“اطلاع رسانی”
جناب “سعید. ح” که از اسم واقعی خود رونمائی کرده است و هنوز شهرت را نه با “ن”- نستار- که با “ح” معرفی میکند، در کامنتهایش زیر نوشته های محمد قراگوزلو، کبرِ کثیفِ Error 404
۱ و ۲، فرمایشاتی کرده اند. پیشاپیش این نکته را توضیح بدهم که جناب آذرین خودشان اسم واقعی شان را بالاخره بکار برده اند. در کامنتها او به گفته خویش از اینکه از من به عنوان “نماینده لیدر تام الاختیار”- یعنی منصور حکمت- نام برده است مرقوم فرموده اند که “منظوری نداشته اند”، فقط خواسته اند “اطلاع رسانی کنند”! اما هم خود جناب سعید و هم مخاطبانش نیک آگاهند که اتفاقا “منظور” داشته اند. بهر حال من هم در سایت اخبار روز به کامنتهای “بدون منظور” او پاسخ دادم.
اینجا جهت “اطلاع رسانی”، نه به مخاطبان مورد نظر ایشان، که برای همه کسانی که اجازه نمیدهند احساسات و پیشداوریهای عقب مانده شان تحریک شود، برای انسانهای عاقل و فهیم و اهل علم و بحث سالم سیاسی، چند نوشته مربوط به “پیشینه” و مجاهدتها و شبیخونهای ناکام جمع وارفته “شورشیان آوریل ۱۹۹۹، را بازتکثیر میکنم. تا همه متوجه شوند که پشت این ظاهر “حکیمانه” و “بی منظور”، تحریکات و شانتاژ علیه مبانی کمونیسم کارگری و ترور شخصیت منصور حکمت لانه کرده است. نفرت و کینه حالا دیگر پس از فراری دادن آنها توسط امثال من، “توشه آخرت” شان شده است.
ایرج فرزاد
۲۰ دسامبر ۲۰۲۳
۱
“ناقهرمانان”
“قول بده، که اگر من توانستم قهرمان باشم،
تو دستکم چون انسانى باوجدان رفتار کنى”
جان لوکاره، خانه روسیه
ایرج آذرین در حزب کمونیست کارگرى ایران دو مقاله نوشت، دو “ستون آخر” کوتاه براى نشریه انترناسیونال. در دومین و آخرین این نوشتهها در مرداد ١٣٧٢، در یادداشتى با عنوان “دوران ناقهرمانى”، از این شِکوه کرد که گویا عصر قهرمانى در صفوف چپ سر آمده است. گفت رویگردانى “جوان تحصیلکرده طبقه متوسط ایران” از “فعالیت متشکل سیاسى” از سر محاسباتى “بقّالانه” است، تلاشى است براى بازیابى مکانى سزاوار و “متناسب با ارج طبقهاش در سلسله مراتب همین جامعه”. ایرج آذرین در مقابل اصرار داشت که “تصور وقوع انقلاب کارگرى، حتى تصور پیشروى کارگران در چهارچوب همین نظام مسلط، بدون قهرمانىهاى جمعى و فردى تنها نشانه خوشباورى احمقانه میتواند باشد”.
ایرج آذرین این را گفت… و رفت.
٭ ٭ ٭ ٭
ایرج عزیز،
پاسخت به نامه مربوط به ختم یا محو عضویتت در حزب منطقاً نمیبایست خطاب به من نوشته شود. من به حقیقت مسائلى که طرح میکنى نزدیکتر از آن بودهام که بتوانم به نفعت شهادت بدهم یا داورى باشم که قرار است حکم به برائتت بدهد. منى که میدانم چرا رفتى، چگونه رفتى، به چه مشغول شدى، منى که میدانم چرا گرد هم آمده اید، چند نفر هستید، چکار میتوانید و نمیتوانید بکنید، منى که میدانم ظرفیتهایتان چیست، سیاستهایتان کدام است، حبّ و بغضهایتان از کجاست، و محاسباتتان، چه “بقالانه” و چه جز آن، از چه قماش است، من قاعدتاً مخاطب نامه تو نمیبایست باشم. نامه تو براى پوشاندن و رنگآمیزى حقایق براى کسانى است که نامى از شما شنیدهاند و بُغضى از ما در دل دارند. خطاب به اصغر کریمى و من است، اما رو به آنهاست.
میگویى “آموختهام” که پشت دروغ غالباً خودفریبى نهفته است. لحن حکیمانه است، اما حقیقت چندانى در این درس نیست. ٩٩ درصد دروغهاى جهان امروز از سر منافع روشن سیاسى و اقتصادى، و توسط دستگاههاى متخصص و حرفهاى دروغپراکنى ساخته و پرداخته میشود که خود حقایقى را که به قلب آن کمر بستهاند بخوبى میشناسند. مشکل اینجاست که این حکمت عاریه بیان حال خودت هم نیست. اِشکال کار تو، اینجا، خودفریبى نیست.
حقیقت این است که این هم قرار است “مانیفست” تو باشد، اعتبارنامهاى براى ارائه به حزب استعفا. قرار است جایى، به نحوى، براى ثبت در پرونده، تو هم برخاسته باشى و چیزى گفته باشى. این قرار است آن سکوت و کناره گیرى از سر “مصلحت جنبش” و نمیشد و نمیتوانستمها را یکشبه جبران کند. وگرنه چرا باید راه باز کنند و فرش پهن کنند و بالاى مجلس بنشانند؟
از قرار هنوز هم “دوران ناقهرمانى” است.
ما دوست دیرین هم بودیم. این دوستى ارزش داشت. میشد آن را معامله نکرد. من هنوز نمیکنم. اما از نظر سیاسى احترامى براى خط مشى و کار و روش و امیال و رویاهایتان قائل نیستم. شخصاً امیدى به آینده سیاسىتان ندارم. پلاتفرم سیاسى شما یک پلاتفرم راست است. این پلاتفرم در دوران رکود و وقتى “جوان تحصیل کرده طبقه متوسط” قرار بود با محاسبات “بقالانه” سیاست را به نفع جایگاه طبقاتیش کنار بگذارد، شاید میتوانست از اقبالى برخوردار شود، اما بسختى بتواند پلاتفرمى براى بازگشت به سیاست و جذب نیرو در محیط سیاسى متلاطم امروز باشد. اگر میشد، کشتگرها و امیر خسروىها قبلاً کرده بودند.
