iraj farzad site » Blog Archive » “گسست و گذر” از خودِ آقای مهتدی
Wordpress Themes

“گسست و گذر” از خودِ آقای مهتدی

جناب مهتدی، کتابی نوشته است با عنوان: “گسست و گذر”. مقدمه ای نیز در معرفی و توضیح بر کتاب مذکور نوشته است.  به چند تکه از مقدمه نگاه کنید:

“شکی نیست که پروژه ایجاد حزب کمونیست ایران، که تأسیس آن در یازدهم شهریور ماه سال 1362 رسماً اعلام شد، اگر قرار بود از همان اول به یک مضحکه تبدیل نشود، بدون حضور کومه ­له به عنوان یک حزب نیرومند و بانفوذ که در رأس جنبشی مردمی قرار داشت، مطلقاً غیرقابل تحقق می­بود. درعین حال من بارها بر این واقعیت نیز تأکید کرده ­ام که باوجود مشارکت فعال و مؤثر از سوی کومه ­له در آن پروژه، مشارکتی که از روی حسن نیت کامل و با منتهای آرمان­گرائی و انقلابی­گری توأم بود، اما تشکیل «حزب کمونیست ایران» از همان ابتدا پروژه­ ای از اساس معیوب، فاقد پایه اجتماعی لازم و خلاف سیر حرکت تاریخی کردستان و همچنین ایران بود.”(حروف پر رنگ همه جا از من است)

و:

“به­ علاوه، ایجاد حزب کمونیست، جز مدتی کوتاه و آن هم در عرصه­ هائی محدود، در خدمت بهبود و ارتقاء کومه­ له قرار نگرفت، بلکه برعکس افق بلندمدت کومه­ له را به عنوان یک حزب چپ مستقل و مردمی تیره و تار کرد، موقعیت آن را در معادلات داخلی کردستان به تدریج ضعیف و ضعیفتر نمود، پوسته سختی به دور آن کشید و از سوخت و ساز سازنده با جهان پیرامون بازش داشت، نفوذ مردمی آن را کاهش داد”

عبدالله مهتدی نه تنها یک دوره باشکوه از تاریخ پر از تحول کومه له را برای نوشتن چنان احکام بی پایه، ناموجود فرض کرده است، بلکه، در سیر سراشیبی سقوط سیاسی به میدان ناسیونالیسم کرد، چنان دست و پای خود را گُم کرده است، که حتی خود و گفته های خویشتن را در دوره مورد اشاره، یا بفراموشی سپرده است و یا به عنوان آدمی که گویا در یک فاصله زمانی بیست ساله اصلا حضور نداشته است، انگار به اشباح و اجنًه اشاره دارد.

به این ادعاها و تکیه زدن بر صندلی نفرت ضد کمونیستی، مفصلا پاسخ داده شده اند. اما برای کسانی که میخواهند بدانند که عبدالله مهتدی سالهای مورد اشاره، درست صد و هشتاد درجه متفاوت با ادعاها در “کشت و گذر”، فکر میکرد و میگفت و سیاست میکرد، فکت و حقیقت از زبان خود او، کارآئی جعلیات را بر مخاطبان او، به حداقل میرساند. با این جملات که بخشی از سخنان عبدالله مهتدی در سمینار مقدماتی تشکیل حزب کمونیست، موسوم به سمینار شمال، که تا جائی که حافظه ام یاری میکند در زمستان سال ۱۳۶۱ و در روستای “آجی کند” بوکان برگزار شد، گوش کنید. انگارعبدالله مهتدی چون یک طالع بین و مفسر خواب، سرنوشت بعدی خود را، در هیات یک “تواب دستگیر نشده” پیش بینی کرده بود. چه، سخنانش در فقط همین چند دقیقه، عبدالله مهتدی دیگری را که پس از جنگ خلیج و به قدرت رسیدن ناسیونالیسم کرد در “باشور کوردستان” گوئی تازه به دنیای سیاست چشم گشوده است، به مصاف میطلبد و خاطراتی تلخ از ایام “خامی” را به او یاد آور میشود.  مناظره و “منولوگ” جالبی است:

برای شنیدن سخنان عبدالله مهتدی در سمینار شمال، بر این سطر کلیک کنید.

