iraj farzad site » Blog Archive » چند نکته در باره نوشته امید اقدمی
Wordpress Themes

چند نکته در باره نوشته امید اقدمی

من در نوشته مذکور با تناقضات متعددی روبرو شدم.

– “سیاست زدائی” وجه مشترک “براندازان” و جمهوری اسلامی است. این “تز”ی است که ساختمان نوشته بر آن استوار است. مولفه های این تز را بشکافیم تا متوجه شویم “خانه از پای بست ویران” است.

سیاست زدائی جمهوری اسلامی: این مولفه پر از ابهام است، زیرا:

آنچه که اسلام سیاسی در ایران را به قدرت رساند، نه سیاست زدائی که عین یک سیاست معین آن هم در مقیاس ماکرو بود. در اینجا شاید لازم نباشد ریشه ها و علل هموار کردن سلطه اسلام سیاسی در ایران را بر متن جهان دو قطبی و بروز یک خیزش و انقلاب در مهمترین حوزه تقسیم بازار جهانی بین “شرق و غرب” به تفصیل بازگوئی کرد. اما اگر ورای چهارچوب جامعه ایران و نه فقط در سیر تاریخ جدال گرایشات سیاسی در آن محدوده پس از مشروطه، به فاکتورهای به مراتب بزرگتر بین الملی نیز توجه داشته باشیم، تصویر همه جانبه تر و عینی تری خواهیم داشت. در آن دوره تاریخی رویدادها فقط با تمرکز بر عوامل داخلی، یعنی جدال بین مشروطه و مشروعه، قابل توضیح و قبل درک نیستند. جنگ جهانی اول و وقوع یک انقلاب سوسیالیستی در روسیه، جنگ جهانی دوم و قربانی دادن بیش از ۲۵ میلیون شهروند شوروی سابق؛ و مجموعا بین ۷۰ تا ۸۵  میلیون از جمعیت جهان، قابل قیاس با “فتح تهران” توسط “سرداران مشروطه” و یا تقابلها بین مشروطه گری و مشروعه چی گری نیستند. بعلاوه حتی قبل از پایان جنگ دوم، چند کنفرانس از جمله  دو کنفرانس بسیار مُهم- کنفرانس تهران و معاهده یالتا- انجام و امضاء شده بودند. کنفرانس یالتا بطور خلاصه این بود:

کنفرانس یالتا یا کنفرانس کریمه کنفرانسی بود که چند ماه پیش از پایان جنگ جهانی دوم از چهارم تا یازدهم فوریه سال ۱۹۴۵ به مدت هشت روز در کاخ تزارها در شهر یالتا واقع در شبه جزیره  کریمه برگزار شد. در این کنفرانس فرانکلین روزولت رئیس‌جمهور آمریکا و وینستون چرچیل نخست‌وزیر بریتانیا از یک سو و جوزف استالین رهبر شوروی ازسوی دیگر عمدتاً دربارهٔ سرنوشت کشورهای اروپایی پس از پایان جنگ به بحث پرداختند. یعنی پایه گذاری جهان دوقطبی.

کنفرانس تهران- ۱۹۴۳- در پی کنفرانس قاهره و پیش از کنفرانس‌های پوتسدام و یالتا برگزار شد. هدف کلّی همهٔ این کنفرانس‌ها توافق دربارهٔ چهرهٔ جهان پس از پایان جنگ جهانی دوم بود. استقلال و تمامیت ارضی ایران با صدور اعلامیه‌ای در پایان کنفرانس تضمین گردید.

حاکمیت اسلام سیاسی در ایران بدون توجه به این زمینه های بین المللی اصلا قابل تصور نیست. این عین سیاست است در مقیاس واقعی. گرچه جهان دو قطبی فروپاشیده است، اما اصلا دشوار نیست که بفهمیم حاکمیت اسلام سیاسی، دقیقا تعلق آنها را به حفظ حوزه بازار جهان غرب تضمین میکند. رژیم جمهوری اسلامی طی این چند دهه، بسیار دقیق و متعهد به “ضدکمونیسم”، و البته با کشتارها و جنایات وحشتناک، این سیاست را پیش برده است. بحث از “سیاست زدائی” توسط جمهوری اسلامی، بی پایه است.

