iraj farzad site » Blog Archive » فضای تب آلود و “سانتر”ی آماتور
Wordpress Themes

فضای تب آلود و “سانتر”ی آماتور

در این روزها شاهد بحث و جدل های داغ بر سر اتفاقاتی که در سال ۲۰۰۵ روی دادند، بودیم. مساله این بود که بنا به اظهارات یکی دو نفر از اعضاء سابق جریان زحمتکشان، قبل از اینکه به دو فرقه تجزیه شوند، طرح ترور اعضائی از حزب کمونیست کارگری، اینهم قبل از انشعاب به سه جریان، در جریان بوده است.

یکباره فضای سیاسی و احساساتی بین تمامی لایه های انسانی ای که کومه له، حزب کمونیست ایران و حزب کمونیست کارگری و تمامی انشعابات و جدائی های بعدی را تشکیل میدادند، بجوش آمد و تب برخاسته از این فضا، موجب شد که همه این لایه ها دست و پای خود را گم کنند و برخی از دیر باز منتظر فرصت قورت دادن نفرتهای تلنبار شده را، به هذیان گوئی بکشاند. نمایش سریال بحث های “لایف” در فیس بوک به جریان افتاد و تریبون ها در اختیار همه کسانی که سالهای سال علیه “عقلیت ترور” و “فکر ترور” مترصد فرصت دیگری برای تسویه حساب با کمونیسم کارگری نشسته بودند، قرار گرفت. لومپن بدنام و تحت تعقیب که با اتهامات واهیِ دست داشتن در مرگ فواد مصطفی سلطانی و زیر مشت و لگد و شکنجه انسانهای بیگناه را به قتل رسانده بود، لباس خشونت گریزی و طرح خلع سلاح احزاب اپوزیسیون در کردستان و “تحمل مخالف سیاسی” را روی میز گذاشت. “سالار آشناگر” از اعضاء زحمتکشان، خیلی بی پرده و وقیح گفت در شرایطی که مبارزه “میدانی” در راستای حقوق ملت کرد، مهم است، طرح ترور کادرهای کمونیسم کارگری در “سالها قبل”، “مساله نیست”. یکی دیگر گفت اصلا “کمونیسم کارگری”، خود عقلیت ترور است. سند:

انتشار مباحث “درونی” در گرماگرم جنگ اول خلیج و گِرا دادن کمونیست کارگری ها به رژیم بعث با افشاء روابط کومه له و اتحادیه میهنی؛ و “تصفیه راست” در راس کومه له و خنثی کردن طرح کودتا علیه کمونیسم کارگری توسط آنها در “اردوگاه” طی نشست های  “پلنوم ۱۶” حزب کمونیست ایران در آبان ۱۳۶۸( ۱۹۸۹). موضع ضد ترور و ضد عقلیت ترور، به تقبیح مقاومت کومه له وقت در برابر اعلام جنگ سراسری از جانب حزب دمکرات نیز تعمیم یافت. تقابل مسلحانه در برابر یورش سازمانیافته و تصمیم رهبری حزب دمکرات در زمان قاسملو، و خنثی کردن نقشه های ترور و حذف فیزیکی کومه له کمونیست، “عقلیت ترور” لقب گرفت. رفتن به این میدان و فرصت دادن به ناسیونالیسم و ضد کمونیسم که میدان مبارزه برای منزوی کردن جریانات باند سیاهی و ناسیونالیست قومی را به مسیر تلاشهای “سیاسی” برای تشکیل “کمیته حقیقت یاب” کج کند، از نظر من یک نوع آماتوریسم دیگر و نمایشی از بی درایتی و غیر سیاسی گری بود.

یک قیاس تاریخی برای تمامی کسانی که از این ماجراهای ظاهرا “درونی” بی خبراند و یا حتی بی تفاوت، احتمالا کمکی به روشن کردن کُنه ماجرا خواهد کرد.