 و یکی دو نکته را من میخواهم توضیح کوتاهی بدهم، نوشته است:

“از سوی دیگر، کردستان هم در آن مقطع به نحو آسیب ­پذیری تنها مانده بود. آرزو داشتیم و امیدوار بودیم که چپ ایران، جنبش کارگری و کل جنبش آزادی­خواهانه سراسری را هم به میدان بکشیم و کارزار وسیع­تری را علیه دیکتاتوری حاکم که سخت در کار سرکوب خلق کرد بود سازمان دهیم. کما اینکه حزب دموکرات کردستان ایران و بخصوص شخص دکتر قاسملو هم در آن مقطع به فکر متحدانی در میان اپوزیسیون ایران بودند که بتوانند همان نقش را بازی کنند، فشاری بر دیکتاتوری حاکم وارد کرده و باری از روی جنبش خلق کرد بردارند. وارد شدن در اتئلاف «شورای ملی مقاومت» با مجاهدین خلق و آقای بنی­ صدر چیزی جز تلاشی در همین راستا نبود. هرکدام از ما متحدانی می­خواستیم و از موقعیتمان در جنبش کردستان به عنوان وزنه­ای در این اتحاد سود می­جستیم. حزب دموکرات، که با شورای ملی مقاومت وارد ائتلاف سیاسی شده بود، توانست زودتر وسهلتر خود را از آن ائتلاف بیرون کشد. برای کومه ­له، که وارد اتحاد حزبی شده و آن را با بندهای ایدئولوژیک هم محکم کرده بود، همان ننتیجه اما متأسفانه خیلی دیرتر و زیانبارتر حاصل شد.”

عبدالله مهتدی میداند که این نه “شخص دکتر قاسملو” در نتیجه اثتلاف با “آقای بنی صدر” که جناب “مام” جلال بود که در کنگره سوم کومه له در مورد تشکیل حزب کمونیست با نیروهای “غیر کردستانی”، به کومه له ای ها هشدار داد. و دست بر قضا خود عبدالله مهتدی گرچه نه مستقیم، اما در نطق اختتامیه پاسخ نسبتا قاطعی به آن دلواپسی های ناسیونالیستهای کرد داد. از این نظر، این تعارفات و آداب و رسوم رایج بین مرید و مرشدهای ناسیونالیسم کرد را به خودشان واگذار میکنم و فقط یک توضیح در باره یک فکت میدهم: کومه له با تشکیل حزب کمونیست ایران، وارد اتحاد حزبی با “اتحاد مبارزان کمونیست” نشده بود. بحثهای مقدماتی تشکیل حزب کمونیست سرانجام بر یک رکن استوار شد: تشکیل حزب کمونیست، امر “کادر”های کمونیست است.

با مشخص شدن تاریخ کنگره موسس، اتحاد مبارزان کمونیست، کار خود را پایان یافته تلقی کرد و به عنوان سازمان وجود نداشت.

نوشته است:

“احساس نزدیکی فکری به ادبیات «مارکسیم انقلابی» که از طرف گروه «اتحاد مبارزان کمونیست» منتشر می­شد و جسته و گریخته به کردستان می­رسید، به دوره قبلتر برمی­گشت، یعنی به دوره­ای در سال­های  1358 و1359 که کومه­ له داشت جامه ناسازگار خط کنگره اول را از تن به در می­کرد و در جستجوی پاسخهای تئوریک برای راهگشائی دوره جدید خود بود.”