به نظر من شما حزب نمیسازید، به این دلیل ساده که حزبسازى ایجاب میکند که شما “بنیانگزار”ها و “سیما”هاى گرانقدر، به رأى دیگران و به اصل انتخابات براى تعیین رهبرى یک حزب احترام بگذارید و به عضویت در یک مجمع با رأى برابر با جوانترها و چه بسا تواناترها تن بدهید. اما اگر به این حاضر بودید، پایان “کانون کمونیسم کارگرى” پایان “همراهى(تان) با منصور حکمت براى ایجاد یک حزب کمونیست کارگرى” از آب در نمیآمد. شما حزب نمیسازید، چون حزبسازى ایجاب میکند تفاوتهایتان را بگویید، ایجاب میکند شهامت داشته باشید نظرات اثباتىتان را صریح و روشن ابراز کنید، به قضاوت دیگران بسپارید، مسئولیت عواقبش را قبول کنید. اما اگر به این قادر بودید، نیازى به پناه بردن به “طرق دیگر” براى “خدمت به سوسیالیسم” نمیدیدید. شما حزب نمیسازید، چون نه براى تحزب بلکه علیه آن به میدان آمدهاید. شما حزب نمیسازید، چون اینکاره نیستید.
ایرج عزیز، توجیهاتت را خواندم، انتخابت را متوجه شدم. متأسفم.
نادر (م. ح)
٢ ژوئیه ١٩٩٩
۲
از منظر اژدها
نامه اول در مورد مطلب بهمن
تابحال خود را جاى اژدهاى افسانه ها گذاشته اید تا از منظر او به کل قصه نگاه کنید. طرف (اژدها) در غار خود نشسته است و بکار خودش مشغول است، شاید کتاب میخواند، شاید نفس آتشین و نعرههاى مهیبش را تمرین میکند، یا خاطراتش را مینویسد، همهمهاى بیرون غار بلند میشود، معلوم میشود شاهزاده جدیدى آمده است تا سرش را از تن جدا کند و تحفه ببرد. شاید پرنسسى زیبا چنین شرطى براى وصل گذاشته است، شاید گرفتن تاج شاهى در گرو اینست، شاید شاهزاده میپندارد در این غار جام جمى هست، یا صاف و ساده حوصلهاش سر رفته است و مثل سابق احساس شازدگى نمیکند.
من دارم به این اژدها سمپاتى پیدا میکنم. سرنوشتش به خود من شباهت زیادى دارد. دارم کارم را میکنم، که از قیل و قال بیرون معلوم میشود پهلوان دیگرى به جنگ “دیو” آمده است. کسى میخواهد دست بکار چیزى بشود و یا از کارى دست بردارد، کسى میخواهد چیز دیگرى بگوید، یا آنچه میگفت را دیگر نگوید، کسى میخواهد برود، یا نیاید، انگار اولین نیازى که حس میکند اینست که تکلیفش را با “منصور حکمت” روشن کند. میگویم منصور حکمت، و نه اسطوره بورژوازى، برنامه حزب، تفاوتهاى ما، و لیست طویل دیگرى از نظرات و سیاستها و احکام و استدلالات مکتوب و مصوب ارگانهاى یک حزب سیاسى، چرا که این شازدهها، با خود اژدها کار دارند. ظاهرا فقط این جنگ نشان اطرافیانشان میدهد که اینها کسى هستند، گسستهاند، برخاستهاند، پرچمى برافراشتهاند، داعیهاى دارند. چه لطفى دارد کسى تفاوتهاى ما را رد کند، برنامه حزب را رد کند، دهها و صدها نوشته و سخنرانى قرار و قطعنامه را رد کند، وقتى میتواند با چهار خط، چهار فحش، چهار ادعا، چهار جعل، عالم و آدم را به رشادت سیاسى خود شاهد بگیرد. چه لزومى دارد به حقیقت بپردازیم، و به نقد افکار و سیاستها برویم، وقتى میتوانیم از حریف شیطان بسازیم و مطمئن باشیم که در صحنه کارزار وسیع چپ و راست در جامعه و بازار وسیعى که براى هرچه در زرورق “دگراندیش مظلوم” عرضه شود وجود دارد، و احترامى که دنیاى تشیع براى پرسوناژ امام حسین قائل است، همین براى بسته شدن بار آدم کافى است.
رفیق بهمن شفیق یک تز دارد و مقدار زیادى توهم. تز اینست که مردم در ایران قبل از خاتمى در فکر سرنگونى و بلکه انقلاب بودند، و با انتخابات دوم خرداد با رژیم کنار آمدند. این البته تز خود خاتمى هم هست، تز دختر آقاى گلشیرى و رئیس بخش فارسى بىبىسى هم هست. آنها بورژوا هستند و همراه طبقه متوسطشان به استقبال خاتمى میروند، بهمن پرولتر است و صحنه سیاسى را کنار میگذارد تا ویکاند با تروتسکیستهاى آلمان انترناسیونال بسازد و وسط هفته بعنوان مسئول کمیته محلى “یاران حیدر” و “مبارزین مبارزان در راه وحدت….”، محفل کارگرى را “از زیر ضرب در ببرد” و در اعتراض به بد رفتارى پاسدار با زن زحمتکش جلوى کمیته اعتراض راه بیاندازد. این آن یک تز است.
و اما توهم اینست که میپندارد اینها را میشود به نام مارکسیسم در این حزب عرضه کرد، خیال میکند میتوان با ایدئولوژى “دوم خرداد” در این حزب “اپوزیسیون کارگرى” درست کرد، یا دقیقتر، با کارگر کارگر گفتن در این حزب اپوزیسیون دوم خرداد درست کرد. خیال میکند تئورى و تز و سیاست براى دیگران هم همینقدر بازیچه است. خیال میکند.
من بهمن را خیلى دوست داشتم و هنوز دارم. قبلا مثل یک همسنگر، امروز مثل یک برادر.
منصور حکمت
٧ آوریل ١٩٩٩
مجموعه اسناد در رابطه با استعفاها، حزب کمونیست کارگرى ایران
۳
در پاسخ پیمان نعمتی، ایرج آذرین و رضا مقدم
نوشتهای از ایرج آذرین و رضا مقدم درباره قطعنامه پلنوم دهم کمیته مرکزی حزب پیرامون موازین رابطه با دولتها بدست ما رسیده است که ذکر نکاتی را ضروری میکند.
این نوشته ظاهرا نقدی است بر قطعنامه ما. میگوییم ظاهرا، چون انتقاد مضمونی این نوشته به مفاد قطعنامه نه هدف اصلی مطلب است و نه حتی ایراد قابل ذکری به این قطعنامه وارد میکند. اما اصل نوشته این آقایان برای رفع و رجوع مسأله دیگری است.