در سالهای قبل از جنگ اول خلیج در سال ۱۹۹۱، بحث و جدلهای مهمی در درون حزب کمونیست ایران، در جریان بود. مبانی کمونیسم کارگری به فاصله کمتر از یک سال پس از کنگره موسس حزب کمونیست ایران، شهریور سال ۱۳۶۲، از جانب منصور حکمت، مطرح و  در سطح رهبری و بدنه همان حزب و سازمان کردستان آن، کومه له، به عنوان چشم انداز “کمونیسسم” در معرض قضاوت و انتخاب قرار داده شد. این بحث که حزب کمونیست ایران نتیجه پیروزی “مارکسیسم انقلابی” بر پوپولیسم و سوسیالیسم خلقی در سطح “نظری” بود و کمونیسم ایران از آن پس میبایست بند ناف خود را با “چپ ۵۷”ی قطع کند، دستکم تا مقاطعی پس از کنگره دوم حزب کمونیست ایران، ظاهرا “باورهای مشترک” بودند. باورهای مشترک بودند، از این نظر که بویژه در کردستان، در تقابل با ناسیونالیسم کرد و حزب دمکرات و تصمیم آن حزب برای اعلام جنگ سراسری با کومه له، سازمان کردستان حزب کمونیست ایران، کمونیسم هنوز در بورس بود و فضای فروپاشی دیوار برلین اذهان کمونیسم عاریه ای را گیج و منگ و از خود بیخود نساخته؛ و در تعلق به کمونیسم پشیمانی و تردید را هنوز نکاشته بود.

در برابر مباحث کمونیسم کارگری، در راس رهبری حزب کمونیست ایران، خط سانتر، که آنوقتها با حمید تقوائی تداعی میشد و از جمله همراهی قلبی عبدالله مهتدی را با خود داشت و؛ کورش مدرسی و جواد مشکی هم در هیات مشاوران سیاسی به “کمیته رهبری” وقت کومه له  و جناح “راست” قوت قلب میدادند، بنای مقاومت و لجاجت پی ریزی شد. همان حزب کمونیست ایران، با اردوگاه کومه له اش در مناطق “مُحرّمه” و با ایستگاه رادیوئی چند کیلوواتی در لب مرز و نیروی مسلح در اردوگاه هائی که روز به روز بیشتر به مناطق عمقی خاک عراق و تحت سیطره رژیم بعث منتقل میشد، و مرز زندگی اردوگاهی اش با میدان عملیاتی اتحادیه میهنی و حزب دمکرات بارزانی ها نزدیک و نزدیک تر میشد، “پاسخ کمونیسم عصر” لقب گرفت. راستها میگفتند منصور حکمت میخواست در برابر آن “عظمت”، و برای شخصیتهای در “میدان عمل” با طرح مبانی کمونیسم کارگری، “کلاس اکابر” بگذارد. صریح و بی پرده نوشتند: [این تو بمیری از آن تو بمیری ها نیست، و ما زبان را از زبان “روشنفکران بی عمل” بیرون خواهیم کشید]. در یک کلام بحثهای کمونیسم کارگری بطور واقعی یک صف آرائی با همین “سانتر” با تمامی شخصیتهای در صحنه و در سایه بود. پلنوم ۱۶ در برابر سازماندهی آن تعرض ناسیونالیستی، و سران کمپین ترور شخصیت منصور حکمت و بانیان کودتای در حال انجام در اردوگاههای تحت کنترل “کمیته رهبری کومه له” را ناچار به کناره گیری از عضویت در رهبری کومه له و حزب کمونیست ایران کرد. شیون و واویلاهای کنونی برای سقط شدن تعرض ناسیونالیسم درون کومه له در آن دوره، فقط شام غریبان برای “شهیدان” آن مجاهدتهای ناکام است و بس. اما زمین و میدان واقعی فعالیت سیاسی، به بحثها و تقابل “چپ و راست” در اردوگاههائی که توصیف کردم، محدود نماند. جنگ خلیج نزدیک و نزدیکتر شد و احزاب ناسیونالیست کرد در کردستان عراق، در جنگ خلیج و بمباران بغداد و “عملیات طوفان صحرا” به فرماندهی ژنرال شوراتسکف در دوره ریاست جمهوری بوش پدر، به قدرت نزدیک شدند. گرایش عقب مانده راست و ناسیونالیسم آن در صفوف کومه له، از حالت تدافعی، یکباره به موضع تعرض روی آورد.* موجی از رویگردانی از کمونیسم و سیری از “بازسازی” کومه له طبق مواضع و جهت گیری های “کنگره اول” کومه له، که فالانژهای واقعی “مواضع” آن نشست، در اواخر سال ۱۳۵۷، مباحث “بیادماندنی” آنرا در اوج خیره سری آمیخته با نوعی  افتخار به عقب ماندگی و نوستالژی و تعلق عرفانی به محدودیتهای تاریخی، انتشار دادند، آغاز شد. کومه له، دیگر تماما و صرفا جناح سوسیالیست “جنبش کردستان” لقب گرفت. برائت از کمونیسم کارگری جای خود را به تشکیل حزب نفرت از کمونیسم و تحت نام “کومه له” داد. کومه له “رسمی”، سرانجام با چند سال فاصله و پس از انشعابات پست سر هم زحمتکشانی ها و “روند سوسیالیستی” و “طیف کومه له ای” ها که ظاهرا “بی سازمان” بودند اما نسبتا وسیع، از زبان ابراهیم علیزاده اعلام کرد که پروسه پیوستن کومه له طی کنگره های دوم و سوم به برنامه “مشترک” و تشکیل حزب کمونیست ایران، در دنیای واقعی اصلا وجود خارجی نداشته است! حزب کمونیست ایران، نه نتیجه یک پروسه بحث و جدل های عمیق و پر شور در میان لایه های بالا و پائین تشکیلات کومه له در آن سالها و جاذبه نظری مباحث “مارکسیسم انقلابی”، که بخشی از خط سه و محصول “کنفرانس وحدت”  بود!!