مقاله در توصیف براندازی چنین میگوید:

[“جریان برانداز با تقلیل سیاست به یک هدف ساده و تقلیل یافته یعنی “برانداختن”، به نوعی دیگر از سیاست‌زدایی مشغول است.”](امید اقدمی: سیاست‌زدایی از سیاست؛ نقطه‌ی تلاقی جمهوری اسلامی و براندازان، سایت اخبار روز)

اینجا هم اشکالات و تناقضات فراوانی به چشم میخورند.

۱- از یک نوع خاص از براندازی، آن هم در بخشی از اپوزیسیون، یک حکم نادرست علیه هر گونه براندازی ساخته و پرداخته شده است. در مانیفست کمونیست، جنگ بین طبقات و کلا مبارزه طبقاتی و تلاش طبقات برای “سرنگونی” و “براندازی” یکدیگر، سیاست نامگذاری شده است. مگر اینکه جامعه ایران را یک جامعه طبقاتی ارزیابی نکرد که به نظر میرسد نویسنده با چشم پوشی از آن، نوع غیر طبقاتی سیاست را مد نظر دارد.

۲- خود نویسنده مولفه های یک نوع خاص از براندازی را تعریف میکند که غیر واقعی است:

[“در سال‌های اخیر و خاصه پس از قدرت‌گیری ترامپ در آمریکا، شکلی از “سرنگونی‌طلبی” در سپهر سیاسی ایران مطرح شد که خود را با عنوان “براندازی” معرفی می‌کند.”](همانجا)

اولا جریان مورد اشاره نویسنده، حتی پس از قدرتگیری ترامپ، همواره سعی کرده است با سیاستهای غرب و بویژه آمریکا کنار بیاید. صرفنظر از برخی سکتهای سلطنت طلب و فالانژهای آریائی و غیر اجتماعی، بخشهائی از اپوزیسیون راست جمهوری اسلامی همگام با حکومت آمریکا، از هر نوع شیوه “تروریستی”، “براندازانه” و “خشونت طلب و افراطی”، اعلام برائت کرده و برعکس، باز هم پا به پای هیات حاکمه و نهادهای رژیم چینج آن، به “گذار دموکراتیک” از جمهوری اسلامی، “رفراندوم” و تعیین سرنوشت جامعه توسط نهادهائی چون “شورای گذار” و از این قماش باور داشته و کماکان باورمند و پای بندند.

ثانیا با این شیوه ماهرانه، هر تلاش برای بزیر کشیدن جمهوری اسلامی را “سیاست زدائی” نامیدن، نه بطور صریح و شفاف که به طور پوشیده و با عبارت پردازی، تاکید بر مبارزه غیر براندازانه، یعنی مبارزه در چهارچوب قوانین جمهوری اسلامی است. این را به شیوه تداعی معانی از این عبارات میتوان برکشید:

[“یکی از روش‌های اصلی این سیاست‌زدایی، کنترل شدید رسانه‌ها بود. حاکمان جدید از همان روزهای آغازین، صندلی‌های صداوسیما را تصرف کردند. بنابراین هرچند در ماه‌های ابتدایی پس از انقلاب صداوسیما گشاده‌دست‌تر است و امکانی ولو محدود به بازنمایی برخی نیروهای سیاسی مخالف وضعیت می‌دهد، اما کلید این گشاده‌دستی و عنان قدرت در دست نیرویی است که به محض نیاز می‌تواند گشاده‌دست نباشد! علاوه بر این روزنامه‌ها، نشریات، و فراتر از آن حتی تولیدات فرهنگی و هنری نیز، برای تدارک روایتی یکدست، انحصاری و مخدوش از وضعیت موجود محدود شدند.”](همان)

این همان رویکرد آشنای مبارزه با “تمامیت خواهان” در چهارچوب “قوانین” جمهوری اسلامی است.

باید روشن باشد که در پس لعن و نفرین براندازی و سیاست زدائی، نوستالژی ایام: “چانه زنی در بالا و فشار از پائین”، ذهن نویسنده را به خود مشغول کرده است. همان وقت هم معلوم شد که آن گفتمان در بین دو آلترناتیو “سرنگونی طلب” راست و چپ جمهوری اسلامی، عقیم و لاجرم “سیاست زدا” بود.

ایرج فرزاد  ۴ سپتامبر ۲۰۲۴

محل نوشتن نظرات