“شبکه مستعفیون”، که آقایان آذرین و مقدم در سودای زعامت آن هستند، اخیرا دسته گُل بسیار زشتی به آب داده است. پس از یک سلسله شایعه پراکنیهای محفلی، اخیرا به نقل از این شبکه مطلبی با امضای پیمان نعمتی در یکی دو نشریه کانادا چاپ شد که مدعی بود حزب کمونیست کارگری از اسرائیل کمک مالی میگیرد. شباهت این اتهام به پروندهسازیهای رژیم علیه هر مخالف خود و بویژه دستگیر شدگان اعتراضات اخیر عیانتر از آن بود که بی سر و صدا بگذرد. در آن مملکت مردم را با همین اتهام اعدام میکنند. معلوم است که بعضی مستعفیون گرامی در مراحل آخر امر “انتقال طبقاتی” بسر میبرند. به هر رو خوانندگان نشریه پیوند اعتراض کردند. کمیته ونکوور حزب این اقدام را بعنوان یک پرووکاسیون آشکار شِبه تروریستی محکوم و افشا کرد و وکلای حزب در این شهر به نشریه پیوند اخطار کردند که این افترا و نشر اکاذیب و تحریک به خشونت و آدمکشی است و قانونا قابل تعقیب است. متعاقبا نشریه پیوند اعلام کرد این اتهام غیر مستند است و مطلب “سهوا” چاپ شده و از خوانندگان خود و حزب کمونیست کارگری عذر خواست. اسناد این اتفاق بزودی در یک مجموعه در اختیار عموم قرار میگیرد.
از همان ابتدا و قبل از عکسالعمل حزب خود این آقایان فهمیدند که بشدت خراب کردهاند. آقای مقدم سراسیمه در نامهای به همسنگران رشید خود هشدار داد که مواظب باشند کار دست خودشان ندهند. وقتی نشریه پیوند عذر خواست و نگاهها متوجه این جماعت شد، آقایان آذرین و مقدم بر آن شدند که خسارات ناشی از اقدام جناب نعمتی را به حداقل برسانند. و نقد قطعنامه پلنوم دهم قرار است به این خدمت کند. مسأله روشن است. یکی را حین آتش زدن خانه مردم گرفتهاند، کبریت سوخته را قایم میکند و با حرارت به معماری خانه ایراد میگیرد. آقایان هم آلت جرم را در جیب میگذارند و عینک را در میاورند که: “بگذریم، اصلا بیایید راجع به قطعنامه حزب حرف بزنیم”.
حضرات مختارند که راجع به هرچیز میخواهند حرف بزنند. اما ما “نمیگذریم”. ما از این اتفاق یک عکس بزرگ گرفتهایم. قاب میکنیم و گردنشان آویزان میکنیم.
حزب کمونیست کارگری ایران حق گفتگو با هر دولت و مرجعی را که صلاح بداند برای خود مطلقا محفوظ میداند. برخلاف گروهها و احزاب اپوزیسیون که سالهاست بدون موازین اعلام شده اینگونه روابط را دارند و کمک میگیرند، حزب کمونیست کارگری قبل از هر نوع اقدام به برقراری تماس با دولتها موازین خود را به تصویب مراجع قانونی حزب رسانده و علنا اعلام کرده است. و دقیقا همین باز بودن و اصولیت حزب ما است که آن را در برابر اینگونه تحریکات ارتجاعی مصون کرده است. همانطور که اینبار هم دیدیم نه ایادی رژیم و نه محافل ریز و درشت آنتی کمونیست و ضد حزب از اینگونه تشبثات خیری نخواهند دید و دست از پا درازتر و رسواتر برمیگردند.
آقایان نعمتی، آذرین و مقدم!
کارهای مثبتتری در دنیا هست که میشود کرد. بخودتان بیائید.
برگرفته از ضمیمه ۱ برگزیده آثار منصور حکمت، گردآوری و تنظیم و ادیت از ایرج فرزاد ژوئیه ۲۰۰۶
۴
خداحافظ رفیق
هیچکس هنگام استعفا از حزبى آن را به عرش اعلا نمیرساند. هیچکس هنگام کنارهگیرى از صفى آن را تحسین نمیکند. هیچکس هنگام رفتن، ماندن را مایه افتخار جلوه نمیدهد. همه اینها را باید از رفقاى مستعفى انتظار میداشتیم و داشتیم. رفیق رضا مقدم در جراید شکست ما ر اعلام کرد، ما از او بخاطر تلاشهاى مشترکش با ما در این حزب تشکر کردیم و دستش را فشردیم.
در این میان ادعاهاى زیادى هم شد. مانند همیشه ادعا شد که رفتگان از یک حزب کمونیستى از ماندگان در آن عزیزترند، انسانترند، مظلومترند، با اصولترند. گفته شد که آنها که میروند از فرط عشق به کارگر و کمونیسم میروند. گفته شد آنها که میروند “برجستهترند”، تاریخىترند، سکوتشان گویاتر از کوه ادبیات و سلسله طولانى جدلهایى است که بنیاد این حزب را میسازند، بنیانگذارترند، رهبرترند، زنده باد ابهام رفقاى بزرگى که میروند، فرخنده باد سکوت رهبرانى که چیزى براى گفتن نداشتند.(١)
همه اینها را میدانستیم. میدانستیم خواهند گفت و ما باید چندى حوصله کنیم تا بروند. میدانستیم این بخشى از تشریفات دردناک این روند است. اکنون که این روند در اساس خود طى شده است اجازه میخواهم چند نکتهاى در مورد ادعاها و تصاویرى که آمد و چرخید و رفت بگویم.