روشن و واضح بود که کومه له باصطلاح رسمی، به زبان و به روش دیگری تازه در آغاز راهی قدم گذاشته بود، که زحمتکشانی ها سالها قبل با کلید زدن “بازسازی کومه له” بلافاصله و در متن جنگ خلیج و به قدرت رسیدن حکومت تا ابدالدهر “نوپا”ی اقلیم کذائی، آن مسیر را در نمایشی از نفرت و “ترور” علیه کمونیسم کارگری رونمائی کرده بودند.

جنجال بپا شده که با افشاء نقشه ترور “مخالفین” توسط زحمتکشانی های مهتدی در سال ۲۰۰۵ فضا را برای سیاست به شیوه آماتور فراهم ساخته است، در مقیاسی دیگر شبیه به عَلَم کردن یک گرایش عقب مانده در برابر مصاف های واقعی و جدی بین کمونیسم کارگری و خط سانتر در سالهای مورد اشاره، اما در نمائی کمدی گونه، است.

اسباب کشی سیاسی کومه له رسمی به میدان زحمتکشانی ها و به بستر جنبش “کرد در چهارپارچه”، یک واقعیت زُمخت است که خودشان نه انکار که با افتخار به آن اذعان دارند. اما در عین حال بقایائی به نام کمونیسم کارگری و “حکمتیست”، درست در چنین شرایط با طرحهائی چون “بدیل سوسیالیستی” با  این جریان و “راه کارگر” و دیگر فرقه های “چپ” به مغازله سیاسی روی آورده اند. مسیر مرزبندیها و صف بندیها یکبار دیگر مخدوش شد و افشاء طرح ترور سالها قبل، “تفاوت” های جدی را به حاشیه راند و گل آلود ساخت.

از نظر من، این جدال و جنجال، و بازار داغ افشاء و افشاگری، بلند کردن یک تابلو دیگر به بیراهه ای دیگر است. بقایای جریانات موسوم به کمونیسم کارگری، درست شبیه به دوره لجاجتهای “سانتر” در برابر کمونیسم کارگری، با مطرح کردن سیمای “تروریستی” از چهره چند وجهی جریان باند سیاهی زحمتکشانی ها، و در متن ساخت و پاختهای پنهان همین جریان برای وحدت و سازش و اتحاد دگر باره “کومه له”ها، خود را از تیر رس انتقادها و شروع اسباب کشیها و اتحاد عمل های “استراتژیک” با سوسیالیسم ملی و خرده بقایای در حال انقراض و اضمحلال ناسیونالیسم چپ، دستکم در متن فضای جعلی یک التهاب سیاسی، خارج کردند. در این راستا، این نکته که یکی از اعضاء رهبری کومه له فعلی، صلاح مازوجی، پس از اینهمه سال نوشت که جریان زحمتکشانی ها، گویا راست و قومپرست اند، موجبی برای کشف وجود یک رگه تعلق کمونیستی در سازمانی شد که نزدیک به سی سال است سوسیالیسم را کردی اعلام کرده است و به همان اندازه و شاید بیشتر از زحمتکشانی ها، کمونیسم کارگری و شخص منصور حکمت را عامل خیانت به “جنبش انقلابی خلق کرد” و “ضربه به کومه له” میدانست و میداند. بهانه و دلیل محکمه پسند که تصمیم برای تشکیل آلترناتیو سوسیالیستی با راه کارگر و کومه له فعلی را توجیه و تبرئه کنند.