تصور میکنم اسم بردن از “جامه ناسازگار خط کنگره اول”، ناپرهیزی است. از نظر موقعیتی که شخص مهتدی در کنگره کذائی داشت، تصور میکنم که او خاطره بسیار تلخی را هنوز با خود حمل میکند و از این نظر شاید حق دارد، هر چند با احتیاط وبه شیوه ای محافظه کارانه، روشها و برخوردها و کلاه بوقی برسر نهادن ها و کل داستان خفقان۳۶ روزه انقلاب ایدئولوژیک و… را “جامه ناسازگار” بنامد. اما دیگر فهم این مساله را برای مخاطبان خویش دشوار کرده است که مگر داستان بازسازی زندگی سیاسی خود او، جز با رجعت به رختکن “جامه ناسازگار خط کنگره اول”، قابل تصور است؟

آیا عوض کردن تاریخ  تسلط ادبیات مارکسیسم انقلابی در “کنگره ۲”، فروردین سال ۶۰، بر صفوف تشکیلات کومه له که خود عبدلله مهتدی نقش چشمگیری در آن داشت، با “سالهای ۱۳۵۸ و ۱۳۵۹”، سهوی است؟ برای کسی که مهمترین دوره فعالیت سیاسی خود را بخاطر نیاورد، باید اتفاق و شوک عجیبی روی داده؛ و وارد شده باشد.

آیا تعابیری که بر نحوه بیان و اظهارات بر اثر شکنجه، عارض انسانهای اسیر میشود و خود عبدلله مهتدی در نوشته سالها قبل با اصطلاح: “زوزه توابین” آن را وصف کرد، رمز گشای تحولات روحی روانی که موجب ابراز ندامت سیاسی از گذشته محترمانه اش شدند، نیست؟

براستی چه نیازی به گرفتار شدن به چنین تناقضاتی بود؟ کوهی اسناد در باره آن تاریخ موجود است، ده ها و صد ها جلسه و سمینار و جدل و نوشته و مقاله و رساله و نشریه و کتاب و نوار صوتی و تصویری در باره آن دوران پر تحول مکتوب و مستند اند. چه اصراری دارید که مردم شما را نه با سیاستهای جدیدتان و منزلگه جدیدتان، که با مدام قورت دادن غیظ و نفرت از دیگران و کارخانه شبانه روزی جعل حقیقتهای تاریخی بشناسند؟ این چه حماقتی است که تغییر ریل سیاسی و انتخاب مسیر جدید تان را با دست بردن به انبان ادبیات دوران جنگ سرد و مک کارتیسم و ترور فیزیکی و شخصیتی مخالفان سیاسی تان، میخواهید مقبول جلوه بدهید؟ مگر حزب دمکرات در زمان رهبری “دکتر قاسملو”، با اعلام جنگ سراسری علیه کومه له کمونیست به جائی جز شکست و انشعاب در حزبش رسید که شما اکنون چنان ابزارهائی را “توشه آخرت” تان کرده اید؟ خبر ندارید سالها از فروپاشی دیوار برلین گذشته است و حتی امثال “هادی غفاری”ها و “مکتب قرآنی”ها دم از “مدارا” و “تعامل” با مخالفان سیاسی شان میزنند؟ چرا چنان در باطلاق نفرت کور و کینه شُتری غرق شده اید که از درک و تشخیص “حس زمان”، تماما گریپاچ کرده اید؟ همان چند دقیقه از حرفهای خودتان را یک بار دیگر گوش بدهید. از خُرد شدن حرمت و شخصیت و کرامت سیاسی و انسانی ات، خجالت نمیکشید؟ همه راههای “بازبینی” زندگی سیاسی ات را مسدود کرده اید؟

خالد عزیزی هم زمانی از مسئولان کومه له در ناحیه اشنویه بود، در کنگره دو و سه کومه له هم شرکت داشت. نظرش در رابطه با تشکیل حزب کمونیست کردستان همان وقتها پاسخ گرفت و او رفت به حزب دمکرات  پیوست، بدون اینکه ابراز ندامت کند و بدون اینکه در تملق در آستان ناسیونالیستهای کرد زیاد روی و به صورت و موی خود چنگ بزند و خود را “شهید” و قربانی و “نردبان” روح “خبیث” کمونیستها، آن هم از نوع  “فارس” و یا غیر کرد، وا نمود کند و؛ یا حتی دوستی با یاران قدیم کومه له ای اش را در بازار نفرت کور به مزایده و حراج بگذارد؟

۲۹ مارس ۲۰۱۹

iraj.farzad@gmail.com

محل نوشتن نظرات