١– “انتقال طبقاتى نشد”- باید قبل از هر چیز از جعفر رسا تشکر کنم که بالاخره تحلیلى را که جملات رفیق رضا در بیانیه علنىاش مبنى بر اینکه “انتقال طبقاتى نشد” ظاهرا برآن استوار است یافت و جلوى چشم همه ما گذاشت. این همانطور که انتظار میرفت از هیچ کتابى از رضا مقدم و فرهاد بشارت و جعفر رسا و بهمن شفیق نبود، از یک سخنرانى من بود در کنگره دوم حزب کمونیست ایران در سیزده سال قبل. یکبار دیگر این نقل قول را بخوانید. برخلاف جملات امروز رفیق رضا، بحث این نبود که “یا حزب به میان کارگران منتقل میشود و یا به یک سکت تبدیل میشود”. تنها وجه مشترک بیان رضا با آن تحلیل کلمه “انتقال” است. مابقى بحثى است متفاوت، از دیدگاهى متفاوت:
“اگر ما نتوانیم در فرصت معینى که براى کمونیستهاى ایران پیش آمده است، بنیادهاى یک کمونیسم کارگرى را آنچنان محکم کنیم که پرونده دوره تفوق سوسیالیسم غیر پرولترى بر جنبش کمونیستى بطور قطع بسته شود، اگر ما نتوانیم کمونیسم ایران را بطور جدى به یک پدیده کارگرى تبدیل کنیم، اگر نتوانیم این کمونیسم کارگرى را به بستر اصلى و رسمى کمونیسم در ایران تبدیل کنیم، و بالاخره اگر نتوانیم این کمونیسم، این حرکت کارگران کمونیست، را به یک نیروى اجتماعى قدرتمند تبدیل کنیم که به تفوق احزاب بورژوایى و خرده بورژوایى در صحنه سیاست خاتمه بدهد، آنگاه کارى که ما کردهایم نهایتا چیزى جز سازماندهى یک جناح رادیکال در اپوزیسیون در فاصله سالهاى فلان تا فلان نبوده است. هدف ما صرفا نمیتواند این باشد که “باشیم”، یک سازمان وسیع باشیم، جناح چپ اپوزیسیون باشیم، فعال باشیم و غیره. اگر کمونیستهاى این دهه وظیفهاى دارند اینست که کمونیسم ایران را از یک نقطه عطف حیاتى، از یک دوره انتقالى تعیین کننده، عبور بدهند. دوره ما دوره برپایى کمونیسم مستقل و انقلابى است، دوره انتقال مرکز ثقل این کمونیسم از میان روشنفکران به دورن کارگران، یعنى طبقهاى که کمونیسم از آن مایه گرفته و به آن تعلق دارد، است. یا اینکار را میکنیم، یا صرفا نقطه درخشانى در یک صفحه تاریک باقى میمانیم. انقلابیونى که طبقه کارگر در آینده درباره آنها و تلاشهایشان با صیغه ماضى بعید سخن خواهد گفت.
(منصور حکمت، کمونیست ٢٧ مرداد ١٣۶۵)
اینجا صحبت بر سر انتقال کمونیسم ایران از کمونیسم خلقى و تودهاى و جهان سومى، کمونیسم ملى و رفرمیست و کارمندى، به یک کمونیسم کارگرى است. کمونیسمى که افق تحولات سوسیالیستى جامعه، انقلاب کارگرى و لغو کار مزدى را جلوى جامعه میگیرد. به نحوى که کسى که، چه مخالف و چه موافق، در ایران وقتى از کمونیسم حرف میزند، این نوع کمونیسم را نشان بدهد نه شوروى و چین را، نه چریک فدایى جلوى دانشگاه و احسان طبرى و ۵٣ نفر را. صحبت کمونیسمى است که کارگر را مرکز سازماندهى و بسیج اجتماعىاش قرار میدهد، و نه دانشجو و نویسنده و شاعر و خلق و دهقان و بورژواى ملى را. و بالاخره صحبت از این است که این کمونیسم به یک نیروى اجتماعى قدرتمند تبدیل شود که به تفوق احزاب بورژوایى و خرده بورژوایى در صحنه سیاست خاتمه دهد. ما عمیقا به این هدف خود وفادار ماندهایم. در این فاصله البته یک اتفاق کوچک افتاد، سقوط شوروى و حملات جهانى علیه کمونیسم در همه ابعاد. ما ماندیم. ما با “یک دنیاى بهتر” بیرون آمدیم. نه فقط بستر اصلى کمونیسم ایران شدیم، بلکه تنها مدافع تاریخ کمونیسم و لنین و مارکس از آب درآمدیم. در این فاصله البته یک اتفاق کوچک دیگر هم افتاد. حزبى که آن سخنان در کنگرهاش ایراد شده بود را چهار سال بعد ترک کردیم تا از صفر شروع کنیم. و این را ساختیم که میبینید. نقد خود را به درون صف دشمن بردیم. ناسیونالیسمش را افشا کردیم، دموکراسىاش را بىآبرو کردیم، مذهبش را از بیخ کوبیدیم. امکان سازش با رژیم را از ابنالوقتهاى سیاسى و چپ غیر کارگرى سلب کردیم. از هر گوشه این جنبش، کمونیستها پرچمها را بر سنگرهاى مختلف برافراشتند. چهرههایى به میدان آمدند که تعدادشان و توانشان مخالفان ما را به حیرت انداخته است. بحث “انتقال طبقاتى کمونیسم”. صرفا بحث عضوگیرى کارگران در خارج کشور نیست. حتى صرفا بحث عضوگیرى کارگران در داخل کشور هم نیست. عضویت کارگرى گوشهاى از مبحث وسیعتر کمونیسم کارگرى است(٢) گوشهاى از یک تصویر بسیار وسیعتر و تاریخىتر و فرا-حزبى تر است. دوستان گرامى من، من کسى که با یک جمله، آنهم جملهاى عاریه و خارج از متن و دستکارى شده، به مقابله این تاریخ و حتى صرفا همان اسنادى که من در مورد کمونیسم کارگرى نوشتهام میاید را نمیتوانم جدى بگیرم. وقتى چنین کسى حریف میطلبد و شعار میدهد و عکس مار میکشد، فقط صبر میکنم برود. مودبانه و رفیقانه صبر میکنم برود. از جلوى این پنجرهاى که من کنار آن نشستهام، تا بحال خیلىها آمدهاند و رفتهاند.