اما این بار ما نه دستمان در “اردوگاه” تحت سیطره رژیم بعث بسته است و نه فشار و تهدید حضور نیروهای مسلح جلال طالبانی و “قیاده موقت” کمونیستها را در نقد ناسیونالیسم کرد، به سکوت و مماشات و سازش و تسلیم وا میدارد. بویژه اینکه حکومت نوپا، و ناسیونالیسم در قدرت در “تجربه کردستان باشور” با تمامی احزاب عشیره ای، طایفه ای، اسلامی و شبه اسلامی نوع “گوران” آن، حالا دیگر در همان کردستان عراق سالهای سال است مورد نفرت عمیق مردم کردستان عراق و هر جریان اندک متعهد به آزادی و حرمت انسان قرار گرفته است. کارنامه “ترور” ها و تصفیه های خونین و قتل عامهای “درونی” ناسیونالیسم در این بخش از “کردستان چهار پارچه”، با همه جنایات و تصفیه های خونین اش و با توطئه و مزدوری و چرک و کثافت هایش، در معرض قضاوت بشریت متمدن است. ناسیونالیسم چپ را که طی این سالها بخاطر “مصلحت کرد” خود را به کوری و کرّی زده است، نمیتوان بَزَک و تبرئه کرد. تلاش آماتور سانتر جدید در این زمینه، دیگر نه یک انحراف نظری و کج کردن مسیر از ریل کمونیسم کارگری، که تغییر ریل خود آنان به بستر تعقل و سیاست راه کارگری و ناسیونالیسم چپ و سوسیالیسم کردی است. این تغییر مکان بدون توهم پراکنی و صدور کارت اعتبار سوسیالیستی و کمونیستی برای کومه له رسمی با این کارنامه سی ساله که مُعّرف خاص و عام است،  ممکن نبود.

از نظر من، لازم نبود افشاء طرح ترور از جانب سازمان زحمتکشان در سال ۲۰۰۵ به انگیزه ای به منظور نزدیکی سیاسی بیشتر با کومه له فعلی و؛ یا حتی به عنوان عامل بازدارنده در سیر اتحاد دوباره اینها با دیگر زحمتکشانی ها، تبدیل شود. چه، علیرغم غُرولندها و نارضایتی های “چپ” درون کومه له، جهت گیری عملی و رسمی این سازمان، در حصار محدود و منحصر و محبوس به زندگی اردوگاهی تحت قیمومیت احزاب ناسیونالیست حاکم در کردستان عراق و از نظر مالی تماما وابسته به آنان قرار دارد. “چپ” درون کومه له از شکستن قدرت انحصاری و فبضه کردن تمامی اختیارات رهبری بر همه جوانب مالی، سیاسی و تشکیلاتی و بویژه در “سیاستگزاری”ها، ناتوان و در حاشیه است. تلاش های عبث برای جلب نظر ناراضیان هیچ کاره، ساکت شده و به حاشیه رانده شده، در حالی که خود نیز نه اشتهای سیاسی برای جلوگیری از سقوط نهائی کومه له به بستر ناسیونالیسم کرد نشان داده و عملا نیز از سیاستگزاریهای رسمی و عملی و ابزار تشکیلاتی کنار گذاشتته اند، تّوهُم صرف است. اما این جار و جنجال و توهم پراکنی لازم آمد، چون اصل مساله به باور من دادن آدرسی دیگر به راه مالرو دیگر در سیر انتقال سیاسی بقایای باقیمانده از فروپاشی تحزب کمونیسم کارگری؛ از بستر جنبش کمونیسم کارگری به میدان سوسیالیسم ملی و ناسیونالیسم چپ بود. این اصل مساله بود، آرایش کومه له به زیور سوسیالیسم و کمونیسم، زینتی بود و تعارف.

به این ترتیب اکران پرده دوم تئاتر سانتر ایام جنگ خلیج، کمدی و دولت مستعجل است. با فروکش گرد و خاکها، از تماشاگران هم خبری نخواهد بود.

iraj.farzad@gmail.com

۴ ژانویه ۲۰۱۹


*. جهت گرفتن تصویری کاملتر از مصافهای سیاسی در این دوره به کتاب: “بحران خلیج و  رویدادهای کردستان عراق” در آدرس زیر مراجعه کنید:

http://hekmat.public-archive.net/archive/NRKE/bxrl.html

محل نوشتن نظرات