کارگر علیه نظم بردگی مزدی چرخاند.
این ذوق زدگی و هیجان در خو گرفتن به انزوای “کمونیستی و کارگری”، اما در “موضع” نوعی “تسکین” بود در برابر آلترناتیوهای اپوزیسیون راست و سلطنت طلب. اگر در خارج از کشور میدیا و دستگاههای تبلیغاتی غرب و رسانه های کرایه ای، توانستند در ابراز وجود و تظاهراتها و متینگها، چپ را نادیده بگیرند و حذف کنند، در “داخل”، منشور مذکور علائمی از “چپ” را به عنوان یک عکس العمل “دفاعی” برجسته کرد. مشکل اما نه تنها جنبه دفاعی این روند، که بسنده کردن به اعلام موضع صرف، و ناتوانی در به میدان آوردن “نیرو”ی اجتماعی بود.
شنیده ام و میشنوم که در اوضاعی که راست تعرض میکند، نباید به چپ، که بهر حال مطالبات و شعارهای سوسیالیستی مطرح میکند، تاخت. من، اما، این نکته را مطرح میکنم که اولا بحث من افشاگری و یا تاختن به امضاء کنندگان منشور مذکور نیست و ثانیا نقد من اتفاقا بر تصویری از سوسیالیسم متمرکز است که از قرار و در این منشور نیز، در حاشیه تحولات جامعه و گرایشی بی نفوذ است. نقد من نه بر شعارها و لاجرم جنگ بر سر مواضع، بلکه بر این رویکرد است که سوسیالیسم، نه “علم شرایط رهائی طبقه کارگر و کل جامعه” که انگار مشغله جدلهای درونی فرقه ها و محافل غیر اجتماعی بیرون از طبقه، اما “هوادار” و طبقه پناه است. این تصویر سازی غیر واقعی از سوسیالیسم را باید در معرض انتقاد بی رحمانه گذاشت، چه، همواره شاهد بوده ایم که در غیاب یک انتقاد مارکسیستی و یک متد سیاسی کمونیستی، عقب افتاده ترین و مهجورترین عقاید، میتوانند در میان همان “طبقه” اگر نیرو نگیرند، دستکم، نیرو هرز بدهند و سرگیجه ایجاد کنند. توجه منتقدان احتمالی را به سر تیترهای “مانیفست کمونیست” جلب میکنم که در کنار پای فشردن بر گرایشِ در “اقلیت” سوسیالیسم کارگری، بر لزوم مبارزه جدی با بنیانهای سوسیالیسمهای بورژوائی، خرده بورژوائی و اتوپیک، ارتجاعی و فئودالی و … تاکید کرده است. تاریخ عروج ظفرمند جنبش نظری مارکسیسم انقلابی در ایران و سپس مبانی کمونیسم کارگری؛ بدون جدل و مصاف با سوسیالیسم خلقی، کمونیسم ملی، بدون نقد سوسیالیستی کمونیسم اردوگاهی در تقابل با “نقد دموکراتیک” انواع کمونیسمهای غیر کارگری ، ترتسکیستی، سوسیالیسم نظاره گر چرخ تکامل اجتناب ناپذیر تاریخ و بطور خلاصه بدون آن تقابل بی تخفیف، با تمامی رگه های “کمونیستی” دوران خود، فقط به نصایح و پند و اندرزهای مذهبی تنزل خواهد کرد. هدف من اشاره به این پیوستگی در جدال مبانی مانیفست و کمونیسم کارگری با دیگر مکاتب و جنبشها و گرایشات سوسیالیستی و یا شبه سوسیالیستی است.
با این پیش فرضهای واقعی است که من برای لحظاتی از درک این شیفتگی و دستپاچگی به “کمونیسم انزوا” و “چپ و کارگر کارگری” بی تاثیر؛ پس از این همه سال در جدال همه جانبه مبانی کمونیسم کارگری با انواع سوسیالیسمهای بورژوائی، ملی و کُردی، خرده بورژوائی و خلقی و کارگرپناه، عاجز بودم. درک این مساله از آنجا برای من دشوار تر بود که انگار برای آن تعداد از حامیان منشور مذکور که خود آن مصافها را “تجربه” کرده اند، انگار صفحه تاریخ و خود تجربه آنان نیز سفید شده است. خود این نکته که سوسیالیسمهای غیر کارگری تا چه حد جان سخت و دیر پا هستند، جائی برای شگفتی من باقی نگذاشت.
ایرج فرزاد
۲۴ فوریه ۲۰۲۳
Posted in: ایرج فرزاد
» Leave a Reply