جالبست که رفیق جعفر رسا و کسانى که این فرمول را براى رفتنشان مناسب یافتهاند از بحث من در کنگره سیزده سال پیش آن حزب، یک وعده انتخاباتى و یک حزب سازى “به شرط چاقو” فهمیدهاند و اکنون بخود اجازه میدهند به ساعتشان نگاه کنند، سوت پایان را بکشند، کارت عضویتشان را پس بدهند و روانه رختکن بشوند. انگار مشتریان این حزب بودهاند و از سرویسى که گرفتهاند ناراضىاند. حزب ظاهرا به قولش به جعفر رسا و مستعفیون دیگر عمل نکرده و اکنون حوصله ایشان دیگر سر رفته است. رفقاى عزیز من، میدانم رفیق بهمن شفیق سال دوهزار را یک نقطه عطف مهم در مبارزه طبقاتى جهانى اعلام کردهاند (بهر حال انصافا هر روز که سالى به این روندى نداریم) اما ٨ آوریل ٩٩ بعنوان مهلتى که باید “انتقال بشود” از کجا میاید؟ چرا اینهمه کمونیست سابقهدار در این حزب باید این تفکر و متدولوژى را ده ثانیه جدى بگیرد؟
٢– میگویند بنیانگذار این حزب و ۴ عضو دیگر این مرکزیت رفتهاند، پس لابد باید بحران بشود، پس لابد باید بحثى بوده باشد، پس لابد حزب شکست خورده است. به همین ترتیب میشود لابد استدلال کرد که چون بنیانگذاران دیگر سرجایشان هستند، چون ٢٠ عضو دیگر مرکزیت و شش عضو از هفت عضو دفتر سیاسى سرجایشان هستند بحران نداریم و حزب هم شکست نخورده است خیلى متشکر. اما من کل این ذهنیت را در شان کمونیستى نمیدانم که قرار است آگاهى ببرد و روشن بینى ایجاد کند. ضمنا، ما سمتى بعنوان “بنیانگذار” در این حزب نداریم (بخصوص با وظیفه اعلام شکست و پیروزى) پروسه تشکیل این حزب در نشریه کمونیست مستند است. معلوم است چه کسان زیادى چه کردند تا این حزب بوجود آمد. از نظر حقوقى، به دعوت من چهار نفر رفقاى کانون آن وقت بیانیه علنى تشکیل حزب را امضاء کردند. یک کمیته اجرایى تشکیل دادیم که به سرپرستى اصغر کریمى وظیفه ساختن ارگانهاى این حزب را بعهده گرفت. کنفرانس کادرها تشکیل شد. در آن کنفرانس، من به رفقاى شرکت کننده اعلام کردم که فراخوان علنى حزب را ما امضاء کردیم اما این حزب امروز اینجا توسط شما بنیان گذاشته میشود. این حزب کنگره انتخابى دارد، کمیته مرکزى انتخابى دارد، کمیتههاى انتخابى دارد، دفتر سیاسى انتخابى دارد، اشرافیت و مجلس خبرگان هم ندارد. قبل از اینکه در بحث سیاسى مدارج و مدالهاى رفقایى که رفتهاند را به رخ هم بکشیم، خوبست یادمان باشد که مدارج و مدالهاى آنها که ماندهاند چیست.
٣– باز با تشکر از رفیق جعفر رسا، مساله بعدى موضوع نوآورىهاى تئوریک من است. بیست سال است که من این را میشنوم. من به این جرم اعتراف میکنم. بارها هم گفتهام که آنچه بنظر کسانى نوآورى است، نو بودن مفاهیم مارکسى مارکس در مقابل مفاهیم تاریخِ مختصرى آنهاست. این را هم هربار سعى کردهام مستند نشان بدهم. جالبست که برخى رفقایى که خود در کنگره صد و پنجاه نفره و پلنوم هفتاد نفره اخیر دعوت شده بودهاند و بحث من را مفصل شنیدهاند، جلوى تظاهرات “معلوم نیست این بحثها ما را بکجا میبرد” افتادهاند. آخر براى شما که باید معلوم باشد. شما دیگر نمیتوانید این ژستها را بگیرید. چرا آنروز بلند نشدید فریاد بزنید بلشویکها حق نداشتند به قدرت سیاسى دست ببرند. چرا بلند نشدید بگوئید کمونیستها حق ندارند شخصیتها و چهرههاى شناخته شده میان مردم باشند، چرا شفاها اعلام نکردید (حال “مدون” پیشکشتان) که کمونیستها فقط باید روى مرز بنشینند، سیب زمینى بخورند، نگهبانى بدهند و رادیو سه کیلوواتى خودشان را پخش کنند و رادیوهاى “صهیونیستى و ارتجاعى و امپریالیستى” را به خانبابا تهرانىها و فرج سرکوهىها بسپارند. (فاکت: اولین مصاحبه مفصل رادیو اسرائیل با حزب، با رفیق رضا مقدم انجام شد که در آن ایشان قبول کرد تعلق حزبىاش را نگوید). میدانید چرا این سخنان آنروز در آن کنگره و آن پلنوم گفته نشد؟ چون یا این حرف را نداشتند یا اگر داشتند میدانستند که در آن مجمع وسیع پاسخ میگیرد. نه بحث حزب و جامعه و نه بحث حزب و قدرت سیاسى نوآورى نیست. بحث حزب و قدرت سیاسى بیان یک سنت بلشویکى و نقد تلقیات منشویکى در مورد رابطه قدرت سیاسى و حزب و طبقه است. حتى در چهارچوب حزب خود ما هم نو آورى نیست. اگر رفقایى خیلى به بحث “مدون” علاقه دارند (که در این صورت، این خلسهشان بخاطر سکوت عزیزان مستعفى دیگر قابل فهم نیست) لطف کنند به مقاله دولت در دورههاى انقلابى رجوع کنند، به تزهایى در مورد مساله شوروى، به آناتومى لیبرالیسم چپ، و به خود انقلاب بلشویکى و ترکیب کمیسرهاى تشکیل دهنده دولت لنین. بحث حزب و جامعه از اینهم کهنهتر است. بحثى است مربوط به دوران قبل از جنگ سرد، قبل از انقلاب بلشویکى، قبل از “مخوف” شدن و زیرزمینى شدن سوسیالیسم کارگرى، دورانى که کمونیستها مجلات داشتند، کنگرههاى علنى داشتند، شخصیتهاى شناخته شده داشتند، با رسانههاى “خیلى بد” مصاحبه و گفتگو میکردند. در خود جنبش ما هم، و از طرف خود من هم، این ابدا بحث تازهاى نیست این سطور را بخوانید. این نقشه عمل دفتر سیاسى منتخب پلنوم ١٨ حزب قبلى در سال ١٣۶٩ (١٩٩٠) است که من و کورش و رضا و ایرج در آن عضو بودیم:
حزب باید “تماما از قالب یک جریان فرقهاى بیرون بیاید و پرچمدار و ظرف اعتراض اجتماعى طبقه کارگر و به یک حزب موثر در صحنه اجتماعى و سیاسى تبدیل گردیده و مشخصا بتواند در اوضاع و احوال سیاسى دوره خود و در فعل و انفعال نیروهاى مادى اجتماعى تاثیر بگذارد”
۱- کنار گذاشتن تبلیغ و ترویج به مثابه فرقه و قرار گرفتن در متن مبارزه براى تغییر افکار و اندیشهها در مقیاس وسیع در جامعه. اتخاذ روشهاى موثر و کلاسیک تبلیغ و ترویج. کنار گذاشتن تبلیغ و ترویج فرمایشى و کمیتهاى و ارائه نظرات و انتقادات کمونیستى به زبان زنده و توسط انسانهاى با هویت واقعى. انتشار کتب اساسى و نشریات عامه فهم و پرتیراژ. تولید برنامههاى زنده رادیویى، استفاده از اشکال و روشهاى تبلیغ متناسب با تکامل کنونى وسائل نشر افکار و ذهنیت بالغ و پیچیده انسان امروز. مواجهه با گرایشات فکرى اصلى و پرنفوذ در جامعه بورژوایى.
٢- آژیتاسیون زنده براى سوسیالیسم و اتحاد کارگران. دخالت در گرهگاههاى فکرى جامعه و مشغلههاى تودههاى وسیع . بیان نقد کمونیستى بعنوان پاسخ معتبر به مسائل واقعى توده مردم.
٣- استفاده کامل از امکانات واقعى و روتین جامعه براى نشر افکار. ایجاد شبکههاى مناسب براى نشر کتب و روزنامهها در مقیاس وسیع.” (تاکیدها جدید است)
فکر میکنم همینقدر به اندازه کافى “مدون” هست! رفقا قبلا گفتم و بازهم میگویم. حزب کارگرى باید یک حزب معتبر سیاسى باشد. حزبى که مردم میبینندش، میشناسندش، میدانند چه میگوید، قدرتش را تشخیص میدهند، شخصیتهایش را با اسم و قیافه میشناسند و دوست دارند، نشریاتش را در خیابان خود پیدا میکنند. اینها کفر نیست. اینها رویزیونیسم نیست. اینها عین مارکسیسم است. در این پروسه، صدها کادر مشهور در حزب پیدا میشوند و “بنیانگذاران” باید حاضر باشند حزب را با آنها شریک شوند و احساس از چشم افتادن نکنند، هزاران کارگر جدید به حزب پا میگذارند که رپ گوش میکنند و در انقلاب ۵٧ شرکت نداشتهاند. هزاران انسان شریف به گرد حزب جمع میشوند که نمیدانند لنین خوردنى است یا پوشیدنى و مارکسیست و کارگر قدیمى در این حزب باید اینرا نه نشان بىارجى خود بلکه نشان موفقیت خود ببیند. این حزب بخاطر برنامهاش، اهداف اعلام شدهاش، جایگاه طبقه کارگر در تعقل و پراتیکش، سنت سیاسىاش، بخاطر مارکس و لنین و صف کمونیستهاى آگاهى که شالوده کادرى آن را میسازند یک حزب کمونیست کارگرى است. کارگر ایرانى چه گناهى کرده است که باید سوسیالیسم را تا ابد در قامت گروههاى ١٠ نفره “اتحاد و مبارزه در راه دفاع روشنفکران از کارگران محروم” پیدا کند و احزاب طبقات دارا را در وسط صحنه سیاسى مشغول بازى با سرنوشت خویش ببیند؟
در عین حال، دنیا براى همه نوع کمونیسم و همه نوع “انتقالى” جا دارد، ما جاى کسى را تنگ نکرده ایم، با کسى رقابت نداریم، از خودمان هم شک نداریم.
۴ – و باز، بعید بود اگر کسانى بخواهند از حزب بروند و شکست آن را اعلام کنند و سنگى به من پرت نکنند. من، یک کمونیست ۴٨ ساله، با یک سابقه سیاسى قابل ارزیابى و مستند و مدون (چه کلمه زیبایى)، در یک کنگره صد و پنجاه نفره متشکل از نمایندگان منتخب اعضاى حزب به اتفاق آراء به کمیته مرکزى بیست و پنج نفره آن انتخاب شدهام. در پلنوم کمیته مرکزى به اتفاق آراء بعنوان عضو دفتر سیاسى و دبیر کمیته مرکزى انتخاب شدهام. و لابد اگر در اجلاسهاى بعدى راى نیاورم در این سمت نخواهم بود. این هویت حزبى من است. در بیرون حزب حمله به من و شیطانسازى از من یک کسب و کار رایج مخالفین هیستریک حزب کمونیست کارگرى است. جاى تاسف است است که رفیق تادیروز خودم هم وقتى به صرافت رفتن میافتد فکر میکند اول باید شخصیت مرا تخریب کند. بجاى اینکه خود را با برنامه حزب، مصوباتش، تصمیماتش، نقشههایش، کمیتههایش، مقالات نشریاتش طرف کنند، راه سادهترى در پیش میگیرند. با من بعنوان یک فرد مرزبندى میکنند. انگار نفس مخالفت با من دلیل کافى براى ترک حزب است. به هر چیزى، هر تک عبارتى چنگ میزنند تا تصویرى از یک منصور حکمت “خیلى بد” به محیطتشان بدهند که دیگر از کارگر خوشش نمیاید، به زحمتکشان اهانت میکند، قصد گنجاندن حقوق کارگر در فرمان پیروزى انقلاب را ندارد، و مارکسیست سابق است، به طبقه متوسط پیوسته است. براستى کسى که میتواند بخیال خود در نیم صفحه با تصویر سازى از من بیخاصیت شدن حزب را نشان مستقبلین و مصاحبه کنندگان مشتاق فردایش بدهد، چه لزومى دارد برنامه را نقد کند، اساسنامه را نقد کند، پلاتفرم آلترناتیو خود را بدهد، خود را براى اجراى طرحش کاندید کند، و در یک کلمه مثل یک کمونیست مبارزه حزبى کند. چرا کمونیست و منصف و سیاسى باشیم، وقتى با تخریب شخصیت یک نفر به مقصود خود میرسیم.
۵ – و بالاخره رفیق جعفر و برخى مستعفیون از فضاى داخل حزب در این دوره مىنالند. بیانیه شورانگیز فرهاد بشارت و نسبتهایى که به حزب و مرکزیت منتخب حزبش داد هنوز درگوش ما زنگ میزند. به گواهى این همه کمونیست، و اسنادى که حتما رفقاى مستعفى در یک پوشه بزرگ گردآورى کردهاند، حزب کمونیست کارگرى ایران اجازه داد همه آزادانه سخن بگویند، اجازه داد همه آزادانه انتخاب کنند، از آنها که رفتهاند و شکستمان را اعلام کردهاند رسما و علنا تقدیر کرد و برایشان آرزوى موفقیت کرد. امیدوارم سازمانى که رفیق جعفر در آینده در آن عضو خواهد شد یک هزارم این تحمل و انصاف را در قبال مخالفان خود و منادیان شکست خود داشته باشد.
رفقا،
اکنون یک دوره پرهیجان ده روزه به پایان میرسد. از این ده روز چگونه بیرون آمدهایم؟
در یک جمله، بنظر من حزب خود را اثبات کرد.
این حزب اشخاص نیست، حزب کلمات قصار نیست، حزب محافل نیست. حزب سکوتهاى پرمعنا و شعارهاى بى معنا نیست. این یک حزب سیاسى است. برنامه دارد، اساسنامه دارد، رهبرى انتخابى دارد، مصوبات روشن دارد، حزب انسانهاى صاحب هویتى است که نه میتوان برایشان پرونده ساخت و نه وجودشان را انکار کرد. حزبى است که روز به روز، همانطور که شایسته یک حزب مدرن کمونیستى کارگرى است، فعل و انفعالاتش، اقداماتش، حیاتش، باز و شفاف جلوى چشم جامعه گرفته میشود. کاندیداهاى کنگرهاش را در نشریات کثیر الانتشار اعلام میکنند. هر عضوش بنام خود کل جامعه را مخاطب قرار میدهد. حزبى است که خود آگاهى و سیماى نظرى کمونیستىاش را نه اعلام وفادارىهاى عرفانى، بلکه مبارزات فکرى مارکسیستى عمیق در طى دو دهه شکل داده است. نسلى از انسانهاى واقعى که براى تغییر جامعه در یک انقلاب واقعى جنگیدند و ضربه خوردند، آرمانهاى خود و درسهایى را که به بهاى گزاف آموختهاند به این حزب آوردهاند. نسلى از انسانهاى روشنبین که آزادى و برابرى و رفاه را حق مردم ایران و جهان میدانند در این حزب متشکل شدهاند. این حزب را از صحنه محو کنید تا ببینید کدام پرچمها سقوط میکنند، و دنیاى سیاست در ایران به میدان تاخت و تاز کدام ایدهها و کدام طبقات تبدیل میشود. این حزبى است که پاسخ آزادیخواهانه و برابرى طلبانه طبقه کارگر را، از لغو کار مزدى تا اضمحلال دولت، از سى ساعت کار تا لغو مجازات اعدام، پیش چشمان جامعه گرفته است. حزبى است که عزم کرده است در جنگ بر سر سرنوشت جامعه، حضور مستقل کارگر را تضمین کند.
جاى تعجب بود اگر جدایى داوطلبانه ۵ رفیق کمیته مرکزى، خللى در کار این حزب وارد میکرد. وقتى براى رفقا نوشتم که از جدایى رفقا متاسفیم، اما حزب سرجایش است و با این واقعه تکان نمیخورد، تبلیغات نمیکردم، حقیقت را میگفتم. من این حزب را میشناسم. من ستونهاى معنوى، سیاسى و انسانى این حزب را میشناسم. بار اول نیست که دستکممان میگیرند، بار اول نیست که اشتباه میکنند. شکست چیزى نیست که کسى به این حزب “اعلام” کند، بلکه واقعهاى است که ارتجاع در جامعه باید بزور به ما تحمیل کند.
این واقعه تماما زیان نبوده است. راستش بنظر من میتوانیم آن را به نقطه قدرتى مهم در سیر تکوین حزبمان بدل کنیم. ما از این ماجرا آموختیم. آموختیم که هر چه حزب ما سیاسىتر، بازتر و مدرنتر باشد، بهتر از خود دفاع میکند. آموختیم وفادارى عرفانى و توکل محفلى به اشخاص جایى در یک حزب کارگرى ندارد. زیانبار است. آموختیم که در پسِ سکوت، همه چیز میتواند لانه کرده باشد، اما هر برنامه و قطعنامه و مصوبه و راى یک سنگر غیر قابل عبور در مقابل فرصت طلبى و بىپرنسیپى میسازد. آموختیم که حزب را نمیتوان فرض گرفت، باید از آن دفاع کرد. این واقعه رفقا را به میدان کشید تا از سازمانشان، از اتحادى که براى انقلاب کارگرى و کمونیستى و دفاع از حقوق انسانها میان خود برقرار کردهاند در مقابل آیههاى یاس و استفهامات عرفانى و هیجانات روحى این و آن پاسدارى کنند. و کسى که یکبار براى چیزى جنگیده باشد، تا ابد صاحب آن میشود.
رفقا،
باید یک حزب مدرن، سیاسى و موثر کمونیستى کارگرى ساخت که بتواند در صحنه سیاست ایران پرچم کمونیسم و صف مستقل کارگرى را بالا بگیرد و یکبار هم که شده به کارگر در ایران اجازه و امکان بدهد که بعنوان یک طبقه در حیات جامعه دخالت کند. باید این پرچم را جلوى یک جامعه ۶٠ میلیونى، و به یک اعتبار جلوى یک جهان ٧ میلیاردى، بر افراشت. این کار محافل نیست، کار گروههاى کوچک با انتظارات نازل نیست. کارگر ایرانى محفلهاى مبارزاتى “خاکى” و گروههاى روشنفکرى “دفاع” از کارگر زیاد دیده است. اما بیرون، آنجا که جنگ سهمگین قدرت بر سر باورهاى جامعه، بر سر هدایت حرکت سیاسى میلیونها عضو جامعه، بر سر قدرت قهریه، بر سر دولت، در جریان است، صحنه تا امروز در انحصار احزاب متفرقه طبقات دارا بوده است. حزب کمونیستى یا باید در مقیاس کل جامعه قد علم کند و یا حزب کمونیستى نیست. یا طبقه کارگر با حزبش بعنوان ناجى کل جامعه ظاهر میشود و یا بعنوان یک صنف در جامعه طبقاتى استثمار و سرکوب میشود. این را بارها گفتهایم و نوشتهایم. این قطبنماى حزب ماست. به این سمت میرویم.
آنها که رفتهاند انتخاب خود را کردهاند. حزب هم انتخاب خود را کرده است. بنظر من اگر هنوز رفیقى هست که در مورد تعلق خود به حزب و ماندن خود با حزب تردید دارد باید بنشیند سریعا و صمیمانه انتخابش را بکند. اگر رفیقى تز شکست حزب را پذیرفته است، منطقا باید این صف را ترک کند. ما به این انتخاب احترام میگذاریم. و اگر این را حزب خود میداند، باید بماند و در پیشروى و پیروزىاش نقش بازى کند. بهرحال حرفها را گفتهاند، زمان انتخاب است.
خوشبختانه پلنوم آتى کمیته مرکزى پلنوم این مشاجرات و رفتنها نخواهد بود. پلنوم تحکیم جدى یک حزب مدرن سیاسى خواهد بود که دیگر در آن جایى براى محفلسیم، شخصیت پرستى، مالیخولیا و عرفان نباشد. حزب کمونیستهاى برابر، صریح و با اصولى که معلوم است هر یک پاى چه چیز امضاء گذاشتهاند و براى تحقق نقشههاى مشترکشان چه میکنند. حزبى که جلوى چشم جامعه تصمیم میگیرد، جلوى چشم جامعه به اجرا میگذارد. حزبى که تاریخ آن و زندگى آن قابل تحریف نباشد.
براى آنها که رفتهاند، یکبار دیگر آرزوى موفقیت و سعادت میکنم. ما سیاست “آنکه با ما نیست برماست” نداریم. اگر در دنیاى بیرون خود را با آنها در یک سنگر یافتیم، دستشان را میفشاریم. جهان براى همه ما جا دارد.
منصور حکمت
٢٠ آوریل ١٩٩٩
پاورقى ها:
١) این چیزى است که رضا مقدم در پاسخ به عبدالله مهتدى در ضمیمه ٢ کمونیست شماره ۶٣ در سال ١٣٧٠ (١٩٩١) نوشته است:
“چرا تاکنون سکوت کرده بودید؟ چرا شما که چنین ادعاهایى راجع به وضع حزب دارید و بویژه به “یکى دو سال” اخیر برمیگردد، تاکنون ساکت بودهاید؟ چرا از مسائل حزب یک تصویر کاذب ارائه میکنید؟ اگر گرایشى در درون حزب ادعا میکند که حزب در این مدت زیان کرده است، گرایش دیگرى هم هست که که مدعى است فعالیتهاى این دوره مثبت بوده است. معیار بررسى صحت و سقم این ادعا نزد اشخاص بیطرف چیست؟ طبعا رسمىترین معیار اسناد حزبى است. …. هشیار باشید، کسانیکه شما را معلم اخلاق خود بدانند، همین رفتار را با شما خواهند کرد”
٢) متن زیر، متن دو دقیقه اول سخنرانى سه ساعته من در کنفرانس اول کمونیسم کارگرى در سال ١٩٨٩ در حزب سابق است که شروع رسمى تفکیک فکرى و گرایشى ما، بعنوان جریان کمونیسم کارگرى، در آن حزب بود. متن کامل این سند را بزودى منتشر خواهم کرد.
“رفقا هدف بحث من در این جلسه اینست که یک تصویر عمومى از بحث کمونیسم کارگرى بدهم و لااقل این را روشن کنم که این بحث برسر چیست و چه عرصهها و مسائلى را دربر میگیرد. بحث من دو بخش عمومى دارد بخش اول راجع به این است که کمونیسم کارگرى به چه چیزى پاسخ میدهد و تحت چه شرایط معینى و در رابطه با چه مشاهدات و تجربیات معینى خودش را مطرح میکند و بخش دوم صحبتم راجع به کمونیسم کارگرى بعنوان یک موضوع اثباتى است.
امیدوارم که در آخر این جلسه توانسته باشم کارى بکنم که رفقا این را تشخیص بدهند که بحث کمونیسم کارگرى فقـط شکوهاى درباره “کارگرى نبودن حزب کمونیست ایران” نیست. “کم بودن کارگران در حزب کمونیست”، یا فشارى نیست براى “کارگرگرائى” بیشتر توسط حزب کمونیست ایران. بلکه مقدمهاى است، معرفىاى است به یک دیدگاه سیاسى و اجتماعى متمایز. دیدگاهى که عواقب و استنتاجات سیاسى و عملى بسیار فراگیر و وسیعى دارد. دیدگاهى که هدف خودش را پیشبرد پراتیکى قرار میدهد که بسیار با آن چیزى که امروز بعنوان کمونیسم – چه در بیرون حزب کمونیست و چه توسط حزب کمونیست ایران انجام میشود، تفاوت زیادى دارد. ”
براى آشنایى بیشتر با بحثهاى من درباره مبحث کمونیسم کارگرى و کارگرى شدن حزب، میتوانید به منابع زیر رجوع کنید:
کمونیستها و پراتیک پوپولیستى(کنگره ا.م.ک، بسوى سوسیالیسم ۶ دوره اول)
حوزه هاى حزبى و مبارزات جارى کارگران (کمونیست ١٧ اسفند ۶٣)
حوزه هاى حزبى و آکسیونهاى کارگرى، درباره اهمیت آژیتاتور و اژیتاسیون علنى(کمونیست ١٧و ١٨، ١٩و ٢٠ سال ۶۴)
سبک کار کمونیستى جمعبندى مجدد (کمونیست ٢٢ شهریور ۶۴)
پیرامون مباحث کنگره دوم(کمونیست ٢۶، ٢٧، ٢٩ سال ۶۴-۶۵)
سیاست سازماندهى ما در میان کارگران(کمونیست ٢٩)
تشکل هاى توده اى طبقه کارگر(کمونیست ٣٧ خرداد ۶٧)
استراتژى ما در جنبش کردستان (کمونیست ۴١ تیر ۶٧)
درباره سیاست سازماندهى ما(کمونیست ۴٨،۴٩ اسفند ۶٧، فروردین ۶٨)
حزب کمونیست و عضویت کارگرى (کمونیست ۵١،۵٢ مرداد و شهریور ۶٨)
کارگران و انقلاب(کمونیست ۵٣)
کارگران کمونیست چه میگویند
کمونیسم کارگرى و فعالیت حزب در کردستان
تفاوتهاى ما(بسوى سوسیالیسم ۴)
نقد سوسیالیستى تجربه شوروى(بولتن شوروى)
سمینار اول کمونیسم کارگرى(منتشر میشود)
سمینار دوم کمونیسم کارگرى
یک دنیاى بهتر
مصافهاى کمونیسم امروز
مارکسیسم و جهان امروز
اوضاع بین المللى و موقعیت کمونیسم
سخنرانى در کنگره سوم حزب کمونیست ایران
منصور حکمت
بیستم آوریل ١٩٩٩
آخر فروردین ١٣٧٩
مجموعه اسناد در رابطه با استعفاها، حزب کمونیست کارگرى ایرانrchive.net/fa/2570fa.htm